انسان «بی‌همه چیز»

نگاهی به یک فیلم
انسان «بی‌همه چیز» نام فیلمی ست که در سال ۲۰۲۱ در ایران ساخته شده است. اساس داستان فیلم متکی بر نمایشنامه‌ی خوب «ملاقات بانوی سالخورده» اثر درونمات است. این شاید تنها فیلم خوب ایرانی ست که از یک اثر فرنگی ساخته و سربلند بیرون آمده است. بازی‌های خوب پرویز پرستویی و هدیه تهراتی و تصویرهای زیبا هم کمک بزرگی بر این امر کرده‌اند. اما بهره‌گیری هوشمندانه به محتوای فیلم و وفاداری بدان کار را ارزشمندتر کرده است.
روزگار جوانی تحلیلی از نمایشنامه «ملاقات بانوی سالخورده» ِدورنمات را تقدیم حمید سمندریان کردم و اصرار داشتم نهادهای اجتماعی و قانونی را آرمان‌گرایانه بنگرم و نگاه نهلیستی درونمات و هوادار سرسخت‌ش سمندریان را به نقد بکشم و راه نجات و گریز از این وادی را ممکن بدانم. حالا دیگر از تاریخ نقد من و انتقاد دورنمات به جامعه سودگر و سودپرست‌ش مدتهاست که گذشته و فساد گسترده تر از نهادها شده و سراسر زمین ناامین را گرفته است.
انسان این موجود ضعیف که با قدرت تمام از تخریب زمین و زمان برای خود رفاهی ساخته، حالا همچو الاغی برای رفع خارش پشتش درازکش روی فساد زمین ‌غلت می‌زند.
حالا این فیلم سعی دارد همین فساد ذاتی انسان را به رخ تماشاگرانش بکشد. و صریح و روشن به او بگوید: تو ای انسان فاسدی و سراسر زمین را آلوده کرده ای.
بانویی که زمانی در یک دهکده میزیسته و جوان و اندکی هم سر به هوا بوده و شماری هم دنبالش بودند و نظری به او داشتند از امیر باردار می‌شود. اما امیر به کمک دوستانش که از نهادهای مختلف مجریه و مقننه و قضاییه هستند بارداری زن جوان را به گردن نمی‌گیرد و او را به هرز‌ه‌گی متهم می‌کند و دیگران هم با این اتهام همراهی می‌کنند. زن مجبور به گریز از ده می‌شود و مدتها در شهر بسر می برد تا سخت ثروتمند میشود. بانوی ثروتمند دوباره به دهکده برمی‌گردد و دست کمک مالی به همه‌ی اهل ده دراز می‌کند. اما یک شرط کوجک برای این یاری دارد.: من اقتصاد دهگده ورشکسته شما را در همه عرصه‌ها رونق می‌بخشم و شما هم باید فقط امیر را جلوی چشمان من بُکشید. و همه اهل ده به مرور شرط را قبول می‌کنند؛ از برادر امیر تا سرگروهبان و دکتر روستا تا مردم فقیر ده.
اما کارگردان فیلم نوعی برداشت تازه از فکر اولیه‌ی نمایشنامه دارد: چرا که در آخرین لحظه بانو از انتقام و اعدام امیر می‌گذرد. چون می‌خواسته فقط پَستی انسان را به رخش‌بکشد! حالا مردم ده مانده اند با طناب بر گردن آویزان امیر چه کنند. آنها که نمی‌توانند به چشمان زنده‌ی امیر بنگرند. اما امیر هم نمی‌تواند به چشمان این جماعت فاسد بنگرد. در این منجلاب زنده بماند. امیر دیگر توان تحمل اینهمه تحقیر را ندارد و به قول شهریار می‌فهمد „ما همه قاتل مرغ و خروسیم، بمانیم که چه؟” پس امیر رفتن را بر ماندن در این هستی با بوی تعفن نیستی ترجیح میدهد و خودش کار را به پایان می رساند. حالا مردم ده فساد زن فاحشه دیروز را با خون امروز امیر که روزگاری قهرمانشان بود، در هم می‌آمیزند و در رنج آن اما می‌زیند!
تراژدی در اینحا نتیجه یک اشتباه نیست، آنگونه که در نوع کلاسیک ش رایج است، این تراژدی نتیجه‌ی یک تصمیم است. آنهم تصمیمی جمعی و آگاهانه! آری سودپرستی دیگر از نهادها گذشته و چون سلولهای سرطانی وجود بشریت را گرفته است.
تصویر غارت مغازه‌ی امیر، نمای دوچرخه سواری امیر در تنهایی، تجمع مردم برای کشتن امیر از لحظات زیبای فیلم هستند. «بی‌همه چیز» نمای درشت از بی‌همه چیز شدن انسان است. از بی‌رحمی انسان امروز نسبت به دیگران و طبیعت و خودش. چرا که فیلم سعی دارد ورای زمان و مکان زندگی انسان را به تصویر یکشد. اگرچه حضور سرگروهبان آنچنانی اشاره‌ای به زمان مشخصی دارد. ولی این اشاره عاری از تمرکز بر نظام سیاسی یا زمان خاصی ست، همانگونه که اصل اثر چنین است. و همین ارزش فیلم را بیشتر می‌کند.
۲۹ مارس ۲۰۲۵
اصغر نصرتی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *