کودکان تاتر می‌سازند

سیما سید

پیشگفتار 

هربار كه با همكارانم در كودكستانها و مدارس، پیش از برگزاری جشنها یا بزرگداشت روزهای تاریخی سال، صحبت “برپا كردن تئاتر” پیش میآمد، فورا به جستجوی همه جانبه برای یافتن متن و ایده های نو می پرداختم و در زمانی كوتاه كوهی از كتاب و جزوه گردمی آوردم و می خواندم تا سرانجام قطعه ای پیدا كنم كه هم به درد بچه ها بخورد و هم به موضوع آن مراسم و همزمان نمایانگر چالشی نو در كار آموزشی من باشد. زمانی هم تنها به گردآوری و نگارش ایده های خوب پرداختم، تجربه های كاربردی تلاشهایمان را روی كاغذ آوردم، بحثهای طولانی و پرهیجان درباره كارهای “موفق”، یا “كمتر موفق” و “عوامل تعیین كننده” آن را پشت سر گذاشتم، ساز كارهای تربیتی و آموزشی را پشت سر هم ردیف كردم و ناگفته نماند، فاكتور سرگرمی و شادی كودك را هم از قلم نینداختمَ 

اما زمانی كه همكارم صحنه ای را به یادم آورد كه چطور در یك اردوی تابستانی صدای بلند برخورد قطره های درشت باران ناگهانی به روی سقف چادری كه تئاتر در آن اجرا می شد موجب شد كه صدای بازیگران شنیده نشود و كار با غوغا و هو كشیدن تماشاچیان نوجوان و گریه و سرخوردگی بازیگران، بر و پشت صحنه پایان گرفت، دوباره برایم روشن شد كه گاه عوامل بسیار كوچك میتوانند همه حسابهای ما را به هم بریزند و نه تنها انگیزه های ما بزرگسالان بلكه شور و علاقه و جرأت كودكان را برای “كار روی صحنه” خدشه دار كنند. 

سیما سید

هدف من از بیان این مطالب و بازگویی تجربه هایم در به كارگیری اصول و رهنمودهای پداگوژی تئاتر یا Drama in Edukation, تشویق و ایجاد علاقه و شهامت در همكارانی است كه اكثرا به طور غیر حرفه ای از این ابزار برای بارورتر كردن فعالیتهایشان در رسیدن به هدفهای آموزشی استفاده می كنند و در عین حال جنبه های پرورشی احساسات و روان كودكان و اهمیت آن را در تكامل توانمندیهای اجتماعیشان از نظر دور نمی دارند. 

به همین دلیل از پرداختن به واژه ها و تكنیكهای كار حرفه ای پرهیز كرده و كوشش خود را صرف ایجاد انگیزه در همكاران و مربیان كودك برای خلق لحظه های زیبا و فراموش نشدنی در زندگی كودكان، به خصوص در مناطق محروم میكنم. 

جهان تئاتر مانند دنیای ریاضیات نیست كه در آن همه چیز به ترتیب و گام به گام روی هم بنا شود. 

تئاتر یك هنر است با امكانات بیشمار و متناوب. 

به همین دلیل یك قطعه نمایشی، یك داستان، یك ترانه، یك افسانه، یك شعر، همانقدر میتواند پایه و درونمایه و ساختار یك “كار صحنه ای” شود كه تجربه شخصی و روزمره یك یا چند كودك از یك پدیده یا یك حادثه كه گروهی و گاه در حین بازیهای كودكانه شكل میگیرد و با كمك مربیان تدوین میشود. 

Resource Work 

همینطور هم بر پایه نیازها، خواستها و توان اولیه كودكان میتوان از این “متن ها” برای شكلهای گوناگون اجرایی استفاده كرد: تئاتر صحنه ای، سایه بازی، انواع نمایش عروسكی، كه هم با گروه های بزرگتر و هم با گروه های كوچكتر قابل اجرا هستند. 

این اصل در رابطه با سادگی یا پیچیدگی دكور، وسایل صحنه، لباس و ماسكها نیز صدق میكند. علاوه بر آن میتوان با آنها رقصید، آواز خواند و یا با ریتم كف زد، پا كوبید و یا روی نقاط مختلف بدن ضرب گرفت. 

پروژه تئاتر با كودكان 

همه چیزِ زندگی تئاتر استَ.

آن كه آگاهانه دیگران را نظاره میكند، تئاتر تماشا میكند و آن كه آگاهانه چیزی را به دیگران نشان میدهد، تئاتر بازی میكند. (میشائیل باتز). 

تئاتر بازی كردن به معنای شكل دادن زیبایی شناسانه به دغدغه های انسانی با كمك گویش، بدن و وسائل گوناگون دیگر است. 

“نقش بازی كردن” در واقع ابزار جایگزین ناپذیری است كه انسان از طریق آن نه تنها مواجهه و مقابله با مشكلات عاطفی و اجتماعی را تجربه میكند بلكه راه های كنار آمدن یا خروج از آنها را نیز می جوید و می آزماید. 

پروژه تئاتر یك فعالیت كاملا مشترك است: بازی كردن مشترك، كار كردن مشترك، توجه به یكدیگر، گوش دادن به یكد یگر، مراقبت و پشتیبانی از یكدیگر و سرانجام درك و ارائه نقش مورد نظر و خود را به جای دیگران قرار دادن Empathy/ 

از طریق فعالیتهای مشترك و در نتیجه برقراری منظم و چشم پوشی ناپذیر ارتباط با دیگران، نه تنها زمینه مناسبی برای شناخت خود است بلكه میتواند به ایجاد و رشد حس تفاهم برای دیگران و در نتیجه به پدید آوردن جو مثبتی در محیط فعالیتهای روزمره كمك كند. 

پروژه تئائر با كودكان كم و بیش برنامه كاملی است كه مقصود اصلی آن ارائه یك قطعه نمایشی است. اما باید توجه داشت كه هیچ اجرایی حتا با وجود تحلیل یكسان از مضمون آن، كاملا شبیه به اجراهای دیگر از همان اثر نیست و نباید هم باشد چون نه تنها عوامل بیرونی مانند محل و شرایط اجرا بلكه به طور عمده تفاوت دیدگاه های شخصی و اهداف مربیان از یك سو و نیازها و علایق و توان كودكان بازیگر از سوی دیگر، به هر اجرایی خصلت ویژه خود را میدهند. 

برای نمونه اگر به نقش گرگ در نمایش كلاه قرمزی (یا شنل قرمزی) نگاه كنیم، برداشت كودكی كه در خانواده از ثبات و پشتیبانی قابل اعتماد والدین و یا مسئولان تربیتی بهره گرفته، گرگ را به درستی تهدیدی برای خود و رابطه اش با والدین و خانواده و … میبیند در حالیكه كودك دیگری كه به نیاز بنیادینش یعنی نیاز به “خودكارآمدی” self effectiveness بی اعتنایی شده، و در نتیجه خشم فروخورده یا گرایش به رفتار خشونت آمیز دارد، گرگ را موجودی قوی میبیند كه قدرت درگیری، پیگیری و به كرسی نشاندن خواستهای خود را دارد و در نهایت با او همذات پنداری میكند كه البته آن هم كاملا پذیرفتنی است. (*1)

نتیجه آنكه پاین روژه تئاتر است كه با شركت كنندگان سازگار میشود نه بر عكس. 

شناخت دقیق مربیان از متن و توان كودكان، شركت فعال كوچكترین و ضعیفترین عضو گروه را هم در پروژه ممكن می سازد. موفقیت هر پروژه بستگی به دقت و كارآمدی مربیانی دارد كه با درایت و آگاهی، نقشها و فعالیتهای جانبی پروژه را واقع بینانه و بر پایه توانایی كودكان تقسیم میكنند و در صورت لزوم عناصری به آن میافزایند: 

كودكی كه توان حرف زدن ندارد، میتواند در آغاز نقش پروانه یا پرنده های رنگارنگ جنگلی را بازی كند و با پرواز خود حركت و زندگی به صحنه بیاورد و كودكان خجالتی، درونگرا و نامطمئن میتوانند نقش بوته ها و گیاهانی را بگیرند كه حركت شاخه و برگشان در نسیم، طراوت و تازگی به محیط می بخشد ( که آنهم بسیار مهم هست) حتا اگر در متن نمایش اشاره ای به اینها نشده باشدَ 

كودكان تواناتر هم میتوانند نقش اول نمایش را با هم تقسیم كنند: 

برای نمونه نقش “اِلمر” Elmar را ۲ یا ۳ بازیگر میتوانند همزمان به عهده بگیرند تا حق و امكان همه رعایت شود و هركس بر اساس توانایی و شناخت و تصور فردی خود از اِلمِر در كار شركت داده شود. 

همه نقش آفرینان و دست اندركاران صرف نظر از كمیت و كیفیت كارشان، به یك اندازه ارزنده، ستودنی و قابل تشویق اند و میتوانند راهگشای كارها و پیشرفت های بعدی باشند: پروانه ها به زنبورهای زرنگ و پركاری تبدیل میشوند كه نه تنها یاریرسان گرده افشانی گیاهان اند بلكه قادرند در صورت لزوم نیشها و بالهایشان را برای دفاع از خود به كار گیرند. گل و گیاهان نیز میتوانند بتدریج، درختان تناوری شوند كه هم توان پایداری در برابر باد را دارند و هم میدانند چگونه رهگذران را زیر سایه خود پناه دهند و یا آنان را به میوه‌های خوشمزه خود میهمان کنند!

موفقیت یك پروژه تئاتری بر پایه قابلیت خلاقیت همه دست اندركاران آن استوار است. 

اجرای شسته رفته و از پیش تراشیده یك اثر میتواند برای آفرینندگان مانند یك باغچه بی گل و گیاه دلمُرده كسالت آور باشد: 

هیچ چیز خسته كننده تر از تكرار كلمات و جملات متن و كتاب یا سخنان مربی نیست. هیچ كاری یكنواخت تر از رنگ كردن نقاشیهای از پیش چاپ شده یا كشیده شده توسط بزرگسالان و تمرین و اجرای یكپارچه یكسان و حركتهای دائم صدا و حرکت یك حیوان و … نیست. حذف و صرفنظر كردن از اندیشه های كودكان شركت كننده به بهانه “نازیبایی” یا “تنگی وقت”، نه تنها اثرات منفی بر اجرا و نتایج پروژه دارد بلكه میتواند باعث سركوبی شوق، آمادگی و تمایل كودك به ادامه كار شود. 

ایده ها و تصورات كودكان از موضوع و تحلیل، و برداشت آنان از شخصیتهای نمایشنامه، نمایشگر نیازها و آرزوها و انتظارات آنان از زندگی و روابط اجتماعی و  به این دلیل قابل احترام و پذیرش است. او فقط در این صورت میتواند برای رفتار گرگ خشنی كه تنها و گرسنه در جنگل زندگی میكند و توان به زبان آوردن نیازش به رهایی از گرسنگی و تنهایی را ندارد، تفاهم پیدا كند یا دستكم وارد گفتگو با او شود و به این ترتیب دنبال یافتن راه‌های دیگری برای مقابله با گرگ بگردد که لزوماً به پاره کردن شکم  و کشتن او نیانجامد!

در مقابل میتوان بدون پیشداوری به شكایتهای یك دختربچه حرف شنو پرداخت كه مادر “نامهربان”، “خودخواه” و “كم فكر” اش او را به اصرار، تنها به جنگلی می فرستد كه “گرگ بدجنس” و “خطرناكی” در آن لانه دارد. شاید در پایان كار شن لقرمزی تصمیم به تقسیم نان و شراب با گرگ بگیرد یا او را به نحو دیگری قانع و یا «دست به سر» کند. این کودک در آینده شانس بیشتری خواهد داشت که   خوراك گرگ نشودَ !

اگر هم این نتیجه دلخواه نویسنده اثر نبوده باشد، چه باک اگر كودكان مجبور نباشند گفته های از پیش تعیین شده بزرگسالان را تكرار كنند و اجازه شك و پرسش و تغییر دان برداشت‌های آنان راداشته باشند؟ !!

به این ترتیب تجربه عملی و دست و پنجه نرم كردن با مشكلات در محیط نمادین (سمبولیک) “صحنه تئاتر” بهترین آموزگار برای شناخت و ارزیابی كودك و محیط پیرامون او خواهد بود. “شنل قرمزی” ها در تجربه و تكرار در دنیای فانتزی و سمبولیک است كه بزرگ، عاقل و قوی شده و قابلیت مقاومت در صحنه واقعی زندگی را پیدا خواهند کرد.. 

در نظر داشته باشیم كه میتوان بدون لباس، بدون وسائل صحنه و حتا بدون متن از پیش تعیین شده تئاتر اجرا كرد، اما بدون بازیگر یعنی كودك هرگز. پس باید در طول تمام فعالیتها برای فراهم آوردن امكانات مالی، تهیه و آماده سازی محل و  تسهیلات اجرا، كودكان را مد نظر داشته باشیم. تنها زمانی كه آنان در مركز ثقل فعالیتهای ما قرار گیرند و در انتهای كار از نتیجه زحمات خود راضی و خشنود باشند، میتوان آن پروژه را موفقیت آمیز نامید.

 

كودكان نیاز به توجه و تأیید دارند. 

كودكان سخت به تأیید بزرگسالان نیازمندند. جملاتی مانند “ببینَ این رو خودم تنها كشیدم، ساختم و …” را بارها در زندگی روزمره از زبان كودكان میشنویم. تشویق مربیان و كف زدن تماشاگران، كودك را از احساس پرشور افتخار سرشار می سازد. در مجموع، میتوان ادعا كرد كه بزرگ كردن نقاط قوت كودكان، آنان را تشویق و ترغیب به پذیرفتن وظایف جدیدتر و گاه پیچیده تر میكند، اما ستایشهای مكانیكی كه تنها برای خوشحال كردن آنی كودك ابراز میشوند، خیلی زود تأثیر مثبت خود را از دست میدهند. كودكی كه به این نتیجه میرسد، هرچند همه چیز را خوب و كامل انجام دهد، در نهایت دچار كم حوصلگی خواهد شد و پشتكار لازم را برای ادامه و پیشبرد كارها نخواهد داشت و این امر برای كار تئاتر كُشنده خواهد بود. 

البته تأثیر منفی انتقادها و خرده گیریهای دائمی هم كمتر از اثر ویرانگر ستایشهای بی پایه نیستَ. چه كسی دوست دارد مدام بشنود كه همه كارها را اشتباه انجام میدهد؟ كودكانی كه پیوسته مورد انتقاد و جریمه قرار میگیرند، نه تنها بی درنگ اعتماد به تواناییهای خود را از دست میدهند، بلكه رابطه شان با بزرگسالان به ویژه مربیان شان خدشه دار میگردد. 

“حضور در صحنه” و “خود را به نمایش گذاشتن” بدون اعتماد به نفس و اطمینان به برخورداری از پشتیبانی مربی، كار بسیار دشواری است. 

تأیید توان كودك از روی ترحم نیز میتواند نتایج دردناكی به بار آورد. زمانی كه كودك برای چندمین بار پشت سر هم اشتباهی را تكرار میكند و علیرغم آن تشویق و تأیید میشود، باور خود را به صداقت بزرگسالان از دست میدهد داده و در نتیجه آن تشویق ها را به عنوان “مسخره” تلقی میكند. 

عبارت تو خالی “خوب اینها هنوز بچه اند” كه بارها از زبان بزرگسالان در مقابل اشتباه ها و شكستهای كودكان شنیده میشود، كار را برای بچه ها ساده نمیكند بلكه به تدریج احساس حقارت بیشتری در آنها پدید میآورد. كودكان به ترحم نیاز ندارند. آنها میخواهند جدی گرفته شوند و مورد احترام قرار گیرند. آنها به وظایف واقع بینانه ای نیاز دارند كه بتوانند آنها را با موفقیت به انجام رسانند. 

كودكان میخواهند به یك گروه تعلق داشته باشند. 

كودكان میخواهند كه دیگر اعضای گروه آنها را بپذیرند و دوست بدارند. آنها در گروهی كه روابط سالم در آن حاكم است، احساس امنیت میكنند و كمتر آسیب میپذیرند. “رنج تقسیم كرده نیمه شود ، شادی مشترك دو چندان استَ”.

 

اگرچه سازماندهی و اجرا در یك “پروژه تئاتر” ظاهرا در اولویت قرار دارند، اما رسیدن به هدف تنها با كار مشترك به انجام میرسد. به همین دلیل هر عضو گروه اجازه و حق دارد احساسات و اندیشه های خود را به زبان آورد. فردیت هر عضو گروه، در كنار رعایت اصول فعالیتهای گروهی از پایه های نخستین كار اند. كودكان در كار گروهی “پشت و روی صحنه” گوش دادن به یكدیگر را میآموزند، بر سر اختلاف نظرها به چالش می نشینند و راه حلهای مشترك می یابند. 

آنها با به عهده گرفتن و اجرا كردن نقشهایی كه گاه هیچ شباهتی با شخصیت خود شان ندارد میآموزند كه افراد دیگر را همانطور كه هستند بپذیرند: 

برای آماده كردن وسایل صحنه، گاه با كسانی همراه میشوند كه در زندگی روزمره به آنها نزدیك نیستند. آنها با یكدیگر به گفتگو می نشینند و با همدیگر تقسیم كار میكنند. آنها در نهایت میآموزند كه دیگران را با ضعفها و قوتهایشان بپذیرند و در صورت لزوم از ایشان پشتیبانی و  یابه آنها متكی شوند. همه اینها رشد و ایجاد حس تفاهم برای دیگران را تقویت میكند و نقش مهمی در پرورش “رواداری” دارند. 

كودكان به طور طبیعی كنجكاو هستند. 

كودكان با همه حواس پنجگانه خود محیط پیرامون را میكاوند. هر كشف كوچك آنها را یك گام به شناخت خود و دریافت بیشتر “دنیای بزرگسالان” نزدیكتر میكند. 

در یك پروژه تئاتر كودكان با هنرهای بسیاری آشنا میشوند: ادبیات، بازیگری، موسیقی، رقص، نقاشی و كاردستی. آنها از این راه علایق و تواناییهای خود را كشف میكنند و به تدریج زمینه مساعدی برای رشد استعدادهایشان فراهم می گردد. یادگیری و مهارتهایی مانند تعریف كردن (بازگویی، دكلمه)، خواندن، به كارگیری صدا و زبان اشاره Body Language ، شناخت رنگها، ترانه خوانی و حفظ ریتم، رقصیدن، برنامه یزی و سازماندهی، ساختن كاردستی، نقاشی، خیاطی، 

طراحی لباس، نجاری و … نمونه های این زمینه می باشند.

 

سه عامل در چگونگی و میزان یادگیری كودكان زیر نقش عمده دارند: 

  محتوی و اشكال اجرای پروژه پیشنهادی: 

برای نمونه زمانی كه ما به یك گروه كودكان ۹ ساله افسانه “شنل قرمزی” را برای اجرای روی صحنه پیشنهاد میكنیم، ممكن است تعدادی از شركت كنندگان، به دلایل مختلف، حاضر به ایفای نقش نباشند، اما اجرای آن را به صورت نمایش عروسكی یا سایه بازی با اشتیاق بپذیرند. (*2) گزینش موضوع (متن) و فرم اجرایی نمایش همراه با شناخت و استفاده بجا و دقیق مربی از علایق، گرایشها، تواناییها و استعدادهای شركت كنندگان، شانس موفقیت پروژه را دو چندان میكند. 

  بزرگسالان شركت كننده در پروژه: 

بسیاری از كودكان حتا بدون اطلاع از چگونگی كار، تنها به واسطه علاقه و اعتماد به مربیان در پروژه تئاتر شركت میكنند. در صورت شركت تعداد بیشتری بزرگسال در پروژه، كودكان ناچار میشوند نه تنها برای موضوع و نحوه اجرا، بلكه بر پایه رابطه شان با مربی، نوع و بخش فعالیتهای جنبی خود را نیز انتخاب كنند. البته در طول كار، این جنبه رفته رفته رنگ میبازد و جهات دیگر كار اهمیت بیشتری می یابند. اما این حقیقت كه چگونگی برخورد، رفتار و گفتگو كردن یك مربی با كودكان همواره نقش مهمی در انتخاب و تصمیم گیریهای كودكان ایفا میكند، همواره جایگاه مهم خود را حفظ میكند: كودكان با علاقه در كنار مربیانی می مانند كه آنها را جدی بگیرد و احساس همكار بودن با یكدیگر و نه رابطه نابرابر شاگرد و معلمی را در پروژه در آنها تقویت كند. 

  موفقیت: 

موفقیت مانند نمك خوراك است. 

به وسیله ایجاد زمینه برای تجارب مثبت میتوانیم اعتماد به نفس كودكان را رشد دهیم. كودكان با اعتماد به نفس با اشتیاق و به طور عمیق میآموزند. این امر راه را برای موفقیتهای بعدی آنها میگشاید. موفقیت یك پروژه تئاتر تنها در اجرای روی صحنه آن خلاصه نمیشودَ. تجارب مثبت كوچك در حین آماده ساختن كار نیز به همان اندازه اهمیت دارد و نقش تعیین كننده ای در انگیزه آفرینی و اشتیاق كودكان به یادگیری و فعالیت خلاقانه آنان بازی میكنند. پس ضروری است كه جلسات تمرین و سایر فعالیتهای جنبی آن، تا حد امكان طوری برنامه ریزی شوند كه در پایان روز نتیجه موفقیت آمیزی داشته باشند. این امر ممكن است كه در كوتاه مدت مشكل و وقت گیر به نظر آید ولی در انتها ارزش خود را نشان خواهد داد. شكستها همراه همیشگی موفقیتها هستند. تكامل كودك همواره دستخوش نوسانات است و هیچگاه یكنواخت و به اصطلاح خطی صورت نمیگیرد. عدم موفقیت بخشی از پروسه رشد و یادگیری است كه توسط تجارب و دریافتهای مثبت از زندگی، میتواند به تدریج به عقب رانده شود و رنگ ببازد. به این ترتیب كودكان میتوانند رابطه معقول و واقع بینانه ای با خود برقرار كنند و پایه های اعتماد به نفس سالمی را در خود بنا نهند.

 

  كودكان به تجارب شخصی خود نیاز دارند. 

پافشاری كودكان برای انجام مستقل كارهایشان ریشه در نیاز درونی آنان به كشف و شناسایی خود و محیط اطرافشان دارد. آنها برای این كار به زمان نیاز دارند. 

دخالتهای بی تاب بزرگسالان مانند: “این تصویر امروز حتما باید تمام شود”، پس مربی خودش دست به كار میشودَ، یا عدم تفاهم: “این كار، كار تو نیست”، گرچه كودك آن را در حد توان خوب انجام داده، یا جاه طلبی و زیاده خواهی اغراق آمیز: “این تصویر باید خیلی كامل و قشنگ باشد”، چون همه پدر و مادرها به دیدن كار خواهند آمد”، با كمال تأسف در موارد بسیار این پروسه مهم را مخدوش میكند.

 

  پروژه تئاتر فعالیتهای زیادی را در عرصه های مختلف ارائه میكند: 

  تمرین، تولید وسائل صحنه، دكور، ساختن عروسكها و … 

به كودكان اجازه دهید طرح و اجرای تجارب خود را تا حد امكان به كرسی بنشانند، اما آنها را تنها نگذاریدَ. 

همواره سن و درجه رشد واقعی تك تك آنان را در نظر داشته باشید تا چالش عرضه شده بالاتر یا پایین تر از توان واقعی كودك نباشد و با پیشنهادها و طرح پرسشهای هدفمند، گذار كودكان را برای دسترسی به بینش شخصی آسانتر كنید. 

كاملا بجا است كه همواره این امر را هنگام برنامه ریزی در نظر داشته باشیم كه كار خلاق و ابتكار عمل فردی، به زمان كافی نیاز دارد. دقت عمل كافی میتواند در نهایت به صرفه جویی در وقت كمك كندَ. 

برای درك بیشتر این امر به دو مثال اشاره میكنم: 

  مشاهده به جای تقلید:

  • نخستین درس بازیگری مشاهده است. برای مثال از كودك ۸ ساله ای میخواهیم كه نقش فرد مسنی را بازی كند و نحوه حركات او را به نمایش بگذارد. به نظر می آید كه ساده ترین راه رسیدن به این هدف تكرار رهنمودهای مربی جوان و تقلید پیشنهادهای او باشد. اما راه بهتری هم هست: مشاهده و در نظر گرفتن مستقیم حركات مادر یا پدربزرگ در خانه، یا به همراه یك دوست. نظاره كردن آنان در كوچه و خیابان، هنگام خرید، كار 

و … نتیجه كار نه تنها موفقت آمیزتر از قبل خواهد بود، بلكه اگر این عادت در كودكان نهادینه شود، كنجكاوی و توجه آنان به محیط اطراف را جلب و نهایتا در خدمت رشد درك و شناخت بیشتر و عمیقتر آنها از پدیده های طبیعی و اجتماعی خواهد شد. 

  تولید آزادانه به جای بازتولید: 

  • برای تولید و ساختن دكور معمولا از دو شیوه استفاده میشود: برای مثال تجربه عملی این دو شیوه را شرح میدهم. یك گروه از كودكان تصویر چاپ شده درختان كامل و زیبایی را رنگآمیزی و گروه دیگر تصویر درختان یك جنگل را آزادانه و تنها با قدرت تخیل خود طراحی و نقاشی میكند. مربی در كنار گروه دوم می نشیند و ضمن کار ساختار درخت (تنه، شاخه، برگها و …) را برای كودكان شرح میدهد. سرانجام دكور صحنه كولاژی خواهد بود از نتیجه كار دو گروه. به نظر شما كدام گروه از كودكان رضایت درونی بیشتری احساس و به كار خود افتخار میكند؟ 

  كودكان به حركت نیاز دارند. 

  • ما بزرگسالان میتوانیم ساعتها بی حركت بنشینیم، اما كودكان چنین نیستند. حركت به كودكان امكان میدهد، اطلاعات زیادی را در مورد محیط زیست خود كشف و درك كنند. به این ترتیب آنها با زمین خوردن خود و دیگران و پایین انداختن اشیاء از بلندی، خیلی زودتر از آن كه در باره آن حرف بزنند و علل آن را بشناسند، با قانون قوه جاذبه زمین آشنا می شوند. حركت به كودك امكان میدهد تصور و دریافت واقعی از مكان و ابعاد و سطوح بیابد. یافتن احساس برای اندازه ها (متراژ)، مقدار و وزن، به شناخت بهتر تفاوتها یاری میرساند. علاوه بر آن كودك با به دست آوردن شناخت بهتر از بدن و امكانات حركتی خود، چگونگی به كارگیری نیروی ماهیچه ها و سایر اعضای حركتی و همآهنگی آنان را با هم تجربه میكند و در نتیجه به تدریج بیان تفكرات و احساسات خود را میآموزد. 
  • از طریق ارائه هدفمند حركات موزون ورزشی میتوان شناخت كودك را از امكانات بدنی اش عمیقتر و به همان نسبت اعتماد به نفس او را تقویت كرد. 
  • گروه تئاتر باید همواره خود را با نیاز درونی كودكان به حركت تطبیق دهد. به همین دلیل باید انجام بازیها و حركات ورزشی قبل و بعد از تمرینهای تئاتر در نظر گرفته شوند. از زمان “آرام نشستن” و “انتظار كشیدن” بكاهیم و با گنجاندن حركات موزون گروهی و فردی در تمرینها و روند نمایش، به شكوفایی احساس لذت، رضایت و تمركز كودكان كمك كنیم و زمینه رسیدن به نتایج مثبت كار را آماده تر سازیم. 

  کودکان نیاز به ایجاد ارتباط و گفتگو دارند.

  • كودكان دارای قوه تخیل بسیار قوی هستند و به طور ثابت قدمانه ای درباره آنچه در آینده اتفاق خواهد افتاد یا باید بیفتد، فكر می كنند و نقشه می كشند. كودكان با علاقه درباره آینده حرف میزنند. نیاز به حرف زدن در كودكان كم سن تر بسیار قوی است، چرا كه امید دارند با آنچه كه می گویند، توجه و تأیید دیگران را جلب كنند. آنها گوش دادن به دیگران را دیرتر می آموزند. كودكان در سن بالاتر آمادگی بیشتری برای گفتگو با یكدیگر، بحث در مورد چگونگی یا تقسیم وظایف محوله و مكالمه برای یافتن راه حل مشكلات را دارند. 
  • پروژه تئاتر به مربی امكان میدهد مهارت و رشد زبانی كودكان را تقویت كند: 
  • برای مثال میتوان از طریق تكرار صحیح و نه غلط گیری فرمول بندی اندیشه ها و احساسات بیان شده، گسترش واژگان مورد استفاده آنها و از طریق رشد دادن نحوه ادای كلمات (تأكید روی كلمه، كنترل صدا، ادای صحیح كلمات، سرعت و مكثها در جمله و توجه به معنا و حس كلمات، نفس گیری و …)، به پروسه رشد زبانی كودكان بر نحو مثبتی تأثیرگذاشت. علاوه بر آن میتوان قواعد و نحوه اجرای گفتگوهای گروهی را نیز روشن ساخت: 

حرف زدن به نوبت، اجازه دادن به دیگران برای پایان دادن به حرف خود، گوش دادن پیش از حرف زدن، نخندیدن به سخنان دیگران و در نهایت انتخاب كلمات و لحن دقیقتر برای برقراری ارتباط دوستانه وایجاد جو قابل تحمل برای همه شركت كنندگان. 

در این بخش میكوشم نتایج تجاربم را در كار طولانی با كودكان و نوجوانان در 6 قاعده اصلی كه گفتگوی گروهی را موفقیت آمیز و بسیار آسان میكند، خلاصه كنم. 

باور من این است كه توجه و به كارگیری این نكات به ویژه در ارائه و اجرای یك “پروژه تئاتر” چشم پوشی ناپذیر است. 

  هنگام برنامه ریزی برای گفتگو زمان در نظر بگیریم: 

  • اجرای تئاتر با كودكان امری كوتاه مدت نیست. گاه تنها آشنایی و گفتگو در مورد موضوع نمایشنامه، روزها زمان میبرد. در این مدت به صورت گروهی و فردی، (تبادل كلامی) وسیع و فعالی رخ میدهد. در این گفتگوها معمولا به مسائل محتوایی و سازماندهی پرداخته میشود. شركت دادن هرچه بیشتر كودكان در این گفتگوها و ایجاد امكان برای تبادل نظر همگان، موجب عمیقتر شدن درك و برداشت آنان از این پروژه و پربار شدن تجربه آنان از این “حادثه منحصر بفرد” را به همراه خواهد داشت.

 

  با كودكان سخن بگوییم نه برای كودكان: 

  • سخن گفتن برای كودكان به این معنا نیست كه به آنان بگوییم چه باید بكنند و چه نكنندَ! حتا اگر این كار اهداف مثبت و خیرخواهانه ای را دنبال كند و با لحن بسیار دوستانه ای ادا شود، خیلی زود كسالت آور و حتا گاه یأس آور میشود و در كودكان یك نگرش تدفاعی و حس مقابله پدید میآورد و در نهایت باعث سرباز زدن و عدم شركت و همكاری آنان در پروژه میگردد، در حالی كه گفتگو با كودكان به معنای تأیید و ارزشگذاری بر آنها به عنوان همكار پروژه و جدی گرفتن و شركت دادن نظرهای آنان میباشد. این كار به هیچ وجه ساده نیست و از مسئولیت ما به عنوان مربی برای هدایت و تأثیرگذاری مثبت بر كودكان نمی كاهد. مهم، چگونگی انجام این كار استَ. طرح پرسشهای هدفمند بهترین روشی است كه كودكان را به شناخت و درك فردی رهبری میكند: 
  • چه رخ میداد اگر تو …؟ 
  • اگر تو بجای گرگ، شنل قرمزی یا مادرش بودی چه می كردی؟”. 
  • روش دیگر پاسخ به پرسشهای كودكان از راه طرح پرسشهای دیگر است: 
  • کودک: “خانه ای كه نقاشی كرده ام قشنگ است؟”
  • مربی:”خودت چه چیزهای در آن را از همه بیشتر می پسندی؟”. 
  • طبیعی است كه استفاده دائم از تكنیك پرسیدن، خطر شاكی شدن كودك را به همراه دارد. او به دیدگاه های صادقانه ما نیاز دارد. ابراز این دیدگاه ها با دقت و حساسیت كافی، به او ثبات میدهد و راهگشای حركتهای بعدی او خواهد بود. 

  كودكان را تشویق به سخن گفتن كنیم: 

  • بسیاری از كودكان، به خصوص كودكان آرام و كمرو، به سختی در گفتگوهای گروهی شركت میكنند چون از اشتباه كردن و در نتیجه مسخره شدن توسط دیگران واهمه دارند. این كودكان را میتوان آگاهانه، از طریق طرح پرسشهای ساده برای رسیدن به پاسخهای درست رهبری كرد و با تكرار تجربه های مثبت به آنها نشان داد كه شركت در گفتگوها و ابراز نظر متفاوت با مربی برایشان نتایج منفی به همراه نخواهد داشت. 

  كودكان را در مقابل پرسشهای مشخص قرار دهیم: 

  • اگر یك گروه كودكان ۶ ساله را در مقابل این پرسش قرار دهیم كه “به نظر شما دكور این نمایش باید چگونه باشد؟”، پاسخهای آنان بسیار پراكنده و نامشخص خواهد بود. این موضوع برای كودكان، بسیار پیچیده و توضیح ناپذیر است. امابا طرح پرسش مشخصی مانند: “تصور كنید كه در مقابل یك جنگل ایستاده اید، حالا چیزهایی را میتوانید ببینید تعریف كنید” آن‌ها را برای رسیدن به پاسخ‌های دقیق‌تر در زمان کوتاهتر راهبری میکنیم. 

از طریق طرح پرسشهای مشخص و مناسب سن كودكان، میتوان قدرت تخیل آنان را تحریك و زمینه را برای انجام گفتگوهای پربار، مفید و موفق ایجاد كرد. 

  به حرفهای كودكان با دقت گوش كنیم: 

  • در یك نگاه سطحی به قضیه، تفكرات و ایده های كودكان، به خصوص در سنهای پایین تر برای ما گاه غیر منطقی و بی معنی به نظر میآیند. اما این كه ما آنها را نمی فهمیم، به هیچ وجه به این معنا نیست كه آنها اشتباه، مضحك یا بامزه هستند. هر كودك منطق خود را دارد. كشف و فهم آن اما، به عهده ما است. این كار زمانی موفقیت آمیز خواهد بود كه ما برخوردی اعتمادآمیز با كودكان داشته باشیم، آنها را جدی بگیریم و به حرفهایشان با دقت گوش دهیم. در مورد نظرهایی كه برایمان كاملا روشن نیستند سوال كنیم و بی اعتنا از آنان نگذریم. كودكان از این كه موفق به توضیح یا روشن كردن مطلبی برای بزرگسالان میشوند، فوق العاده احساس غرور میكنند. 

  همواره گوش به زنگ باشیم: 

  • بهترین ایده ها را میتوان به طور ضمنی و در خلال گفتگوهای كناری شنید. زمانی كه كودكان در جمعهای دوستانه و غیررسمی مشغول انجام كار اند و آزادانه درباره “زمین و زمان” حرف میزنند، به آنها بپیوندیم. 

این كار به هیچ رو به معنای گوش دادن مخفیانه به گفتگوها و هدایت آنها نیست بلكه مشاركت مثبت ما در آنهاست. در این لحظه ها امكان دریافت مطالب فراوانی توسط كودكان درباره كودكان پدید میآید. 

در پایان این مبحث برایتان شادی و لذت فراوان آرزومندم و مطمئن هستم که در انتهای كار از ایده هایی كه به ذهن شما و كودكان رسیده، بسیارشگفت زده خواهید شد!!

 

  اكنون پرده ها باز و صحنه آزاد استَ 

۱*ـ در تئاتردرمانی، حیوانات قوی و وحشی مثل گرگ و اژدها از سوی كودكان پرخاشگر به طور ناخودآگاه برای نشان دادن حس قوی و گاه ویرانگر خشونت، انتخاب میشوند. 

۲*ـ گاه كودكان به دلایل مختلفی كه برای ما و خودشان ناشناس است از ایفای نقشهایی سر باز میزنند. پذیرفتن این امر و تغییر دادن فرم نمایشی، شانس شركت این كودكان را در كار بالا میبرد. اجرای نقش “منفی” یك گرگ از طریق نشان دادن تابلویی با تصویر گرگ توسط یك “بازیگر ناشناس” به تماشاگران بارها ساده تر و قابل تحملتر است از گنجیدن در پوست گرگ!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.