اصغر نصرتی (چهره)
در مدت برپایی فستیوال تاتر لندن در سال جاری، بر بسیاری از نمایشهای دیده شده آن، نقد، حاشیه و چه بسا در مواردی توضیحاتی روشنگرانه نوشتم.
این نوشتهها بیشک خوشایند همگان نبود و این هم کلاملن طبیعی است. به ویژه اگر نوشتهای متوجه کارگردان نمایش مربوطه بود.
اگر مخالفت تیم نمایش بر نوشتههای من به مراتب طبیعی بود، برعکس دخالت کسانی که نوشتههای من ابدا متوجه آنها نبود، بسیار غیر طبیعی بود. کسانی که کاسهی داغتر از آش در هیاهوی بیمورد بپا شده، وارد شدند. کسانی که ناراحتیهای خودشان را از آستین دیگری بدر کردند. چه آنکس که با تاکید عامرانه مرا دعوت به دقت و حواس جمعی میکرد! و چه آن کس که مرا دنبال “چیدن گل از صحرا” میفرستاد! هیچکدام از اینها قصدشان و دقتشان به نوشتههای دو سوی ماجرا نبود، بلکه در درجه نخست جانبداری از سویی و مخالفت با دیگر سو بود. البته کسانی هم بودند که آگاهانه و از روی محافظهکاری با سکوت خود با آنهایی که مرا به آوردن گل از صحرا میفرستادند، همراه شدند!
اما موضوع چه بود؟ موضوع نقدی بود که من بر نمایش “راز آلوده” به کارگردانی آقای کمال حسینی نوشته بودم(۱) و در آن علاوه بر نگاهی به اجرای نمایش، کاربرد واژهی “برداشت آزاد” و نام جدید (رازآلوده)، را در آن نادرست و بیمورد میدانستم. اینکه من یا ایشان در ادعای خود دقت و حقانیت کامل داشتیم یا خیر، بحث این نوشتهی من نیست. به نظر من مهم تاثیرگذاری ما بریکدیگر است. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم متعلق به یک خانواده تاتری هستیم. با اختلاف یا بدون اختلاف. با تجربه و بیتجربه، با سواد و کم سواد و چه بسا بیسواد. چه آنها که هنرمندانی بسیار با هوش و خلاق هستند و چه آنها که از توان اندکی در خلاقیت برخوردارند. تا زمانی که تولید تاتری و تفحص و نقد و نویسندگی ما در حوزه تاتر برونمرزی (تبعید) رخ دهد، به خانوداه تاتری برونمرزی تعلق داریم. اینها به معنای برچیدن اختلافات سلیقهای یا فهمی ما از تاتر و تنوع دیدگاه ما در این وادی نیست. اینها فقط ما را دعوت به دیدن عقاید مختلف و تاثیرپذیری و احتمالن آموختن از هم دیگر میکند.
تغییراتی که آقای کمال حسینی در پوستر اجرای دوم (فستوال تاتر کلن) خود وارد کرده است، بیانگر این تاثیرپذیری است که من از آن سخن میگویم. بیشک این تصیحیح ایشان برای خوشایند من نبوده، اما تاکیدی جدی بر تاثیرپذیری از همدیگر بوده است. اگر نوشتهی من ایشان را آزرده باشد یا پاسخ ایشان مرا، نتیجهی کار اما برای هردوی ما آموزنده بوده است: ما میتوانیم از همدیگر بیاموزیم!
در کنار نکات بالا من چند نکته دیگر را در پایین میآورم تا در آینده آویزهی گوش همهی ما باشد. تا شاید خطاهایمان تکراری نباشد:
– نخست اینکه هر دو سوی ماجرا باید تا آنجا که ممکن است از شیوههایی که شایسته نقد و پاسخ بدان نیست، پرهیز کنند.
– نویسندگان باید از درهم آمیزی مقولات شخصی در امر نقدنویسی و پاسخ بدان دوری گزینند.
– با همه اختلافات اولیه در نقد و پاسخ، در پی یافتن نکات اشتراک و آموزنده یکدیگر باشند. چرا که بیشک هر دوی ما با همهی اختلافات فهمی از موضوع، نکاتی مشترک قابل توجه هم داریم. یعنی اختلاف نباید بینایی چشمان ما را برباید.
– همان پاسخهای علنی برای طرح موضوع کافیست و دیگر نیازی به اقدام به “بیتگرفتن” از دوستان تاتری و تلفنهای مکرر برای جانبداری نیست!
– نقدنویسی را به علت دشمنی و تسویه حسابهای شخصی نبینیم. حتی اگر انگیزه نقدنویس را چنین برداشت کنیم، باز فقط به نوشتهی او اکتفا کنیم و دچار خیالبافیهای “توطئهگرانه” نشویم. چرا که همین خیالپردازیها سبب درهم آمیختن راست و دروغ و جبههگیری های بیمورد میشود.
– آخرین نکته متوجه دخالت بیمورد و سکوت نابجای شماری میشود: دوستان زمستان ماندنی نیست. فقط روسیاهی ست که دردناک است!
۱۵ اکتیر ۲۰۱۹
(۱) علاقمندان به نقد من و پاسخ آقای کمال حسینی را ارجاع میدهم به نوشتههای ماه مه ۲۰۱۹ در فیسبوک شخصی من.