امام رضا علیه امام علی!
ما اهل شیعه پیش ازانقلاب آموخته بودیم که امامان همه معصوم هستند. یعنی از دروغ و دغل دورند. برایشان فقط اسلام مهم بود و وسلام. خیلی این نوع امام برای ما جذاب بود. آدم میتوانست اینها را کنار گاندی و لنین و هوشیمین بگذارد و کلی لذت ببرد. حلیم باور به این امور آنقدر خوشمزه به نظر میرسید که حتی رفیق گل سرخ ما هم در دفاع از امام حسین برآمد. کار به جایی کشید که هرکی از راه رسید این حلیم امامان را همزد تا نذر انقلابش قبول بشود. شریعتی از یک طرف، مطهری از طرف دیگه و بازرگان هم که اهل علم بود، بیکار ننشست و در همه ذرات اتم نور قرآن دید. دیگه شکی بر کسی نماند که حلیم انقلاب خشمزهترین نذریهای دنیاست.
امان از دست انقلاب که آمد و همه آرزوها را خیال واهی کرد: از آزادی که خبری نشد هیچ، آب و برق آقا هم مجانی نشد. تازه «معنویتن ایشان هم کمیاب شد. هنوز چشممان به حلیم عادت نکرده بود که اولین رئیس جمهورمان هم فراری شد. انسانهای فراوان کشته شدند. آنهایی که همگی در همزدن حلیم انقلاب تا صبح بیدار مانده بودند،روانه زندان شدند و اینجوری معصومیت امامان شد کابوس همه!
هنوز چند سالی از مزه مزه کردن حلیم نخورده نگذشته بود که آقا فرمودند امامان و اسلام را فراموش کنید و فقط ما رو بچسبید. حتی اگر نماز و روزه و دعایتان دیر شد، جهنم، باز ما را بچسبید! اگر اسلام را به غارت بردند، باز ما رو بچسبید! اگر کشور نابود شد، باز ما را بچسبید! حلیم انقلاب شد حکایت آش نخورده و دهان سوخته.
دیگه وضع طوری شده بود که عکس امام و همراهان «پرواز تاریخی» ایشان در بازار سیاه به دویست دلار امریکا فروخته میشد و دارنده آن هم به دویست ضربه شلاق اسلامی دعوت. برای تشویق یک زندان بعلاوه اعتراف تلویزیونی جایزه میدادند.
اما معتقدین به امامان هنوز خرسند بودن و خدا را شکر مدام میکردند. چون امامان هنوز معصوم مانده بودند و ناظر و نگهدار اسلام. ولی مگر این جماعت تک خور حلیم بدین حد هم قناعت کردند!؟ خیر! حالا کارشان به جایی رسیده بود که امامان را به جان هم بیندازند! بعله امامها را دشمن هم کردند!
شما حتما اسم امام علی رو شنیدید؟ حالا هرکی بوده و هر کار کرده به ما مربوط نیست. یکی دوهزار خوارج کشته یا به عایشه بد گفته و به برادرش ظلم کرده هم به ما مربوط نیست، اما فعلن همین که مشهور به عادل بوده را بچسبید تا حلیم انقلاب سرد نشود. اگر در باره امام علی هم کم شنیدید، باز عیب ندارد، امام رضای وطنی خودمون را که میشناسید؟ همون که ضامن آهو میشد تا گوسفندها در حج قربانی بشوند! همون اما رضای مشهد که زنش انقدر بهش آب انگور داد تا ایشان مسموم بشود! حالا شناختید؟ امان از دست این ایرانی جماعت که فقط با نشانههای فسق و فجور درس تاریخ یاد میگیرد. بعله این امام رضا هم تا سالها فقط منبع درآمد بود. خیلی هم ضد حلیم انقلاب. اما انقلاب که شد یکدفعه از امام انگور خور تبدیل به یک انقلابی دو آتشه شد و قبرش هم شد مرکز واتیکان ایران. هرکس هم که افتاد رو ثروت قبرش، شد یک غول بیشاخ دم و پرت شد وسط حلیم انقلاب!
لابد میپرسید حالا این حکایت از بهر چه آوردم؟ عرض میکنم. “مرغ زیرک گر به دام افتد تحمل بایدش”! پس صبور باشید تا بگم. شما که اینهمه منتظر ظهور آقا امام زمان بودید یه کمی هم تحمل کنید تا من این چهار تا جمله را هم به آخر برسانم:
یکی بود یکی نبود. غیر «حکیم باشی» هیچ نفسکشی نبود. نه این درست نیست. یک «جمعیتی» بود. حدود بیست سال پیش یک عده بیکار و شکم سیر که هنوز به عدل علی باور داشتند، آمدن یک جمعیتی راه انداختند به اسم خود آقا، یعنی امام علی. اینها نه هوشیمین را قبول داشتند و نه رفیق لنین را. از استالین هم اتفاقن دل پری داشتند. کارشون هم علنی بود. هسته مخفی، دیدارهای پنهانی هم نداشتند. منار خودشان را هم در روز روشن جابجا میکردند تا کسی بهشان شک نکند. یه جورایی رابینهود اسلامی بودند. تازه از رابینهود تاریخی هم جنتلمنتر عمل میکردند. از من شما که هنوز چشممون دنبال حلیم انقلاب مانده بود، کمک جمع میکردند، میدادن به اهل نیاز. نه مثل حضرت پیامبر راه بر کفار ببندند و گردن یهودی ِ پولدار بزنند، نه به رضایت شما و کمک شما برای فقرا. برایشان مدرسه ساختن، درمانگاه ساختن، بچههای خیابانی و کودکان کار رو کمک کردند. و بسیاری دیگر.
چیزی نگذشت که اسم «امام علی» افتاد تو دهانها و هر طرف که میرفتی حرف امام علی بود. راهیان امام حتی برای اینکه شک و شُبهای باقی نماند و برادرهای بدنام امام زمان فکر ناجور به سرشان نزند، نام امام و شمشیر خوارج و منافقکُش او را هم همه جا حمل میکردند و چه بسا نشان، بفرمایید سپر، خود میساختند. تازه یک دستورنامه داخلی هم صادر کردن که اعضا اصلی از داشتن هرگونه «سبیل گورکی» پرهیز کنند. خیلی هم سر به زیر بودند. آسته میرفتند و استه میآمدند تا برادرها شاخشان نزنند. پرستو هم در میانشان راه ندادند. خلاصه کارها داشت خوب پیش میرفت. اما، یک اما گفتم کردم هزار دل کباب، اما یکباره امام رضا عصبانی شد ( خشم در نزد امامان مجاز است اما حسادت خیر) و شب آمد به خواب آیتالله قتلعام و گفت چه نشستی که اسرائیل نفوذ کرده داخل کشور از راه امام علی! آیتالله که خودش در گذشته چند سال “نفوذی” و غیر نفوذی و انقلابی و ضد انقلاب کشته بود، در لحظه اول نتوانست این حرف امام رضا را هضم کند. خب آخه علم امام رو بندهای چون ایشان چگونه با یکبار شنیدن قبول کنند و بفهمند!؟ ایشان به علم غیب مجهز هستند و آیتالله به علم زندان. این بود که از خود پرسیدند: مگه میشه اسراییل بتونه تو «امام علی» نفوذ کنه! چیزی نگذشته بود که خودشان پاسخ دادند: “اگر مصلحت حکیم باشه همه چیز ممکنه”. البته از حق نگذریم و اعتراف کنم که کشمکش این دو،امام رضا و آیتالله، مدتی مثل گفتگوی هاملت و شبه پدرش به درازا کشید، تا اینکه بالاخره آیتالله قتلعام بر بیعملی هاملتی ِخویش فائق آمد و دست به تاسیس هیئت امام رضا زد و برای اینکه فروشگاه امام رضا رو رونق ببخشه و آن دیگری، یعنی امام علی، را بدنام کند، یه سخنرانی زندانپذیر هم در مذمت نفوذ اسرائیل کرد تا هشداری باشد بر امام علی! و همه امامها که دسته جمعی کار میکنند. اما مگه این امام با آن ذلفقارش باید از یک امام انگورخور که بیشتر به «بالو» رفیق ِ«موگلی»، شبیه بود، میترسید؟! نتیجه این شد که آیتالله قتل عام بازم خون جلوی چشمش رو گرفت و افتاد به جان امام علی. پس در ِزندان رو به روی ایشان بست تا اعتراف به جاسوسی برای اسرائیل، آنهم در پیشگاه امام رضا از تلویزیون پخش بشود.
نتیجه!؟ نتیجه اینکه مصلحت حکیم باشی هرچه باشد، همان میشود. دنبال منطق ارسطویی یا دلکتیکی هم نباشید. هنگام حلیم خوری فقط ظرفها را جدا جدا بیارید. هروقت دو نفر یا بیشتر بخواهند یک ظرف بیارند، معلومه که جاسوس اسرائیل هستند. حلیم تک به تک. چه برای امام چه برای مخالف امام. تازه اگر برای شما از این حلیم چیزی مانده باشد. چون پیش از شما همهی حلیم ِ انقلاب را حکیمباشی بالا کشیده است. پس فکر میکنید چرا برادرها به کلمه حکیمباشی در ترانهی معروف فرهاد اینهمه گیر داده بودند!؟
“… کی میخوره؟ حکییییییییم باشییییییی!”