اصغر نصرتی (چهره)
دیشب بیست و هشتمین فستیوال تاتر ایرانی-کلن به پایان رسید. همانطور که احتمال میرفت و مدیر فستیوال (خانم بهرخ حسین بابایی) هم گوشزد کرد، امسال فستیوال در کمیت و کیفیت دچار کاهش و تنزل (“آب رفته بود”) شده بود. در کمیت بدین معنا که نمایشهای کمتری شرکت کرده یا شرکت داده شده بودند و در کیفیت بدین دلیل که نمایشهای شرکت داده شده هم نه تنها از کیفیت یکسانی برخوردار نبودند، بلکه فاصله قابل رویتی هم میان آنها بود. اگر چه در یک میانگین کاهش کیفی آن بیشتر قابل توجه بود تا مقولهی کمی آن.
این فستیوال که عملن از هشتم ماه نوامبر سال جاري با یک «موسیقی اعتراضی» افتتاح شده بود، ولی آنچه مربوط به هنر تاتر میشود، با کمی اغماض، باید از روز دهم نوامبر با “نمایش” «شلیک شعر» بدان رسمیت بخشید. در اصل فستیوال شامل چهار نمایش بیانی («داستان سرایی موسیقیایی»، «سه نسل»، «بابای پشت شیشه، سنگهای بینشان»، «کبوتران پاتیل» و یک پرفورمنس و یک نمایش خیابانی («من زنم») و یک «کارگاه نمایش عروسکی کودکان» بود.
من متاسفانه از نمایش پرفورمنس غافل ماندم و نمایش «سه نسل» را هم نتوانستم ببینم.
از میان نمایشهای بیانی «کبوتران پاتیل» را در طرح و اجرا پسندیدم. گرچه در موضوع جدید نبود. مسئلهی مهم دیگر اینکه موضوع نمایش سخت از وضعیت ایرانیهای تبعید/مهاجر دور و به همان میزان به زندگی داخل کشور نزدیک بود. ارزش موضوعی آن شاید برای ما در خارج از کشور آگاه شدن از وضع داخل کشور باشد وگرنه تازگی در موضوع نداشت. واقعیت اسفناک زندگی مردم در تصویر واقعگرایانه (رئالیسم) رسم و اجرا شده بود و در این قالب هم بازیها و کارگردانی وفادارانه انجام گرفته بود.
تنها حضور نقش پیش خوان و پس خوان نمایش که با متنی/ نثری نسبتا شاعران که به خدا و آسمان نفرين میگفت، نوعا وصله ای به این پرداخت رئالیستی بود. و آن عکسهای پایانی نمایش که بر عمق صحنه يخش میشد به اصل نمایش بخیه شده بود. من نمیدانم انها را با توجه به شرایط فعلی به نمایش افزوده بودند یا در اجرای فرانکفورت هم بوده؟ به نظر نگارنده متن نمایش سرانجام قربانیان نمایش را تصویر میکند و نیاز به تشدید گذاشتن و تاکید ورزیدن نداشت. من شخصا از بازی حمیدرضا مهنانی، چون متفاوت بود، بیشتر راضی بودم. اما در صحنهی پایانی وقتی راز سند را برملا میکند، دچار اغراق در بازی میشود که از بازی زیرپوستی قبلی خود فاصله میگیرد. در مجموع کل بازی ها قابل قبول و در برخی صحنه ها شیرین و دلنشین بودند.
«کارگاه نمایش عروسکی کودکان» به دو دلیل نگین فستیوال محسوب میشد: نخست اینکه جای چنین چیزی سخت خالی بود. دوم اینکه از این برنامه بسیار خوب استقبال شد. این نشان میدهد که جامعهی ایرانی و خانوادهها نیازمند چنین فرصتهایی هستند تا برای فرهنگ و هویت فرزندان خود بکوشند. به گمان من نگرانیهای پیش از برنامهی تهمینه رستمی با چنین استقبالی پاسخ به جا و درخوری گرفت. تیم خانم رستمی با دل جان برای کودکان ایرانی کار کردند و طرح و موضوع را به خوبی اجرا کردند.
