کلید واژههای تاتر ۱
نقد، نقدنویسی و نقدپذیری
اصغر نصرتی (چهره)
فستیوال تاتر ایرانی لندن در سال جاری فرصتی بود تا نگاهی به برخی نمایشهای آنجا داشته باشم. در این تلاش برخی را مفصل و شماری را مختصر نوشتم. خوب و بد نوشتههای من و همچنین اجراها بماند برای آنان که نمایشها را دیدهاند و نوشتههای مرا خواندهاند. اما آنچه در اینجا قصد بیانش را دارم، اندکی کلیتر از نقد یک نمایش است.
اگر بگویم که بیشتر ما ایرانیها چندان نقدپذیر نیستیم، حرف بیجایی نزدهام. اما رفتار ما نسبت به منتقد تاتری از این هم فراتر میرود. وظیفهی این نوشتار بررسی رفتار تقابلی شماری با نقد و منتقد است. این تقابل چندین نوع عمل میکند که من در زیر به برخی از آنها پرداختهام.
خلاصه اینکه: شماری در درجهی نخست تمایلی سخت به شنیدن تعریف و تمجید دارند. پس اگر نوشتهای در تعریف آنها نبود، در درجه دوم، راه انکار نقد و نقاد (ندیدن آن) را در پیش میگیرند. در درجه سوم شماری فوری دست به «گارد» و ردیه نویسی! میزنند. در درجه چهارم سفسطه را در پیش میگیرند، در درجه پنجم کلام را به توهین میالایند و در درجه ششم دست به جعل میزنند!
۱- عمده تاترورزان از نقد انتظار تعریف و تمجید را دارند و حتی اگر این کلام را به صراحت نگویند، در عمل بدین منوال عادت کردهاند. تمجید و تعریف در اصل همان رشوهای است که ما در ایران برای انجام امور خود میپردازیم تا خودمان و کارمان به رسمیت شناخته شود. برخی از تاتریهای ما هم منتقد را تنها از طریق تعریف و تمجید به رسمیت میشناسند و نقدش را قابل خواندن و توجه میدانند.
بیشک این رفتار در همه تاتریها به یک اندازه و نوع عمل نمیکند و بیان نمیشود. مثلن برخی نارضایتی خود را از نقد توسط امور بسیار جزئی بیان میکنند. از جمله: چرا در نقد شما اسامی بازیگران و … نیامده است! (؟)
۲- وقتی نقدی برخلاف میل تیم نمایش باشد، سعی میشود وجود نوشته انکار شود. این انکار میتواند از نخواندن نوشته تا ندیدن نویسنده گسترش یابد! حتی در مواردی توبیخ عضوی از گروه را که نقد را خوانده و از آن سخن به میان آورده، پیش میرود!
برخی عمدا نوشته شما را لایک! نمیکنند، یا نوشته شما را بایکوت کرده و در صفحهی خود به اشتراک نمیگذارند. همه اعضا هم از ترس!!! چنین میکنند. مواردی دیده شده که بازیگری را فقط به علت اینکه به منتقد علت برهم ریختن تمرکزش را بیان کرده (خبر داده!!!) بدو همچو خائنی که اسرار هویدا کرده، نگریستهاند و او را در “دادگاه علنی عدل تاتری گروه” به صد ضربه حرفهای تند انتقادی محکوم کردهاند. طوری که حتی دوستان!!! منتقد و شاهدان واقعه هم از ترس لب فروبسته و با این فشار همراهی کردهاند. این رفتارها نه در قرونوسطی بلکه در همین دوران و توسط همین گروهها و افرادی عمل شده که مدام از تاتر تبعید دفاع میکنند و خود را رهبر صنفی تاتر ایرانی میدانند!
۳- گارد گرفتن در مقابل نقد و منتفد نیز یکی از رفتارهای متداول است. در این شکل هم ابتدا سعی میشود پاسخی به منتقد داده شود و اشتباهات فهم، کلامی و نگرشی او را به چالش بکشند. این کاریست در نگاه نخست جالب اما مرز این تقابل باید از پیش برای هر دو سوی ماجرا روشن باشد. اما متاسفانه گاهی تقابل سخت به سطح نازلی میغلتد و امور شخصی را با امور نقد و بررسی درهم میآمیزند.
با اینهمه و البته که تقابلها همیشه مستقیم نیست و گاهی به „در گفته میشود که دیوار بشنود”! مثلن دل یکی از نقد نمایش خودش پر است اما سفره دلش را در کمنتار نقد دیگری میگشاید. به قول معروف از آب گلالود ماهی خود میگیرد و یک جمله سر و ُدم بریده و کلُی مینویسد تا شاید پاسخی یا تقابلی با منتقد نمایش خود کرده باشد! به اسم دیگری اما به کام خویش. آه خود را از سینهی دیگری برون میدهد!!! اینها حتی توجه ندارند که تا چند روز پیش خودشان شما را با تعریف و تمجید به مقام شامخ نقادی رساندها بودند و کلی درجه به سینهی شما چسباندهاند! برای اینها الان این مهم است که از طریق یک کمنتار از شما انتقام بگیرند.
۳- بیشتر ما به سفسطه در کلام مجهز هستیم. و شگفتا که در نقد و بررسی به کررات از آن بهره میگیریم. ما معمولن به سفسطه وقتی متوسط میشویم که قصد گریز از اصل مطلب و واقعیت مورد بحث را داشته باشیم.
در سفسطه نیز عمدتا شیوهکار گریز زدن به صحرای کربلا یا عمده کردن اشتباههات جزئی منتقد است. در این راهکار عمدتا اشتباه نگارشی/تایپی، جابجایی صحنهها یا نامها پیراهن عثمان میشود. تا به اصل ماجرا و موضوع اصلی نقد توجه نشود.
۴- آلودگی کلام که در رفتارشناسی و روانشناسی نوعی اعمال خشونت و وسیلهای برای مرعب کردن طرف مقابل است، در گذشته وسیلهی بسیاری کاراتری بود. هنوز در کتاب نمایش و آرشیو تاریخی تاتر تبعید نمونههای از آن باقیست. شماری حتی در تقابل به منتقد نه تنها زندگی شخصی او را مورد حمله قرار میدادند، بلکه تا سه نسل قبل و بعد نقاد را نیز با „محبت کلامی” خود نوازش میکردند. خوشبختانه این افراد در این اوآخر „کمیاب” شدند!
۵-جعل چندگانه عمل میکند. وقتی نقدی در خور توجه گروه نمایش/کارگردان مربوطه نباشد، به منظور تقابل کار جعل آغاز میشود. مثلن نامی مستعار و „مندرآوردی” پیدا میشود و نقدی شیرین و دلنشین بر صفحهی روزگار خلق می شود! توسط چه کسی؟ این راز خیلی وقتها تا آخر پنهان میماند. چرا که “نقد” را یا کارگردان خود نوشته یا به سفارش او نوشتهاند. البته دیده شده که در مواردی هم منتقدین از ترس و محافظهکاری با اسم مستعار مطلب خود را منعکس کردهاند.
نوع دیگر جعل بدون سند حرف زدن است. نقدی یک جایی یکباره پیدایش! میشود که در آن نه نام منتقد پیداست و نه منبع و نه محل درج نقد!(؟) فقط خود کارگردان میداند که چه کسی آن را نوشته است!(؟) این نوع نقدها هم مانند نوع قبلی فقط و عمدتن مثبت نویسیست! جالبتر اینکه همیشه کسانی هم هستند که بدون آنکه منبع یا نام نویسندهی نقد را بپرسند و یا اندکی در این باره فکر کنند، آرزوی موفقیت برای کارگردان میکنند! اینجوری همه چیز به خوبی خوشی به پایان میرسد.
گرچه همه این مشوقین مردمانی عاقل و بالغ هستند. اما پرسشی که نشانهی بلوغ باشد از اینها سر نمیزند! چرا؟ چون ما در فرهنگ خود عادت به پرسیدن نداریم. از همه مهمتر به مستند خواندن و مستند سخن گفتن هم خو نکردهایم. فرهنگ و سنت ما بر پایهی روایت است. کافیست یک آدم پر ادعا سخنی بگوید تا ما همگی سربزیر و مطیع او را با هزار لقب و صاحب اشراق بپذیریم. چون روایت برای ما خود سند است! پس میتواند نام منتقد و جای نقد ناپرسیده و ناآشنا بماند چون کارگردان چنین روایت کرده است! البته باید بدین سنت جا افتاده فرصتطلبی و نانقرض دادن و محافظهکاری را افزود. چون شماری از ما از دیگران عمدتا به عنوان وسیله بهره میگیریم.
اما برای آنکه نویسنده چنین نقدهایی همهی این خصلتهای خوب و نهایت توجه را یکجا به خود اختصاص دهد و نوشتهی خویش را مقبول طبع ما کند، البته برای محکمکاری، کمی به کارگردان نمایش و اندکی هم به خود «مدارک آکادمیکی» مانند دکترا و … و چند عکس یادگاری با “بزرگان” را تقسیم میکند تا همگان نوشته را چشمبسته بپذیرند!
(افزوده)
همانطور که در بالا هم اشاره شد، یکی دیگر از عناصر جعل و تا اندازهای وسیلهای برای مرعوب کردن است، جعل مدرک تحصیلی ست. یادم میآید که اواخر دههی هشتاد و اوایل نود میلادی شماری از تاتروزران بودند که فعالین تاتر را براساس با مدرک و بیمدرک تقسیم میکردند. پس کسانی که لیسانس تاتر داشتند، چندین امتیاز نانوشته داشتند: حقاظهار نظر و کارگردانی داشتند! نیازی به دیدن نمایش همکاران تاتری هموطن یا کشور مقیم نداشتند! تاحدی ورای قانون! موقعیت تاتری خود را معرفی میکردند!!
این جو و دیدگاه چنان عرصه را بر دیگران تنگ کرد که شماری به فکر جعل مدرک دانشگاهی افتادند! یکی مدرک برادرش را به نام خود کرد، یکی خاطرات دیگر بازیگر دانشگاه رفته را به نام خود نوشت و یکی خاطرات پیشکسوتان تاتر را تجربه ی شخصی خود دانست.
از همین رو عکس داشتن در کنار بزرگان تاتر مجوزی بر باسوادی و مهم بودن در عرصهی تاتر شد. شماری حتی اصرار داشتند در مصاحبهها سابقه ی تاتری خود را تا دوران بچگی (چهارده سالگی!) هم عقب بکشند تا در شمار پیشکسوتان تاتر محسوب شوند!
البته این نوع جعلیات فقط شامل مهاجرین نبود. چرا که شماری هم در پی بازگشت به ایران دست به جعل زدند. کسی تازه از مرحله مقدماتی زبان وارد دانشگاه کلن نشده، با مدرک دکترا به ایران بازگشت! و تا مدتها به عنوان “دکتر” در مطبوعات و مصاحبههای داخل کشور عرض اندام میکرد. یا کسی که برای یک سالی قسمت گریم تاتری، آنهم برای آموزش و جلوگیری از بیکاری از سوی اداره کار فرستاده شده بود، فعالیت میکرد ، وقت برگشت به ایران چنان از تاتر آلمان حرف میزد و بر سر”بیخبران” میکوفت، که انگار چندین و چند سال مداوم با برجستهترین کارگردانهای تاتر آلمان همکاری داشته است.
گفتم حالا که سخن از جعل راندم این وجه از آن را نیز به آرشیو تاتر برون مرزی بسپارم.
این بود برخی از جلوههای رفتاری در زمینهی نقد و نقاد و نقدپذبری.
۲۰ یونی ۲۰۱۹
عکس از مهرداد بابالویی