سحر در مهتاب و گفتگو با وودی آلن

«سِحر در مهتاب»

نگاهی به یک فیلم از وودی آلن

اصغر نصرتی (چهره)

دیشب به همراه دوستی به دیدن فیلمی از وودی آلن رفتیم. همیشه دشواری انتخاب فیلم با من است، به ویژه اگر همراه من از جنس و فهم و سلیقه دیگری برخوردار باشد. خانمها بیشتر علاقمند به دیدن فیلمهای عاشقانه و تا حدی اجتماعی هستند. البته آنها که در سن و سال من هستند وگرنه جوانترها در هیاهوی فیلمهای ترسناک صنعت  فیلمسازی جديد هالیود، در خون و آتش وخشونت غرق. این پیش داوری یا نتیجه گیری من حاصل تجربه شخصی ست و قصد بسط و توسعه این نظر را بر همه زنان و همه ملل! ندارم. نه کارم این است و نه توانم چنان.

باری قرعه را به نام فیلمی با عنوان «سحر در نور ماه» ( Magic in the Moonlight ) از کارگردان مشهور سینمای هالیود وودی آلن ( Woody Allen ) زدم و در پایان هم از ترسم نتیجه انتخاب را از همراهم نپرسیدم تا بیش از این شرمنده نباشم. نه به خاطر اینکه فیلم بدی بوده باشه، بلکه معلوم نشه كه چقدر در درک سلیقه و فهم او از سینما عاجز بوده ام. هیچکس راغب به افشای خویش نیست!

وودی آلن نیاز به معرفی ندارد اما برای “اهل علم” همین بس که وی در خانواده یهودی زاده شده و تربیت. اما برخلاف سنت و آرزوی خانه راه لادهری و بی دینی پیش گرفته است. او از جمله شکاکین عقلگرایی ست که هنوز هم در سن نزدیک به هشتاد سالگی حاضر به توبه نشده و حتی در آخرین فیلمش که ما دیشب به تماشایش نشستیم به ریش باورمندان اینچنانی میخندد. من نمیدانم در آن دنیا چه بر سرش خوهد آمد، اما در این دنیا نفرین بسیاری از طایفه یهود و مسیحی بدرقه ی زندگی روزمره اش است. خود وی در مصاحبه ای از عذاب بی دینی خود سخن میگوید و معترف است که به او با اعتقادات لادهری اش خوش نمیگذرد، اما این حقیقت تلخ را بدان دروغ شیرین ترجیح میدهد.

وودی آلن در بیشتر فیلمهایش نوعی جرزنی میکند. آنچه در سینمای متعارف بدان «تعلیق» میگویند، او با آن نه تنها بازی میکند بلکه در نیمه های راه هم رها کرده و قائده بازی را برهم میزند. راستش را بخواهید من در مجموع از سینمای وودی آلن خوشم نمیآید نه به خاطر افکارش که نزدیکی بسیار به من دارد، بلکه به خاطر پرحرفی های بیشمارش در فیلم. بخصوص اگر به خواهی این پرحرفی ها را به زبان بیگانه ای بشنوی و سعی کنی با درک ناقص خود از این زبان بیگانه در فهم کنایه ها و طنزهای بیشمار او برآیی! گرچه کلام او از پیچیدگی فلسفی برخوردار نیست ولی طنز چند لایه ی درک حرفها و فیلمهایش را آسان نمی کند!

داستان فیلم از این قرار است که مردی ست تردست («استنلی» که نقش آن را »کولین فیرت« بازی میکند) و در برنامه های خود بسیار مشهور است، توسط دوستش ( سیمون مک بورنی )  دعوت به افشای زنی پیشگو ( امآ استون در نقش سوفی) شود و یا توضیح دهد که آیا ادعای این زن درست است و اگر چنین است این نیرو و توان غیبی را از کجا میآورد. خانم پیشگو درحال حاضر در جنوب پاریس در یک خانه اعیانی و ثروتمند بسر میبرد که از قضا پسر خانه سخت دل بر او بسته است. صاحب خانه ثروت بسیار دارد و  با پسرش زندگی میکند. استنلی که در برلین در حال نمایش تردستی های معمول خود است، راهی جنوب فرانسه می شود تا هم این زن را افشا کند، چون وی باور به این امور ندارد و هم عمه ی خویش را نیز ببیند که او نیز در همان حوالی زندگی میکند. با یک تیر دو نشان را نشانه رود!

روند فیلم بر روی دو ریل استوار است. یکی عجایبی که تا آخر فیلم از زن پیشگو شاهد هستیم و مقاومت استنلی بر باور بدین امور! بر این ریل کشمکش میان علم و خرافات استوار است: میان باور و حقیقت. دین و دانش! اما بر روی ریل دیگر سعی شده فیلم را از فضای خشک و دعوای تاریخی علم و دین رها کند. پس كشمكشي نامحسوس عشقی برپا شدهاست. یعنی  نزدیکی عاطفی زن پیشگو به استنلی. شگفتی کار هم در اینجاست. پیشگویی خرافه پسندعاشق تردست علم گرا میشود که اساس این نوع کار را شارلاتانیسم میداند! استنلی که در تمام مدت دنبال افشا و کشف کلک های زن است، اصلن متوجه علاقمندی سوفی به خود نمیشود. فقط وقتی برای خداحافظی نزد عمه میرود در یک گفتگوی جدلی با عمه متوجه عشق خود به پیشگو می شود و برمی گردد تا تقاضای ازدواج با سوفی کند. در واقع این ریل دوم است که قطار داستان فیلم را با چاشنی عشقی به جلو میبرد. تقریبن تا آخر فیلم به نظر میرسد که وودی آلن در اینجا سحر و جادو را به عقد علم در آورده است. نوعی عقب نشینی. چرا که حتی در صحنه ای از فیلم استنلی وادار میشود که برای اولین بار دست به دعا بردارد تا عمه اش بهبود یابد. اما این تنها ظاهر قضیه است. چون باز در انتهای فیلم آلن نظر واقعی خود را میگوید و همچنان نشان میدهد که به باور خود وفادار است و همه این اسباب و وسایل را تنها برای افشای این شارلاتانیسم بکار گرفته است.

«سحر در نور ماه» پاسخ وودی آلن به باور دنیای مافوق ( روح، بعد مرگ، سحر و جادو) ست. در این فیلم وی سعی دارد یکبار دیگر به ببینده خود بگوید چنین دنیایی وجود ندارد. اگر سحری هم هست همان پرتو افکنی نور ماه بر حضور این دو دلداده است كه سبب آفرينش عشق گشته است.  سحری که از آسمان بر وجود این دو، در شبی بارانی در پناه مکانی، حلول کرده است. سحر واقعی است و نه چیزی دیگر!

قصد من نوشتن در محتوا و شکل فیلم نیست. چون واقعن کار به درازا میکشد. از همین رو من همه داستان را تعریف نکردم و قصدم تنها تشویق خواننده به دیدن این فیلم است.

بازیگران این فیلم بخشن از مشاهیر و جایزه بگیرهای فیلم و تاتر هستند و خود وودی آلن چندین بار از این جوایز برخوردار گشته است. بازیگر اصلی فیلم که در نقش استنلی ایفای نقش می کند، در سال ۲۰۱۰ (؟) در نقش پادشاه انگلیس دارای شهرتی شد و جایزه اسکار را از آن خود کرد. پادشاهی که زبانش میگرفت و در اثر تمرین و راهنمای استاد این لکنت زبان را مداوا کرد و اولین پیام خود را در ابتدای جنگ جهانی دوم به مردم انگلیس ارسال کرد و مردم را تشویق به دفاع و مقاومت در مقابل ارتش نازی. در باره دیگر بازیگران هم میتوان بسیار گفت اما در قالب فیسبوک همین کافی ست. دیدن این فیلم را از دست ندهید!

***

گفتگویی با وودی آلن!

یزگزدان: اصغر نصرتی (چهره)

در جستجوی مطالب و اطلاعات در باره فیلم «سحر در نور ماه» بودم که تصادفن مصاحبه ای از وودی آلن را یافتم که توضیحات مفیدی هم در باره فیلم مذکور محسوب میشد. وودی آلن ضمن اینکه در این مصاحبه کوتاه با کریستیان پترسن سعی دارد فیلم را معرفی کند، کمی هم از نظریات خود حرف میزند. مفید دانستم این مصاحبه را، گرچه نه چندان دقیق، ترجمه کنم و در اینجا درج. اهل فن و مسلط به زبانهای انگلیسی و آلمانی را به آدرس مصاحبه دعوت میکنم تا اگر مایل بودند به تدقیق ترجمه من بپردازند. تا کلامی به نادرستی نگفته باشم. آدرس مصاحبه تصویری مذکور را هم در پایان این ترجمه آورده ام.

پرسش:

در آغاز فیلم کولین فیرتس، شخصیت استنلی تردست ماهر و مشهوری، را میبینیم که در سراسر اروپا (برلین) به اجرای نمایشهای خود مشغول است. این داستان اساس واقعی دارد یا حاصل فکری ابتکاری ست!؟

پاسخ:

نه. بیشتر نتیجه ماحصل افراد مختلفی ست که در اين شغل (هنر) فعال بوده اند. در دهه بیست یک عالمه از این تردستان بودند و البته متقلبین بسیار كه برخی توسط رسانه ها افشا شدند. «هودینی» یکی از این افراد بود و البته بسیار دیگر که ادعای این افراد متقلب «پیشگو» را افشا کردند! افرادی که مدعی گفتگو با مردگان بودند.

پرسش: 

شنیدم که تو یکبار درباره «هودینی» گفتی که خیلی دلت میخواست که او دنیای نامحسوس را بتونه کشف کنه.

پاسخ:

 هدف او این نبود که افراد متقلب در این عرصه را افشا کنه. اون بیشتر مایل بود که این دنیای ادعایی رو درک کنه. هیچ چیز برایش بدتر از این نبود که به این نتیجه برسه که وسیله ای وجود نداره که دنیای ارواح را ثابت کنه. در چنین موفقیتی میتوانست مادرش را که تازه مرده بود، دوباره ببیند. درست بعد از مرگ مادر دنبال چنین امکانی گشت، اما نیافت. او نمیتوانست به خودش دروغ بگه. نمیتونست اینطور وانمود کنه که آنچه ادعا  میکنن (متقلبین) واقعیت داره.

پرسش:

تو یکی از بزرگترین افرادی هستی که درک سالم رو نمایندگی میکنه. آیا جز یا بخشی در تو وجود داره که دنبال سحر واقعی باشه!؟

پاسخ:

طبیعتن من خوشحال خواهم بود، همچو استنلی در فیلم، اگر میفهمیدم که چطور در اداعای (عدم وجود دنیای ارواح) خود اشتباه میکنم. من دلم میخواد وقتی فردا از خواب بیدار میشم، متوجه بشم که همه ی پیشگویان، ساحرین و وسایل اینچنانی تقلب نیست و من اشتباه می کردم.

من همیشه این داستان گفتگوی تلویزیونی خودم رو با بیلی گراهام ( Billy Graham ) تعریف میکنم. او نماینده و مدافع افکار کلیسای پرتستان بود و من هم از افکار خودم دفاع میکردم. او به من گفت که اگر حتی به وی ثابت بشه که او در افکار خودش اشتباه میکنه و من حق دارم در ادعای عدم وجود خدا و جهان بعد مرگ، باز هم وی زندگی بهتری از من داشته و طی کرده. زیرا او (بیلی) به مراتب بیشتر از من با امید زیسته. امیدی که مبناش نگهداری و مواظبت از او توسط دیگری (خدا) هستش. چرا که زندگی او دارای معناست و زیبا. کسی مواظب ماست. و من به هیچکدام از اینها باور ندارم. پس حتی اگر او در این راه و باور اشتباه بکنه باز من زندگی دردناک و فاجعه باری تر از او خواهم داشت. و او در این مورد حق داره!

پرسش:

وقتی من فیلمهای ترا می بینم. این احساس بهم دست میده که انگار محل واقعه فیلم جایی غیر آنچه تو انتخاب کردی و به تصویر کشیدی نمی تونسته باشه! پرسش اینه که تو نخست محلی رو برای فیلم برداری انتخاب میکنی و تحت تاثر آنجا به خلاقیت دست میزنی یا اینکه مقوله برعکس اتفاق میفته؟

پاسخ:

 نه. من دوست دارم که واقعه فیلم در یک مکان رخ بده .اگر یکی به من بگه که بیا در پاریس یک فیلم بساز، من چنین کاری نخواهم کرد، وقتی میشه همین فیلم رو در نیویورک یا کالیفرنیا یا لندن ساخت و بعد برم در پاریس بسازم. فقط به خاطر اینکه در پاریس ساخته باشم؟! نه من مایلم فیلمی در پاریس ساخته باشم که فقط داستانش درخور فضای پاریس باشه و نه هیچ جای دیگه. و اگر از جاهای بخصوص همچو بوینس آیرس یا ریو یا استکهلم، برای همین کار بپرسند، من دوست دارم که آنجا فیلمی بسازم. اما من برای این کار نیاز به یک ایده دارم. نه فقط یک ایده که منو با این مکان پینوند بزنه، بلکه یک ایده که در چنین مکانی رشد کرده باشه!

پرسش:

خب چه چیزی ترا در محلی چون «کُت د آزور» ( محلي كه فيلم “سحر در نور ماه” ساخته شده ) به خود جلب کرد و ترا مورد خطاب قرار داده؟

پاسخ:

آنچه در این مکان مرا مورد خطاب قرار داد این بود که در دهه ۲۰ ثروتمندان بسیاری بدانجا رفت و آمد داشتند. و در دهه ۲۰ در آمریکا و اروپا رسانه های تقلبی بسیار هوادار داشت. احضار ارواح  و پیشگویان زیادی بودن و اظهار وجود میکردند. انها حتی با دوربین عکاسی عکس گرفتند و به اسم ارواح نشان دادند … و همه اینها تقلبی بیش نبود. اینها مردم رو گول میزدند. اینها به سوی ثروتمندان میرفتند و اینطور وانمود میکردن که توانایی گفتگو و تماس با مردگان را دارند و همه این چیزها رو … و مردم کلی پول به اینها می پرداختن. جنوب فرانسه جای خوبی بود برای این کلاه بردارها.

(http://www.filmstarts.de/…/500-Woody-Allen/interviews/…)

***

عکسها را هم همگی از اینترنت به عاریه گرفته ام.

۱۳ دسامبر ۲۰۱۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.