دشواری های نمایشگر، فرهنگ تماشاگر و تنگناهای منتقد
اشاره
نیمهی سال میلادی به اتمام رسید و بر اساس سنت دیرینه اروپا، فصل تاتر هم به پایان رسیده است. خوشبختانه همه گیری کرونا هم رو به عادی شدن دارد. مبتلا بدان و مرگ و میر یک تا دو رقمی هم در کشورهای مختلف در نوسان. هنر تاتر ایرانی نیز آرام آرام از پناهگاه دنیای مجازی بیرون جسته و اینجا و آنجا خطر میکند و صحنه را بر قابهای تنگ دنیای مجازی ترجیح میدهد. البته هنوز امور مالی و ترس از کمیت تماشاگر انگیزه و جسارت ماندن کامل روی صحنه را مهیا نکرده است. به نظر من این شیوه «دوگانه سوز» نمایش، یعنی صحنه و مجاز مدتها برای ما خواهد ماند و چه خوب. شاید از همین روی صحنه هنوز آمار دلگرم کننده ای ندارد و دنیای مجازی راه مطمئنتر و کم خرجتری است اگرچه این وسیله هم دیگر آن جذابیت سابق را ندارد. با این همه تا نیمهی امسال آلمان و انگلیس با شش نمایش بیشترین فعالیت تاتری را داشتهاند و فرانسه و کانادا با دو یا سه نمایش مجازی و حضوری و رادیویی در پی آلمان و انگلیس هستند و از آمریکا هنوز بیخبریم.
دشواری های نمایش
تاتر اصلن هنر راحتی نیست. میدانم اصلن کار هیچ هنری آسان نیست. ترکیب خلاقیت، زیبایی و پرورش یک موضوع در ذات خود کاری ست بس دشوار. اما اینها امور فنی هنر هستند و تقریبا شامل همه انواع خود میشوند. آنچه تاتر را از دیگر هنرها متمایز میکند « ترکیبی بودن» این هنر است. برای پرداخت و آماده کردنش نیاز به انواع نیروهای خلاقه داریم. از کارگردان و بازیگر که هستهی اصلی تاتر هستند تا نیروهای خلاق صحنه پرداز و نور و صدا. یعنی تاتر کاریست گروهی. دشواری دیگر مکانی بودن آن است. یعنی ما جایی برای تماشا نیاز داریم و از همه بدتر در زمانی معین نمایشگر و تماشاگر یکدیگر را می بینند. آنی امر نمایش رُخ میدهد و بعد واکنش هر دو سو نسبت به هم را شاهد خواهیم بود.
شاید نتوان بر تعریف یک نمایش خوب توافق همهگیر داشت اما چون نمایش برای تماشاگر است باید واکنش او را معیار قرار دهیم. امروزه با آمدن مکتبهای متنوع در پرداخت نمایشی، بهرهگیری از عوامل تکنیکی متفاوت در نوشتن نمایشنامه و وسایل صحنه تعریف یگانه برای کار خوب را دشوار کرده است. اما چون هدف از نمایش حضور تماشاگر است باز هنوز واکنش او برای همه ی نمایشها مهمترین و تنهاترین معیار است.
شکسپیر در صحنه ی دوم از پرده دوم نمایشنامهی «هاملت» به مشخصات متن خوب اشاره ای دارد و جالب اینکه همانجا از واکنش تماشاگر هم سخن میگوید: ”… یکبار از تو چیزی شنیدم که هرگز روی صحنه نیامد؛ یا اگر هم آمد، بیش از یکبار نیامد. زیرا، به یاد دارم که پسند مردم نیفتاد، درست مانند خاویار در مذاق مردم عامه. … نمایشنامهی بسیار خوبی بود؛ ترکیب صحنههای آن درست و به یک اندازه با زیرکی و اندازهشناسی نوشته شده بود. به یادم هست یکی میگفت در اشعارش آن گزندگی که مطلب را با آن چاشنی میزنند، نیست.“ و شکسپیر پیش از آن به یکی از بازیگران اشاره میکند و بیان بازیگر را مورد توجه قرار میدهد: ”وجود مبارک یک نیم چکمه به آسمان نزدیکتر شده است. خدا کند که صدایتان مثل سکهی ترک خورده نباشد که از رواج بیفتد.“ (۱) شکسپیر در صحنه دوم از پردهی سوم دستور عملهای بازیگری را مشخص میکند:“ این قطعه را، خواهش میکنم، به همان شیوه که برایتان خواندهام، با لحنی شمرده و بیتکلف، تقریر کنید؛ اما اگر همچون بسیاری از بازیگرانتان بخواهید نعره بکشید، همان بهتر که من این کار را بر عهدهی جارچی بگذارم. اینطور هم هوا را با دست خود نشکافید، بلکه از همه بابت نرم و سنجیده باشید. … من از این مردکهای کلاه گیس به سر که عواطف سودایی را پاره پاره و ریز ریز میکنند و گوش تماشاگران را، که غالبا جز لالبازی نامفهوم و جز هیاهو چیزی در نمییابند، میدرند، راستی به جان آزرده میشوم. … دلم میخواهد این مردکها را به باد شلاق بگیرم. خواهش میکنم از این شیوهی بازیگری بپرهیزید. … همچنین پُر بیحال نباشید، بلکه عقل و تمیز خود را مقتدای کار خویش سازید: حرکت خود را مناسب گفتار و گفتار را هماهنگ حرکات خود کنید، و خاصه بپرهیزید از آن که از حد خویشتنداری و آزرم طبیعی درگذرید؛ زیرا هرگونه افراطی از این دست از منظور و مراد نمایش به دور است. … اگر هم مشتی نادان از آن خنده در آیند، جز آزردن مردم صاحب تمیز ثمری نخواهد داشت. …“!
اینها برخی از نکات مهم و دستورالعملهای لازم بازیگری و نمایش بود که شکسپیر از زبان هاملت به گروه نمایش گوشزد میکند. پیش و پس از او نیز در این باره بسیار گفتهاند. مثلن «گیریش کارناد» تاترورز هندی میگوید: «ناتياساسترا» يكي از كهنترين رسالههاي شناخته شدهي جهان در بارهي تاتر است. نگارش آن به حدود ۳۰۰۰ سال پيش از ميلاد مسيح برميگردد و نخستين بخش آن به پيدايش تاتر ميپردازد.“ سپس در تفسیر این کتاب گيريش كارناد چنین ادامه میدهد: ”… ٖمن فكر ميكنم اين اسطوره ما را متوجه ويژگي مهمي از تاتر ميكند كه «براهما» نميتوانست در سخنان آشتيجويانهاش به آن اعتراف كند: ”هر اجراي تاتري، هرقدر كه در آن وسواس به خرج داده شود، باز خطر عدم موفقيت، اختلال و با آن خشونت را به همراه خواهد داشت. در هر “اجرا” دستكم دو انسان سهيم اند: يكي آنكه بازي ميكند يعني وانمود ميكند كه كس ديگري ست ـ و ديگري كه تماشا ميكند. درست همين خود موقعيتی ست غيرقابل پيشبيني.“ (۲)
حتی اگر فهم سخنان شکسپیر، گيريش كارناد و براهما هم آسان باشد، کاربرد عملی این نکات چندان سهل نخواهد بود. چرا که رعایت کامل اینها حتی برای بازیگران حرفه ای هم کار آسانی نیست، چه برسد به تیمهای نمایشی تاتر برونمرزی (تبعید و مهاجر) که از ترکیب یک دستی برخوردار نیستند.
فرهنگ تماشاگر
پس به قول شکسپیر و گیریش کارناد نمایش تنها آنچه به اجرا میرسد نیست. یعنی آنچه روی صحنه میآید هنوز نمایش نیست! این نقصان را نه نور و نه دکور و نه حتی داشتن کارگردان و بازیگران، یعنی مجموعه عوامل نمایش، جبران نمیکنند. یک نمایش فقط با تماشاگر کامل میشود. نمایش بدون تماشاگر وجود ندارد. از همه مهمتر حضور تماشاگر شرط لازم یک نمایش است اما شرط کافی نیست. شرط کافی یک نمایش واکنش تماشاگر نسبت به نمایش است. ما حتی اگر گاهی در انتخاب تماشاگر توانا باشیم، اما از کنترل واکنش او ناتوان خواهیم بود.
چون تماشاگرها برخلاف تیم نمایش توافق قبلی با یکدیگر ندارند، با تبانی به سراغ تماشای یک نمایش نمیروند تا به نظری جمعی برسند؛ برخی از تماشاگران دوستان ما هستند که به هر حال با ما موافق هستند (؟)، شماری اهل فامیل و آشنا هستند که حضور ما را روی صحنه ی درخشنده و شگفت انگیز مییابند. شماری هم برحسب تصادف صاحب بلیط مجانی شدهاند که با کرشمهی فراوان و بی توجه به کار روی صحنه وارد سالن میشوند و با افاده ی بسیار از آن خارج میشوند. البته اندک شماری هم فقط به قصد دیدن نمایش آمده اند.
هرکدام از این دسته تماشاگران بر حسب موقعیت آنها نسبت به هر کار روی صحنه واکنش متفاوت از خود نشان میدهند. شماری با دهانی باز و چشمانی تیزبین به نمایش مینگرند. اما شماری احتمالن آدامس مورد نیاز را در انبوهی موجودی کیف خود میجویند. برخی یکی دوباری بیرون میروند تا هوایی تازه توان تحمل نمایش را برایشان میسر کند. آن دیگری به پسرش با گوشی پیام میفرستد که ”بیرون رفتی چراغ را خاموش کند“ و با گوشی تا مدتها به اطراف نورفشانی میکند که از رسیدن پیام به پسرش مطمئن گردد. یک گروه سه نفره تازه بیست دقیقه بعد از نمایش از راه میرسند و بی تفاوت به حضور دیگران با کفشهای پاشنه بلندشان رقص فلامنکو را در سالن اجرا میکنند. آن دیگری بطری آب را به لب نزدیک میکند و مانند اسب بعد از مسابقه هیاهوی نوشیدن را به گوش ردیفهای بعدی میرساند. اینها همه به نوعی فرهنگ تماشا است و تیم بازیگری انگار باید با آنها کنار بیاید!
فرهنگ تماشا از دوران باستان تا کنون بارها و بارها تغییر یافته است. در گذشته بسیاری از گروههای نمایش دورهگرد سر و تنشان با میوه ها و سنگ تماشاگران آشنا گشته است. بسیاری با فحش های رکیک و دست رساندن به زنان نمایش فرهنگ تماشا را نشان داده اند. نظام سرمایهداری تا حدودی به این نوع واکنش خشونتآمیز تماشاگر مهار زده است. اما قانون عرضه و تقاضا را که خود آفرینندهی آن است، نتوانسته است تغییر دهد. به همین خاطر جریمهی تولید بد، ندیدین آن است و این برای نمایش ناتوان ما از همه چیز خطرناکتر است.
پس فرهنگ تماشا از سه منظر به تیم نمایش مربوط میشود. یکی اینکه بدون تماشاگر نمایشی نداریم. دوم اینکه نمایشگر و تماشاگر هر دو در ساختن فرهنگ تاتر نقش دارند. اما نکته سوم و آخر همان تاثیر آنی نمایشگر است که تماشاگر را وادار به توجه میکند، مجبور به تمرکز و سرانجام متوجه صحنه میسازد. یادم میآید سالها پیش وقتی نمایش «دو چهره ی کارفرما» را روی صحنه داشتیم. هنگام نظافت سالن در زیر یک صندلی مقدار زیادی پوست تخمه دیدم که خیلی متاسف شدم. با خود اندیشیدم وقتی ما بالای صحنه جان می کندیم، یکی در این پایین با آسودگی خاطر تخمه میشکسته است! با یکی از دوستان تاتری تاسف و رنجش خود را در میان گذاشتم و او در کمال خونسردی گفت: اگر کار تو روی صحنه خوب بود او هرگز فرصت تخمه شکستن نمییافت!
تنگناهای منتقد
همانطور که دیالوگ نمایشی دارای دو نقش تاثیرگذار بر بازیگر مخاطب از یک سو و واکنش تماشاگر از سوی دیگر دارد، یعنی نویسنده باید هر دو عنصر کاربردی دیالوگ را بداند و بکار برد. نمایش روی صحنه هم در نهایت نیاز به واکنش دوگانه دارد. واکنش آنی تماشاگر هنگام تماشا و واکنش پس از تماشا. یعنی نمایشگر باید روی این دو عنصر سازنده ی واکنش حساب کند و نتیجهی کار خود را از راه این دو واکنش بسنجد. تماشاگر ممکن است واکنش آنی/ در لحظه خود را با دیر آمدن، جستجوی آدامس و هورت کشیدن آب نشان دهد، ولی واکنش عقلانی در پی تماشا را در خلوت و شاید در مباحثه با دیگران نشان دهد. این واکنش دوم برخلاف قبلی که به احساس و عواطف آنی آغشته است، بر اساس بررسی و فاصله گرفتن از هیجانات صحنه به دست میآید. حالا ممکن است این واکنش دوم دچار پراکنده گویی و نادقیق باشد یا منسجم، مدلل و ساختارمند. نوع دوم را معمولن منتقدین و نوع نخست را تماشاگران عادی از خود نشان میدهد.
نظر منتقد اما در فضایی ذهنی صورت نمی گیرد. نظر او با دانش خود از تاتر، آنچه دیده و آنچه آروزی دیدنش را داشته، شکل میگیرد. اما دیدن و سنجیدن همه ی وظایف یک منتقد نیست. عوامل دیگری چون وضعیت واقعی تاتر ایرانی در تبعید/مهاجر، امکانات گروه نمایش و فرهنگ تماشاگر هم از اموری هستند که در نقد لحاظ میشوند.
ما هرچه هم بخواهیم ادعای حرفهای بودن بکنیم، باز باید اذعان کنیم که هنوز با تاتر حرفهای به چند دلیل فاصله جدی داریم. هنوز باید عوامل صحنه و تماشاگر و ادبیات نمایشی تمرین بسیار کنند تا به تاتر حرفهای نزدیک شوند. تازه اگر منتقد ما هم حرفهای باشد، باز باید در سنجش خود نگاه غیر حرفهای داشته باشد! نه برای رشوه دادن به نمایشگر یا توجیه ضعفهای نمایش، بلکه برای فرصت دادن برای بهبود تاتر برونمرزی. برای سازندگی و امیدواری به آینده ی تاتر برونمرزی ایرانیان. این منش بخشی از وظایف منتقد امروز هم هست. همانطور که تیم نمایشگر ما برای یک نمایش دشواری بسیار دارد، همانطور که تماشاگر ما چندان شانس انتخاب ندارد. همانطور که گروه های نمایش از تولید و رقابت فراوان برخوردار نیستند، همانطور که امکانات مالی و فنی ما دچار تنگنا ست، منتقدین نمایشی ما هم گاهی شیوهی سکوت را برای تقویت روحیهی خود و همه عوامل نمایش و تماشا بکار میگیرند. تا شاید در فرازی دیگر کار بهتری ببیند. این سکوت هم دشوار است و هم رنجآور. ما همگی، از نمایشگر و تماشاگر تا منتقد در یک وضعیت هستیم. کشتی تاتر برونمرزی ایرانیان متعلق به همهی ماست. پس در روی آب ماندنش و نجات آن هم وظیفهی همهی ماست.
(۱) هاملت، ویلیام شکسپیر، ترجمه به آذین، ص. ص. ۱۰۶ تا ۱۰۸ و همچنین ص. ص. ۱۳۰ تا ۱۳۲
(۲) /۲%DB%B0%DB%B0۲/