گزارش روزانه

…و باز هم اتفاق افتاد

گزارشی از پنجمین فستیوال تاتر ایرانی-کلن

گفتگوی اصغر نصرتی با تماشاگران

پوستر فستیوال پنجم کلن

.پنجمین جشنواره تاتر ایرانی در شهر كلن آلمان همچون دوره های پیشین خود با حضور گروه های تاتری اروپا و آمریكا در تاریخ 19 نوامبر در شهركلن به مدت چهارده روز برگزار شد.حضور ببیش از 55 گروه تاتری این جشنواره را به بزرگترین همایش تاتری ایرانی در اروپا تبدیل كرد. همایشی كه باعث شد تا دوستان تاتری دور هم جمع شده و از تجربیات هم با خبر شوند. 

ما نیز در مدت این دو هفته سعی كردیم در كنار این جمع بوده ونقطه نظراتشان باخبر شده تا آنها را در كتاب نمایش منعكس كنیم . از ابتدا با هدف و پایه ریزی نقد شفاهی و انعكاس آن در كتاب نمایش مصاحبه ها راآغاز كردیم. می دانستیم كه بسیاری نقطه نظرات و نقد هایشان را به نقد نوشتاری و حتی در بسیاری موارد بنا به ملاحظاتی به نقد شفاهی رودررو تبدیل نمی كنند.از آنجایی كه نقد یك اثر هنری لازمه آن اثر و چراغ راه هنرمند برای خلق آثار هنری بعدی است می بایست حضور نقد – چه گفتن و شنیدنش- به یك اصل اساسی در تاتر ما تبدیل شود. باشد كه این حركت آغازی باشد بر حضور جدی نفد در تاتر .

از آنجایی كه مصاحبه شونده ها دو دسته بودند ما آنهایی كه اهل فن تاتر بودند را با ذكر نام آوردیم و مابقی را با * مشخص كرده ایم.

این جشنواره هم مانند تمام پدیده ها نقاط قوت و ضعفی داشت.اما آنچه كه بسیار اهمیت دارد حضور این همایش در این دوران است. حضوری كه مبارك است و به مباركی اش ما لحظه شماری می كنیم تا باز هم اتفاق بیفتد.

از خلنگزار تبعید

* راستش من این كار رو تاتر ندیدم. یعنی ییشتر جنبه‌های شعاری داشت . من یه چیز دیگه‌ای فكر می‌كردم از این تاتر …   

قسمت آخرش رو اصلا نفهمیدم جریان چیه، چون كه صدا بلند بود.  بعد آلمانی فارسی و فرانسه و صدای خودشان پایین بود. اما البته یه چیزهای خوبی توش بود. همون جریان‌های ایرانی، پناهندگی و این جور چیزها، اما اصولا تاتر نبود، بلكه بیشتر شعار داشت.

محمدعلی بهبودی

رشید در پنجمین فستیوال تاتر كُلن  تا كنون چه نمایش‌های را دیدی؟

من متاسفانه به خاطر مریضی و مسافت راه فقط در روز افتتاح فستیوال اینجا بودم كه كار آقای رحمانی‌نژ‌اد رو دیدم و كار آقای فلاح‌زاده. امروزم كار این دوستان آلمانی‌رو كه از زیگن اومده بودند، یه بخشی از اون رو دیدم كه خوشم نیومد و اومدم بیرون.

 كار نخست فستیوال نمایشی از  آقای رحمانی‌نژ‌اد بود، نظرت در باره‌ی این نمایش بگو و توضییح بده كه چی از نمایش فهمیدی؟

من خیلی خیلی  متاسف شدم از اون كار، اگر اصلا بشه اسمشو كار گذاشت. برای اینكه كار تاتر نبود. اون بخش اولش یه حالت كابارت داشت و بخش دومش حالت درد‌دل شخصی داشت و بخش آخرشم چیز نامفهومی بود كه اصلا در هیچ طبقه بندی جای نداشت.

نامفهوم به معنای فرم كار یا كلام كه شنیده نمی‌شد؟ چی نامفهوم بود؟

هم در فرم كار وهم در كلام بود. …

منظورم اینه كه حرف‌هارو می‌شنیدی؟ 

 حرف‌هارو هم به خاطر مشكلات تكنیكی و (‌هم‌) نوع كاری كه كرده بود قابل شنیدن نبود. حدس هم نمی‌شد زد…

ولی من خیلی متاسف شدم كه یك آدم به هر حال با تجربه و ریش‌سفیدی مثل آقای رحمانی‌نژ‌اد با همچین كاری، كه اصلا كار نیست، در فستیوال شركت كرد و همچنین  متاسف شدم كه مسئولین فستیوال یه همچین كاری‌رو به عنوان كار شروع فستیوال گذاشتن. به دو دلیل؛ یكی اینكه اولا به خاطر ضعف بسیار بسیار زیاد كار كه اصلا من به عنوان كار تاتر قبول ندارم. این یك نكته. نكته دوم بخاطر عدم احترام به شركت‌كنندگان آلمانی كه آدم بالاخره كاری رو باید بگذاره كه اگر آلمانی نیست، حداقل فارسی‌ـ‌آلمانی باشه. یه جوری كه آلمانی‌ها هم بتونند بهره ببرند. یعنی خیلی به نظر من ناشیانه این كار انتخاب شده بود.

ـ برای تو مهمه كه برنامه افتتاحیه طوری باشه كه آلمانی‌ها هم بهره ببرند؟

من نمی‌گم كه كار (حتما‌) آلمانی باشه، ولی حداقل كارهایی كه یا محتواش با این مسئله ارتباط داشته باشه یا از لحاظ فرم های زبانی (‌با‌) كیفیت باشه. حتی اگر به زبان فارسی هم هست، باید اونقدر از نظر كیفیت هنری از نظر فرم و تصویرها بالا باشند كه تماشاچی آلمانی هم محو اون بشه. نه اینكه یه كاری رو بذاری كه زبانش رو آلمانی نمی‌فهمه، تصویر هم كه اصلا نداره. چه فایده‌ای خواهد داشت.

به نظر تو، من از خیلی‌ها این سئوال رو كردم، برای تو به عنوان كسی كه در كار تاتر مشغول هستی با دیدن نمایش آقای رحمانی‌نژ‌اد غافل‌گیر شدی؟ یعنی برخلاف انتظارت بود یا نه همین تصور رو داشتی؟.با توجه به شهرت و نامی كه آقای رحمانی‌نژ‌اد در میان تاتری‌ها داره؟

من راستش برام خیلی غافل‌گیرانه بود كه چنین كاری از رحمانی نژ‌اد می‌دیدم.

مضون (‌مضامین‌) نمایش با قالب‌ آن هماهنگی داشت؟ 

قسمت اولش یه چیزی از كابارت داشت و یكی دو تا ‌امتیاز‌ باچند تا جوك قشنگ داشت و خوب بود ولی از اونجا كه ما در خارج  از كشور هم خودمون كارگردانیم و هم بازیگریم، یعنی همه كار هارو خودمون انجام می‌دیم، لذا روی نمایش كار نشده بود . كار تاتر یك پیشه‌است، یك حرفه‌است. باید روش كار بشه. در نتیجه وقتی یه كار اینطور دستپاچه انجام می‌گیرد، معلوم میشه. لذا خیلی سخته تحلیل همچین كاری. چون چیزی رو میشه تحلیل كرد كه كار باشه. به نظر من اصلِ قضیه اشكال داشت.

تو فكر می‌كنی مسئولین فستیوال به چه دلیل یا با چه انگیزه‌ای چنین كاری رو برای شب نخست فستیوال انتخاب می‌كنند.

 به نظر من ‌انگیزه‌ی انتخاب این نمایش برای شب اول  از سوی مسئولین  فستیوال بیشتر به خاطر نام نیكی است كه آقای رحمانی نژ‌اد داره و چیزهای گذشته‌ای ایشون و جلب تماشاگران است. چرا كه ایشون در نزد ایرانی‌ها شناخته شده است. میآن (‌مسئوالین‌) بدون آنكه كار رو دیده باشند، … 

بین ایرانی‌ها یا تاتری‌ها؟

بین ایرانی‌ها و تاتری‌ها. … می‌گذارند روز اول. من البته مخالف حمایت یا احترام به ریش سفیدها و پیشكسوت‌ها نیستم. اصلا منظورم این نیست  و خیلی هم خوشحالم كه همچنین شخصیت‌هایی در این فستیوال شركت می‌كنند. ولی میشه نوع شركت رو با مقداری فكر و تاكتیك‌های دُرست اعمال كرد تا نه سیخ بسوزه و نه كباب. نه به حرمت تماشاگر و نه به حرمت فستیوال توهینی بشه و نه به اون شخصیت. به نظر من خود این كار توهینی است به آقای رحمانی‌نژ‌اد. برای اینكه مردم چیزهای دیگه‌ای از ایشون دیدند و حالا میان یه چیزی می‌بینند كه اصلا در اون حد نیست. 

خب حالا دو تا سئوال دیگه دارم. فكر می‌كنی كه مسئولین فستیوال چكار باید بكنند؟ تا چنین اتفاقاتی نیفته؟ همیشه هم این بحث بوده كه چرا این كار اول اومده یا چرا اون كار برای آخرین روز انتخاب شده؟ یا اصلا چرا فلان كار اومده؟ فكر می‌كنی مسئولین فستیوال برای انتخاب یك نمایش چه كار باید بكنند؟

 من البته فكر می‌كنم كه  آقای فلاح‌زاده نظر منو می‌دونند ولی چون شما اینجا مصاحبه می‌كنید، تكرار می‌كنم. به نظر من باید به كارهای تجربه شده اكتفا كرد. چون امسال كه  اولین سال فستیوال نیست،  اگر بود می‌گفتن ما اصلا اطلاع نداشتیم. یك سری گروه‌ها سال‌های پیش امتحان خودشون‌رو پس دادند. یا بعضی كارها هست كه در آلمان یا كشورهای دیگه اجرا شدند و اونهارو دیدیم یا شنیدیم. یا چهارتا نقد تو روزنامه‌ها نوشته شده و می‌تونیم به اونا اتكا كنیم. نه این كه بیایم یه كار رو اصلا معلوم نیست كاره، یك (‌نقد در‌) روزنامه در موردش وجود نداره، هیچی در موردش وجود نداره، و فقط یك اسم پشت‌سر كار هست. بیایم همچین كار رو ریسك بكنیم و در روز افتتاح فستیوال كه با حضور مسئول فرهنگ‌وهنر، نمی‌دونم مهمان‌های خارجی و مهمان‌های داخلی به هر حال همه هستند، (‌به روی صحنه بیاریم).

میشد با احترام در روز دیگه این كار رو گذاشت و در چهارچوب دیگه‌ای، حتما نباید اسمش گذاشت تاتر! ما كه در این فستیوال خیلی برنامه‌های جنبی داریم. می‌شد از معلومات آقای رحمانی‌نژ‌اد در این فستیوال  استفاده‌كرد.

فكر می‌كنی یك هنرمند، مثلا آقای رحمانی نژ‌اد، چه فكری می‌كنه كه چنین كاری رو برای فستیوال میاره؟ فرض كنیم كه تو رحمانی‌نژ‌اد هستی و فستیوال كُلن هم از تو دعوت به شركت كرده، با توجه به تجربه‌كاری كه داری، با چه انگیزه‌ای این كار نمایش رو برای فستیوال به ارمغان میاری؟ سطح فستیوال را در همین حد تشخیص میدی، یا همین نمایش رو در دست تمرین و تهیه داشتی و امكان دیگری نبوده یا عامل دیگری تو رو وادار به انتخاب چنین نمایشی می‌كنه؟

من نمی‌تونم خودم رو جای آقای رحمانی‌نژ‌اد بگذارم، برای اینكه نه من در اون حد هستم و نه شرایط ایشون رو در آمریكا می‌دونم به چه شكلی هست. ولی من فكر می‌كنم كه صلاح در این بود كه خود آقای رحمانی نژ‌اد كار رو با فكر بیشتر انجام می‌داد. برای اینكه  اگر خود ایشون اینجا تشریف می‌آوردند و یك سخنرانی می‌كردند و با جوّ فستیوال آشنا می‌شدند و سال بعد دست به اجرای یك كاری می‌زدند خیلی شروع جالب تر و قشنگ‌تری بود. … اینجوری به نظر من بی‌گدار به آب زدنه. این یك مسئله‌است. ولی از طرف دیگه ایشون‌رو درك می‌كنم. ایشون‌ افتاده اونطرف دنیا، آدم تاتریه، دلش می‌خواد تاتر كار كنه، دلش می‌خواد بیاد پیش برو بچه‌های تاتری و ایشون تقصیری در این مسئله نداره. ایشون نمی‌دونه كه اینجا چه جوریه. ایشون فكر می‌كنه اون كسی كه كار ایشون رو می‌ذاره روز اول فستیوال، می‌دونه كه داره چه كار می‌كنه. 

داری دوباره آدرس اشتباه‌كاری رو متوجه مسئولین فستیوال می‌كنی؟

 بعله وقتی یه نفر منو دعوت می‌كنه به برلین  یا جای دیگه شرایط اون شهر رو(‌بهتر‌) می‌دونه. می‌دونه این نمایشی كه من اونجا می‌برم درخور اون محیط هست؟ چهار نفر اونجا نمی‌ریزند رو سرم (‌منو‌) بزنند؟ یعنی اون باید این ریسك‌رو به جون بخره. و من این احساس هنرمندی مثل آقای رحمانی‌نژ‌اد رو می‌فهمم. بقیه ریسك ها به مسئوال فستیوال ارتباط داره. البته اینجا یه بخشی از مسئولیت شخصی هم هست. هر هنرمند خودش باید بدونه چه موقعی این كار هنری‌ش‌‌رو ارائه بده. مثل میوه است كه وقتی می‌رسه باید از درخت كند. اگر نرسیده كنده بشه هم مزه‌ی اون میوه از بین رفته و هم اون كس كه مصرف میكنه چیزی گیرش نمیاد.

مهستی شاهرخی

نمایشِ از خلنگزار تبعید چقدر از انتظارات شما  رو نسبت به  آقای رحمانی‌نژ‌اد براورده  كرد؟

من آقای رحمانی‌نژ‌اد‌رو سالهاست كه می‌شناسم و می دونستم كه در چه كادری به دیدن نمایش می‌رم. از چه كسی چه كاری رو می‌بینم. سورپریز برای من اصلا نبود. شاید در یك محدوده خاصی، در محدوده‌ی ارائه‌اش. من می‌دونستم كاری از رحمانی‌نژ‌اد می‌بینم. اسم كار خلنگزاری تبعید بود. چون شاید آقای رحمانی‌نژ‌اد فكر می‌كرد كه من متوجه نشم، كمكم كرده بود كه به یاد بیارم. بازهم و بازهم در هر سه قطعه‌ی نمایش بیاد بیارم كه ما در تبعیدیم. و اون حلقه‌ی تبعید رو ایشون نصب‌كردن وسط سن.

خُب كار در شكل ارئه چطور بود؟

قطعه سوم به نظر من از لحاظ نمایشی چیزایی داشت. دو قطعه‌ی اول برای من زیاد جالب نبودند. كما اینكه یه آشنایی داشتم با تفكر رحمانی‌نژ‌اد و اینكه از همین تك‌گویی‌ها آقای رحمانی‌نژ‌اد چاپ كرده. اونهارو خونده بودم. این چیزی به من نمی‌ده. ما الان در سال 1998 هستیم و اینكه الان بیست‌سال از انقلاب گذشته. یادمون بیاد دیگه!  اینكه هر لحظه یادآوری كنیم كه اون رژ‌یم حالا اونطور شد، حالا ما اومدیم اینجا. روزهای اول بهمون سخت گذشت، به همه‌ی ما سخت گذشت. ولی حداقل پانزده یا بیست ساله كه اینجائیم، یه آشیانه‌ی كوچك داریم و زندگی اینطور سیاه نیست.

علی كامرانی

این كار كه من از رحمانی‌نژ‌اد دیدم، به اندازه‌ی ده سال تجربه توش بود و نسبت به كار قبلش خیلی پیشرفته‌تر بود. اما این انتظار منو برآورده نكرد به دلیل اینكه این كارهای تكی‌رو ما سُنتش رو در آلمان به صورت كابارت داریم و به طور احسنت هم مطلب رو بیان می‌كنه. آقای رحمانی‌نژ‌اد تلاش كرده بود كه یك سری از مشكلات ما رو در خارج‌از‌كشور بیان كنه ولی نمایش نبود. یك تك‌گویی بود كه میشد به نمایش تبدیل بشه. غیر از آن صحنه‌ی (‌قطعه‌‌) سوم‌ كه نمایش بود. عكس بود، تصویر بود و دیالوگ هم زیاد مهم نبود.

رضا نافعی:

یك موضوع تكراری، كهنه، دستمالی شده بود و از لحاظ مضمون نكته‌ی تازه‌ای رو بیان نمی‌كرد. از لحاظ شكل و ارائه مطلب هم حتی جنبه‌ی قصه‌گویی اونهم چشمگیر نبود. بیانی بود اونهم متوسط. در مجموع اگر هم در این فستیوال نبود، جاش خالی نبود. 

انتقادهای خیلی رقیق و آبكی از سود‌جویی، تواضع ریا‌كارانه و دلسردی و بی‌میلی ظاهری این چیزارو نشون می‌داد و همچنین نشون می‌داد كه خیلی حریص هم هست. آدم وقتی در درون یك جریانی می‌افته، ناخواسته تحت تاثیر قانونمندی‌های اون جریان هم قرار می‌گیره و به دنبال اون كشیده میشه. و مجبوره بره هر چند كه اگر امكان می‌داشت، میومد از این جریان بیرون و دوباره استقلال خودش‌رو به دست می‌آورد. ولی در اونجا اسقلال عمل خودش رو از دست می‌ده و مجبور میشه كه تابع شرایط موجود بشه. اینم یه تعبیر دیكریست. ولی در هر حال این موضوع تازه نیست.

ایرج چگینی

من از آقای رحمانی‌نژ‌اد اولین كاری بود كه می‌دیدم و به هر حال اگر آقای رحمانی‌نژ‌اد در زمینهٍ تاتر تجربه داشته باشند در زمینهٍ كابارت تجربهٍ كافی ندارد. كاری كه خواسته بود بكنه ظاهرا در نیامده بود. منظورم فقط لغت كابارته سعی كرده بود به صورت كابارت یا به اصطلاح به عنوان وان من شو

(‌‌One man Show‌) درآره كه موفق نشده بود. چه به لحاظ متن چه به لحاظ اجرا و چه به لحاظ بازیگری اصلا موفق نشده بود. 

و ایده‌ی خوبی نبود كه در نخستین شب فستیوال چنین كاری اجرا شود.

باكاروان سوخته

(به كارگردانی فلاح‌زاده)

محمدعلی بهبودی

با توجه به اینكه تو خودت {‌‌باكاروان سوخته‌‌}‌‌رو بازی كردی و اجراهای دیگری هم از اون دیدی بی‌شك آدم در چنین وضعیتی دست به یك مقایسه می‌زنه، نظرت در باره‌ی این نمایش چیه؟

البته من از اونجا كه خودم این كار رو انجام دادم، نظراتم جهت‌دار خواهد بود. برای این كه من وابستگی با این نقش و این متن‌دارم. بین من و متن‌رابطه‌ی مستقیمی هست. 

من اول باید بگم كه از ابتكار ترجمه این كار و اجرای فارسی، مخصوصا این ایده كه آقای فلاح‌زاده داشت یعنی برای گذاشتن یك فرد دوم در كنار نقش اصلی و استفاده از موزیك، به نظر من چیزهای جالبی بود. كه خوشحال شدم ولی … 

– به یك طرح نو دست زده بود.

* آره، یه ایده‌ای پشت سرش خوابیده. هنر یعنی همین. یعنی خلاقیت. اما در جریان عمل یه مقداری مشكل داشتم با اصل مطلب ترجمه 

شده. چون این نمایشنامه ظرافتش در برخورد ادبیات كشور آلمان هست و اون نقش خارجی كه یك كارگر تُركه. یعنی سوٍتفاهم‌هایی كه بین دو زبان، دو فرهنگ، بوجود میاره، حرف اساسی این نمایشنامه است. كه وقتی ترجمه میشه در واقع ما این بُعد رو ازش میگیریم. مگر اینكه یك ترجمه‌ای باشه كه این مسائل رو با خیلی زیاد دقت كرده باشه كه به نظر من در اینجا یه مقداری این مسئله نقص داشت.

– یعنی تو اساس این نمایش رو سوٍتفاهم‌های زبانی می‌دونی؟ و چون این سوٍتفاهم‌های زبانی نتونسته در ترجمه منعكس بشه، نخستین گام اشتباه رو این نكته می‌دونی؟

*آره. بعد به نوعی كه این نمایشنامه كوتاه شده، هر نمایشنامه‌ای رو می‌تونه كارگردان كوتاه كنه و كسی هم نمی‌تونه بهش ایراد بگیره …

یا بلندش كنه. یعنی به نمایش اضافه كنه؟

* یا بلندش كنه. یا متن‌رو  اضافه كنه. كه در اینجا هر دو كار شده بود. از جهتی نمایشنامه كوتاه شده بود و از جهتی هم بهش اضافه شده بود.

– یعنی به لحاظ زمانی نمایشنامه طولانی‌تر شده بود؟

* نه، خود نمایشنامه اگر به اوت طوری كه آقای جلالی نوشته اجرا بشه، بازم  بیشتر از این میشه. ولی به هر حال این كار شده بود كه به نظر من وقتی كه این كار انجام میشه، ‌بایستی به سیر دراماتولگی نمایش صدمه وارد نشه. ولی متاسفانه…

– در باره‌ی سیر دراماتولوگی بیشتر توضیح بده!

  • ببین ساختار و پرداخت نمایشنامه یك روندی داره كا از اول شروع میشه و گام به گام پیش می‌ره و به اوج میرسه و عاقبت به پایان می‌رسه. این سلسله مراتب كه باید در یك خلاقیت نوشتاری كه آقای جلالی انجام داده ، وجود داره در اثر این كوتاه كردن، چون بی‌رویه كوتاه شده‌،  از بین رفته.

– یعنی به طور مثال …

* یعنی كوتاه كردن یك نماشنامه باید با توجه به بافت نمایشی و فراز و نشیب درون یك نمایشنامه باید كوتاه بشه!

احسنت، احسنت. در نوشته آقای جلالی به این شكله كه شما از اول نمایشنامه شروع می‌كنه از خود علی‌دلیر گرفته تا  بقیه‌ی شخصیت‌های دیگه معرفی میشن، تا معلوم بشه كه چه رابطه‌ای اینها با هم دارند. چه رابطه‌اب باهاشون داره؟ همكارش گوتفرید رو معرفی میكنه، هلموت رئسش‌شو معرفی می‌كنه. بعد هر وقت كه اینارو معرفی میكنه، نظر اونا رو راجع به خودش و نظر خودش رو راجع به اونا میگه. بعد پیرزن  و اون سگ كه نقش مهمی در این نمایشنامه دارند. دونه دونه معرفی می‌كنه و تماشاچی تقریبا از نیمه‌های نمایشنامه تا یك اسم می‌شنود. می‌دونه كه این كیه؟

  • تو فكر می‌كنی كه چرا معرفی شخصیت در ابتدای این نمایشنامه و كلا در هر نمایشنامه‌ای مهمه؟

* اینجا كه نمایشنامه یك نفرست و یك نفر گوینده‌ی داستانه، اگر گفته نشه، تماشاگر در ابهام می‌مانه. برای اینكه تفهیم بشه این كار میشه. در نمایشنامه‌های كه شخصیت‌های دیگری وجود دارند و حضور نمایشی دارند، معرفی هر كس به خودش و تا حدی هم به نقش‌های مقابل سپرده می شه. مثلا میگه ” الان پس عمه‌ام خواهد آمد” پس یعنی كسی كه الان میاد عمهٍ ‌اونه و بدین وسیله معرفی میشه. اما در نمایشنامه‌های یك نفره باید همشو اون شخصیت اصلی انجام بده. لذا برای اینكه تماشاچی بتونه یك براداشتی یا تصوری از نمایشنامه داشته باشه، باید اون شخصیت‌ها معرفی بشن. شما نمی‌تونی یك چیزی راجع به یه شخصیت تعریف بكنی و خود تماشاگر هنوز نمی‌دونه خود اون شخصیت كیه!

– تو فكر نمی‌كنی كه خود معرفی شخصیت‌ها از زبان علی‌دلیر در ابتدای نمایشنامه در تكوین شخصیت اصلی، علی‌دلیر، خیلی ضروریه. چرا كه از همین طریق هست كه معلوم میشه كه اون خودش كیه و پیرامون خودش رو چه طوری می‌بینه؟

  • چرا، احسنت. احسنت. برای اینكه از این طریق ، به اون نحوی كه اون دیگران رو معرفی میكنه، در واقع نحوه‌ی دید خودش‌رو معرفی میكنه. مثلا وقتی در باره همكارش گتفرید صحبت میكنه، در واقع گوتفرید رو همون طوری كه خودش دلش می‌خواد معرفی میكنه. یا پیرزن رو وقتی معرفی میكنه یه بخشش بیوگرافی پیرزنه اما یه بخشش هم نظر خودش در باره‌ی این پیرزنه. این كار دو تا خاصیت داره مخصوصا تو این نمایشنامه. چون علی در حالت یك روانی قرار داره. هر آدمی ممكنه در اول نمایش بگه این آدم هیچیش نیست. ولی به طور خزنده با همین معرفی ها كه می‌كنه و برداشت‌های كه از آدم‌های دیگه ارائه میده، تماشگر پی‌می‌بره كه این آدم یه چیزش شده. یه چیزی اتفاق افتاده. و تازه در اوج نمایش كه مطرح میكنه كه خونه‌ش آتیش گرفته و بچه‌هاشو از دست داده.

– در حرف‌هات دو نكته اساسی طرح شده كه من سعی می‌كنم اونهارو خلاصه كنم. یكی اینكه طرح‌ یا برداشت جدید مجید در این نمایشنامه یك چیز تازه و خوبیه. نكته دوم نوع كوتاه و بلند كردن نمایشنامه از طریق مجید به بافت نمایشی و به بافت داستانی نمایشنامه صدمه زده و معرفی شخصیت علی دلیر در این اجرا در سایه مونده! درسته؟

* یعنی شخصیت علی در او سیر، در واقع، تكاملی خودش رو طی نكرده.

– بریم سراغ دیگر عناصر نمایشی كه در این اجرا بكار رفته. مثلا نور پردازی. فكر می‌كنی این نوع نور پردازی تلاش در بیان یا مشخص‌تر كردن چیز خاصی بود؟

  • من یه مشكل اساسی كه با بیشتر دوستان ایرانی كه تاتر انجام میدن، دارم همین بی‌توجه‌ای به مسئله‌ی تكنیكی هست. از جمله نوره كه مسئله خیلی مهمیه. حالا ما می‌گیم به خاطر كمبود امكانات برخی از دوستان نمی‌تونند هر كاری كه می‌خواهند،  بكنند. ولی ركُن اساسی نور در یه تاتر چیه؟ كه ما وسایل و آدم روی صحنه رو ببینیم. یا بعضی وقت‌ها ما می‌خواهیم كه تماشاگر اونو نبینه. كه در اینجا باید خیلی با احتیاط از این شیوه استفاده بكنیم. به قول معرف با حداكثر صرفه جویی باید از این شیوه استفاده بشه. ولی ما توی این نمایشنامه حدود شصت هفتاد درصد مواقع چهره‌ی هنر پیشه‌رو نمی‌دیدیم. چون تاریك بود. اون میمیك، اون زحمتی كه هنرپیشه می‌كشه، از یك طرف به خاطر اون كلاهی كه تا جلوی پیشانی كشیده شده، از یك طرف هم به خاطر نحوه‌ نورپردازی و جاهایی كه برای نور انتخاب شده، ما چیزی نمی‌بینیم و این خیلی ضربه به نمایشنامه زده.

– حالا اینجا دو تا نكته هست: طراحی نور  اشكال داره یا بازیگر به خاطر اشتباهات لحظه‌ای این وضعیت رو پیش آورده؟ و اگر این طراحی نور درست بوده، چه چیزی رو می‌خواسته القا بكنه و تا چه حدی موفق بوده؟

  • من هنوز با كارگردان در این باره حرفی نزدم ولی حدس می‌زنم می‌خواسته با این فضا یا جاهای مختلف یا شرایط مختلف رو به وسیله‌ی این نوع نور پردازی مشخص كنه. منتهی اگر این درست باشه، باید با بازیگر تمرین كرد. به نظر من این ایده زمانی میتونه جالب باشه در روی صحنه دیده  بشه و تماشاگر اون رو درك كنه. چون اگر در حد یك ایده بمونه و به مرحله عمل نرسه فایده نداره.

– برای نشان دادن مكان‌ها، من تا اونجا كه دیدم، نور از بالای صحنه طراحی میشه، اینجا به غیر از یك نور قرمز، همگی از كف زمین به سوی صحنه تنظیم شده بود، چرا؟ اینها چه چیزی رو می‌خواستند القا كنند؟

  • من خودم وقتی در كارهام نور پردازی می‌كنم، سعی می‌كنم به بهترین نحو به تماشاچی در درك مطلب كمك كنم. در درجه دوم بهترین شرایط رو برای بازیگرم  مهیا كنم كه بتونه در درك و ارائه او فضای لازم موفق بشه. هیچكدوم هم نباید قربانی اون یكی دیگه بشه. هركدوم باید به جای خودش باشه. حالا ذر این مورد من غیر از اون نكته كه اشاره كردم، یعنی مشخص كردن آن فضا ها و مكان‌های مختلف، چیز دیگه‌ای به نظرم نمی‌رسه.

– ولی نور به غیر از اون نقش كاربردی كه داره، یعنی امكان دیدن روی صحنه، یه نقش دیگه هم داره كه  در واقع یاور كارگردان در انتقال مضمون و ایده‌های نمایشه. حالا در این نمایش از این نقش نور نیز بهره گرفته شده بود؟

  • من چنین چیزی در این نمایش ندیدم. اون نكته هم كه شما گفتی باز همون كمك به بازیگر تا بتونه نقش خودش رو بهتر اجرا كنه. و بازیگر اونو منتقل می‌كنه به منه بیننده. بازیگر اگر تحت نوری كه من بهش دادم، مثلا خودش رو كوچیك احساس كنه، توسط این احساس درونی نوعی از بازی رو ارائه می‌ده كه كارگردان می‌خواد و در نتیجه منتقل میشه به تماشاگر. مثلا وقتی می‌خوام بازیگری رو كه نقش هیتلر رو در فتح  استالین‌گراد نشون بدم، نوری می‌دم كه اون واقعا چنین احساسی بهش دست بده تا بتونه به تماشاگر این احساس رو منتقل كنه.

– خُب بریم سراغ نكات مثبت نمایش‌. در این نمایش شخص جدیدی به روی صحنه آمده‌است. می‌دونی كه در پشت آوردن هر عنصر جدید در یك نمایش بایستی ضرورت‌هایی نهفته باشد كه قبل از همه در خدمت انتقال معنا یا برداشت جدید كارگردان است. ضرورت و خدمت این نفر دوم بر اساس برداشت جدید چی بود.

  • توی این نمایشنامه یك كُنتراست وجود داره. یكی اون علی دلیر، اون كارگر خارجی، یكی هم جهان اطرافیانش. اون فردی كه آقای فلاح‌زاده به عنوان فرد دوم وارد نمایشنامه كرده در واقع بیانگر همه اون افرادی بود كه در پیرامون علی‌دلیر قرار داشتند. … طبیعی است كه با لباس فراك و كلاه سیلندری ظاهر میشه؟ كسی كه از بالا به قضایا نگاه می‌كنه …

– مگر آدمی مثل گتفرید یا اون پیرزن و احمد دوست و همكار ایرانی علی‌دلیر همگی تبلور كسانی بودند كه بتوانند از موضع بالا به وی نگاه‌كنند؟

  • این حرفی كه شما می‌زنید درسته. من فكر می‌كنم این ایده در نمایش بوده ولی باز وارد عُنصر دیگه‌ای از نمایش می‌شیم كه اون لباسه. در مسئله لباس هم به یك بخش توجه شده به مسئله دیگه توجه نشده. در اون جهان اطراف علی هم باز اون شخص دوم سیر تكاملی خودش رو نداره. به این شكل كه بعضی از شخصیت‌ها رو با علی دلیره كه باز گویی می‌كنه. یعنی در بعضی جاها وقتی مسئله ‌شهردار به میون میاد، یا مثلا گتفرید حرف می‌زنه گاهی شخص دوم اون گفته‌ها رو میگه ولی وقتی نقش پیرزنه به میون میاد خود علی‌دلیر اونو بازگو می‌كنه. … یه مقدار روند طبیعی از بین رفته و اون ایده‌ای كه در اجرا گنجانده شده و می‌تونست خوب باشه ولی این ایده ادامه پیدا نمی‌كنه و همواره قطع میشه. 

– آیا وجود شخص دوم ضرورت نمایش بود؟

  • من فكر می‌كنم اینجا آقای فلاح‌زاده نه عنوان شخصیت، بلكه به عنوان گویش‌گر برای یك نمایش انتخاب كرده كه یك سری از مسائل رو از بیرون مطرح بكنه و بهش خط بده. … صحنه‌گردانی كه در جاهای مختلفی هم خط می‌ده. كه با نوع خط دادنش هم تعیین می‌كنه كه این شخص كیه. از بالا صحبت می‌كنه یا در مقابل زجری كه این طرف میكشه این میخنده و یا خونه آتیش میگیره اون می‌خنده. یعنی خط میده به تماشاچی. یعنی آقا این جریان اینجوریه. به نظر من،  من شخصا ضرورت این كار رو احساس نمی‌كنم. خُب ایشان (‌كارگردان‌) این فرم نمایشی‌رو انتخاب كرده.

– خُب حالا بریم سراغ بازیگری. به هرحال كارگردان هر ایده‌ای كه داشته باشه از آستین این كسی كه بهش بازیگر میگن در میاد. فكر می‌كنی علی رستانی چقدر در ایجاد نقش علی‌دلیرِ آقای فلاح‌زاده موفق بود؟

* به نظر من كار آقای رستانی در مقایسه با كارهای قبلی كه انجام داده بود، یك جهش خیلی خوبی بود در اجرای این نقش.

منتهی موفقیت یا عدم موفقیت یك نمایش بستگی به همیاری و به هم رسیدن بازیگر و كارگردان در موقع كار داره. این دو نفر اگر بتونند دست به دست هم بدهند، می‌تونه یك بازدهی خوبی داشته باشه. اگر این مسئله به خوبی انجام نگیره آدم می‌تونه به وضوح ببینه كه كجای كار می‌لنگه. متاسفانه در این قسمت باز بخش‌هایی هست كه علی‌رغم آنكه بازیگر یك ‌توانی رو داره، كارگردان نتونسته از نیروی او بهره ببره و یا اگر كارگردان یك ایده داره بازیگر نتونسته این ایده رو تحقق عملی ببخشه. و مشكل دیگه به نظر من اینجا وجود داشت، مسئله صدا سازی‌هایی بود كه بدون نیاز انجام شده بود و بخشی از مواقع فهم مطلب را سخت می‌كرد و ادای یك پیرزن رو درآوردن شاید بتونه كمك بكنه كه یك تصویری از اون پیرزن داشته باشیم. ولی اگر شما امكان صحنه‌ای رو بیایید به طور تكراری استفاده كنید، این در واقع خاصیت صحنه‌ای خودش رو از دست میده و دیگه اون تاثیر‌نمایشی‌رو نداره. به خاطر همین  این امكان نمایشی زیاد استفاده شده بود. این تقلید صدای این‌ و آن لازم نبود و به بازیگر فشار زیادی آورده بود و اون بافت نمایش رو اونطور كه باید تعقیب نمی‌كرد.

– به عنوان یك كار نمایشی این اجرا موفق بود یا خیر؟

* باید بگم كه جواب پنجاه پنجاه ( 50 درصد آره و 50 درصد نه‌) است.

– فرض كنیم كه تو این نمایش رو از قبل نمی‌شناختی!  آیا تو با دیدن این اجرا سیر داستانی نمایش رو درك می‌كردی؟ 

* به نظر من سیر داستانی رو نه، اما  می‌تونستم داستان‌های مختلفی رو درك كنم بدون آنكه ارتباط آنها رو بفهمم.

عطا گیلانی

میگن نوشتن یك زایش ادبی‌ست و ترجمه یك خیانت ادبی‌” با توجه به این خیانتی كه در حق باكاروان سوخته روا داشتی، روی صحنه كار رو چگونه دیدید؟

  • نه، من اول این تعبیر كه مترجم خائن به تولد یه اثر است، تصحیح می‌كنم چون با این دید اصلا به مسئله نگاه نمی‌كنم. نه اینكه به این كار نگاه نمی‌كنم، بلكه به ترجمه‌های خوبی كه انجام میشه،  من به دید بازتولید نگاه می‌كنم.

– یعنی نویسنده موافق این شیوه كار بود؟

* نویسنده موافق این كار بود.

– نتیجه‌ی كار رو هم نویسنده  تائید كرد؟

* نتیجه‌ی كار رو هم در مرحله اول دید. خوند و تائید كرد. یعنی از مرحله فكر این كار تا مرحله‌ی تولید نهایی، نویسنده در جریان قضیه بود.

– عطا از ترجمه كه بگذریم، خود تو به عنوان یك بیننده ‌تاتر در باره اجرای كار چه نظری داری!

* نمایشی بسیار موفق و سرشار از خلاقیت بود. منتهی كارگردان برداشت  خودش رو از كار كرد و تغییرات معینی هم در متن و هم در ترتیب و توالی صحنه‌های مختلف داد كه محاسن و اثرات خاص خودش رو داره. من در این رابطه می‌تونم به كارگردان برای تولید این كار و نتایجی معین دیگری رو كه گرفته و صحنه‌های دیگری رو در رابطه با ابن تونسته به وجود بیاره، تبریك بگم. اما این كه گفته باشم كه كارگردان و بازیگر به تمام بندهای متن وفادار بوده‌اند یا نه. این‌رو نه اونها مدعی‌هستند و نه من در این عدم وفاداری عیبی می‌بینم.

 – تو به عنوان یك بیننده، وجه بارز كارگردانی این نمایش رو در چی می‌بینی؟

  • ببینید، من فكر می‌كنم كه كارگردان از متن برای موضوع و هدف دیگه‌ای استفاده كرد. چیزی كه نویسنده‌ی اولیه و بعد مترجم خیلی به اون شكل برداشت نكرده بودند و روش فكر نكرده بودند. در ارتباط با اون برداشت كه كارگردان كرده، كاری موفق بود.

– پس می‌خواهی بگی كه موفقیت كارگردان در این بود كه برداشتی جدیدی از اثر كرده؟

* با برداشت جدید در درون خودش هماهنگی داشته. اما اون چیزی كه در داستان اصلی بود و در توالی صحنه‌ها بوده و نویسنده روش فكر كرده مطابق نعل به نعل نبود و این …

– نه به نظر من هم این نكته جای بحث نداره. برای اینكه دچار تسلسل در گفتگو نشیم من مجبورم سئوال را دوباره مطرح كنم. موفقیت كارگردان رو مشخصا در چی می‌بینی؟ 

* در تصاویر متنوعی كه كارگردان تونسته ببینه و در این كار ایجاد بكنه.

– برای رفع سوٍتفاهم یك نمونه بیار!

* … (‌مدت طولانی فكر می‌كند.) برای مثال صحنه‌ای  زیر اون پنجره. كارگردان از بازیگر بازی‌رو گرفت كه بازیگر پشت پنجره ایستاده و اون پیرزن رو در سوی دیگر پنجره می‌بینه.  این تصویر خیلی جان‌داری بود. چیزی‌هایی نظیر این رو ما در نمایش می‌بینیم. اما از سوی دیگه برای من تكرار صحنه‌ها، تكرار ترانه‌ای رو كه ترانه‌ی كار، كه به زبان آلمانی خوانده میشد آربایتن، آربایتن (كار، كار‌) بیشتر صدا بود تا لفض، چیز جالبی بود. از یك سو در آغاز یك صحنه شروع می‌شد و صحنه‌هارو از هم متمایز می‌كرد و از سوی دیگه به پیوند كار لطمه‌ای هم نمی‌زد. این هم مثلا از ابتكارات جالب كارگردان بود.

– در باره‌ی بازیگری نظرت چیه؟

* بازی خوبی من دیدم. بازی علی رستانی اون‌چیزی رو كه كارگردان از اون خواسته بود، با تمام نیرو علی ارائه داد. این یكی ازبهترین‌های علی بود. من تقریبا همه كارهای علی رو تعقیب كردم. این یكی از بهترین‌بازی‌های علی بوده.

مهستی شاهرخی:

– شما اجرای دیگری از با كاروان سوخته‌ دیده بودید؟

* نخیر.

– با دیدن این اجرا داستان نمایش را فهمیدید؟

* داستان نمایش رومیشد فهمید، ولی من نمایش رو در كتاب نمایش شماره اول كه شما چاپ كرده بودید، قبلا خونده بودم. و خیلی دوست دارم اون نمایش رو.

– می‌تونید یك لحظه فرض كنید كه این نمایش‌رو قبلا ندیده یا نخوانده‌اید، با این وجود می‌تونستید داستان نمایش‌رو از طریق این اجرا فهمید؟

*من دوست ندارم الان فرض كنم.

– خانم شاهرخی می‌تونید یك وجه مشخصه یا بارزی از نوع كارگردانی در این اجرا نام ببرید.

* نسبت به كارگردانی نمایش به عنوان میزانسن حرفی ندارم. یعنی اعتراضی ندارم.

– یعنی موافق هستی. اعتراضی ندارم یعنی چی؟

* یعنی وارد این بحث نمی‌شم. چون باید وارد جزئیات شد. ولی در تحلیل نمایش من یك بحثی دارم كه با بازیگرش، آقای رستانی، صحبت كردم. یك نوع تحلیلی دارند آقای فلاح‌زاده كه تحلیل آزادی است كه بر این نمایش یه مقدار سوار شده. یعنی ایشون یك برداشت و نظریه شخصی دارند كه با خود نمایش متفاوته. این البته مجازه.

– در چه حدی این كار مجازه؟

* در حدی كه ما بگیم این یك اجرای آزاد از نمایشنامه‌ی باكاروان‌سوخته است.

– ذكر این نكته، برداشتی آزاد، اجباری و ضروریست؟

* نه ما وارد كارهای حقوقی نمی‌شیم.

– نه منظورم اینه كه باید به تماشاگر گفت كه این یك برداشت آزاد از فلان نمایش است یا خیر؟

  • نه ضرورتی نداره. من كه خودم می‌بینم این‌رو می‌فهمم كه با حرف اصلی نمایشنامه فرق داره. شما شاید، فرض مثال میگم، یك كارگردانی كه میآد هملت شكسپیر رو الان در این قرن اجرا می‌كنه مفهوم جدیدی‌رو براین متن سوار می‌كنه كه ممكنه اصلا شكسپیر روحش‌هم از این امر خبر نداشته باشه.

– به عنوان یك تماشاگر این كار برات خسته‌كننده بود یا نه؟

* من خسته نشدم.

علی کامرانی

*نه، نه. من با همین فرضی كه تو میگی، می‌تونم بگم كه ندیدم و این نمایش هم كه من دیدم خیلی با متن اصلی فاصله داشت و جوری بود كه اون ارتباطی‌رو كه قرار بود یك كارنمایشی با تماشاگر بگیره قطع می‌كرد. دلایلش هم البته خیلی مختلفه. توی اجرا كارگردان سعی كرده بود به قولی اكسپرسیونیست باشه ولی  از اینكه بازیگر رو مجبور كرده بود كه صداهای مختلف بسازه و بازیگر به هر دلیلی نتونسته بود اون خط بازی رو ادامه بده و گاه‌گداری صداش تغییر می‌كرد، البته سعی كرده بود شخصیت‌های مختلف‌رو دربیاره، ولی همون صداهایی كه برای شخصیت‌های مختلف در می‌آورد موفق نبود، چون تداوم نداشت. خیلی ساده میشه صداسازی كرد. تكنیكش، تكنیكی هست كه اگر تو صدا رو بشناسی و جاهای مختلف بروز صدارو بشناسی، می‌تونی از این تكنیك استفاده كنی. از مغز سر تا نوك پا تو می‌تونی صدا داری. اما چه جوری از این تكنیك استفاده كنی خیلی مهمه برای بازیگر و بازیگرهایی كه به این تكنیك مسلط نیستند وسط راه خسته میشن و حنجره‌هاشون باد می‌كنه و دیگه نمی‌تونن كار ادامه بدن. در همون اجرای اكسپرسینویستی كه علی جلالی ارئه داده بود، اما مس‌‌‌‌‌یله اینه كه واقعا اون تصاویری كه اون ساخته بود، به قدری گویا بود كه كافی بود كه شما فقط با تصاویر ارتباط برقرار كنید تا داستان نمایش‌رو بفهمید. ولی این كار با اینكه از موزیك زنده استفاده كرده ‌و طبل زده بود و یك مقدار سعی كرده بود كه وضع خارجی‌هارو اینجا مشخص كنه كه در چه فضایی زندگی می‌كنند، ناموفق بود.

