پاسخی به آقای کمال حسینی!
اصغر نصرتی (چهره)
توضیح لازم
در پی حضورم در ششمین فستیوال تاتر لندن، بر آن شدم که مانند گذشته چند نقدی بر برخی نمایشهای دیده شده بنویسم. این نقدها برخی طولانی برخی گذرا و شتابنده بودهاند. از میان این نقدها یکی هم بر اجرای «راز آلوده» به کارگردانی آقای کمال حسینی بود. ایشان بر آن شدهاند که در زیرنویسی/کمنتاری/ بر نوشتهی من نقدی/ انتقادی بنویسند.
از آنجا که پاسخ طولانی من به نقد/انتقاد ایشان از سوی فیسبوک، در همانجا ممکن نبود، مجبور شدم آن را به شکل یک نوشتهی مستقل در اینجا بیاورم تا در آینده هم در آرشیو تاتر تبعید باقی بماند. برای آنکه نوشته من بدون سند نباشد، اصل انتقاد آقای کمال حسینی را هم به طور کامل در همین جای به عنوان زیرنویس درج میکنم، تا مقایسه برای خوانندگان آسان تر باشد.
——–
با سپاس از توجه شما به نقد ذکر شده، خاطرنشان چند نکته بر نوشته شما لازم می دانم:
۱- بهتر بود که شما این توضیحات را در همان جایی میآوردید که نقد نمایش شما آمده است، تا مقایسه کلام بر خوانندگان آسان تر صورت گیرد.
۲- تماشاگر و منتقد آزاد است تا هر نمایشی را هر جا که مایل است ببیند. این برخلاف قانون تماشا و اصول نقدنویسی نیست! اجازه بدهید این حق بر من نیز محفوظ بماند. و حالا که موفق به دیدن نمایش شما شدهام، آن را به فال نیک بگیرید. اما از بهر توضیح اینکه قصد من این بود که برای اشراف بر حال و هوای فستیوال لندن، تا حد ممکن، همه نمایشها را ببینم تا بتوانم قضاوتی همهجانبهتری داشته باشم. از بخت خوش شما، «راز آلوده» هم یکی از این اجراها بود و چنین کردم.
۳- من اینبار برای همه نقدهای مفصل خود یک نام هم برگزیدم. این حاصل برداشت کلی من از آن اجراها بود. در این کار قصد اشاره به نکتهی مهمی بر آن اجرا بوده! خوشبختانه در مورد نمایش شما کار من آسانتر بود؛ چرا که هم «راز» و هم «آلوده» گی را خودتان به من هدیه کرده بودید و من فقط باید نسبت اصلی آلودهگی را تعیین و در شیوهی کارتان مییافتم! پس فکر کردن زیادی برای تیتر نقد شما لازم نداشتم که مشغلهی ذهنی من در طول نمایش باشد و مرا از دیدن نمایش غافل کند!
۴- من پیش از اجرای نمایش شما، اصل نمایشنامه (اگر بمیری …) را خواندم تا با آمادگی بیشتری به دیدن نمایش بیایم. این نه تنها نشانهی احترام به کار نقد نویسیست، بلکه توجه لازم به کار شما هم هست! من برخلاف بسیاری که گزارش نویسی و حاشیهنویس میکنند. یا در نوشته های خود مدام در پی نان قرض دادن یا „آجر کردن نان” دیگری هستند، کارم را جدی میگیرم. کمتر کسی در خارج از کشور سراغ دارم که برای نوشتن نقد این مقدار و اینهمه حوصله صرف نوشتن خود میکند.