یک نمایش شبه خیابانی هم توسط کژان اسدی با عنوان «من زنم» اجرا شد که باز به سه دلیل قابل توجه بود: یکی اینکه وی نیز به نسل جوان تاتری تازه به میدان آمده تعلق دارد و امیدواریم این کار را ادامه دهد، دوم اینکه با امکانات و فرصت بسیار کم طرح خوبی را به اجرا رسانده بود. سوم اینکه جای چنین کاری در فستیوال خالی بود.
تاتر خیابانی بنا به تعریف و کارکرد خود نوعی نمایش تهیجی-تبلیغی است که (معمولن) در اوان انقلاب و چند سال اولیهی آزادیهای انقلابی در هر کشور رواج مییابد. این نوع نمایش میخواهد در کمترین زمان بیشترین تاثیر عاطفی-فکری را بر تماشاگر بگذارد و او را راغب به کنُش و چه بسا واکنش انقلابی کند و با ایدههای سیاسی-اجتماعی کارگردان (جنبش) همراه کند. از این منظر کار خانم اسدی میتوانست موفقیت بسیار داشته باشد اگر از آن تککویی بسیار شعاری خود و همکارش (آتوسا امیری) یا میکاست یا در اصل نمایش ادغام میکرد. و نوشته های روی زمین را کمی درشت و خوانا مینوشت. با اینهمه با ورود شخص سوم (مرد-آبان محمدی) که با خشم و ناله و اعتراض و تکرار کلمهی «کُشتن» میآید، نمایش قامت راست میکند و در خور یک کار خیایانی میشود. نمایش در این بخش بود که با همراهی تماشاگران توانست ایدهی اولیهی کارگردان و بازیگر مرد را به اوج و نتیجهی خود برسد.
تاتر خیابانی کلاسیک یا از نوع «آگوست بُوآل» به طور معمول در خیابان و اتوبوس، محل کار و مترو اجرا میشود (البته استثنا هم وجود داشته است) اما هوای سرد و وابستگی اجرای نمایش به فستیوال سبب شد که نمایش به زیر سقف سالن انتظار محل برگزاری فستیوال کشانده شود.
در کنار این نمایشها یک سخنرانی هم در ارتباط با خیزش کنونی کشورمان، زن زندگی آزادی، هم بود که سه سخنران و یک مجری آن را برپا داشته بودند.
حضور تماشاگران برای نمایش ها هم متفاوت بود. کمترین تماشاگر با ۲۰ نفر از آن نمایش »داستانسرایی موسیقیایی» بود و بیشترین تماشاگر را نمایش «بابای پشت شیشه، سنگهای بینشان» حدود ۷۰ نفر، داشت.
همانطور که در بالا هم اشاره شد، از میان نمایشها من «کبوتران پاتیل»، از میان بازیگران زن از ستاره سهیلی در نمایش «بابای پشت شیشه، سنگهای بینشان» و از بازیگران مرد حمیدرضا مهنانی را پسندیدم. همچنین جسارت کژان اسدی را تحسین میکنم و به همت تهمینه رستمی آفرین می گویم.
ناسپاسی خواهد بود اگر این نوشته را بدون نام بردن از گروه موسیقی «یاغی» پایان دهم که این نام درخور کارهای آنهاست. چرا که سعی دارند در زمانهی سکوت همواره یاغی علیه ظلم و بیعدالتی باشند. چه بسا یاغیگری علیه خمودهگی و بیعملی بهترین واکنش زمانه باشد. این گروه برنامه پایانی (همینطور افتتاحیه) فستیوال را به عهده داشتند و با اجرای چند ترانهی خوب و درخور زمانه هم شور به جانها آفریدند و هم شهد بر کام تلخ تماشاگران جاری ساختند.
به همه دست اندرکاران فستیوال و نیروهای تولید کننده خسته نباشید میگویم و آرزوی کارهای بهتر و پایداری بیشتر را دارم.
به همه دست اندرکاران فستیوال و نیروهای تولید کننده خسته نباشید میگویم و آرزوی کارهای بهتر و پایداری بیشتر را دارم.