پروانه سلطانی
نویسنده: فدریکو گارسیا لورکا
کارگردان: بیژن شیبانی
طراح صحنه: بانی کریستی
محل نمایش تئاتر المدیا، لندن ۱۹ ژانویه تا ۱۰ مارچ ۲۰۱۲
بازیگران: شهره آغداشلو، جین برتیش، پندورا کولین، جاسمین دانیل و ……
“من همواره در کنار کسانی هستم که هیچ چیز ندارند،
کسانی که حتی هیچ هم از آنها دریغ شده است.”
فدریکو گارسیا لورکا
فدریکو گارسیا لورکا یکی از مشهورترین شاعران و نمایش نامه نویسان جهان است، لورکا محبوبیتش را با انتشار ترانه های کولیها، نمایشنامه هایش و مهمتر از همه زندگی پرشورش به دست آورد. خانه برنارد آلبا آخرین کار نمایشی لورکا بود که به دلیل مرگ دلخراش لورکا در ۳۸ سالگی در زمان حیاتش به روی صنه نیامد.
عمده آثار نمایشی لورکا برگرفته از مشاهدات او از زندگیش بود و بارها آثار او به عنوان نمایشهایی بر ضد اخلاق جامعه محکوم و مورد حمله قرار گرفت. دنیای زنان در جامعه مردسالار و قدرت جادویی عشق جلوه درخشانی در آثار نمایشی لورکا دارند نمایشنامه هایی چون ماریانا پینه دا، همسر گیج کفاش که بازگو کننده ازدواج مردان پیر با دختران جوانی است که به خاطر هر نوع فقری تن به ازدواج با این مردان میدهند،
عروسی خون، یرما و خانه برنارد آلبا از جمله این آثار میباشند.
محور اصلی قصه در بسیاری از نمایشهای لورکا عمدتا بر روی زندگی زنان میچرخدو در واقع میتوان گفت نمایشهای لورکا نمایش آوای زنان ستم دیده است. زنانی که جامعه از آنان میخواهد که عشقشان را در پستوی خانه هایشان پنهان کنند.
به طور مثال شخصیت یرماصدای فریاد یرما علیه دنیای مرد سالار ی است که عشق را به رسمیت نمیشناسد. درد یرما درد میلیون ها زن دنیا است . اما هنگامی که تراژدی یرما به صحنه رفت، روزنامه های مخالف، نمایش یرما را به عنوان اثری ضد اخلاق جامعه محکوم کردند. ولی لورکا از زبان شخصیت زن نمایشش اینگونه سخن گفت :آیا تا به حال یک پرنده زنده را محکم در میان دستانت نگاه داشته ای؟
مرگ لورکا همچون نمایشنامه ها و شعرهایش سمبلی از عصیان انسانی بود که در مقابل نظامی جزم اندیش قدم علم کرد و لورکا همانطور که در یکی از شعرهایش گفته بود:
من باز خواهم گشت
چرا که بال هایم
توان بازگشت را به من خواهند داد
و او با نمایشها و شعرهایش دوباره بازگشت. چرا که پس از مرگ لورکا تا بحال بسیاری از گروههای
تئاتری دنیا هر ساله آثار او را به روی صحنه میآورند. لورکا نمایش نامه خانه برنارد آلبا را در5 سال آخر زندگی اش نوشت. این نمایش هر چند در زمان حیاتش فرصتی برای اجرا نیافت، اما ۹ سال پس از کشته شدن او برای اولین بار در ۱۹۴۵ در آرژانتین به روی صحنه رفت. خانه برنارد آلبا نیز همچون دیگر کارهای لورکا بازگو کننده دوران سیاهی از زندگی زنان است که وقتی مردان
هم در زندگیشان حضور ندارند خودشان قوانین و سنتهای دنیای مردسالار را حتی بهتر از مردان به اجرا میگذارند. در حقیقت تراژدی خانه برنارد آلبا هم چون نمایشهای عروسی خون و یرما تراژدی مرگ عشق و شور جوانی است.
تصویری که لورکا در خانه برنارد آلبا از زندگی زنان ارائه میدهد، تصویری از روابط آدمها در یک روستا در اسپانیا است تصویر ی است از جامعه ای که قرن ها سنن و قوانین دنیای مرد سالار را با خود حمل کرده، تصویری از یک دیکتاتوری کهنه و عقب مانده با همه زنجیرهایش است که در حال پوسیدگی می باشد. نمایش خانه برنارد البا در واقع فریاد اعتراض عشق و شور انسان برای زیستن است علیه جامعه ای با فرهنگی متزلزل، لنگان و منجمد.
این نمایش به نوعی تراژدی دردناک زنان در اجتماعی مرد سالار است و تصویری از حاکمانی است شبیه ایران امروز ما که امیدها و شور انسان برای زیستن را پایمال می کنند. و زنان جوان جامعه بیشترین قربانیان آن هستند.
فدریکو گارسیا لورکا در خانه برنارد آلبا از روابط برنارد آلبا و دخترانش سخن میگوید. تاثیری که این نمایش به جا میگذارد هم اندوهناک است و هم تکان دهنده. در حقیقت تصویری از دنیای زنان و عشقشان است که در میان سنتهای دست و پاگیر زندانی شده اند و لورکا بقو ل خود قصه همان پرنده زنده ای که او را محکم در دستانت گرفته باشی و به او اجازه پرواز ندهی را در این نمایش به نوع دیگری تکرار میکند.
***
شنبه گذشته من به دیدن این نمایش که به قولی ایرانیزه شده بود و در لندن به وسیله یک کارگردان ایرانی تبار به نام بیژن شیبانی به زبان انگلیسی به روی صحنه امده بود رفتم.
بیژن شیبانی، هنرمندی از پدری ایرانی است که در انگلستان بزرگ شده و زبان فارسی را نمیداند اما تلاش کرده تا با این نمایش تصویری از جامعه فعلی ایران به تماشاچی ارائه بدهد. ایرانی شده نمایش در متن آن جز در چند جمله کوتاه و استفاده از کلمه خداحافظ بعد از مجلس ترحیم شوهر برنارد آلبا و ایرانی کردن دو نام آسیه و بیژن امانی مردی که به روستا امده و همه دختران روستا را دلباخته خود کرده در جای دیگری به چشم نمیخورد. البته آوازهایی که بسیار دلنشین است و هنگام تعویض صحنه ها به گوش میرسد نیز ایرانی است.
روزی که من به دیدن نمایش رفتم روز ی بودکه معمولا انروز در کل انگلستان رسم بر این است که تا ترها ۲ اجرا داشته باشند، که من به دیدن اجرای ساعت دو و نیم بعد از ظهر رفتم. سالن مملو از تماشاچیانیانی بود، که عمدتا انگلیسی بودند. و البته دونفر از تماشاگران ایرانی هم حضورشان را با زنگهای ممتدتلفنهای موبایلشان در سالن نمایش اعلام کردند.
شهره آغداشلو بازیگر قدیمی تئاتر و سینمای ما در این نمایش نقش برنارد آلبا را بازی میکرد زنی که پس از مرگ شوهرش مصمم است که کلیه سنتهای مذهبی و قوانین مرد سالار جامعه اش را حتی بهتر از شوهرش به اجرا بگذارد، از اینرو با تمام قوا کوشش میکند نقش مسلط خودش و فرامانروایی اش را به هر شکل که شده در خانه به اجرا بگذاردو این سلطه جویی حاصلی جز دروغ و فریب، ریا و سرانجام عصیان برای دخترانش به جا نمیگذارد.
از اینکه شهره اغداشلو توانسته در سالهای غربت خودش را به عنوان یک هنرمند در سطحی جهانی مطرح کند بسی باعث افتخار است و از اینکه میبینیم عکس او در صفحه اول بروشور است و بر دیوار تئاتر المدیا نصب شده و نشان از آن دارد که بازیگری هالیودی از آمریکا برای بازی دعوت شده باعث افتخار همه ما ایرانیها است. به ویژه ما ایرانیانی که که مجبور شده ایم به هر شکل که شده در سالهای طولانی غربت وجود خودمان را به عنوان انسانهایی بافرهنگ و با ارزش در غرب به اثبات برسانیم تا ما را در رده ای همانند با دولت جنگ پرست و مرگ پرست ایران قرار ندهند.
و از آنجا که به همه ما ایرانیان تلقین شده است که چنانچه غربیها کاری از ما را پسندیدند پس جای هیچ حرف و حدیثی نیست. (از همین رو هنرمندان ما به ویژه در ایران همه رویایشان این است که جایزه هایی از دستان غرب بگیرند تا نانشان برای سالها در روغن بیافتد و برای سالهای طولانی هر منتقدی را به سکوت وادار کنند.)
ولی با این وجود و همه دلایل سیاسی و فرهنگی و یا هنری که ایرانیان از دنیا جایزه میگیرند ولی باز هم دلیل نمیشود که کار خورا به خوبی و درست انجام ندهند. از اینرو به نظرم رسید تا بگویم که متاسفانه خانم شهره آغداشلو با وجود همه تجربه بازیگری یا به دلیل ضعیف بودن کار کارگردان یا هر دلیل دیگری متاسفانه نتوانسته است بازی خوبی وتاثیر گذار از نقش ارائه بدهد، هر چند که کاراکتر برنارد آلبا زنی است در ظاهر منجمد و یک بعدی ولی بازی شهره آغداشلو بازی است در سطح، همراه با حرکاتی تکراری که عمده بازیگریش در چهره همچون بسیاری بازیگران سینما متمرکز شده است، که در همه حال حاضر نیست به هیچ وجه زیبایی اش در بازی چین و چروک بخورد و لطمه ای ببیند. حتی پس از انکه دخترش خود را میکشد، انگار که یکی از کارمندان اداره محل کارش را بدون اجازه ترک کرده است بازی سرد، در سطح و بی روح ارائه میدهد و به هیچ وجه دوگانگی بین مادر بودن و اسارت همان زن اسیر سنت را در هیچ جایی به تماشاچی القا نمیکند، بلکه در مدت اجرا جز لحظاتی کوتاه شهره را میبینی که دیالوگهای برنارد آلبا را میگوید، نه برنارد آلبای فرتوت، وحشت زده و منجمد شده را که اعمالش درد به دل تماشاچی میگذارد و او را خشمگین میکند، در عوض بازیگر نقش دوم نمایش جین برتیش ( خدمتکار خانه) کاملا بر نقش و صحنه مسلط است و بسیار طبیعی بازی میکند، ناگفته نماند برای بازیگرانی که اجبار دارند نقشی را به زبانی غیر از زبان مادری اشان اجرا کنند کار آسانی نیست، در هر حال نمایش آنطوری که لورکا نوشته تاثیر خودش را بر تماشاچی نمیگذارد.”
البته از خانم شهره آغداشلو بیشتر از اینها انتظار میرفت، چرا که این محکی است در قدرت بازیگری برای بسیاری از بازیگران معروف هالیوود است که در تئاتری در لندن به روی صحنه بروند. در هر حال با آرزوی موفقیت برای بیژن شیبانی و گروهش و اینکه اگر قرار است کاری در باره کشور پدری ا ش ایران به روی صحنه ببرد، بیشتر روی تعویض و ایرانی کردن متن متمرکز شود، نه اینکه با استفاده از اسم لورکا بخواهد موقعیتی مشابه در ایران را به نمایش بگذارد که به نظرم در این کار به هیچ وجه موفق نبوده است. هر چند طراحی نور نمایش، استفاده از آوازها و تعویض صحنه ها به ویژه دکور صحنه بسیار هنرمندانه طراحی شده و به فضای داستان بسیار کمک میکند. و دیگر بازیگران نمایش هر چند تجربه انچنانی ندارند ولی در مجموع کاری قابل قبول ارائه داده اند.
در هر حال به بیژن شیبانی و گروهش خسته نباشید میگویم و با این امید که کارهای دیگری از این گروه باز هم به اجرا دربیاید.
پروانه سلطانی
مارچ ۷ سال ۲۰۱۲ لندن