پس اگر اجرایی حاصل نمایشنامهای باشد، آن را پیشاپیش و در مواردی هم در پی اجرا میخوانم. تا تفاوت اجرا و متن را بشوم. شاهد این ادعای من نقدهایی ست که من تا کنون بر اساس نمایشنامههای چاپ شده یا در دسترس، نوشته ام. به همین دلیل با کار شما هم چنین کردم. پس از روی خواندن اصل نمایشنامه و مقایسه آن با اجرای شما بود که به این نتیجهی دقیق رسیدم که شما فهم آلودهای از واژهی «برداشت» دارید. تازه اگر مشکل شما تنها متکی بر فهم محدودتان باشد! (؟)
متاسفانه برخلاف ادعای شما متن و اجرا به لحاظ ترتیب صحنهها و دیالوگها تا حدود ۹۵ درصد با اصل نمایشنامه برابری میکند. تازه حتی اگر حرف شما را هم معیار قرار دهیم، که ۲۵ صفحه را حذف کردهاید، باز هنوز به معنای برداشت نمیرسیم. و این همان نکته ی حساس نقد من بود که شما را آزرده و باقی مطالبتان با حاشیه رانی شما را از بحث اصلی دور کرده است: یعنی فهم نادرست از واژه ی «برداشت»! همین فهم نادرست سببساز تیتر من بر نقد نمایش شما شد.
بماند که حذف این مقدار از صفحات یک نمایشنامه پایهی واقعی ندارد. یعنی شما حقیقت مطلب را نمیگویید. تنها «صفحه»ای که در نمایش شما حذف شده، فقط و فقط متوجهی نقش «دختر جوان» در صفحهی ۴۶ ست. اگر خلاف میگویم محبت کنید «صفحات» حذف شده را در همینجا نام ببرید!
باز اگر حرف شما را به طور «معنایی» و نه واقعی، درست بدانیم، حذف و سلاخی و کشتار یک متن هنوز معنای «برداشت آزاد» نمیدهد! این درس در چه مکتب تاتری نوشته شده که بر من پوشیده است؟ اگر منبعی میشناسید که در آن چنین تعریفی ذکر شده، لطفن مرا نیز از آن آگاه کنید.(؟)
برداشت در درجه نخست معنای محتوایی دارد، نه جنبه کم و زیاد متن! «برداشت» یعنی درک جدید از یک اثر! دگرگونه دیدن وقایع و بُعد تازه و تغییر چشم انداز بدان بخشیدن! متاسفانه شما عمدا برای راحتی کار و درک نادرست از «برداشت»، گمان میکنید به محض آنکه نمایشنامهای را در نام تغییر دهید و دخل و تصرفی اندکی در حد چند واژه بدان وارد کنید، نمایش را سریع به مفهوم و مقام شامخ «برداشت آزاد» رساندهاید!
اما همانطور که در نقد هم اشاره کرده و اینجا نیز گفتم، اصل مشکل شما بدفهمی از برداشت نیست، بلکه پنهان شدن در پشت واژهی «برداشت» است. چرا که شما سعی دارید از زیر بار مسئولیت حقوق مترجم و مولف بگریزید و این در عرف کار فرهنگی نوعی «دزدی ادبی» محسوب میشود! این کار را هم شما متاسفانه تنها اینبار مرتکب نشدهاید، تا بتوان از آن به راحتی گذر کرد. بلکه به کررات انجام دادهاید. برای همین هم بود که من آن را امری «پیشینهدار» ذکر کردم. اما برای آنکه بدون سند سخن نگفته باشم به ذکر چند نمونه میپردازم: شما بر نمایشنامهای از ژان پلسارتر که سالها پیش به اسم «روسپی بزرگوار» توسط زندهیاد عبدالحسین نویشین ترجمه شده است، نام جدید „روسپی محترم” میگذارید و باز به اسم برداشت به روی صحنه میبرید! بیشک چند پرسش در این ارتباط پیش میآید: آیا شما زبان فرانسه یا تاتر را بیشتر از نوشین میفهمید؟ یا زبان آلمانی شما در حدیست که به شما توانایی چنین ارتکاب مصاف با نوشین را میدهد؟ فرض کنیم که در آن نمایشنامه هم بسان این یکی برداشت آزاد داشتید، مترجم این برداشت از نمایشنامهی مذکور چه کسی بود؟ خودتان؟ دیگری؟ نام ایشان کیست؟ گرچه به شهادت بسیاری در آن اجرا نیز همان متن ترجمهی نوشین را بکار گرفته بودید!
انگاری واژهی برداشت برای شما راه گریزی ست برای بیاحترامی و بیتوجهی به زحمت دیگر بزرگان و زحمتکشان تاتری ما!(؟) اما یک نکتهی مهم دیگر در امر «برداشت» قابل توجه است: فهم عمیق و اشراف بر اندیشههای نهفته در یک نوشته و یا خط فکری/ مکتبی نویسنده. وگرنه کار برداشت غیرممکن میشود. حالا به راستی از شما میپرسم! شما به مکتب فکری آقای سارتر در نمایشنامهی روسپی بزرگوار در این حد اشراف داشتید که به شما حق و توان برداشت آزاد میداد!؟
راستی در ارتباط با نمایشنامهی خرس اثر آنتوان چخوف چطور؟ آنجا هم برداشت ویژه داشتید که از ذکر نام مترجم پرهیز کردید؟ یا گمان میکنید که اینطوری میتوانید راه را بر دقت اهل فهم و نقد ببندید؟ تا نتوانند سره را از ناسره تشخیص دهند و تا ندانند تا کجا ادعای شما در امر «برداشت آزاد» دقیق است!؟
۵- بپردازیم به لغزشی که خوشبختانه مورد توجه شما قرار گرفته است:
حق با شماست! من در نام بردن صحنهها دچار اشتباه شدهام و به جای صحنه هفتم برای آقای حسامی، در نقش دانیل، ششم گفتهام. این یک خطای نوشتاری ست و آن را قبول دارم. همانطور که شما را هم به جای صحنه نهم به اشتباه در صحنه هشتم ذکر کرده ام. بابت این اشتباه پوزش میخواهم و نوشتهی خود را در این مورد حتمن تصحیح میکنم. حتی اگر شما بخواهید با چنین اشتباهی صحت محتوایی نقد مرا به پرسش بکشید، من وظیفه دارم به اشتباه خود اعتراف و در تصحیح آن بکوشم.
۶- در نکتهی نهایی هم باز حق با شماست: من در بیشتر موارد، و نه همه موارد، برای گروههای نمایشی آرزوی موفقیت کردهام و بر گروه شما چنین نکردم. اما میدانید که این امر الزامن سبب افزایش یا کاهش ارزش نمایش یا نقد من نمیشود! (؟). باز میدانید که آرزوی موفقیت برای گروهی از وظایف نقدنویس نیست. در قانون و سنت نقدنویسی هم چنین وظیفهای بر پیشانی آن حک نشده است. اما اگر این کمبود کار شما را رنجانده، در اینجا بر شما و تیم نمایشتان هم آرزوی موفقیت میکنم. ولی شما خوب میدانید که مشکل نقد من در این نکاتی که شما بدان اشاره کردهاید، نبوده است. پس بهتر است به اصل مطالب آن توجه کنید!
با سپاس مجدد از توجه شما.
۱۵ یونی ۲۰۱۹
***
پاسخ آقای حسینی که در فیسیوک نگارنده آمده یود:
ضمن درود و خسته نباشید به شما آقای اصغر نصرتی بخاطر تحلیل و نقد نمایش های روی صحنه رفتهَ ششمین جشنواره تاتر مستقل ایرانی لندن،به عرضتون برسانم که،برای من جالب و در عین حال تعجب انگیز بود که شما درلندن بدیدن نمایش من آمدید در حالیکه در شهر کلن که من و شما زندگی میکنیم ،بخصوص بعد از فاصله گرفتنتان از فعالیت های نمایشی ، در طول سالها که کارهای متعددی به روی صحنه آوردم ، حتی یکبار هم به تماشا نیامدید،چه برسد به اینکه آنرا به نقد بکشید.شاید تاتر لندن باعث تجدید نظر در افکارتان شده است.اما مطلب شما در باره « رازِ آلوده »:
در ابتدا نوشته اید : «فهمی آلوده از واژه برداشت » و سپس با عنوان « اـ پیش سخن » ،بعد از چند سطری در معرفی نویسنده ،رفته اید سراغ اینکه چرا نام نمایش را تغیر دادم،چرا از واژه برداشت (اقتباس ) استفاده کرده ام واضافه کرده اید با این کار به مشغله ذهنی تماشاگر اضافه کرده ام
شما از کجا میدانید که تماشاگر بخاطر تغییر نام نمایش و استفاده از واژه ( برداشت)؛به مشغله ذهنیش افزوده میشود ؟آیا شما از ذهن همه آنها مطلع هستید؟مینویسید: واژه آلوده بار منفی دارد و این قصد نویسنده را مخدوش میکند و” برداشت ” معنا و مسئولیت مشخص در یک اجرا دارد و این رخ نداده است. وقتی به اندازه نزدیک به ۲۵ صفحه از اصل نمایشنامه حذف شده و بسیاری از دیالوگ ها تغییر کرده ،همینطور نام نمایش ،اگر واژه اقتباس یا برداشت را نگذارم ،چه بگذارم تا اپتدا شما از تغیراتی که در متن داده ام کار من را حضرت عالی به قول خودتان شایسته واژه “برداشت” بدانید؟ در ادامه مینویسید ” اگر کسی نمایشنامه را خواند ه و اجرا را دیده میفهمد که کارگردان همان صحنهها و دیالوگها را بکار گرفته..پس کارگردان تاکید بر خلاقیت خود و در سایه قرار دادن حق مترجم را دارد “متاسفم که بگویم از ریل چارچوب نقد کاملا خارج شده آیدی.بنابرین نظرم را از نکات دیگر خلاصه میکنم قضاوت را به عهده علاقه مندانی میگذارم که گزارش شما را دنبال میکنند و فقط به یکی دو نکته اشاره مینمایم.اول اینکه نقد نویسی و تحلیل یک نمایش همراه با مسولیت و رعایت اصول آن است .شما در بخش” ۲ نمایش/ اجرأ” مینویسید “رضا حسامی …در صحنه ۶ و ۸ بعضی او تنزل میکند” و کمی پایین تر ” کمال حسینی…..در صحنه هشتم اندکی به داد نقش پی یر رسید ” !؟ آقای اصغر نصرتی شک ندارم که جناب عالی در سالن تشریف داشتید ولی آنقدر ذهنتان مشغول ساختن این تیتر اول گزارشتان “فهمی آلوده از واژه برداشت ” بوده که بر خلاف ادعا یتان درجه دقت شما چنان تنزل کرده که آقای رضا حسامی را در صحنه شش و مرا در صحنه هشت نقش میدهید با بیانی دیگر کسانی که گزارش را میخوانند ولی نمایش را ندیدن آدرس نادرست میدهید که روحمان هم خبر ندارد. همانطور که تغیرات در نام و دیالوگ و حذف دیگر مطالب را ناشی از فهم آلوده ارزیابی میفرمایید. گزارش شما برای دیگر گروهها بصورتی است که در انتها برایشان آرزوی موفقیت میکنید،ولی برای ما هیچ…!؟ با احترام و آرزوی تندرستی شما
کمال حسینی
۱۵ یونی ۲۰۱۹
***
برای آنکه معلوم شود حرفهای من و ادعای آقای کمال حسینی تا چه حد مبنای منطقی دارند و کدام یک از ما مستند میگوییم، برخی پوسترهای نمایشی ایشان را در اینجا آوردهام.
***
نوشته ی آفای بلوطی در این ارتیاط
با سلام خدمت آقاى كمال حسينى ،
متاسفانه شما در روز نقد و بررسى بدليل بازگشت به آلمان تشريف نداشتيد. من در آن جلسه به نقد و بررسى نمايش شما پرداختم و تصميم نداشتم كه نقد خود را در فضاى مجازى پخش كنم. اما اصرار شما بر درست بودن ادعايتان و عملتان ( برداشت آزاد و عوض كردن اسم نمايشنامه ) من را واداشت تا از اين امكان استفاده كرده و نقد خود را در نهايت احترام تقديم شما و خوانندگان اين صفحه بويژه نسل جوانى كه در پى آموختن هستند ، كنم . آقاى كمال حسينى گرامى ، زمانى كه من پوستر كار شما را ديدم ( راز آلوده برداشتى از اثرى از زلر ) با كمال ميل و احترام و بدون پيش فرضى وارد سالن شدم و تا پايان نمايش در صدد درك برداشت آزاد شما بودم. اما متاسفانه هيچ زاويه نگاه جديدى بجز همان كه در نوشته اصلى زلر ( اگر تو بميرى ) بود ، در اجرا ديده نشد.و اين سوال همواره در ذهن من بود كه برداشت آقاى حسينى از اين نمايشنامه ( اگر تو بميرى ) چه بوده ؟ در حقيقت همان نمايشنامه بود كه فقط اسمش عوض شده بود و مقدارى از آن ( به گفته شما ٢٥ صفحه كه البته درآنصورت سوال اين است كه مگر كل نمايشنامه چند صفحه بوده كه شما با حذف ٢٥ صفحه باز بالاى يك ساعت روى صحنه بوديد؟ ) حذف شده بود و يا شما فرموديد كه بسيارى از ديالوگها را عوض كرده بوديد كه چنين نبود. آقاى كمال حسينى گرامى حذف صفحه هاى يك نمايشنامه ، بمعنى برداشت آزاد نيست بلكه اسم اينكار سانسور آزاد است وگرنه بايد اداره ارشاد اسلامى و سازمان اطلاعات ايران را صاحب تمام آثارى كه در ايران بچاپ ميرسند دانست. چون آنها هم صفحه ها را حذف ميكنند تا اجازه چاپ بدهند. در برداشت آزاد ديالوگهاى جديد براى نشان دادن نگاهى جديد به دغدغه نويسنده اصلى متن ، اختراع ميشوند، تا مخاطب را با چالشى قويتر و يا گوياتر درگير كنند. نه اينكه فقط از كلمه ايى ديگر ولى همخانواده براى جايگزينى كلمات نويسنده اصلى ( در اينجا منظور زلر است ) استفاده شود. بنده نه وكيل مدافع آقاى زلر هستم و نه پسرخاله آقاى نصرتى اما مسئول حفظ حريم شعور خود هستم ، كه متاسفانه شما با ادعاى برداشت آزاد و اجرايى از نمايشنامه ايى كه وجود خارجى ندارد و نويسنده اش مشخص نيست ( راز آلوده ) كه در حقيقت نسخه سانسور شده نمايشنامه اگر بميرى آقاى زلر بود ، به بشعور من – وحيد بلوطى – كه مخاطب شما بودم توهين كرديد. چرا گمان ميكنيد كه كسى بجز شما كتاب نميخواند؟ و از اصل نمايشنامه خبر ندارد ؟ شايد هم تمام تماشاگران را بى اطلاع و بيسواد فرض ميكنييد؟ همانطور كه در ابتدا عرض كردم ، با اينكه به شعور بنده توهين كرديد ، تصميم نداشتم كه نقد خود را در فضاى مجازى پخش كنم ، ولى شما با تاييدكردن كارتان ، گويا اصرار به توهين كردن به شعور بنده را داريد. در يك كلام اين برداشت آزاد نبود، بلكه سانسور بخشى از يك نمايشنامه بود كه نيازى به عوض كردن اسم ، نداشت ، كه در آنصورت براى من بيشتر قابل فهم بود. پيروز و پايدار باشيد.
وحيد بلوطى.
۱۳ یونی ۲۰۱۹