«ناگهان» … تمام شد/اصغر نصرتی

«ناگهان» … تمام شد!
عباس نعلبندیان در گذر زمان
عباس نعلبندبان مهجور‌ترین نمایشنامه نویس ماست. او با «فریدون» شخصیت اصلی نمایشنامه‌ی ناگهان، همسرنوشت بود. نعلبندیان در دوران حیات‌ش چندان خیری از زندگی ندید. راستش را بخواهید او چندان هم دنبال خوشبختی نبود! مردی سخت جدی و اخمو با عینکی مشکی به چشم و سبیلی پرپشت از او بیشتر انسانی ساخته بود که کسی انتظار خنده و شوخی نداشته باشد. او واقعن «فریدون»ی بود که خود به سوی گوری که دیگران برایش حفرکرده بودند، رفت. البته اندکی از این گور را جو بگیروببند پهلوی دوم مهیا کرده بود؛ اندر پی همین وضع بود که دیوار بلند هنرمندان خودی و غیرخودی، «خلقی» و «ضد خلقی» بنا شد. افراط و تفریط در دو سوی ماجرا، یعنی مخالفان و موافقان جکومت و به تبع آن مراکزی چون کارگاه نمایش شکل گرفت. از همین روی توانایی نعلبندیان در عرصه‌ی نمایشنامه نویسی در چنین قربانگاهی ذبح شد. اگر همین نمایشنامه «ناگهان» در کارگاه نمایش و جشن هنر شیراز اجرا نمی‌شد، هرگز چنین دچار مهجوری و لعن و نفرین قرار نمی‌گرفت. همانطور که نویدی با نمایشنامه‌ی «سگی در خرمن‌جای» سرنوشت دیگری یافت.
عباس نعلبندیان روزنامه فروش دکه‌ی پدرش بود و سالهای سال در کنار کار و در فاصله‌ی آمدن مشتری بعدی، هرچه در اختیارش بود، خوانده بود. از آنجا که از آموزش منظم و سیستماتیک برخوردار نبود، ذهنش انباری مغشوش از خوانده‌هایش شد. تقریبا با همین آشفتگی ذهنی نمایش «پژوهشی …» را ‌نوشت. از ارسطو تا مارکس، از قران و انجیل تا اسلام و عرفان در نوشته‌هایش جا و بی‌جا بهره می‌گرفت که گاهی به نظر عاری از منطق و ضرورت نوشتاری می‌آمد.
به نظرم هفت نمایشنامه و چند ترجمه از نعلبندیان باقی مانده است. اما من و بسیاری معتقدند که نمایشنامه‌ی «ناگهان»ش بهترین آنهاست. گرچه این اثر آخرین تجربه او نبود، اما ترکیب داستان فریدون، با روز عاشورا، زبان شاعرانه، ضدقهرمان بودن شخصیت اصلی نمایش یعنی «فریدون» و صمیمیت و رنجوری قلم این اثر را از دیگر نمایشنامه‌هایش متمایز می‌کند.
«ناگهان» تازه نوشته شده بود (۱۳۴۹) که فرهاد مجدآبادی در اوج جوانی کاری تازه و نو از آن ساخت که البته اجرای آن چندان دوام نیاورد. اُونسیان بعدها گفت که مجدآبادی تنها در پوسته‌ی بیرونی نمایشنامه باقی مانده است. اما وقتی آربی خودش کار را به روی صحنه برد، هیاهو در اطراف نمایش‌ بالا گرفت. گرچه هیاهو دو سویه‌ی در جنگ حیدری- نعمتی بیشتر حول محورمحتوای اثر چرخید و شیوه اجرا و پرداخت نمایشنامه به کل فراموش شد. آنگونه که رسم آن دوران بود.
نعلبندیان هم زمان شاه (کمتر کسی از آن خبر دارد) و هم زمان حکومت اسلامی مدتی به زندان افتاد.این دومی اما همراه با توهین و تحقیر و سرخوردکی بسیار همراه بود. توهین حکومتی با بی‌مهری شماری از دوستان دیروز و صد البته بیکاری و سختی زندگی و از همه مهم‌تر آن دلشکستگی ذاتی نعلبندیان از مردمان روز گار خویش که در «ناگهان» به تفسیر نشان داده بود و افسرده‌گی مزمن دائمی دست به دست هم دادند تا وی شوکران مرگ را در خرداد۱۳۶۸ یعنی ۱۹۸۹ تا جرعه‌ی آخر سرکشد و رنج خودکشی اش رابا کلُی عذاب وجدان برایمان به یادگار گذارد.
پس از مرگ نعلبندیان، حدودا در سه دهه اخیر، همین زخم عذاب وجدان عمومی سبب شد که بازنگرنی جدی به آثار و سرنوشت نعلبندیان صورت گیرد و چه خوب که چنین شد. زیرا همین بهانه رنجوری اهل قلم کاووش و پژوهش عمیق آثار و زندگی او را مهیا ساخت. تا بلکه او را آنگونه که بود بشناسانند یا بنمایانند. شاید نوعی جبران اشتباه و غفلت گذشته و گذشتگان. البته در این راه هم باز اندک شهیدگرایی و افراط صورت گرفت. از همان نوع که انگار اهل کوفه در پی مرگ حسین داشتند! به هر حال نزدیک به سه دهه است که اهل تحقیق در این راه گام های بلند و جدی برداشته اند تا سرنوشت نعلبندیان و آثارش را از گردوغبار کارگاه نمایش بزدایند و به او همچو هر نویسنده ای دیگر بنگرند. مستقل و به دور از حواشی به متن بپردازند. نوعی چهره‌نمایی همراه با دوری از سیاست زمانه و ایدئولوٓی زدایی دیروز. این گام‌ها خوشبختانه به ثمر نشست.
به گمانم نخستین بار سال ۱۹۹۰ در خارج از کشور مجله کم حجم «ندا» بود که نمایشنامه «پژوهشی …» را همراه با مختصری از زندگی نویسنده در دو شماره نشر داد. هفت سال بعد اکبر یادگاری در شماره چهارم مجله «فصل تئاتر» توسط رضا قاسمی مکثی بر سرنوشت نعلبندیان و نمایشنامه «بارش مهر و مرگ» او داشت.
در ایران سال ۲۰۲۰ شانزدهمین شماره «دفترهای نیلا/دفترهای تآتر» ویژه نامه‌ای منتشر کرد که آثار و سرنوشت نعلبندیان در چندین مقاله شرح داده شده بود. نوشتار حمید امجد در این ویژه‌نامه تلاشی همه جانبه است در به تصویر کشیدن نعلبندیان و محیط فرهنگی آن دوران.
آگوست ۲۰۱۳ نمایشنامه «ناگهان» توسط جواد عاطفه با „ویرایش و تطبیق با متن اصلی” در شهر لندن نشر می یابد و پارسال کتاب «دیگران ِعباس نعلبندیان» به کوشش عاطفه پاکبازنیا و جواد عاطفه به بازار می‌آید که حاصل ۴۰ مقاله و گفتگوست.
امروز پس از دو ماه مشغله برای برپایی جشن روز جهانی تاتر، فرصت کردم همین کتاب چاپ شده در سال ۲۰۱۳ را یک نفس بخوانم. کتابی ست جیبی با ۱۴۰ صفحه و با عنوان «ناگهان عباس نعلبندیان به کوشش و مقدمه‌ی جواد عاطفه». کتاب حاوی نمایشنامه ی ناگهان و یک مقدمه و چند عکس از اجراهای دوگانه مجدآبادی و اُونسیان.
برای کسانی که نمایشنامه را نخوانده‌اند فرصتی دلپذیراست که آن را با حوصله بخوانند و در برخی صفحات از نثر شاعرانه نویسنده لذت ببرند که انگار سهراب سپهری نوشته باشد. گرچه وهم‌گرایی «فریدون» و پریشانی از یک سو و درد بی‌پدری از دیگر سو در عین حال کلام کوچه بازاری آن هفت شخصیت دیگر نمایش خیلی زود شما را به واقعیت تلخ زندگی «فریدون» برمی‌گرداند.
نمایشنامه «ناگهان» را من نخستین بار همان اسفند ۱۳۵۶ وقتی برای دیدن نمایشی به کارگاه نمایش رفته بودم، خریدم و خواندم. بعدها دو بار به مناسبتی: یکبار ۲۰۲۱ در نمایش‌خوانی مجازی با خانم وزیری نسب و دو بار هم مارس ۲۰۲۵ برای یک نمایش‌خوانی حضوری خواندم. اما باید اعتراف کنم که هربار نکته ای بر من از این نمایشنامه آشکار شده است.
اما اهمیت کتاب «ناگهان عباس نعلبندیان به کوشش و مقدمه‌ی جواد عاطفه» نه خود نمایشنامه که پیش از این اینجا و آنجا نشریافته، بلکه مقدمه ای ست که جواد عاطفه بر آن نوشته است. البته این مقدمه اندر پی نمایشنامه آمده است یعنی به لحاظ محل درج نوعی موخره محسوب می‌شود. اما به گمانم برای فهم بهتر نمایشنامه بهتر است ترتیب خواندن این دو را عوض کرد.
مقدمه کوششی‌ست در شرح‌ تاریخچه‌ی نمایشنامه و رمز گشایی مفاهیم آن. نوسنده سعی دارد با این مقدمه در آغاز به شرح مخالفین و موافقین نمایشنامه و به علت آن بپردازد. از باب سند هم تکه‌هایی از نقدهای منتقدین دوران را آورده است.
در رمزگشایی مفاهیم نمایشنامه عاطفه کوشیده است پس زمینه های عرفانی اثر را بازگشاید. گرچه این بخش می‌توانست کوتاه‌تر هم باشد. برخی اشارات نعلبندیان در نمایشنامه‌ی ناگهان، از „ذالنون” عارف مصری تا „ایلویی” گویی‌های مسیح، از صلاح‌الدین زرکوب، دومین مراد مولانا تا اشارات به زندگی حسین شهید! در این مقدمه شرح داده شده است. مکث نویسنده بر کلماتی چون «درخت»، «عدد هفت» و «شهید» در فهم دینی و کارکرد آن در نمایشنامه نعلبندیان از جمله مقولاتی ست که ضرورت خواندن مقدمه پیش از اصل نمایشنامه را توجیه می‌کند. خلاصه که این مقدمه نوعی رمزگشایی از مفاهیم پنهان و آشکار نمایشنامه است. من دلم نیامد نظر خودم و داستان نمایشنامه را در اینجا بیاورم تا شاید چنین تعلیقی کنجکاوی لازم برای تهیه و مطالعه کتاب را یرای خواننده مهیا کند. وگرنه نمایشنامه «ناگهانی …» و نعلبندیان جای بحث بسیاری دارد. شاید وقتی دیگر!
خلاصه اینکه عاقبت«ناگهان» تمام شد و من ماندم با این پرسش که چرا فریدون به گوری پناه برد که دیگران برایش مهیا کرده بودند؟ شاید به همان دلیل که شاملو در شعر «مرگ ناصری» گفت: “مگر خود نمی‌خواست، ورنه می‌توانست!”شاید برخلاف مسیح، فریدون نمی‌خواست شهید شود، اما می‌خواست که رها شود. او در رهایی از این جماعت و محیط بیشتر «زندگی» می‌دید! برای همین هم مدام تکرار می‌کرد: “آنک اتصال، اینک حیات”!
اصغر نصرتی (چهره)
۱۶ آپریل ۲۰۲۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *