هم از توبره، هم از آخور
ناصر رحمانینژاد
اخیرا یكی از دوستان من نشریهیی به نام {بولتن آزاد تاتر} برایم فرستاده كه مطلب كوتاهی به قلم من تحت عنوان {دربارهی پنجمین فستیوال تاتر ایرانی كلن، نوامبر 1998} در آن به چاپ رسیده است. مطلب مهم اما، متنی است تحت عنوان {ششمین فستیوال تاتر ایرانی در شهر كلن} نوشتهی آقای مجید فلاحزاده، مسوول فستیوال، كه خطوط اساسی برنامههای ششمین سال فستیوال را توضیح میدهد. در آخرین پاراگراف این متن كه چیزی شبیه نتیجهگیری یا نوعی جمعبندی از پنجمین فستیوال است، آقای مجید فلاحزاده به “ضرورت تاكید بیشتر بر كیفیت” آثار اشاره میكنند و برای این منظور راه حل را ظاهرا در شركت هنرمندان داخلی جستجو میكنند و سپس پیشنهاد میكنند كه دیگران در این باره اظهارنظر كنند. من در اینجا عین این بخش از متن را نقل میكنم تا از این پس اشاراتی كه به آن خواهم داشت، برای خواننده ابهامی به وجود نیاورد. میگوید:
“به هر حال، باید توجه داشت كه فستیوال در پنجمین دورهی خود به حد نصاب كمیتی دست یافت (55 گروه نمایشی) كه از آن پس ضرورتِ تاكیدِ بیشتر بر كیفیت گریزناپذیر مینمود، و این كیفیت، همراه آن ذهنیت دموكراتیك كه از آن نام بردیم، با حضور دستاندركاران مترقی و فعال تاتر داخل كشور غنی و پربار جلوه خواهد كرد؛ بنابراین فستیوال از تمامی اندیشمندان پیشروی ایرانی و خارجی دعوت مینماید تا پیشنهادات خود را برای حل این معضل ارایه نمایند، بدون آنكه به كاراكتر تبعیدی فستیوال خدشهای وارد آید، یا در حركت آن وقفهای ایجاد شود!”
من، بیآنكه بخواهم وارد جزییات تكنیكی این نوشته شوم، به اصل موضوع میپردازم. این پاراگراف به طور كلی سه نكته را در برمیگیرد كه من سعی خواهم كرد به ترتیب آنها را توضیح دهم:
1- “ضرورت تاكید بیشتر بر كیفیت”: این ضرورت، آنطور كه از نوشته میتوان دریافت، از “حد نصاب كمیتی” استنتاج شده كه فستیوال در پنجمین دورهی خود بدان دست یافت.
2- “ذهنیت دموكراتیك”: ظاهرا این بخش از پارگراف بر این معنی دلالت دارد كه چون فستیوال بر یك “ذهنیت دموكراتیك” استوار است، پس میتوان از “دستاندركاران” داخل كشور برای شركت در فستیوال دعوت به عمل آورد. البته باید توجه داشت كه بر نوع معینی از دستاندركاران تاكید شده است ـ ”دستاندركاران مترقی و فعال”. صفت “مترقی” در اینجا، بیآنكه بخواهیم مته به خشخاش بگذاریم، قابل فهم است. اما موضوع “فعال” بودن نمیدانم حامل چه فضیلتی میتواند باشد. در شرایط فعلی ایران این دو واژه در تعارض با هم قراردارند و نمیتوانند در كنار یكدیگر بنشینند. چون آنها كه مترقی هستند امكان فعالیت ندارند و اگر استثناإـا فرصتی پیدا كنند، فرصتی نادر و كوتاه خواهد بود؛ آنان كه فعال هستند از تخم و تركه و دست پرودهها و جیرهخواران حكومت هستند. صرفنظر از این موضوع، چگونه میتوان این ادعا را ثابت كرد كه فستیوال “با حضور دستاندركاران مترقی و فعال تاتر داخل كشور غنی و پربار جلوه خواهد كرد”؟
اما نكتهی مهم آنكه، با دعوت از دستاندركاران تاتر داخل كشور ویژگی دوم فستیوال كه آقای مجید فلاحزاده در مطلب خود به آن اشاره دارند (”ب- همچون همیشه نماینده و پیشرو تاتر در تبعید باقی بماند”)، از محتوا تهی خواهد شد. دعوت از همكاران داخلی، حتی از این زاویه یعنی از زاویهی حقوقی و نه از زاویهی سیاسی، با خصوصیت ردیف “بِ”ی فستیوال در تعارض جدی قرار خواهد گرفت. زیرا از جملهی تعاریفی كه در مورد فستیوال داده شده، یكی هم خصوصیت “تبعید”ی بودن آنست. بگذریم از آنكه خصوصیت تبعیدی فستیوال قبل از هر چیز جنبهیی قَویا سیاسی دارد.
3- “پیشنهادات” برای “حل این معضل”: چنین به نظر میرسد كه در این بخش عامل “ذهنیت دموكراتیك” به طور خودبهخودی سبب شده تا از دیگران خواسته شود، پیشنهادات خود را در برابر این پیشینهاد ارایه كنند! ضمن آنكه بدیهی است كه میتوان در برابر پیشنهاد پیشنهاد ارایه كرد، اما تصور من این است كه قصد این بوده، گفته شود كه “اندیشمندان” (البته میتوان سوآل كرد چرا اندیشمندان و نه هنرمندان تاتر؟) نظرات و راهحلهای خود را ارایـه دهند؛ “بدون آن كه به كاراكتر تبعیدی فستیوال خدشهیی وارد آید، یا در حركت آن وقفهیی ایجاد شود!”
اولا اگر قرار باشد هنرمندانی از داخل كشور در این فستیوال شركت كنند، دیگر از “كاراكتر تبعیدی” فستیوال چیزی باقی نخواهد ماند. دوم آنكه معلوم نیست با شركت هنرمندان داخلی در فستیوال، وقفهیی یا حداقل خللی در آن ایجاد نگردد. زیرا من مطمإـن هستم بسیاری از گروهها و افراد خارج از ایران به نشانهی مخالفت خود با این امر در فستیوال شركت نخواهند كرد و یا فستیوال را تحریم خواهند كرد. آنها به درستی به علت مخالفتشان با حكومت اسلامیـكه در طول بیست سال اخیر، به طور مستمر در سركوب خشونتبار مردم و سوق دادن ایران به دوران بربریت، از هیچ جنایتی فروگذاری نكرده استـ در برابر این پیشنهاد خواهند ایستاد و نه در برابر همكاران تاتری خود در ایران.
ما به خوبی آگاه هستیم كه همكاران ما در طول این بیست سال، از طرف مشتی متحجر، متعصب، نادان و دشمن آزادی و هنر، چگونه تحقیر، تهدید و سانسور شده اند. بنابراین مخالفت ما نه به خاطر ارایهی كار آنها در فستیوال، بلكه برای پیشگیری از بزك كردن چهرهی كریه و پلید جموری اسلامی و مغشوش ساختن تمایزات آزادی و ضد آزادی است.
از سوی دیگر برخورد و نگاه همكاران تاتری در ایران به این موضوع است كه به نظرم میرسد همانقدر اهمیت دارد كه برخورد ما. من اعتقاد دارم كه در میان آنها بسیاری عناصر وجدانمند وجود دارند كه مقدم بر هر چیز به حل مسایل و مشكلات خود میاندیشند. مسایل و مشكلاتی كه ریشه در ماهیت ایدیولوژی و مذهب رژیم دارند و بیست سال ِاعمال سیاست تحقیر و فشار و تجاوز و سانسور نتوانسته قامت این هنرمندان را خم كند. هنرمندان ما، عموما، اهمیت بهایی را كه طی این بیست سال پرداخته اند، میشناسند و هیچگاه حاضر نخواهند شد كه آن را قربانی یك نمایش متظاهرانه و مشكوك سازند. همانطور كه حفظ حرمت و هویت تبعید برای ما تبعیدیان، مادام كه جمهوری اسلامی بر میهن ما حاكم است، اهمیت دارد، استقامت، مقاومت و استحاله نیافتن هنرمندان و نویسندگان ما زیر سلطهی جمهوری اسلامی نیز شایستهی والاترین ارجهاست. من شك ندارم كه آنها بر این نكتهی مهم وقوف كامل دارند. این آگاهی وجدان را آنها، هر گاه كه فرصتی پیش آمده، نشان داده اند
یكی از نمونههای این آگاهی و تاكید بر حقوق و آزادیهای خود در جلسهیی روی داد كه مسوولان تاتری دولت جدید خاتمی، در هشتم دیماه 1376، با حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، آقای مهاجرانی، آن را ترتیب دادهبودند. در این جلسه كه ظاهرا به نشانهی احترام به هنر و هنرمندان تاتر برگزار شده بود، عدهیی از هنرمندان تاتری، برخی با لحنی محافظهكارانه و اداری، اما اغلب آنها با بیپیرایگی و صداقت، مسایل و مشكلات خود را توضیح میدهند. از این میان تعدادی به مهمترین و حساسترین موضوع كه همانا سانسور و عدم آزادی باشد، اشاره میكنند كه از آن جمله میتوان به شهامت و صداقت آقای {جمشید مشایخی} و صراحت آقای رسول نجفیان اشاره كرد. این ماجرا در زمانی رخ داده كه هنوز چندماهی از انتخاب خاتمی به ریاست جمهوری نگذشته بوده و هنوز تَوَهم اصلاحات توسط او و اعضای جناح او در دولت، به ویژه توسط مهاجرانی، به عنوان روشنفكرترین و منطقیترین سیاستمدار دولت خاتمی، به شدت وجود داشته است.
آقای جمشید مشایخی، كه شرافتمندی فردی و حرفهیی خود را طی بیش از چهل سال كار خلاقه نشان داده اند، با درد و اندوهی عمیق و در كمال تواضع و فروتنی، خطاب به وزیر میگوید: “هیچ سَمی، هیچ دشمنی بدتر از قیچی سانسور نیست. قیچی شاخ و برگ درخت را قطع میكند، ولی تنه را نمیتواند قطع كند. این قیچی سانسور به عقیدهی من امید را قطع میكند، یعنی ریشهی درخت را میسوزاند.” و در پایان، در عین جریحهدار بودن، با خواندن شعری خطاب به ولتمردان بیهنر میگوید:
“قلندرانِ حقیقت به نیم جو نخرندقبای اطلسِ آن كس كه از هنر عاریست”
رسول نجفیان نیز، با هوشیاری تمام و آگاهی به نادانی و جهالت دولتمردان، در ابتدای سخنانش شعری در همان معنا میخواند:”
از حشمت، اهل جهل به كیوان رسیدندجز آه اهل فضل به كیوان نمیرسد”
نجفیان از فضای “رُعب و وحشت” در حرفهی تاتر میگوید؛ از نادانی سانسورچیها میگوید؛ از تهدید آشكار و عریان به قتل هنرمندان میگوید؛ از دلالهای نهادهای هنری میگوید و در پایان خواست اساسی هنرمندان را این چنین تكرار میكند: “آزادی، آزادی، آزادی.”
آری، اینست قامت شرافتمند و استوار هنرمندان ما كه همچنان طی بیست سال اخیر با غرور گردن افراشته اند و خواستههای خود را، چشم در چشم وزیر و مسوولان سانسور، روشن و شمرده و بدون لكنت و تُپق بیان میكنند.
اما حالا ببینید آقای وزیر، یا همانطور كه خود اذعان دارد، “مسوول ممیزی و سانسور” چگونه پاسخ میگوید. آقای “مسوول ممیزی و سانسور” پس از مقدمهیی سیاستمدارانه، ریاكارانه و عوامفریبانه وارد اصل موضوع میشود و چنین میگوید:”در مورد ممیزی و سانسور هم جنابعالی صحبت كردید، هم جناب آقای مشایخی. مسوولیت ممیزی و سانسور بنده هستم. یعنی بنده به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی این مسوولیت را میپذیرم و قطعا ما به نمایشنامههای مغایر مبانی دینی یا اندیشهی اسلامی اجازه نخواهیم داد. قطعا ما اجازه نخواهیم داد كه نمایشنامههایی كه به هر نحو انقلاب مردم ایران را، انقلاب اسلامی را به هر نحوی از انحا، بخواهند زیر سـوآل ببرند و نفی بكنند” (اجرا یا چاپ شوند).
آقای “مسوول ممیزی و سانسور” برای آنكه هر گونه توهم، خوش خیالی و سادهلوحی را، در مورد از بین رفتن یا شل شدن سانسور، از بین ببرد، به عنوان حسن ختام، با این سخنان آب پاكی را روی دست هنرمندان تاتر میریزد. این سخنان در عین حال كه مضحك و خندهدارند، ترسناك نیز هستند:” خداوند كه هستی را آفرید بر اساس یك جور اندازهگیری آفرید كه هندسهی ویژهیی در هستیست. ما نمیگوییم كه ما جای خداوند هستیم، نه. ما بندهی خداوند هستیم. خاكسار خداوند هم هستیم. اما به دلایل مسوولیتی كه ما داریم شماها قبول بكنید كه آن آزادی كه جنابعالی، آقای نجفیان، تلقی كردید كه دوم خرداد یعنی افشان شدن گیسوی گـُردآفرید و بعدا هم لابد بزم رستم و تهمینه، این آزادی اتفاق نخواهد افتاد. یعنی ما حتما تلاش میكنیم كه هیچ كسی، هیچ متدینی، احساس نكند كه صحنهی تاتر وسیلهیی شده است برای این كه ارزشهایی كه او به آن دل بسته است، آسیب ببیند. بنده به همهی متدینها، همهی افراد اهل تشرع اطمینان میدهم كه همهی ما مسوولان، همهی هنرمندان با تعهد كامل با شناخت دقیق مبانی دینی، با شناخت كامل فضای مبارك جمهوری اسلامی، فضای پر نشاط كشور ما بعد از دوم خرداد، كوشش خواهیم كرد كه هنر تاتر در خدمت مردم، در خدمت معنویت و در خدمت سربلندی ایران اسلامی قرار بگیرد.”
تصور میكنم بیش از این نمیتوان به این گفتهها افزود. این سخنان آنقدر صراحت و روشنی دارند تا ماهیت متحجر، تنگنظر، سختسر و غیر قابل انعطاف جمهوری اسلامی و تمامیت نظام، از جمله نهاد فرهنگی و هنری آن، را عیان سازند. با توجه به كشمكشی كه میان هنرمندان راستین و نهاد ضدفرهنگی و هنری رژیم وجود دارد، اگر كسی از میان هنرمندان داخل كشور حاضر شود كه در فستیوال شركت كند، نه از “دستاندركاران مترقی و فعال تاتر” كه به احتمال بسیار زیاد از نوع فرصتطلب یا حكومتی آن خواهد بود.
در ضمن جالب است یادآوری كنم كه جمهوری اسلامی نیز از سال گذشته از هنرمندان و گروههای نمایشی خارج از كشور برای شركت در جشنوارهی تاتر فجر دعوت به عمل آورده و آقای بهبودی، بازیگر ایرانی مقیم آلمان، در این فستیوال شركت كرده بودند. من امیدوارم كه سیاست تبادل هنرمندان داخل و خارج كشور در فستیوالها تنها یك امر تصادفی بوده باشد، نه یك سیاست هماهنگ شدهی دو جانبه یا سیاست توبره و آخور! تنها یك تصادف!