– یعنی ما با این پیش فرض داخل سالن نمایش میشیم؟

– به عنوان یك تماشاگر این كار برات خسته‌كننده بود یا نه؟

* من در بعضی جاها خوابم برد. ولی در مجموع خسته نباشند، زحمت كشیدن.

  • نظرت در باره‌ی كار آقای فلاح‌زاده چیه؟ این كار موفق بود؟
  • به نظر من موفق نبود. از این لحاظ كه اولا خود نمایش مثله شده بود. شخصیت‌ها در اینجا رُشد پیدا نمی‌كردند. معلوم نیست كی به كیه. كی طرف كیه. چه كسانی در این داستان سهیم هستند و چه نقشی ایفا می‌كنند. از لحاظ اجرایی هم یه مبالغه‌هایی در اجرا بود كه به هیچ وجه در خور روحیه و كاراكتر اون كارگر تُرك، در قیاس با اون اجراهایی كه دیدم می‌گم، معرف اون نبود. مبالغه‌ها گاهی گوش‌خراش بود و به دل نمی‌چسبید. در مجموع گرچه بازیگر تلاش بسیار می‌كرد كه نقش رو اونجوری كه دریافت كرده اجرا كنه‌اما در مجموع موفق نبود.

رضا نافعی

حتما تو با كاروان سوخته‌های دیگر رو هم دیدی؟

* بعله.

– قبل از اینكه بخواهیم این اجرا از با كاروانِ سوخته رو با دیگر نمایشنامه‌ها مقایسه كنیم، در مجموع این نمایشنامه رو چه جوری بررسی می‌كنی؟ نمایش موفق بود؟

* به نظر من موفق نبود. از این لحاظ كه خود نمایش مثله شده بود. شخصیت‌ها در اینجا رُشد نمی‌كردند. معلوم نمی‌شد كی به كیه؟ كی‌طرف كیه! شاكی كیه، چه كسانی در این داستان سهیم هستند. چه نقشی ایفا می‌كنند. بعد از لحاظ اجرایی هم یك مبالغه‌های در نمایش بود كه به هیچ‌وجه معرف روحیه و كاراكتر اون كارگر تُرك كه من در قیاس با اجراهای دیگه دیدم، نبود. مبالغه‌ها گاهی اوقات گوش خراش بود، به دل نمی‌چسبید، برعكس آزار دهنده هم بود.

در مجموع به نظر من، گرچه بازیگر تلاش زیادی می‌كرد كه نقش رو اونجوری دریافت كرده یا كارگردان مطرح كرده، ارائه بده، ولی در مجموع علی‌رغم تلاش او موفق نبود.

– ـ‌فكر می‌كنی وجه تمایزی این كار با اجراهای دیگر داشت و اگر داشت در كجا بود؟

  • وجه تمایز از چه لحاظ؟

ـ از لحاظ كارگردانی!

* از لحاظ كارگردانی به نظر من اون تم هومانیستی نمایشنامه كه من در اجراهای دیگه دیدم، اون تم از بین رفته‌بود. یعنی در واقع مطرح نمی‌شد و از بین رفته بود. یك جنبه طبقاتی به اجرا داده شده بود كه اونهم موفق نبود. نه در عرضه موفق بود و نه در تاٍثیر گذاری.

– بازی‌ها رو چطوری دیدی؟ به نظر تو اون صدا‌سازی‌ها كه شده بود، از سوی علی رستانی، اینها برات چه‌جوری بود؟ كمكی در بیان اندیشه نمایش میكرد؟

* به هیچ‌وجه گویا نبود و بر عكس یك كاریكاتور خیلی زننده‌ای بود از آنچه می‌بایستی ارائه می‌شد. هیچ كارگر تُركی‌رو حتی اونها كه از نظر فكری یا اجتماعی عقب‌مونده هستند، دارای برخورد این‌شكلی نیستند. …

علی ورزنده

– تو با كاروان سوخته‌های دیگه‌رو هم دیدی؟

*من با كاروان سوخته به كارگردانی علی جلالی‌رو دیدم.

– دلت می‌خواد یك مقایسه‌میان این دو اجرا بكنی؟

  • بدون تردید باید این مقایسه‌رو كرد. چون یك متن با نویسنده‌ مشخص و با كارگردان‌های مختلف. خیلی راحت میشه مقایسه كرد. 

– این مقایسه‌رو چطوری جمع‌بندی می‌كنی؟

  • یكی اینكه مسٍئله ترجمه به زبان فارسی بود. من دوست داشتم. واقعا چیز راحت و با مزه أی بود. چیزی كه خیلی منو اذیت كرد این بود كه دو نفر در روی صحنه بودند. اگر یك كارگردان بیاد و بگه كه به یك موزیسین احتیاج داره، من با این هیچ مسئله ندارم. اما این موزیسین نشسته اونجا و چندتا از رُل‌ها رو گرفته بود و  كارگردان از منولوگ دیالوگ ساخته بود، ولی خیلی از دیالوگ‌ها دوباره مونولوگ میشه. یعنی بازیگر اصلی مثلا پیرزن رو بازی می‌كرد ولی بعضی وقت ها بخشی از همون نقش‌ رو می‌داد به موزیسین. باز اینجا باید آدم فكر بكنه كه بالاخره می‌خواهد از منولوگ‌دیالوگ بسازه یا نه. 

– یعنی ساختن دیالوگ از منولوگ این نمایشنامه چندان بر اساس نظم فكری روشنی نبود كه آدم بداند كارگردان كجا  و به چه دلیل اینجا این‌كار رو كرده و در جای دیگه نكرده است؟

* احسنت. یعنی خیلی دلبخواه بود و من هیچ ریتمی ندیدم و یك دلیل برای من باشه كه چرا اینجا اینطور و آنجا یه طور دیگری كارگردان تصمیم گرفته است. اصلا چرا از مونولوگ‌ها دیالوگ ساخته؟ شاید بخواد بگه آقا من می‌خوام از منولوگ‌ها دیالوگ بسازم، خُب باشه پس باید این اصل رو همه جا رعایت بكنه. ولی باید بگم كه خیلی لذت بردم از بازی علی (‌رستانی‌)، اینم باید بگم.

– به نظر تو این كار در مقایسه نسبی با آن اجرایی كه تو از آن قبلا دیدی، این یك اجرای موفق،  ا موفق‌تر یا ناموفق تر بود؟ 

* نه اگر  بخوام با  اجرای ویندهوس مقایسه كنم، كار ویندهوس رو ترجیح می‌دم. چون برای من مسئله فقط متن نیست. اجرای متن مهمه. بخاطر متنش می‌تونم بگم كه چون به فارسی ترجمه شده بود و با مزه بود، خوب بود. اما تاتر برای من یعنی اجرای متن. به همین خاطر بدون تردید كار ویندهوس حرفه‌ای‌تر بود، خیلی حرفه‌ای‌تر بود. قابل مقایسه با این اجرا نبود.

اما این كار هم خسته كننده نبود ولی اونجا كه هی تكرار آربایتن آربایتن (‌كار، كار‌) می كرد، قدری خسته‌كننده بود.

مسعود مدنی

– نظرت در باره با كاروان‌سوخته به كارگردانی آقای فلاح‌زاده چیه؟

* اینو من اسمشو می‌ذارم بولگر تاتر.

– یعنی چی؟

* بولگر تاتر نوعی تاتر بود كه توسط گروه‌های در شیاكاگو و در دیگر شهرهای آمریكا در ابتدای این سده به روی  صحنه می‌آمد. این گروه در محیط‌های فقرزده توسط كارگرها تشكیل می‌شد.

– در مجموع كار با كاروان سوخته‌رو چگونه جمعبندی می‌كنید؟ كاری موفق بود؟

* نخیر.

– یك كار خسته كننده بود؟

  • بله خسته‌كننده بود. …نه تنوعی داشت و نه صحنه‌آرایی داشت. …

ایرج چگینی:

* … من خیلی خوشم اومد. متن قرص‌و محكمی داشت. مشكلات متنی خیلی كمی داشت. جزء اولین كارهایی بود كه می‌دیدم حداقل منو راضی می‌كرد. در رابطه با اجرا، اجراهای مختلفی شده. من امشب می‌خوام اجرای دیگری (‌به كارگردانی علی جلالی‌) از اون ببینم. ولی اجرایی كه از فلاح‌زاده دیدم حداقل اجرا حرفه‌ای بود. خیلی خوب تونسته بود از بازیگر كار بگیره، كاری كه خیلی از كارگردان‌ها نتونستن بكنند. اولین چیزی كه از كار فلاح‌زاده یادگرفتم اینه كه چطوری می‌تونه یك كارگردان از بازیگرش بازی بگیره. دومین چیز استفاده وی از موزیك بود كه دیدم چقدر خوب از موزیك بهره  می‌گیره. ملودی رو بیاره توی تاتر. نگذاره سوار كار تاتر بشه، بلكه به خدمتشون بگیره. 

كار دو تا سه تا مشكل كوچیك نور داشت به عقیده‌ی من و در عین حال دو تا سه كار قوی هم با نور داشت. نكته قرمز در وسط صحنه به عنوان آتیش … به نظر من یكی از كارهای موفق بود.روبیسن و كروزوئه 

ایرج چگینی

متن كار خیلی خوب بود ولی خوب ترجمه نشده بود. چیزی كه در كار قبل از همه تاٍثیر می‌ذاره بازی خوب بازیگر آلمانی بود كه خیلی خوب تونسته با این نقش خودمونی و ساده كنار بیاد، كارگردان سعی كرده با حداقل امكانات خودش را با عوامل مختلف تكنیكی مشغول نكنه و هر كدوم از اونها رو در حد خیلی ساده استفاده كرده بود. كارگردان به هر حال متن رو خوب در آورده  و فهمیده بود و تونسته بود كه خوب به تماشاچی هم انتقال بده. ولی دو سه تا اشكال متنی در كار بود كه آدم تعجب می‌كنه كه چطور یك كارگردان حرفه‌ای به اونها توجه نمی‌كنه. چرا یك خلبان ایرانی انگلیسی بلد نیست؟ اشكال‌های كوچیك اینجوری. و این آدم رو اذیت میكنه. …

چیزی كه در كارهای آقای جلالی توجه منو جلب می‌كنه اینه كه چه در كار كافكا و چه در این كارش از بازیگری استفاده می‌كنه كه اصلا مناسب این نقش‌ها نیست. یكی از لنگی‌ها ، در هردو كار، بازیگر اون شاپور سلیمی است. لزوما در هردو كار بازیگر نیاز به كار بدن داشت. درست در همین نكات بازیگر توانایی نداشت. چیز دیگه اینكه در بخش ایرانی كار نمایش به یك فیلم فارسی تبدیل میشد. و این از قدرت و اهمیت كار می‌كاهید. 

هفتسالگی 

ایرج چگینی

* …‌چیزی در اینباره نمی‌تونم بگم چون هیچی ازش نفهمیدم. تنها چیزی كه می‌تونم …

– به نظر تو اصلا چه نوع كاری بود؟

* به نظر من شعر،  موسیقی و رقص بود. یعنی برداشت تازه‌ای از شعر و موسیقی و رقص بود. مضافا چه در مبحث شعر و چه در مبحث موسیقی و چه در مبحث رقص ضعف داشت. یعنی اگر ما سه تماشاگر رو كه در شعر و موسیقی و رقص توانایی دارند را وارد سالن می كردیم ، هر سه تا ناراضی از سالن بیرون می‌رفتند. 

– حالا به عنوان یك برنامه موفق بود یا نه؟

  • نه. برنامه اصولا مشكل ارتباط با تماشاگرداشت. افرادی داشتیم روی صحنه و مشغول به انجام كاری بودند و نمی‌تونستن با كسانی كه اونور صحنه نشستند تو تاریكی ارتباط برقرار كنند. بزرگترین مشكل گروه ارتباط بود. نه با موسقی، نه با شعر و نه با رقصشون نمی‌تونسنن با تماشاگر كلامی برقرار كنند. تا جایی كه در پنج شش دقیقهٍ آخر می‌فهمیم كه ما زیادی هستیم. یك نفر داره می‌زنه و اون یكی هم داره می‌رقصه. اینها اصلا كاری به كار ما ندارند.
  • بنشین و بازی را تماشا كُن!

مدنی

كاری عالی بود. آره خیلی زحمت كشیده بودند. كاری بود بدون ظرافت و ریزه‌كاری كار عملی نبود.

ایرج چگینی

* این كار تكنیك خالص بود…

– ما از اسم نمایش شروع می‌كنیم. منظور از این نوع اسم‌گذاری چیه؟

  • من راستش متوجه رابطهٍ اسم با نمایش نشدم. تنها مشكلی كه آدم اینجا می‌بینه اینه كه خانم فرزانهٍ بهرام‌پور هم می‌خواد یك كار بنویسه‌هم می‌خواد كارگردانی كنه، هم اجرا كنه. نكته قوت این نمایش هم روی عوامل نمایش عروسكی قرار داده. مشكلی كه اینجا پیدا میشه اینه كه در موقع اجرا هر سه وظیفه رو فراموش می‌كنه و تنها تمام تلاش و نتیجه‌ كار متوجه كار عروسكی میشه. ولی در قسمتی از كار تكه‌های زیبا از كار عروسكی می‌بینیم ولی دیگه از متن و كارگردانی خبیری نیست.

– در مجموع این کار رو چطوری جمعبندی می‌کنی؟

* ببین در واقع یك كار عروسكی بود و تا این حدش كامل بود. مثل اینكه من صورت تو رو گریم كنم و در این كار هم موفق باشم. یا من یك متنی رو بنویسم اما هنوز دلیل موفقیت اجرای اون نیست. 

– منظورت ضعف هماهنگی عناصر نمایشی داشت یا تنها در عناصری موفق بود و دیگر بخش‌ها رو به فراموشی سپرده است؟

* گفتم كه در متن و كارگردانی بسیار ضعیف بود به طوری كه خانم بهرام‌پور این دو رو فراموش كرده بود ولی به عنوان یك حركت در زمینهٍ عروسك‌سازی، به عنوان یك شروع در كار عروسكی كار خوبی بود. حالا میشه از این توانایی استفاده كرد و یك متن و كار خوب ارائه داد.

ارثیه پدر بزرگ

مسعود مدنی

* بهترین كار بود، بسیار زحمت كشیده بود و من معتقدم كه بهترین كار تا به امروز (‌سه‌شنبه 17 نوامبر) بود.

ظاهرا بی‌دلیل

اكبر كاشفی

* … من كُلا از چیزی كه رو باشه خوشم نمیاد. حالا چه در سینما و چه در تاتر. یك مقدار به تخیل …

– همه‌ی زبان‌ها در نمایش فهمیدی؟

* نه، آلمانی رو فقط فهمیدم. اونم نه همش رو. یكی از زبان‌ها عربی بود، یكیشم آفریقایی بود. 

– از نمایش خوشت اومد؟

* به عنوان كار نمایشی نه.

– كاری خسته كننده بود یا نه؟

*خسته كننده بود.

مدیر تاتر باوتورم

نظرتان در باره كار امروز چه بود؟

* من نمایش را خیلی مثبت تلقی كردم، چرا كه ملیت‌های مختلفی با هم یك كار تاتر كرده‌اند و این یك امتیاز بزرگ در این كار بود. چیزی كه در آلمان خیلی كم شاهد اینگونه نمایش‌ها هستیم. گرچه در كشورهای دیگر، مانند فرانسه، بسیار از این نوع كارها داریم. این كار در اینجا به واقع یك استثناست. این را من خیلی مثبت می‌دانم.

داستان نمایش دارای اطلاعات فراوان بود و بسیار خوب به شیوه‌ی تربیتی تنظیم شده بود. اما من احساس كردم كه این نمایش تنها در جایی علاقمندی و توجه را  برمی‌انگیزد كه چندان آگاهی از جامعه مورد بحث وجود نداشته‌باشد. از همین روی برای من چیز جدیدی نمایش بازگویی نكرد. رویدادهای نمایش نیز آشنا بود.

بازیگری در نمایش هم در سطوح مختلف بود. اما برای یك گروه غیر حرفه‌ای تا حدی قابل قبول بود.

– در باره موضوع و نوع نگرش نمایش‌ فوق چه نظری دارید؟

* من بیشتر علاقمندم به آشنایی یك فرهنگ دیگر یا یك شیوه جدید زیبا‌شناسانه در شكل ارائه، كه در میان هنرمندان آلمانی ندیده‌ام، هستم. به این نوع كارها به مراتب بیشتر علاقمندم تا اینكه داستانی را ببینم كه بگوید چه بد جامعه‌ای است یا چقدر برخی انسان‌ها خوب هستند. برای مثال من متقاضیان پناهنده‌ بسیاری می‌شناسم كه به هیچ‌وجه انسان‌های خوبی نیستند. در واقع اینجا در این نمایش انسان‌ها خیلی یك بُعدی ترسیم شده‌اند. من پلیس‌هایی فراوانی می‌شناسم كه بسیار مردان نیكی هستند و پناهندگانی را هم می‌شناسم كه انسان‌های خوبی نیستند.

به نظر من بهتر است در این گونه‌موارد خیلی تفكیك و تدقیق‌یافته‌تر روی این موضوع‌ها كار كرد. این طور كار كردن به واقع نوعی ساده كردن موضوع و در سطح لغزیدن است. 

– این از نادر نمایش‌های این فستیوال است كه در آن به زبان‌های مختلف گفتگو شده‌است. فكر می‌كنی این آغازی خوب برای تاتر چند‌فرهنگی است؟

* من این را خوب می‌بینم. زیرا من را در شرایطی قرار می‌دهد كه زبان نمایش را نفهمم، مانند بسیاری از انسان‌هایی كه روزانه به این كشور می‌آیند و چنین شرایطی دارند. به نظر من این تجربه‌ی خوبی است. من خودم اینجا (‌باوتورم تاتر‌) نمایشی را به انجام رساندم كه به زبان عربی و آلمانی بود. و تماشاگر می‌بایستی داستان نمایش را بفهمد. وتماشاگر نیز كه نمایش رو فهمیده، ‌بدون آنكه همه‌ی كلمه‌ها‌ی گفتگو را فهمیده باشد.

– آیا این نمایش با توجه به آنچه كه شما گفتید، در اجرای خود موفق بود؟ 

  • بله. چون من داستان را فهمیدم، اگرچه كه بسیاری از گفتگوها را كه به زبان دیگر انجام گرفته بود، نفهمیدم.

یک خانم تماشاگر

– خانم شما داستان این نمایش را فهمیدید؟

* بله داستان آن زندگی یك متقاضی پناهندگی است كه وارد كشور آلمان میشه و مراحلی طی می‌كنه و اینكه بالاخره چه اتفاقاتی براش ممكنه بیفته.

– به لحاظ هنری كار رو چگونه ارزیابی می‌كنید؟

* كار خوب بود، باتوجه به امكاناتی كه چندان زیاد نبود، خوب بود. گویا بازیگرها همگی جوان بودند و كار اولشان بود.

– برخی از تماشاگران معتقدند كه نمایش خیلی یك‌سویه موضوع را بررسی كرده بود. آدم‌های خوب‌آدم‌های بد، پلیس بد و پناهنده خوب. نظر شما چیه؟

* نه من به نظرم اینجا تلاش شده بود كه جریان كُلی یك پناهندگی را بازگویی كنه و اینكه پلیس چه برخوردی با آن می‌كنه. من فكر می‌كنم همیشه همین برخورد با یك پناهنده می‌شه تا وقتی هنوز هویتش مشخص نشده است. نه به نظر من واقعیت‌ها رو گفته بود و یك طرفه نبود. 

– لذت بردی از نمایش یا خسته شدی؟

* نه خسته كننده نبود، اما چندان كار خاصی هم نبود. در سطح یك كار غیرحرفه‌ای بد نبود.

ایرج چگینی

* … كار همه‌ی اشكالات یك نمایش غیر‌حرفه‌ای رو داشت. آنچه كه قابل توجه است همان تلاش یك گروه جوان آلمانی (‌!‌) است كه سعی می‌كند كه یكی از مشكلاتی را كه در جامعه احساس كردند، نه با ادبیات، نه با نقاشی و … بلكه با تاتر نشان بدهند. در این حد خوب بود، ایده قشنگ بود.

در حد این فستیوال خوب نبود. البته من در این فستیوال كار بد هم دیدم و كار خوب هم دیدم، اما در مقایسه با كارهای خوب این فستیوال اصلا در سطح فستیوال نبود. …

یك تماشاگر

– خانم نظر شما در بارهٍ این نمایش چیه؟

* به نظر من یك مقدار ترحم‌انگیز بود. من خودم به شخصه در زمینه‌های مختلف زیاد مایل نیستم كه خارجی‌ها اینقدر قابل‌ترحم نشان داده شوند. و این جنبه رو نمایش خیلی بزرگ كرده بود. البته من چون موقعیت و چگونگی اقامتم طوری دیگه بوده ، مسائل این نمایش برایم قابل درك نبود. 

در مورد بازی‌ها خیلی متفاوت بود. برخی خوب بودند، اما یكی دوتا هم بودند كه چندان بازی قویی ارائه ندادند.

– چند زبانی در این نمایش امری ضروری بود و یا تنها سعی شده بود یك نمایش چند ملیتی ارائه داده بشه؟

* به نظر من نه. ضرورتش نبود.

– در مجموع از كار خوشت اومد؟

* نه! … خیلی آلمانی (ها) را یك سویه نشان داده بود …

با كاروان سوخته

(به كارگردانی علیرضا كوشك جلالی)

دو تماشاگر آلمانی

* ‌برای ما آلمانی‌ها خیلی وضعیت ناخوشایندی بود، نه ناخوشایند، بلكه خیلی تاتیرگذار! زیرا آنچه كه ما از طریق وسایل ارتباط‌جمعی در این باره  از شهر زولینگن‌ شنیدیم، وحشتناك بود. این برای ما كه تنها تماشگران آلمانی بودیم، در میان اینهمه تماشاگر تُرك خب چندان مطبوع نبود. خُب حالا این فقط یك نمایش بود و خدا را شُكر!

‌از سوی دیگر بازیگر خیلی خوب بازی كرده بود و به تنهایی خوب از عهده كار برآمد. كارگردان با حداقل وسایل همه چیز را به تماشاگر انتقال می‌داد. این خیلی خوب بود. متن نمایش هم …

– آیا براستی چنین نمایش‌هایی می‌توانند در كاهش تُنش‌های اجتماعی در كشور آلمان موثر باشند و سبب هماهنگ شدن خارجی‌ها با فرهنگ كشور شما و  موجب افزایش دوستی میان ما و شما شوند؟

* بله. من هم چنین امیدی را دارم. اما كسی (‌تماشگر آلمانی‌) نمی‌آید و تنها تماشاگر تُرك در سالن بود.

– آیا از سوی نویسنده آلمانی‌ها را یك سویه بررسی كرده بود یا انسان آلمانی را عادلانه و واقع بینانه نگاه كرده بود؟

* نه. اینطور نیست. نویسنده سعی كرده بود انسان آلمانی را همه جانبه ببیند.

ـ مگر شخصیت پیرزن آلمانی نشان نمی‌داد كه آلمانی “‌خوب‌” و آلمانی “‌بد” داریم؟!

 شكوه نجمآبادی

خانم نجم‌آبادی انگار تازه از راه رسیدید. نمایش باكاروان سوختهِ به كارگردانی علیرضا كوشك جلالی رو دیدید،  نظرتون چیه؟

  • من این نمایش رو قبلا در برلین با بازیگر آلمانی دیدم. متن رو هم قبلش خونده بودم، چون آلمانی نمی‌دونستم. در نتیجه تمام لحضه‌ها را می‌فهمیدم. نمایشی فوق‌العاده است. فوق‌العاده از نظر هنری و انسانی، از نظر مفهوم. متن خیلی شاعرانه نوشته شده. با آنكه متن طولانیه و یك نفره است و به زبان آلمانی. یك لحظه نمیشه غافل شد. آقای كوشك جلالی فوق‌العاده ست.

ناصر رحمانینژ‌اد

* تا امروز من از نمایش « با كاروان سوخته » به كارگردانی اقای كوشك جلالی خوشم آمده است. این نمایش پرداخت بسیار ساده ای داشت و از زبان بسیار موجزی برخوردار بود و بازیگر بازی قابل قبولی را ارایه داد. این را اشاره كنم كه برداشت این نمایش با برداشت آقای فلاح زاده كاملاً متفاوت بود.

“‌من‌آقا و همبازش‌”

 و 

“‌‌تنها آنها می‌دانند‌”

* كارگردانی  كار در مجموع می‌توان گفت خوبه ولی هنرپیشه اصلی قدری مصنوعی بازی می‌كرد. بازیگر اصلی (‌رامین یزدانی‌) یه جوری خُشك بازی می‌كرد و اون رابطه‌رو با من برقرار نكرد. بازیگر دیگه (‌ایرج زُهری‌) خیلی بهتر بود. 

در كار دوم رامین یزدانی بهتر بود ولی در مجموع همان سیستم‌رو داره  یعنی برای من صمیمی نبود.

  • از آقای ُزهری بیشتر از این انتظار داشتم. من اومده بودم یه كار كلاسیك ببینم، یه كار سطح بالا ببینم. من كار خوب بسیار دیدم و اینه كه كارهای سطح پایین اذیتم می‌كنه. یعنی توقعی كه از آقای زهری و رامین یزدانی داشتم، برآورده نشد. آخه دوستانمان هم هستند و آدم رویش نمی‌شه كه واقعیت‌رو بگه، حقیقت اینه كه خوشم نیومد.

اكبر كاشفیان

 واللـه چی بگم. من اصولا حرفم با این فستیواله. … چی بگم؟ این آقای زُهری هم پارسال ناامیدمون كرد و هم امسال.

كسانی مثل آقای زُهری رو نمیشه كاریشون كرد. ‌نمایش‌های  فستیوال باید از صافی بگذره. فستیوال می‌تونه ، نه همه‌ی نمایشنامه‌هارو، بعضی از نمایشنامه‌ها روكه كارگردان‌هاشون سابقه بدی، بد كه نه البته، بلكه ضعیفی دارند، قبلا ببینه.

علی رستانی

 اساساً من آقای زُهری رو قبل از اینكه كارگردان یا بازیگر باشه، به عنوان مترجم می‌شناسم. من كارهاشون رو خوندم و لذت هم بردم. خود من هم با ایشون یه كاركردم. ولی من فكر می‌كنم كه ایشون وقتی خودشون تو صحنه هستند نمی‌تونند خودشون‌رو ببینن و خودشون رو تصحیح كنن. احترام من به ایشان باقیست ولی من اولین كاری رو( رابطه آزاد زناشویی‌) كه از ایشان دیدم، در فستیوال سوم (‌دوم‌ ) بود. كاری بسیار جالبی بود. چون برای اولین بار كارگردان در روی صحنه می‌نشست و با مردم حرف می‌زد و برای همین بود كه من مشتاق شدم كه با ایشون كار كنم. ولی وقتی همین كار رو، با خانم ماكویی و من، به روی صحنه‌ آورد، كار بسیار افت كرد. این موضوع در نمایش مهاجران هم هست و این دو نمایش كه امشب اینجا اجرا شد كه من یكی از اونهارو در فستیوال مونستر دیده بودم،  با توجه به اینكه بازیگرانش هم كلا عوض شده بودند، كار افت بسیار اساسی داشت. نمونه‌های مشخصی رو كه خوب نبودن كار رو نشان می‌داد، ترك سالن نمایش توسط تماشاگران بود. 

كار به لحاظ میزانسن اصلا حركت نداشت ومن فكر می‌كنم كه ایشون نمی‌تونه كارگردان موفقی باشه.

– بازی ها چطور بود؟

* بازی‌هم تبعیت می‌كنه از كارگردانی، كارگردانی كه تجربه داشته باشه می‌تونه بازی از بازیگر بیرون بكشه. … من نمی‌دونم، من فكر می‌كنم كه بازی‌ها خیلی ضعیف بود. ما حداقل می‌تونستیم بازی خوبی ببینیم كه متاسفانه ندیدیم!

سرزمین هیچكس

  • من چون از اولش نبودم نمی‌تونم اظهارنظر كنم … بسیار بازی درخشانی داشت خانم حمیدی. و تا اونجا كه من می‌تونستم تشخیص بدم نور و كارگردانی خوبی داشت. انتظاری كه من داشتم تا این اندازه نبود با توجه به نمایش‌های شب‌های گذشته كه سطحشون پائین بود، انتظار نداشتم كه كار خانم بیضایی در این سطح باشد. متاسفم كه از اول نمایش نبودم.
  • علی كامرانی

*  این كار خانم بیضایی كامل‌تر و پخته‌تر بود و سعی كرده بود ستمی كه به زن روا شده و زنی كه به تبعید پرتاب شده در واقع با تصویر بیان كنه و تا حدی هم موفق بود.

  • از این كار خانم بیضایی خیلی خوشم اومد. از بازی خیلی خوشم اومد. از نوشته خیلی خوش اومد، از كارگردانی خیلی خوشم اومد.

 اسفندیار منفردزاده

* بله این كارو دیدم و لذت بردم. تا اونجا كه من كارهارو در این فستیوال دیدم، بهترین نمایشی بود كه تاكنون من دیدم. بهترین  اجرا را داشت و ارتباط داشت با تاتر در تبعید. ‌در این قضاوت‌ هم به متن و هم به اجرای نمایش توجه دارم. ویژ‌گی اجرا در خدمت متن است. اهمیت تاتر در تبعید اول در متن است، بعد تكنیك و نحوه ارائه و سبك و همه اونهای دیگه در مراحل بعد. 

هیچ لحظه‌ای نبود كه من احساس خستگی كنم. … لحضاتی كه بازیگر تماشاگر رو مخاطب قرار می‌داد، می‌تونست ما رو تكان بده و ما رو از بی‌تفاوتی در بیاره.

شاهرخ گلستان

* می‌دونید كارهای خانم بیضایی بیشتر تجربی است. نباید انتظار داشت كه آدم بدونه چی داره می‌بینه وخُب با هیچ استاندار موجود هم نمی‌خونه. اما حُسن این دختر اینه كه به هر حال از تجربه كردن فروگذاری نمی‌كنه.  تجربه به نظر من در آشپزی، فیلم‌سازی، در تاتر در معماری بسیار مثبت است!

  • به نظر من  ایشان تجربه‌ی خودش رو می‌گفت و با تجربه‌ای كه من از تبعید دارم و یا تجربه‌ای كه شما از تبعید دارید متفاوته. اون ظلم بیشتری بهش شده، جگرش بیشتر سوخته.

* به نظر من فوق‌العاده بود. اصلا این همه كار رو كردن كار بسیار مشكلیه و به نظر من خوب بود. و ایده‌های بسیار خوبی توش بود. رنگ‌كردن صورت، شستن صورت و خود را در پارچه پیچیدن. … یه لحظاتی البته میشه گفت كه طولانی بود و بعضی چیزها … من فكر می‌كنم می‌شد بعضی تكه‌هارو زودتر ازشون گذشت، اما در مجموع طولانی نبود.

به نظر من این ضرباهنگن كه انتخاب شده بود، خوب بود و این ضرباهنگ برای انسان تبعیدی بود و ضرباهنگ” آمد نو بهار” نیست.

– در مورد نوع و ویژ‌گی زبان نمایش چه نظری دارید؟

*  من انقدر چند زبانی را حس نكردم. اصرار زیاد در شعر گفتن بود. یه خورده زیادی شاعرانه شده بود.

ایرج جنتی عطایی

  • خیلی بی‌رحمی خواهد بود كه آدم در باره‌ یك كار اینطور حرف بزنه، چه آدم از اون كار خوشش بیاد یا بدش بیاد. این مثل آشنایی با یك انسان جدیده، آدم لازم می‌بینه راجع به اون چیزی كه دیده فكر كنه! به هر حال تلا‌ش‌های كه نیلوفر می‌كنه برای كار فُرم و به هر صورت یه چیزهایی هست كه من اون رو دوست‌دارم و خوشم می‌آد. بعدش دیگه آدم وارد سلیقه شخصی می‌شه. … یعنی من فكر می‌كنم كه تاتر ما در تبعید مضمونش همینه. شاید جزو معدود كارهایی است كه من تو این فستیوال دیدم كه مسئله‌ا‌ی كه گریبانگیر این‌همه آدم است را بهش اشاره می‌كنه. و این خیلی مهمه. اصلا منظورم ملیت بخشیدن به نمایش نیست. می‌دونی جهانی كردن یك مسئله خانوادگی و شخصی اصلا كار هنره. برخلاف علم … یعنی تجربه‌ی شخصی آدم رو جهانی كنه. اما دیگه اینو چه جوری می‌كنی این دیگه فرقی هست بین تاتر من و تاتر دیگری.

یك تماشاگر

* كار جالبی بود. … مسئله‌ای بود كه همه باهاش درگیریم. … تبعیدی‌ها باهاش درگیرند. لذت بردم از كار و خسته كننده نبود.

شهرام كریمی

* كار امشب یك نمونه‌ی بارز و روشنن از تاتر ما در خارج از‌‌كشور است. این تناقض بین مسئله صحنه و نمایش و درام و كلام است. تاتر ما تا اینجا كه من دیدم بیشتر تاتر كلام است. تاتر حرف زدن است. تاتر خودش وسیله است كارگردان می‌خواد با آن متنی رو  منتقل كنه، پیامی داره و این پیام به وسیله‌ تاتر منتقل میشه. من مشخصا انگشت می‌ذارم روی تاتر امشب: این زبان تاتری، یعنی متن نشون دهنده‌ی یك خانمی بود كه مسایلی برای گفتن داره، فمینسته و منتقد نسبت به جامعه‌اش. این دیدگاه رو می‌تونه یك هنرمند داشته باشه و در این بحثی نیست. اما وقتی كه بحث تاتر می‌آد ‌باید بگم كه جاهایی كه این خانم (‌پروانه حمیدی‌) حرف نمی‌زد و بازی می‌كرد بهترین صحنه‌ها بود. انگشت می‌ذارم روی یك نكته‌ی بسیار زیبا، و اون بازی با صندلی بود. 

البته من اینجا وارد این بحث نمی‌شم كه ایشون جوان است و تحت تاثیر شدید بیضایی‌ست (‌بهرام‌). زبانش زبان بیضایی‌ست و زبانش ساختار بیضایی‌ست. و این مشكلی نیست و می‌تونه یك نفر داشته باشه و بیضایی (‌بهرام‌) صاحب كلاسی است تو حوزه‌ی تاتر ایران، و ایشون می‌تونه داشته باشه و مشكلی نیست. ولی عناصری كه ایشون می‌شناسه و با آنها كار كرده متاسفانه گاهی اینها رو ُ‌گم می‌كنه: بازی بدون كلام، كلام بدون متن، بهره گیری از ویدیو وبازی با صندلی، حركت روی صندلی یك كار نمایشی بود، بسیار زیبا بود. من در بسیاری موارد به متن گوش نمی‌دادم و تنها به این نوع كارها نگاه می‌كردم. ولی ایشون این ارتباط بین متن و صحنه‌های تاتر رو گم می‌كرد. یه جا شما می‌بینید كه با گذشته‌اش برخورد می‌كنه و نقد می‌كنه، مادر رو نقد می‌كنه،  سُنت رو نقد می‌كنه. و بعد می‌گه می‌خواد منو به دنیای (‌سرزمین ) جدید وارد كنه، اما باز برمی‌گرده به دنیای قبلی. …

كارگردان به تماشاگر ما تحمیل می‌كنه كه اونجا بنشینه و تماشاگر پیام باشه. و این ضعف تاتر ماست. این همان مشكلی است كه تاتر آقای رحمانی‌نژ‌اد داشت. … من می‌خوام بگم كه این تناقض تاتر ماست میان تاتر كلامی ودیالوگی و تاتر نمایشی. 

تاتر دیالوگی یعنی تاتری كه حرف می‌زنه. … من می‌خوام بپرسم كه عناصر تاتری جدید چه جایگاهی در تاتر ما ایرانیان داره؟ 

یك تماشاگر

* در مجموع از كار خوشم آمد. آن سه زمان، سه دنیا واضح نبود و گاهی تكراری بود. … به نظر من آن دنیای سوم كه همان سرزمین هیچستان محسوب می‌شد، دنیای درونی آن زن بود. پایان سمبولیك نیز با كار تناقض داشت. چرا كه انسانی كه این راه رو پیموده یك زن فمینیسته و زیستنی‌رو می‌طلبه كه با عشق همراه باشه، پایان كار خودش نفی شعار بود.

* سه‌تا دنیا رو نشون می‌داد. یكی ایران و دیگری وقتی كه اومد اینجا(‌تبعید‌) و سومی دنیایی بود كه زن خودش رو كُشت.

  • از نظر موضوع خیلی خسته كننده ویكنواخت بود ولی از نظر بازیگری قوی بود.من چیز تازه ای در این نمایش نتوانستم كشف كنم. همون مسایل همیشگی كه سالها تكرار می شه‏، غربت، سیاست،  دیكتاتوری و…
  • ناصر رحمانینژ‌اد

در این نمایش فرم بسیار قالب است، ضمن اینكه به عنوان متن‌‌ لحظاتی داشت كه به مسایل ما یعنی تبعیدیان اشاره می كرد،  كه این اشارات جذاب بودند به خصوص در جاهایی كه به گذشته اشاره می كرد یعنی همان چیزی كه همیشه گریبان ما تبعیدیان را می گیرد. اما در پاره ای از جاها فرم به كار ضربه می زد . فرم كاملاً انتزاعی بود كه به متن نمی چسبید. متاٍسفم كه این را می گویم اما من را به یاد كارگاه نمایش می انداخت، چرا كه در آنجا فرمالیزم مسلط بود.

مهستی شاهرخی

در این نمایش مسئله زن و غربت و پرخاشگری آن مطرح شده بود. من شخصا پرخاشگری را نمی‌پسندم. به نظر من زن ایرانی با توجه به شرایط از سرگذرانده نباید و نمی‌تواند این گونه پرخاشگر باشد. من زن ایرانی كه در اواخر قرن بیستم هنوز زندگی قرون وسطی دارد را كاملا می‌فهمم و درك می‌كنم ولی این پرخاشگری مطرح‌شده در نمایش را تائید نمی‌كنم. من بین زن و مرد جبهه نمی‌گیرم. من دنیا را انسانی می‌بینم و فرق نمی‌گذارم كه این انسان زن است یا مرد. به نظر من این نوع دید یك خط‌كشی است، خط‌كشی  و دیوار بین زن و مرد. تمام تلاش ما باید این باشد كه به یك انسانیت دست پیدا كنیم. انسانیت درون وجود خودمان را تعالی دهیم. 

از لحاظ فرم به نظر من نمایشنامه ما را به سوی خودش جذب نمی‌كرد. بازی پروانه حمیدی و فرم اجرایی كار جذاب بود. شكل‌اجرایی آن مدرن بود كه بخشی از آن را تائید می‌كنم و بخشی از آن خیلی فرموله شده‌بود كه باید این را بخاطر داشته باشیم كه همه چیز را همه جا نمی‌توانیم استفاده كنیم. مثلا صحنه گرد از مشرق می‌آید، اما چگونه و كجا از این صحنه باید استفاده كرد.

متن نمایشنامه نثری خاص را درست مثل بهرام بیضایی انتخاب كرده بود كه به نظر من دلیلی برای آن وجود نداشت. به زن به شكلی كلی نگاه می‌كرد كه باز من دلیلی برای آن نمی‌بینم. به عنوان یك نمایشنامه شخصیت‌پردازی خیلی ضعیفی داشت. یعنی ما زن خاصی را ندیدیم. زنی از نسل ما بود ولی اطلاعاتی بیشتر به ما داده نمی‌شد. من فرم اجرایی آن را خیلی جاها نپسندیدم. استفاده از ویدئو و خود بازیگر استفاده جذابی نیست و نبود.

رابطهباز زناشویی

ایرج چگینی

* متن بسیار قوی بود و من قبل از كار هراس داشتم كه نتوانند كار را به درستی اجرا كنند.

– به نظرت اجرای خوبی ارایه دادند؟  

* نه، به دلیل اینكه اولاً بازی ها ضعیف بود و بعد اصولاً چنین متن هایی كه بر دیالوگ استوار می باشند به وجود آوردن حركت در كنار گفتار بسیار سخت است، بازیگر مرد مثل پارازیت بود، مرد در صحنه هایی كه گفتار نداشت نمی دانست كه چكار كند، وسایل صحنه كاملاً بی معنی بود، غیر از عصا كه استفادهٍ كمیك داشت بقیهٍ ابزار بی دلیل بودند، بعد هم مشكل صدا وجود داشت من صدای مرد را نمی شنیدم و زن همیشه داد می زد.  

 ‏دیگر تماشاگر     

* به نظر من كار خوبی بود، در این نمایش تحرك خاصی وجود داشت به خصوص صحنه های كمدی آن، در ضمن از آنجایی كه موضوع نمایش سیاست و غربت و … نبود، دیدن نمایش را برای من دلچسب می كرد.

*  از نظر موضوع به نظر من موضوعی است كه به مشكلات ما ایرانیان در غربت نزدیك بود، بازی ها همه جالب بود من نقص آنچنانی در كار ندیدم،  تنها كم و كسری كه در بازی وجود داشت در بیان هنرپیشه مرد بود كه بعضی جاها مقداری آرام حرف میزد و گاه كلماتش شنیده نمی شد. از نكات جالب دیگر انطباق مسایل روز در این نمایش بود.

*  به نظر من نمایش خیلی خوبی بود. فقط كمی طولانی بود، نمایش سال پیش ایشان هم كمی طولانی بود، شاید ایشان هدفمند این گونه كارها را انتخاب می كند، كارهایی كه روانشناسانه است و سعی دارد كه گره های كور زندگی را بشكافند و از نظر من حضور چنین نمایش هایی در این گونه فستیوال ها خیلی جالب است.

   

* كار آقای مولا بسیار خوب است، ایشان ‏تاتر را می شناسد و به نظر من كمتر كسی را در فستیوال داریم كه اینچنین تاتر را بشناسد،  واقعاً باید خوشحال بود كه چنین كارهایی اینجا اجرا می شود.    

* بازی هنرپیشه ها خیلی خوب بود و به طور كلی نمایش خوبی بود. 

* متن بسیار قوی بود، از بازی ها هم كلاً خوشم آمد، گاهی بازی ها افت پیدا می كرد ولی در مجموع نمایش خوبی بود.

* متن بسیار قْوی است، من این كار را چند بار به آلمانی دیدم، این اجرا اما خیلی كشدار و طولانی بود. بازی بازیگر زن خیلی خوب بود، ولی بازی آقای مولا نسبت به سال گذشته ضعیف تر بود.

قویتر

* به نظر من به عنوان یك نمایش اصلاً كامل نبود. در واقع ما یك نمایش رادیویی را شنیدیم. 

* به عقیدهٍ من اسم چنین چیزی را اگر بخواهیم تاتر بنامیم توهینی است به تماشاگر،  به نظر من بهتر است كه  آدم به راحتی در خانه بنشیند و كتاب یا مجله بخواند تا چنین نمایشی را ببیند.

* من اولاً یك سوال دارم، مگر قرار نبود روخوانی متن ها در خانهٍ فرهنگی باشد و مگر قرار نبود رایگان باشد . من یك روخوانی متن شنیدم كه در خانهٍ فرهنگی نبود و بابتش هم پول پرداخت كردم. آن چه را كه من دیدم بیشتر از یك روخوانی متن ضعیف نبود.

* به نظر من این نمایش یك نوع توهین به تماشاگر است. در واقع این كار یك روخوانی متن آنهم به بدترین شكل بود. چیز زیادی نمی شود راجع به این كار گفت.

* به نظر من خیلی خسته كننده بود. نه موضوع داشت و نه بازی قوی در این نمایش ارائه شده بود. من شخصاً فكر میكنم كه وقتم با دیدن این نمایش تلف شد.

* یك كار خسته كننده و بی محتوایی بود و معلوم نبود كه چه هدفی را تعقیب می كند، به خصوص تكرار قسمت اول   به صورت قسمت دوم كه خواسته بودند از تكنیك جدیدی استفاده كنند، واقعاً یك چیز ابتدایی و بچگانه ای بود.

* این نمایش نه ازلحاظ تكنیك و نه از نظر محتوا و نه از لحاظ استفاده از تكنیك های نمایشی هیچ چیزی نداشت. تكرار قسمت دوم بیش از اندازه زائد بود.  

* من پشیمان نیستم كه این نمایش را دیدم ولی مناسب این دوره نبود. من چیز خاصی در این نمایش ندیدم.

* من در مورد هنر اطلاع خاصی ندارم ولی به عنوان یك تماشاگر آن قسمت تغییرشخصیت جالب بود ولی در كل خیلی خسته كننده بود.

علی امینی

به نظر من نمایش خانم شكوه نجم آبادی به آن بدی كه تصور می شد نبود، چرا كه من شاهد بودم كه اغلب تماشاگران ناراضی از سالن بیرون می آمدند‏، این كه یك بازیگر یك مونولوگ را در دونقش متفاوت اجرا كند كار سختی است. بیان این خانم نشان می داد كه ایشان بازیگری توانا است و در نمایش های اینگونه بار اصْلی به عهدهٍ هنرپیشه است، به نظر من ایشان توانسته بودند كه تا حد زیادی دراین كار موفق باشند، منتها درست در همین كارها هنرپیشه باید مقداری از عواطف و احساسات درونی را منتقل كند و ما این را نمی دیدیم، این در دو مورد صدق می كرد. واكنش های نمایشی لازم در این كار وجود نداشت، این ضعف اصلی این اجرا بود كه باعث شد اجرا كسل كننده به نظر بیاید.

به نظر شما علت اینكه تماشاگر نمایش هایی مثل كار خانم نجم آبادی را نمی پسندند چیست؟

من مشكل خانم نجم آبادی را می فهمم، ایشان دچار محدودیت های زیادی بوده اند، ازانتخاب نمایش شروع می شود و تا نوع كار . در حال حاضر الان همه سعی می كنند كه نمایشی را انتخاب كنند كه ابزار صحنهٍ كمی داشته باشد،  بازیگر كم داشته باشد و… به اصطلاح تاتر فقیر.  ایشان هم مثل خیلی های دیگر مجبور بودند كه این كار را بكنند ولی این كار بخصوص مشكلش انتخاب موضوع است، موضوع نمایش به حال و هوای ما در اروپا نمی خورد، من در انتخاب اثر یك كمی شتاب زدگی می بینم. انتخاب اثر یك كار مهمی است،  به نظر من موفقیت نمایش « روبینسو و كروزوئه» در انتخاب موضوع است. به جرئت می توانم بگویم آقای كوشك جلالی تا اندازه ای روح زمانه را فهمیده و نیاز های تماشاگر ایرانی را می شناسد. نمایش «قویتر» نه تنها از نظر اجرایی جذاب نبود بلكه از نظر تماتیك هم چیزی برای زمانهٍ ما نداشت. 

چهره چادر

علی امینی   

* به نظرمن نمایش موفقی بود. من در مورد نكات مثبتش چیزی نمی گویم، آنچه كه من را اذیت كرد استفادهٍ زیاد از وسایل صحنه بود. به نظر من رقص به اندازهٍ كافی گویا بود به خصوص موسیقی كه به درستی انتخاب شده بود. استفادهٍ زیاد از آكسسوار صحنه را من اصولاً نمی پسندم، به نظر من هیچ لزومی نداشت. می توان گفت كه دوباره گویی و عدم اعتماد به هوش تماشاگر  بود. این كار در واقع یك رقص نمایش بود ولی به همین شكل هم در بعضی مواقع مرا آزار داد. 

ماهی‌سیاه كوچولو

آقای رحمانی نژ‌اد

* به راحتی می توانم بگویم كه كار ماهی سیاه كوچولو یك نمایش عروسكی بسیار زیبا، موثر و ظریف به زبان فرانسه بود. بخش هایی نیز به زبان فارسی ترجمه شده بود كه تماشاگران بتوانند با نمایش ارتباط برقرار كنند. 

به نظر شما این ارتباط برقرار شد؟

تجربه ای كه من امروز داشتم تماشاچی اعم از بچه ها و بزرگترها به راحتی با متن ارتباط برقرار كرده بودند كه این را می توان از تشویق های پیاپی بعد از اجرای نمایش فهمید. این تجربه بسیار مثبت بود و می تواند چنین فرمی خیلی گیرا باشد.  

پشت بسیاری از نمایش‌های كودكان پیامی تربیتی نهفته است، به نظر شما گروه نمایش در انتقال این پیام موفق بود؟

در انتقال پیام تربیتی به معنای دقیقش موفق نبودند، این به معنای آن نیست كه نمایش بدآموزی داشت، از این نقطه نظركه بچه ها را با ادبیات و با وجهی از هنر ایران تا اندازه ای آشنا كرد بسیار مثبت بود.

– همانطور كه می دانید در خارج و داخل كشور بارها داستان های صمد بهرنگی و امثالهم به نمایش تبدیل شده است،  نكتهٍ مهم در نوآوری در این قبیل نمایش ها است، به نظر شما آیا این گروه نمایشی در به نمایش درآوردن داستان ماهی سیاه كوچولو موفق بودند؟

* به نظر من كاملاً موفق بودند برای اینكه برداشتی آزاد از این داستان داشتند و شاید همین نوع نگرش یعنی آزادنگری به داستان كارشان را موفق كرده بود. اصولاً كارهای صمد بهرنگی نمایش نیست، داستان است. به همین دلیل به نمایش درآوردن این نوع كارها بسیار سخت است، اما همهٍ این ها برمی گردد به كسی كه می خواهد یك داستان را به یك نمایش تبدیل كند. نوع نگاه آن آدم به داستان و تبدیل ساختار داستان به نمایش بسیار مهم است.

صمد بهرنگی برای آنهایی كه كمی سنی ازشان گذشته است به نوعی حكم اسطوره را دارد،آنها با این نویسنده یك نوع ارتباط خاص و عاطفی دارند. آنها او را از ایران می شناسند، آنها او را با سیاست، جوانیشان می شناسند اما  كودكان ما در خارج از كشور این احساس ونیاز را ندارند كه ما از صمد بهرنگی داریم. به نظر شما چنین نمایش هایی می توانند بدون آن زمینه چینی های تاریخی برای كودكان مفید باشد؟

مسلماً برخوردی كه بچه های ما با این قبیل نمایش ها دارند با برخورد ما متفاوت است، الان بچه ها می توانند با این قبیل كارها چنانچه خوب پرداخت شود به عنوان یك نمایشنامه قشنگ و یا یك داستان جذاب برخورد كنند و می تواند تاٍثیرات خودش را داشته باشد. 

امروزه بسیاری معتقدند كه ما در استفاده از موضوع ها، در انتخاب نمایش، در شكل قهرمان پردازی ها درجا می زنیم. استفادهٍ مكرر از شعرهای فروغ فرخزاد و یا بهرنگی را دلایل این در جا زدن می دانند. آنها معتقدند كه این درجا زدن از آنجایی ناشی می شود كه ما از پدیده های اجتماعی خودمان چندین سال عقب هستیم، به همین دلیل مثلاً استفاده از زبان سمبولیسم را بچه های ما نمی شناسند. در حقیقت نیاز های بچه های ما امروزه در خارج از كشور چیز دیگری است. اجرای چنین نمایش های كه امروز شاهدش بودیم می تواند برای بچه های ما موضوعیت داشته باشد؟

به نظر من بستگی به این دارد كه چگونه این موضوعیت را تعبیر كنیم. اگر منظور آن باشد كه بچه ها همان گونه ببینند كه ما می بینیم و می دیدیم، نمی تواند برای بچه ها جذاب باشد. ما نباید فراموش كنیم كه بچه های ما در جامعه ای رشد می كنند كه بسیار با محیطی كه ما در آن بزرگ شدیم متفاوت است. اینها بیشترین تاٍ ثیر را از محیط اینجا می گیرند، از دوستانشان در مدرسه و… و بعد رشد كه می كنند ما تشخص خاصشان را می بینیم،  همان طور كه در نسل اول كه الان پر و بال در آورده این تشخص را می بینیم، یعنی فردیت و شخصیت خودشان را دارند. آنها به هیچ وجه الگوهای ما و استانداردهای ما را قبول ندارند، در بسیاری موارد نیز در مقابل این داستان قرار می گیرند. تعارض بین پدران و فرزندان را به شدت در این نسل می بینیم. بنابر این نباید نگران این بود كه یك ویا چند نمایشنامه و یا چند داستان  نتواند تاٍ ثیر خاصی در بچه ها بگذارد. البته اگر با دقت و تیزبینی خاصی موضوع های نمایشنامه و یا داستان انتخاب شود می تواند بسیار بر بچه ها تاٍثیر به سزایی داشته باشد. چرا كه آنها این را كاملاً می دانند كه ایرانی هستند، با همهٍ عدم تعارض ها یی كه با خانوادهٍ خود و این جامعه می بینند اما به هر حال نیازهای را در لحضاتی احساس می كنند كه باید به این نیازها جواب داد، كه این عمل باید با دقت و شناخت كامل انجام شود.

عروسی

كمال حسینی

– اول من یك انتقاد نسبت به برنامه ریزی فستیوال دارم. نمایش عروس همزمان با نمایش خانم نجم آبادی به روی صحنه رفت كه این باعث شد تماشاگر یكی از نمایش ها را از دست بدهد. من تقریباً آخرهای نمایش خانم نجم آبادی را دیدم و فكر می كنم اگر مسئولان برگزاری فستیوال نمایش عروس را در سالن باتوم برگزار می كردند  سالن پر می شد . اما در مورد نمایش عروس باید بگویم كه آقای نیك آذر در واقع مطلب روز را به روی صحنه آوردند، از نظر تكنیكی ضعف هایی در كار به چشم می خورد، به عنوان مثال ناهماهنگی موسیقی با بازیگران اما بازی ها در مجموع خوب بود و كار شسته رفته بود، مشخص بود كه زحمت زیادی برای این نمایش كشیده شده كه من به تمام گروه خسته نباشید می گویم .  

* در مجموع نمایش خوبی بود ولی به لحاظ وسایل صحنه بسیار زیادی كه داشت و فضای كم صحنه یك نوع در اجرا خلل وارد می كرد. ولی نمایش در مجموع ساختار كلاسیكی داشت و نشان می داد كه زحمت زیادی برای این نمایش كشیده شده است.    

شاپرك خانم

آرامز استپانیان

كار جالبی بود، اما زیاد قوی نبود. لباس و فضا‌سازی خوبی داشت.

مهستی شاهرخی

” شاپرك‌ خانم را بدون دغدغه دیدم. حضور كلارا كرمی، نرگس نصیری و اصغر نصرتی بر روی صحنه خوش راحت و مطلوب بود. حضور دو كودك شیطان (‌بچه سوسك‌ها) نیز بسیار دلچسب و دلنشین بود. البته می‌شد به میزانسن‌ها جنبه‌ی نمایشی بیشتری داد. جای موسیقی و برای پیرایش نمایش و نورپردازی برای رنگ‌آمیزی صحنه بسیار خالی بود.”

علی كامرانی

نمایش بیشتر یك كار رادیویی بود. نتوانسته بود علی‌رغم بازی‌های خوب شاپرك خانم، عنكبوت، مادر سوسك‌ها، مگس نمایش خوبی درآید.

در مجموع كار متوسطی بود. بهاره نصرتی هم خوب بازی كرده بود.

جهیكا

شاهرخ قدیمی

نمایش در مجموع بد نبود. اجراش هم بد نبود. مضمون هم بد نبود، البته چیز تازه‌ای نبود، اما گفتن داره. شاید اگر آدم صحنه اول رو می‌دید، می‌تونست بفهمه كه صحنه آخر چطور میشه. بازی تفاوتی داشت كه با آنچه در نمایش ایرانی مرسوم بود، فرق داشت. یك ذره چیزی داشت … حالا من شاید چون  خودم خیلی تاتری یا اصلا تاتری نیستم نتونم خوب توضیح بدم، ولی فرق داشت.

فرقش در چی بود؟

در میزانسن‌هایی كه داده شده بود. بله خوب بود، جالب بود … به نظر من یك جور تهور می‌خواد این نوع میزانسن‌ها. … به كمك نور جابجایی چند صحنه یا ادغام چند لحظه در یك صحنه … به نظر من اینها قشنگ بود.

بازیگری‌ها میشه گفت كه محكم نبود. شاید بشه گفت حسین (‌دریانی‌) یه مقداری قوی‌تر بود. حتی خود حسین هم … بقیه به نظر من خیلی نامطمئن بازی می‌كردند. بخصوص خود 

سعید شباهنگ به اعتقاد من، بدترین بازی را داشت. بازی خشك و بی‌روح كه اصلا معلوم نیست كه خوشحال میشه، كی ناراحت میشه 

… به هر حال هنرپیشه نبود، بلكه گوینده بود. … بد نبود نمایش، راضی كننده بود.

یك تماشاگر

* خوب بود. نشاط انگیز بود. یك صحنه‌هایی بود كه نفهمیدم … ابتكارهایی بود كه جالب بود.

* نمایش خیلی جالبی و زنده بود. نمایش شاد و پرنشاط بود. برخی تابلوها رو نفهمیدم؛ مثلا نشستن زن و شوهر كنار دریا. اما در مجموع حرف برای گفتن داشت. به نوعی می‌توانم بگویم در كارِ خودش نوع آوری داشت. همچنین محتوای قشنگی داشت. بخصوص حضور شخصیت ایجازی جهیكا.

پرویز صیاد

به نظر من جهیكا نمایش خوبی بود. متن هم خیلی خوب بود. این كار خارج از انتظار من بود. توقع نداشتم چنین كار خوبی رو در فستیوال ببینم.

كاوه میثاق

متن نسبتا خوبی داشت. به نظر من فرهاد پایار داره صاحب سبك می‌شه. متن جنبه‌های خوبی داشت. هرچند عیب بزرگ متن این بود كه تماشاگر از جایی با متن ارتباط برقرار می‌كرد كه ذات متن در آن نبود، منظورم اینه كه تماشاگران بیشتر با متلك‌ها و مزه پراكنی‌ها ارتباط برقرار می‌كرد. در صورتیكه كمتر ابتدا‌به‌ساكن با جوهرهٍ متن ارتباط برقرار می‌كردند. شاید عیب متن در این بود. اما این كار كارگردانی ضعیفی داشت. به نظر من زیاد از متن فراتر  نرفته بود. بیشتر دنبال متن افتاده بود. نمادهای خوبی كه در متن وجود داشت را به درستی مورد استفاده قرار نگرفته بود. مثلا تابلوی نقاشی گـُم بود. تكنیك نوشتاری متن سینمایی بود كه كارگردان اینها را خوب به معرض نمایش نگذاشته بود. 

بازی‌ها نسبتا خوب بود. خانم‌ها تقریبا راحت بودند. ولی سعید شباهنگ بازی غیر‌متمركزی را ارائه می‌داد.

پروانه سلطانی

من از جهیكا به دلیل نو بودن آن خوشم آمد. این نمایش با فضای شیرین‌تر و نرم‌تر به مسئله زن نگاه می‌كرد. از میان این كارها كه دیدم، خوشم اومد بخصوص از متن. 

در مورد اجرای نمایش هم نظرت رو بكوٌ!

اجرا می‌تونست بهتر باشه. بازیگران حرف‌ خاصی برای زدن نداشتند.

بازی‌ها زیاد خوب نبود. بخصوص سعید شباهنگ كه انگار فقط یك قالب رو       می شناسه و همون رو هم بازی می‌كنه.

در واقع این نمایش ماجرای یك عروس پستی بود كه با توجه به شرایط اینجا زن تغییر می‌كنه. زن از بی‌هویتی به هویت می‌رسه. 

چه مقدار نویسنده در  انعكاس و بیان روحیات زنان موفق بود؟

این نمایش بیشتر رذالت شخصیت مرد و مردسالارانه بودنش رو مطرح كرده بود. به نظر من رشد زن در نمایش غالب نبود. آنچه غالب بود پستی شخصیت مرد در نمایش بود. البته نظر من اینه كه شاید بهتر باشه كه در مورد مسائل زنان، خود زنان بنویسند.

مهستی شاهرخی

من از جهیكا به دلیل رنگ‌آمیزیی كه داشت خوشم اومد. نمایشنامه هم به نظرم جالب بود. به نظر من نویسنده علی‌رغم مرد بودنش، در طرح مسائل زن موفق بود. بازی شخصیت مهوش به من چسبید. من وقتی نویسندهٍ این نمایش‌رو با دیگر مردان نویسندهٍ ایرانی از جمله هدایت، گـُلشیری یا اسماعیل فصحیح مقایسه می‌كنم، بیشتر از اونها در ترسیم نقش زن موفق‌تر بود.

همه كپسولهای سوئدی

كاوه میثاق

داستان قشنگی داشت ولی خوب دراماتیزه نشده بود. كاگردانی كار هم ضعیف بود و بازی‌ها هم دلچسب نبود. از آن جهت بازیگری نقصان داشت كه كارگردان مجبور شده بود كه در كار خودش بازی كنه. كارگردان به این دلیل تسلط به هارمونی كار، میزانسن و هدایت دیگر بازیگران نداشت. همهٍ بازیگران هماهنگ هم نبودند. شاید مشكل كار این باشه كه خود داستان زیاد دراماتیك نیست. زیاد كشمكش درونی نداره. ولی بهر حال گروه زحمت زیادی كشیده بود.

مهستی شاهرخی

این نمایش در واقع داستانی بوده كه به نمایش تبدیل شده. در برخی از لحظه‌ها می‌تونست تبدیل به نمایش بشود و بازگویی كه شخصیت‌هاش برای خوردن كپسول همه و همه بازگو می‌شد. خیلی از لحظه‌ها می‌تونست حذف شود و بعضی‌ها تبدیل به عمل و بازی شود.

تقلای درونی كه قهرمان برای خوردن یا نخوردن كپسول از خودش نشان میداد، می‌تونست به نمایش در بیاد و از بازگویی آاجتناب بشه. یعنی ما باید بازی روی صحنه ببنیم و نه روایت. بازی اون خانم اصلا خوب نبود. در مجموع بازی‌ها زیاد خوب نبود.

هابیل و قابیل

ایرج چگینی

آخر نمایش رو به طور اتفاقی یا آگاهانه از طعم گیلاس گرفته بود. مثل اونجا كه كیارستمی یك موضوع تراژ‌یك رو پایان خوشی بهش بده، جلالی هم سعی كرده بود پایان خوشی داده بود. 

متن خیلی ضعیف بود.

از چه نظر متن ضعیف بود؟

اول اینكه من انتظار نداشتم كه جلالی چنین متنی بنویسه. سعی كرده بود كه از متن ضعیف یك چیز قوی بنویسه. از مطلب جهان‌شمولی مانند هابیل و قابیل … یك موضوع پیش‌پا افتاده هاشم و قاسم ساخته بود. 

بعد هم گفتم كه جلالی در كشیدن بازی از بازیگرهایش خیلی ضعیفه. نمی‌تونه از بازیگراش كه توانایی هم دارند، بازی بگیره. شما خودت دیدی كه بازیگر در یك نقطه مونده و هی دور خودش می‌چرخید و مجبور بود دیالوگ‌ها رو بگه.

كُلا یك كار درجه یك حرفه‌ای در نیامده بود. یك‌ذره هم خسته‌كننده بود. …

پرویز صیاد

نمایش هابیل‌و‌قابیل هم كار قشنگی بود. بازی بازیگر هم به جرئت می‌توانم بگویم كه در چند سال اخیر چنین بازی خوبی از بازیگر ندیده بودم. به نظر من این كار هم بالاتر از انتظار بود.

بهمن فیلسوف

طبق توقعی كه از كارهای آقای جلالی داشتم، فكر می‌كردم كه كار زیبایی باشه. 

از لحاظ‌بازی و از نظر دیالوگ بسیار زیبا بود. از نظر دیدی كه در این نمایشنامه وجود داشت هم جالب بود. ولی برای من دو نكته عجیب بود؛ یكی كتابسوزان و دیگری هم بُعد بسیار بدبینانه و منفی نمایش. دیدی كه همه چیز زندگی رو پوچ می‌بینه.

كاوه میثاق

به نظر من كار خوبی بود. متنِ خوبی داشت و كاگردانی و بازیگری خوبی هم ارائه شده بود. ولی از نظر كمپوزیسیون صحنه یك ایراد داشت. یك سمت صحنه بیشتر اوقات خالی بود. آدم در نیم‌ساعت اول فضای زیادی در صحنه می‌دید. از نیمهٍ دوم كار خیلی بهتر شد. موسیقی همیشه بیانگر نبود. اگر اشتباه نكنم شش یا هفت تابلو به روایت بازیگر بیان می‌شد. می‌تونست از این فُرم كارگردان بهرهٍ بهتری بگیره كه نگرفته بود. 

مهستی شاهرخی

ایده خیلی جالبی داشت. نمایش راجع به یك هنرمند منزوی بود، ولی این هنرمند اصلا سمپاتی ایجاد نمی‌كرد. تنها راه این هنرمند همان دیوانگی و یا مرگ بود كه این خیلی غم‌انگیزه.

آراماز استپانیان

به نظر من نمایش جالبی بود. ولی اگر می‌تونست ریتم نمایش رو قدری تندتر كنه خیلی تاثیر بهتری می‌گذاشت.

گـُم

و

آوازهخوان طاس

علی امینی

آوازه‌خوان طاس از یونسكو یك ابزورد قویست. به نظر من كارگردان با اجرای قوی و زندهٍ خود توانست روی جنبه‌های زبانی، لفظی تاكید كند. این كار بیشتر به شكل‌بازی آوایی در آمده بود كه به نظر من اجرای خیلی خوبی بود. 

پوچی زندگی خانوادگی، مراسم عادی و برخی موقعیت‌های ما، اگر با یك فاصله به آنها نگریسته شود، مثلا بستن یك بند كفش، در یك موقعیت پوچ چقدر می‌تواند غیر عادی جلوه كند.

اینجا یك بازی خاصی با زنگ در خانه بود. زنگ درِ خانه زده می‌شود و اینها تصور می‌كنند كه باید قاعده‌ای وجود داشته‌باشد. همانطور كه گفتم یونسكو موقعیت‌های عادی را در یك فضای پوچ قرار می‌ده. موقعیت عادی اینه كه اگر كسی زنگ بزند قاعدتا باید كسی وجود داشته باشه كه زنگ رابه صدا در بیاره، درحالیكه در اینجا می‌بینیم چهاربار زنگ‌زده میشه و كسی وارد نمیشه. این پوچی موقعیت آدم‌هاست. خود این انسان‌ها در یك موقعیت غیر منطقی قرار گرفته‌اند. بنابراین از دایره منطقِ روزمره‌ای كه ما می‌شناسیم خارج می‌شوند. بار چهارم كه زنگ‌خانه به صدا در می‌آید مامور آتش‌نشانی وارد می‌شود و آنهم در موقعیتی پوچ و غیرمنطقی وارد می‌شه و او شروع می‌كنه به تعریف‌كردن جوك. نكته جالب در این كار موقعیت‌های منطقی است. باید در زمینهٍ تاتر پوچی به این كار نگاه كرد كه آوازه‌خوان طاس یك نمایش كلاسیك این ژ‌انره.

كارگردان سعی كرده بود این جنگ میان آدم‌ها، این عدم ارتباط را به شكل درگیری و تصادف نشان دهد. همه چیز در نمایش تصادفی شكل می‌گیرد. تمام موقعیت‌هایی كه در زندگی روزمره ما منطقی‌ست، می‌تونه غیر منطقی‌ باشه و یا اصلا می‌تونه وجود نداشته باشه. در واقع كـُل منطق روزمرهٍ ما در زندگی را یونسكو در این كار به زیر علامت سئوال كشیده كه البته با خنده و شوخی و طنز از یك واقعیت هولناكی پرده بر می‌دارد و آن غیر منطقی‌بودن موقعیت بشر در این زمانست.

من از كار خیلی خوشم آمد. كارگردان با آزادی مطلق فرم‌های تاتری را ایجاد كرده بود كه در خدمت مضمون و محتوای نمایش بود.

رفت و برگشت

* به نظر من اصلا كار جالبی نبود. اولا وقتی با موسیقی شروع میشه من فكر كردم با نوعی اجرا روبرو هستیم ولی وقتی كه روخوانی شروع شد به قدری خسته كننده بود كه عده‌ای در وسط كار سالن را ترك كردند. به نظر من هم در موضوع و هم در اجرا حرف خاصی نداشت.

كاوه میثاق

به نظر من اشكال اساسی در متن بود. متن غلطی بود، ساختار جمله‌ها كاملا درهم ریخته بود. نویسنده دو تا موضوع را به طور موازی می‌خواست پیش ببرد. اولین موضوع داستان سودابه و سیاوش بود و دومین آن كه در كنار موضوع اول مونتاژ‌ شده بود، موضوع زن و شوهری بود كه می‌خواستند به ایران برگرداند. اولا كه این مونتاژ‌ بهم بی‌ارتباط بود. به راحتی می‌شد از یكی از این موضوع ها  گذشت. ساختار جمله‌بندی‌ها كاملا اشتباه بود. فعل و فاعل بی‌آنكه سببی داشته باشه، جایشان عوض شده‌‌بود. هر سبك و بیانی باید دلیل خاص خودش را داشته باشد. انتخاب چنین سبك نوشتاری اصلا در متن معلوم نبود. آقای جنتی به جز {‌پروانه‌ای در مشت‌} متن‌های نمایشی قوی ندارند. در بعضی مواقع ما صحنه‌های نمایشی قشنگی می‌دیدیم كه با توجه به ساختار غلط جمله‌ها به هدر می‌رفت. هیچ سببی هم برای این درهم ریختگی ساختار وجود نداشت. شخصیت‌های اضافی در این نمایش زیاد وجود داشت.

ایكاش آدم‌ متن را در اختیار داشت تا بهتر راجع به آن صحبت می‌كردیم. پر از كلمات موازی، پر از مفاهیم موازی. جمله‌های موازی بی‌آنكه سببی داشته باشد. اصلا آدم نمی‌توانست با این جمله‌های غلط ارتباط بگیرد. تنها جنبه‌های درُست آن شاید روایت‌ها بود كه چیز خاصی را نمی‌رساند.

مهستی شاهرخی

من با این متن ارتباط برقرار نكردم. متن از اجزایی تشكیل شده‌بود كه هیچ چسبی بهم نمی‌چسباند. ببینید! از یك طرف سیاوش وجود دارد با آواز گوگوش. بعد دیوی میاد كه گیم‌بوی (‌Gameboy) بازی می‌كند. یك فضایی به وجود می‌آید كه هیچ‌جوری قابل لمس نیست. متن خیلی تكرار داشت. آقای جنتی آدمی شوخ، نكته‌سنج ولی در نمایش چنین نكته‌سنجی‌هایی دیده نمی‌شد.

مرگ بر امپریالیسم

سهیلا بهادری

من این تاتر خیابانی را آن روزها هم دیده بودم. بالاخره یك تجدید خاطره بود اگرچه كه من با مفهوم درونی‌اش آن موقع‌ها هم مخالف بودم. به عنوان یك تاتر خیابانی از آن خوشم آمد.

تا چه حد این فیلم توانسته بود نمایانگر تاتر خیابانی باشد؟

به نظر من تصویر سینمایی نتوانسته بود آن تاتر را به روشنی منعكس كند.

* من فكر می‌كنم كه این كار برای بیست‌سال پیش كار قشنگی بود ولی الان حرف خاصی برای گفتن نداشت. 

علی كامرانی

برای بیست‌سال پیش در نوع خودش خوب بود. 

غنیزاده

فیلم خوب و تاتر خوبی بود ولی از آنجا كه اتفاقات در بیست‌سال پیش انجام گرفته كمی جای تعجب داشت كه در این فستیوال عرضه می‌شد. سعید سلطانپور شاعری توانا در زمان انقلاب ما بوده و هنوز هم نامش باقی ست. منتهی از لحاظ انعكاس چهره سعید سلطانپور بر اساس این فیلم بعد بیست‌سال كار موفق و سنجیده‌ای نبود.

تاتر عظیم آشتی 

جنبهٍ دولتی بودنش به همه چیز می‌چربید. همه چیز فقط فرمایش بود. 

كیوان بهادری

آنچه كه در تاتر عظیم  آشتی دیدم به هیچ‌وجه تاتر نبود و تنها نوعی تبلیغات رژ‌یم نجیب بود. و ربطی هم به تاتر خیابانی نداشت. مشابه تاترهایی بود كه زمان شاه برای چهارم آبان انجام می‌شد. این فیلم كاملا فرمایشی بود و نمی‌تواند با فیلم قبلی (‌مرگ بر امپریالیسم‌) مقایسه كرد. به نظر من فیلم دوم تاتر نبود. بیشتر یك مراسم دولتی بود.

علی كامرانی

بیشتر مراسم چهارم آبان افغانی‌ها را دیدیم و اصلا به تاتر مستند ربطی نداشت. اگر ما می‌خواهیم تاتر ویدئویی نشان دهیم در برنامه‌های جنبی می‌توانست این دو فیلم جای داشته باد وگرنه به نظر من هیچ ربطی به فستیوال تاتر در كُلن نداشت.

غنیزاده

فیلم ارزش‌های بالایی داشت ولی به جهت خلاصه‌كردن آن مفاهیم آن منعكس نشده بود. ما نتوانستیم به جهت كوتاه شدن فیلم سوژ‌ه آن را بفهمیم. پشت پرده فیلم در مورد مسئله جنگ و آوارگی بود و از سوی دیگر مسئله بارگاه و پادشاه افغانستان‌ـ نجیب‌ـ را مطرح می‌كرد. بدین سبب كار خوبی بود. من فكر می‌كنم. جای این فیلم به نظر من در فستیوال نیست.

مهستی شاهرخی

در واقع یك فیلم خبری بود و ربطی به تاتر آژ‌یتاتسیون نداشت. من نمی‌توانم بفهمم كه حركت عده‌ای با پرچم و موزیك در یك جایی مثل یك استادیوم بزرگ و با شركت چتر‌باز و هلیكوپتر چطور می‌تواند جزو تاتر آژ‌یتاتسیون قرار گیرد. تاتر آژ‌یتاتسیون را اپوزیسیون برای اظهار نظر و تحریك مردم علیه حكومت انتخاب  می‌كند. در واقع نوعی تبلیغ مردم علیه دولت است. اما آنچه كه ما دیدیم تاتر تبلیغی برای دولت بود و با شركت مردم.‎ 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *