دُنبلان حلال شد!
یک خبر عالی و مهم برای مردم مسلمان خودمان!
چیشده؟! چه خبره؟! صبر کنید! براتون تعریف کنم. اینبار یک خبر خوب و عالی برای مردم اهل نماز و دعا دارم. یک بار هم خبر خوب برای مسلمانان از زبان یک کافر بشنوید، مگه چیمیشود! بعله، دنبلان حلال شد!
میدونم که باور نمیکنید. اما اگه مطلب را تا اخر بخوانید. یقین حاصل میکنید که خبر مهم و واقعی است. پس اگر صبر کنید از غوره، حلوا که نه، اما دنبلان حلال می سازم.
وقتی ما بچه بودیم، بهترین تفریح ما خوردن دنبلان بود. چون بزگترها از خوردنش محروم بودن و به قدر کافی به ما میرسید. چرا که خوردنش چتد روز نماز و دعا نداشت. پس دنبلان لذیذ فقط نصیب ما میشد و در پرانتز عرض کنم البته همچنین نصیب اهل عرق و ورق. بعله، در دوران طاغوت هر چیز میتونست توسط آیتالله ها حرام بشود و مسلمان جماعت مجبور به رعایت آن بود. مثل حالا نبود که مردم فقط منتظر این باشند که این جماعت یه چیزی بگویند تا مردم خلافش را عمل کنند. وجود گوشت یخزدهی نیوزلندی ارزان هم سبب شد تا مقوله ی دنبلان همچنان بیاهمیت بماند و بزرگان دین چندان سراغ حلال کردن این عضو آویزان نیفتند.
اما وقتی انقلاب شد، برادرهای دینی به فکر حلال کردن یک یک امور حرامی افتادن تا هم اقتصاد رونق بگیرد و هم اینها قیافهی دینامیک بگیرند! از ماهی بی فلس تا بازی شطرنج و …!
همین بازی شطرنج رو در نظر بگیرید. آقای آیتالله دستغیب در اوایل انقلاب یک کتاب دوجلدی کت و کلفت بیرون داد تا لیست «گناهان کبیره» رو مشخص کرده باشد و اگر کسی رعایت نکرد و راهش افتاد جهنم، فردای قیامت گله مند نباشد که چرا آقایان پیشاپیش منوی گناهان کبیره را تنظیم نکرده بودند.
در این کتاب که میتوان آن را »راهنمای جهنم«، شایدم بهشت، نامید، جایی هم به بازی شطرنج اختصاص داده شده بود. در آنجا آقا هر بازی شطرنج را مساوی با چندین بار نگاه کردن به «فرج» مادران دانسته بود. لابد نگاه به فرج مادران خیلی کار بدی است وگرنه ایشان اینهمه بر این امر تاکید نمیورزیدند. باز لابد منظور ایشان پسران بوده و آنهم پس از دوران بلوغ. حالا چرا؟ معلوم نیست. آیا دختران شطرنج بازی نمیکنند، یا انها توانایی نگاه آنچنانی ندارند!؟ متاسفانه آیت الله بجای آنکه یک مسئله رو حل بکنند، چند پرسش ایجاد کرده بودند. از همه مهمتر، به قول «مشدی عباد»، من که کتاب «نادر شاه» را تا نیمه خواندهام، هنوز که هنوزه، نفهمیدم رابطه میان بازی شطرنج و فرج مادران چیست. متاسفانه برادران مجاهد خلق با بمب گذاری بر سر راه این آیتالله گناه شناس و کارشناس از نوع گناهان کبیره، زندگی او را کوتاه کردند و شانس فهم و کشف این رابطه را از ما گرفتند.
به خاطر همان گناهان کبیره اینچنانی بود که شطرنجها را اول انقلاب، مثل بسیاری از آلات موسیقی، از مراکز آموزش و تفریحی جمع کردند. در کتابخانهی شهر ما هم یک اتاق بسیار زیبا و کوچک برای شطرنج بود که در آن ساعتها وقت میگذراندیم. انقلاب که شد، همه این آلات گناهان کبیره از کتابخانه جمع شدند و در جایی پنهان. خوشبختانه رئیس کتابخانه مرد دنیا دیده ای بود و شطرنج ها و میزهای زیبای آن را برای روز مبادا جایی پنهان کرد. اتفاقا روز مباد خیلی زود رسید:
آقای خمینی بدون توجه به فرج مادران و کتاب گناهان کبیره و قطور آقای دستغیب، شطرنج را حلال دانستند و دوباره اسبهای شطرنج شیه کشان آمدن داخل همان اتاق تا به ریش هرچه حاکم وجود داره بخندند.
کفار اول از این فتوا تعجب کردند، اما وقتی فهمیدن ماهی بدون فلس ممکنه در شرایط بیگوشتی دارای فلس بشود، چرا شطرنج نتواند حلال بشود. اما عاقبت کفار یک نتیجه عجیب گرفتند: وقتی ما به اصل تکامل باور داریم و انسان امروز را نتیجهی شاخهای از میمون میدانیم، پس چرا ماهی بیفلس در طول یک انقلاب و با یک فتوا نتواند فلس دار بشود؟ در دلشان از این نتیجه گیری دیالکتیکی کلهقند آب شد. پس به روزنامه های کفر تیتر زدند: „به این میگویند «تکامل طباطبایی»! هم کاشف متکامل شده و هم ماهی بینوا. این «باید» تاریخی است: آیتاللههای شیعه هم روزی کافر میشوند.”
آری اهل شیعه همیشه برای مشکلات بشر راه و حل دارند. این جماعت تجدیدنظرطلب آنقدر حدیث کهنه و نو، ساختگی و اصل در چنته دارند که میتوانند به آنی بر هر بنبستی یک اتوبان سه بانده بزنند. البته قبلش خودشون بن بست میسازند و بعد راه حل پیدا میکنند. یعنی برای غلبه بر بیکاری اقایان حوزه، اول زندگی را سخت میکنند، تا وقتی پس از چند سال خون در شیشه کردن، یکباره همچو کاشف اتم بفرمایید: دیدید در ِ رحمت الهی را به رویتان باز کردیم؟
ولی حلال کردن شطرنج یکجورایی با دنیای مدرن ارتباط داشت و ما میتوانستیم به مجامع بین المللی شکایت کنیم. از امثال «بابی فیشر» و «اسپاسکی» بخواهیم که به داد ما برسند و حتی به آقای چامسکی نامه بنویسیم و بگیم آقا شما که اینهمه از آمریکای جهانخوار شکایت میکنید، یک چیزی هم به این آخوندهای گناهساز بگید. یک کم هم از این آخوندهای مخالف موسیقی و شطرنج انتقاد کنید.
خدا را شکر مقوله ی شطرنج را خود آقا حل کرد. وگرنه ما با چه رویی می رفتیم سراغ این شرنجبازان بزرگ جهان و میگفتیم: اصلا میدانید تا به حال چند بار به فرج مادرتان نگاه کردید؟ ولی خب ما خجالت میکشیدم که جمله ی آقای دستغیب رو به زبان بیاریم. چون ممکن بود بجای رسیدگی به شکایت ما یکی از آنها یک دانه «فاک یوو» نثارمان میکرد و کل شکایت میرفت بغل اونهای دیگه که هنوز رسیدگی نشدند! این بود که آقای خمینی پیش دستی کرد و قبل از اینکه ما عریضه به جهانیان بنویسم، کتاب آقای دستغیب را گذاشت زیر باسنشان و فتوای جدید صادر کرد. خدا بیامرزش. سهم نفت ما رو نداد، اما سهم حلال کردن شطرنج را همان اول انقلاب داد.
اما دنبلان که شطرنج نبود تا بتونیم به دنیا شکایت کنیم. کی میامد با ما همبستگی نشان بده و برای ما بجنگه؟! اصلن ما با چه رویی باید میرفتیم به سازمان ملل و بابت دو تا گوشت!!! آویزان شکایت میکردیم. به ریش ما نمی خندید؟ نمیگفتن ” بابا شما چقدر بچه ننه هستید که برای هرچی میایید سراغ ما؟ آخه خایهی گوسفند هم چیزیه که شما به خاطرش شکایت از رژیم نزد ما بیاوردید؟ یک کم دست بگذارید روی زانوی خودتون! نمیشه که برای هر چیز بیایید اینجا. یا برید سراغ مشدی ترامپ”!
چون ممکن بود از مجامع بینالمل چنین چیزی بشنویم و ناامید بشیم. بخصوص وقتی دیدم که علمای قم و نجف هم گوششان بدهکار به معضل خایههای گوسفندان نیست، خودم دست بکار شدم.
البته مقولهی حلال کردن تغذیه الان یک فهم عمومی در سراسر جهان محسوب میشه و چندین و چند هشتک برایش مسلمانان مقیم اروپا راه انداختند. از همین رو مقولهی «حلال» مختص من و خایهی گوسفند و اهل شیعه ایران نیست. شما اگر در اروپا به شهرهای بزرگ و کوچک، سر بزنید، میبیند چقدر از ویترین های فروشگاههای غذا و گوشت به کلمهی حلال مزین هستند. این اواخر طوری شده که برخی فروشگاهها، به تقلید تولیدات «بیو»، حتی نخود و عدس و چه بسا کود حیوانی را هم با واژهی حلال همراه کردهاند. یکی از دوستان رفته بود فاحشهخانهی شهرمان و میگفت که فلش زده به سمت راست و زیرش نوشته بود «حلال»! چنان از این بایت شوکه شده بود که اونروز نتونسته کاری از پیش ببره و افسرده و ناامید برگشته بود خانه. الان حلال در اروپا مثل برند «آدیداس» و «نایک» و … برای خودش نامی جهانی در کرده. از چین کمونیستی تا آمریکای سرمایه داری از هند چند دینی تا آلمان جدا دینی همه و همه این «برند» رو میشناسند و بدان اعتماد و چه بسا اعتقاد دارند. یک راوی سُنی میگه که حتی در داخل واتیکان یک کبابفروشی حلال باز کردند.
وقتی دیدم حلال اینطور مشهور شده و با یک بسمالله و کمی جاری شدن خون راحت میشه یک «برند» راه انداخت، وقتی دیدم که آیتالله خمینی به این راحتی یک مهر میزنه و ماهی و شطرنج حلال میکنه، گفتم من چرا نتونم؟ این بود که من هم رفتم دنبال راه و چاه حلال کردن این عضو شریف گوسفندان.
اعتراف میکنم که این راه و چاه و تحقیق و تفحص برای حلال کردن دنبلان رو از روش علمای قم گُرته برداری کردم و روا نیست که زحمات آنها نادیده گرفته شود و همه چیز تنها به اسم من ثبت شود. اما زحمت من هم نباید نادیده گرفته شود.
شما میدانید که حلال کردن گوشت از راه ذبح شرعی انجام میشود. یعنی اگر از یک مسلمان بپرسید که چطور میشه گوشت گوسفند رو حلال کرد؟ بهت جواب میدهد که با گفتن« بسمالله» سرش رو ببرید و خونش رو جاری کنید. حالا دیگه گوشت گوسفند حلال شد. شما نمیدونید گفتن یک کلمه بسمالله چه معجزههایی که در جهان اسلام نمی کند! خب شاهکلید مطلب در حلال کردن «بسمالله» ست. اما من قضیه رو خیلی ریشهای دیدم و مایل بودم که »فَساد« را از ریشه نابود کنم. چون اگر فَساد ریشه ای برخورد میشد، نمیتوانست حلال کردن خایههای گوسفند مشکل ساز بشود. پس رفتم که خود گوسفندها رو متدین بار بیارم. چون اگر اونها متدین بشوند، نه تنها گوشتشون حلال میشود، بلکه دنبلان شان هم به طریق اولی حلال میشود. تازه چه بسا یک «بسمالله» هم صرفهجویی شود.
برای متدین کردن گوسفند باید اول خاک اسلامی تهیه میکردم. اینجا بود که خاک شهرهای متبرکه را مناسب اینکار دیدم. خب از خاک متبرک حتمن علفهای اسلامی (متبرک) رشد میکرد. کجا خاکی بهتر از محل دفن و قبور امامان ما؟ آنهم امامانی که خود رابطه خیلی صیمیمی با حیوانات داشتند. مثلن همین امام رضای وطنی خودمان که اصلن هم وارداتی نیست و مثل بوروژازی ملی امری متبرک محسوب میشود و نه مثل بعضی امامان که بیرون از کشور هستند و ما به خاطر دفاع از حرمشان هی نیروی ایرانی و افغانی به گشتن میدهیم. پس از چنین خاکی نمیتوانست علف بیدینی رشد بکند.
بعد باید مشکل چوپان را حل میکردم. چوپان را هم باید از جمع دینداران انتخاب میکردم. یک تست و گزینش با پرسشهای اسلامی میتوانست ایندهی تعلیم و تربیت گوسفندان را تضمین بکند. اگر گوسفند را به مرد متدینی بسپاریم، ممکن نیست از چنین گوسفندهایی خایههای حرام آویزون بشود. البته از پیش شرطهای استخدام چنین چوپانی نداشتن گوشی همراه هنگام کار بود. چون با این گوشیها اینها غافل از کار میشوند و تمام مدت آن را میگذارند لای پایشان و زول میزنند به آنجایشان. و معلوم نیست به آن ُزل میزنند یا به آن عضو شریف شان. خب با چنین چوپانی که نمی شود دنبلان حلال تولید کرد. پس گوشی در هنگام وظیفه ممنوع شد! در تنظیم همین شرایط کار و پیششرطهای استخدام چوپان مکتبی بودم که به فکر راه اندازی اینترنت حیوانی و صد البته ملی افتادم. تا امور انحرافی بیگانهها نتواند سبب انحراف چوپان و بعد گوسفندان بشود. اما مشکلات نگذاشت این فکر و بکر را به پایان برسانم. از دید من تربیت حیوان متدین در گرو رواج اینترنت و اسطبل ملی است تا گوسفندها آلوده به »فَساد» نشوند. اما این پروژه بماند به وقت دیگر. فعلن حلال کردن دنبلان برایم مهم تر است.
در مرحلهی پایانی متدینپروری گوسفندان فقط تغذیه روحی روانی آنها مانده بود. زندگی که فقط نان و دام و خوراک نیست! روان گوسفند هم باید متدین بشود. اگر خوراک و چوپانها را اسلامی بشوند، باید فرهنگ و هنر اسلامی را هم در ذهن گوسفندان تعبیه می کردم. این بود که اول یه مدتی ورود و خروج دیگر حیوانات را به اصطبل ملی ممنوع کردم. برای اینکه به گوسفندی بر نخورد، اسمش را گذاشتم انقلالب فرهنگی. برایشان چند برنامه تلویزیونی هم راه انداختم و ضرورت پاکسازی اصطبل را به همگان توضیح دادم. گوسفندهای شیطان و مخالف رو هم سریع ذبح غیر شرعی کردم و روانهی خارج کردم. بعد در همه مراکز تجمع گوسفندان بلندگوهایی تعبیه کردم و مدام برایشون اعترافات انسانهای کافر رو پخش کردم تا عاقبت سرپیچی از اسلام را بفهمند. میان هر اعتراف هم «ترتیل» پخش کردم.
مدت زمانی نگذشت که دیدم گوسفندها در رفتارشان کلی تغییرات پیش آمده و خایه هاشان هم یک جور دیگر آویزون میماند. فهمیدم که دیگه این خایهها از جنس حلال هستند و میشود تقدیم علمای دین کرد و نترسید از عاقبت کار. موفق شده بودم. برای اولین بار یک کافر توانسته بود از علمای دین یاد بگیرد که چطور یک چیز را میشود حلال کرد.
حالا نگرانی من این بود که با حلال شدن دنبلان، دیگه از آن به زودی چیزی باقی نخواهد ماند. چون هرچیز که حلال بشود، نسلش از طریق علما کنده میشود. مگر داستان آن روباه رو نخواندید؟ مرغ و خروس همه را می دزدید مگر مال آخوندها را!؟ وقتی چراییش را پرسیدند، گفت: میترسم آخوندها گوشت مرا هم حلال کنند!
اصغر نصرتی (چهره)
مرداد ۱۳۹۹