پس از ده سال سكوت
مروری بر تازهترین نمایشنامههای اكبر رادی
بهروز قنبرحسینی
بی هیچ شكی تمام كسانی كه در خارج از ایران بهسرمیبرند و به هرشكلی با هنر، به هر شكلش، در ارتباط هستند، میخواهند از چگونگی و كم و كیف مسایل هنری باخبر شوند. مقولهی تاتر نیز خارج از این دایره نیست، همهی آنهایی كه به نوعی در گیرودار تاتر در خارج از كشور هستند، پرُ مشتاقند كه از جریانات تاتری داخل كشور اطلاع حاصل كنند، آخرین محصولات صحنهیی، تازهترین حضور بازیگران در صحنه، آخرین تغییر و تحولات در زمینهی نمایش، آخرین نمایشنامههای چاپ شده و … مواردی هستند كه همیشه جزو اخبار شنیدنی و داغ محسوب میشوند. در این راستا آخرین نمایشنامههای اكبر رادی به دستمان رسید، {آمیز قلمدون} و {شب روی سنگفرش خیس}. آنچه كه میخوانید معرفی این نمایشنامهها و نقد و بررسی كوتاهی از آنهاست.
الف) روزنهی آبی
اكبر رادی جزو یكی از مطرحترین نمایشنامهنویسان معاصر ایران است. اولین نمایشنامهی او {روزنهی آبی} در سال 1341 منتشر شده و تا امروز بیش از ده نمایشنامه از او به چاپ رسیده است. {آ میز قلمدون} عنوان نمایشنامهیی است كه او در سال 1377 توسط انتشارات {نیلا} و پس از حدود ده سال سكوت منتشر كرده است. این نمایشنامه شامل 106 صفحه و سه بخش {جنین}، {رویا} و {تولد} است.
نمایشنامه داستان زندگی آقای شكوهی كارمند بازنشستهی بایگانی و همسرش شوكت است. او در تمام زندگی اداری و شخصیش به دور از هرگونه لغزش انسانی بوده است. او خوشنویسی میكند و به عرفان و موسیقی علاقه دارد و یكی از بزرگترین دلخوشیهایش بوتهی گل سرخی است كه به تازگی در باغچهاش كاشته است. شوكت، اما بر خلاف او، زنیست پرمشغله و بهنوعی مدیر خانه است. او بیشتر وقتش را در صف تعاونی برای خرید میگذرانَد و با حشمتخانم، همسایهشان، رابطهیی دوستانه دارد. پسر حشمتخانم در ایتالیا زندگی میكند و او میخواهد برای دیدن پسرش به آنجا سفركند و از شوكتخانم هم میخواهد كه او را در این سفر همراهی كند. شوكت نیز به این سفر علاقهی فراوانی دارد ولی از طرفی نگران شكوهی است. تمام افتخار آقای شكوهی این است كه در سراسر زندگی اداریش رشوه نگرفته و با شرافت زندگی كرده است و یكی از تابلوهای خطش را مدیر كل اداره به دفترش آویزان كرده است و اتفاقا شوكت همیشه آقای شكوهی را به خاطر دلخوشكردن به این افتخار واهی سرزنش میكند. نمایشنامه در بخش {تولد} با مرور زندگی مشترك توسط شوكت و سپس سرزنش آقای شكوهی، به اوج خود میرسد و پس از آن، با اهدای گل سرخی، توسط آقای شكوهی به شوكت، به مناسبت تولدش و مرگ آرام آقای شكوهی، به پایان میرسد.
در اولین بخش {جنین} اكبر رادی افراد نمایش را به خواننده معرفی میكند. از همان ابتدا كه آقای شكوهی آرام در كنج كاناپه لمیده و مشغول روزنامهخواندن است و شوكت با جوش و خروش از بدجنسی جعفرآقای سبزیفروش و قرارش با حشمتخانم برای رفتن به تعاونی میگوید، ما با شخصیتهای اصلی نمایش آشنا میشویم. در این بخش خواننده همچنین با شخصیت {حشمتخانم} و مناسباتش با افراد تعاونی و ارتباطات خالهزنكی آنها آشنا میشود. به جرات میتوان گفت كه رادی در این بخش با استادی و توانایی قابلی توانسته شخصیت آقا و خانم شكوهی و حشمتخانم و نوع ارتباطشان را با هم به خواننده منتقل كند.
در بخش دومِ، {رویا}، با دو دختر آقای شكوهی {ماندانا} و {ركسانا} آشنا میشویم. آنها كه هر دو شوهركرده اند، همانند مادرشان مدام مراقب آقای شكوهی هستند. آنها آمده اند تا سری به پدرشان بزنند و از او دعوت كنند تا به خانههایشان میهمان شود. اما آقای شكوهی هیچكجا را مثل خانهی خودش نمیداند و در آنجا احساس راحتی نمیكند. او در اینبخش برای دخترانش داستانی را تعریف میكند. در این بخش نویسنده از تكنیك نمایش در نمایش استفاده كرده تا خاطرهیی را به شیوهی سمبولیسم بازگو كند. او از {حسنك} میگوید كه خاركن است و بر اثر اتفاقی شاهد تیراندازی پادشاه به {گوگلبان} بوده است. پیشكار پادشاه از او میخواهد كه به دروغ بگوید كه پادشاه قصد شكار قوچی را داشته و تیر به خطا رفته و به گوگلبان اصابت كرده است. پیشكار از حسنك میخواهد كه به عنوان شاهد در دادگاه حضور یابد و شهادت دروغ دهد و در عوض پولی بابت این كار بگیرد تا پادشاه مجبور نشود جریمهی سنگینی را بپردازد. حسنك راضی به اینكار نمیشود. پیشكار میداند كه زن حسنك در حال زایمان است و او پول كافی برای زایمان زنش ندارد. پیشكار حسنك را وسوسه میكند، اما حسنك راضی به شهادت دروغ نمیشود. او حاضر است همچنان خاركنی بی پول بماند، اما به خاطر پول وجدانش را نفروشد و درستكاریش را با پول معاوضه نمیكند.
در بخش {تولد} كه آخرین بخش نمایشنامه نیز هست، خواننده درمییابد كه درست در روز تولد ماندانا به آقای شكوهی پیشنهاد رشوهیی قابل توجه میشود، اما او این پیشنهاد را رد كرده، حالش بد شده و سر به كوه گذاشته است. به خاطر همین ردكردن پیشنهاد و همواره در تنگنا زندگیكردن، شوكت همسرش را زیر هجوم سرزنش قرار میدهد. این سرزنشها تا انتهای نمایشنامه ادامه مییابد تا اینكه آقای شكوهی آرام و بیصدا میمیرد.
در این نمایشنامه، بدون اینكه اتفاق خاصی بیفتد، ما شاهد فاجعه هستیم. مرگ آرام آقای شكوهی شاید مرگ ارزشهای انسانی و درستكاری است. در پایانِ نمایشنامه میتوان این سوآل را مطرح كرد كه در مقابل آن پیشنهادِ پیشكار در آن شرایط بحرانی، اگر هر یك از ما بودیم، چه میكردیم؟ آیا در شرایط بعد از انقلاب نمونههایی همانند آقای شكوهی راهی به جز مرگی آرام دارند؟ در جامعهیی كه نمونههایش، مانند حشمتخانم و امثالهم، از تعاونی گرفته تا سبزیفروشی و جلسات مذهبی و… همواره در تقلای گرفتن هستند، آیا آقای شكوهی ها، بیآنكه فریادی بزنند، محكوم به نابودی نیستند؟ دختران آقای شكوهی، به عنوان نمایندگان نسل جوان، چیزی بیشتر از آنچه كه مادرانشان میخواهند، طلب نمیكنند؛ با این تفاوت كه به جای نخود و كشمش از شكلات و پفك و آبنباتهای خارجی حرفمیزنند. آقای شكوهی در انتهای نمایش با اهدای گل سرخی به شوكت و آرزوی لحظهیی نوازش از سوی او، به آرامی میمیرد بیآنكه شخصیت واقعیش شناخته شود.
ب) شب روی سنگفرش خیس
شب روی سنگفرش خیس عنوان نمایشنامهی دیگریست از اكبر رادی كه در سال 1378 توسط انتشارات نیلا در 157 صفحه به چاپ رسیده است. این نمایشنامه روایتیست در شش دفتر.
دكتر غلامحسین مجلسی، استاد دانشگاه، كه بازنشسته شده است، به همراه دختر كور خود، {نوشین} و خواهر بیوه اش، {رخساره} زندگی میكند. آنها با خانوادهی آقای ابوالفضل گلشن، همسایه و صاحبخانهشان و آقای دكتر كامران فلكشاهی، در یك مجموعهآپارتمان زندگی میكنند. دكتر مجلسی كه در این روزها فقط حقوق بازنشستگی میگیرد، سعی میكند، با مطالعهی متنهای ادبی و ترجمهی آنها، اندكی به امرار معاش كمك كند. در این میان جوان دانشجویی {فرهاد آرمین} به دكتر مجلسی كمك میكند.
نمایشنامه با تكگویی دكتر مجلسی آغاز میشود، او در ابتدا به معرفی خود و خانواده و شرایطش میپردازد. شرایطی كه در پاییز سال گذشته فاجعهیی را به همراه داشته است. در این دفتر ما با تمام شخصیتهای نمایشنامه آشنا میشویم، همینجاست كه با {محمدباقر مژدهی} آشنا میشویم، هم اویی كه میآید، تا به دكتر مجلسی پیشنهادِ دوبارهی كار در دانشگاه و تدریس دوبارهاش را بدهد. در این دفتر همچنان رادی ما را با شخصیت {ناهید}، زن سابق دكتر مجلسی، آشنا میكند. او از دكتر مجلسی طلاق گرفته و اینك در خارج از كشور زندگی میكند. شخصیت ناهید جابهجا، در طول نمایشنامه، با تكنیك برگشت به عقب، {فلاش بك}، معرفی میشود؛ او زنی است كه تمام فكر و ذكرش خریدكردن كفش و لباس و عطر ماگنولیا، از خیابان گاندی، و نوشیدن قهوه است. در روایت دفتر اول ما به تضاد آرمین جوان با مژدهی پی میبریم. در روایت دفتر دوم خواننده با شخصیت {گلشن} آشنا میشود. او مردی متعلق به قشر بازاری و با خصوصیت مذهبی-سنتی است. او همواره به خانوادهی دكتر مجلسی كمك كرده و رابطهی خوبی با آنها دارد. او در این دفتر به دیدن دكتر مجلسی میآید تا با مطرح كردن خرید خانهی جدیدش، با حجب، صد هزار تومانی را كه به آنها قرض داده بوده است، طلب كند. مشكل آغاز میشود، میبایست این پول برای آقای گلشن تهیه شود. هر كسی به فكر میافتد. در این دفتر همچنان ما با {حامد}، خواهر زادهی ناهید، آشنا میشویم. او به نوعی نمایندهی ناهید است و ناهید توسط او كل طلبهایش را از دكتر مجلسی گرفته است. در این دفتر او آمده است تا قالیچهی خانه را كه دكتر مجلسی میخواست با فروشش بدهی خود را به گلشن بپردازد، پس بگیرد. قالیچهیی را كه زمانی گلشن به ناهید هدیه كرده بود. حامد قالیچه را میبرد و مشكل دكتر مجلسی حادتر میشود. در دفتر سوم اكبر رادی تمام شخصیتهای نمایشنامه را، تحت عنوان دورهی شام، دور هم جمع میكند و هر یك، با توجه به شخصیت خود، با دیگری به گفتگو پرداخته و گاه به تضاد میرسند. مژدهی كه آدمی است نانبهنرخروزخور، دكتر فلكشاهی كه گاه و بیگاه فرانسه حرف میزند و مطبش را پایین شهر بناكرده تا پول بیشتری دربیاورد، گلشن كه تسبیحی در دست دارد و همواره تمجید رخساره و ناهید را میكند و آرمین كه جوانترین عضو این شبنشینی است و با نگاه تیزبین و زبان تندش پرده از شخصیت این جماعت برمیدارد و با آنها به تضاد میرسد. تضاد بین آرمین با دكتر فلكشاهی به آنجا میرسد كه او با چاقو به فلكشاهی حمله میكند. آرمین همچنین با مژدهی نیز به تعارض برمیخیزد. او نشان میدهد كه دشمن دورویی است. در روایت دفتر چهارم و پنجم در حقیقت دكتر مجلسی میكوشد تا با یاری آرمین پول را تهیه كند. {رخساره} از یكسو میخواهد یا با مطرحكردن مشكلش با فلكشاهی پول را از او قرض بگیرد و یا از سویی دیگر از گلشن بخواهد، زمان بازپرداخت پول را تمدید كند. گلشن در برخورد با رخساره از او تقاضای ازدواج میكند، چرا كه همسر اولش برای او پسر به دنیا نیاورده است. رخساره به شدت آقای گلشن را از خود دورمیكند و راهی دیگر بهجز فلكشاهی ندارد. او به سراغ فلكشاهی میرود و چك صدهزارتومانی را از او قرض میگیرد، بی آنكه معلوم شود، در ازای این قرض چه بهایی پرداخته است. از طرفی دیگر آرمین برای دكتر مجلسی از فروش كتابهایش صدهزارتومان میآورد. در اوج و انتهای روایت ششم نوشین خودكشی میكند و این همان فاجعهیی است كه دكتر مجلسی از همان ابتدای نمایشنامه به ما خبرمیداد. آرمین میخواهد به سوئد مهاجرت كند و نمایشنامه با تكگویی دكتر مجلسی به پایان میرسد. او در پایانِ نمایشنامه از وضعیت سلامتیش میگوید و ما در مییابیم كه بر اثر یك عمل جراحی میخواهند تارهای صوتیش را بردارند. او در پایان میگوید: “… حالا كه توی این مه غلیظ و شبانه و باران، در دامنهی سفالهای این خانهی كهنه، قوز كردی، قطره قطره، خون چكان، روی سنگفرش خیس، آقای مجلسی، دیگر چه احتیاجی به حنجرهات داری؟”
این نمایشنامه بار اول در بهمن و اسفند 1377 و همچنین نمایشنامهی {آ میز قلمدون} در آبان و آذر 1376، به كارگردانی هادی مرزبان در تهران به روی صحنه رفته است.
هر دو نمایشنامه همانطوركه از اكبر رادی انتظار میرود، دارای ساختاری محكم و منسجم هستند. گفتگوهای نمایشنامهها بسیار استادانه و ماهرانه نوشته شده اند و زبان نمایشنامهها یكدست هستند و در پیشبرد نمایشنامهها كمك موثری میكنند. تكنیكهایی كه در هر دو نمایشنامه انتخاب شده اند بسیار بجا و قابل ستایشند. هر دو نمایشنامه در پارهیی نكات نیز زمینههایی مشترك دارند. زمانِ هر دو نمایشنامه بعد از انقلاب است كه نشانههای مشخصی هم دارد. نشانههایی كه قابل بحث هستند. مثلا در نمایشنامهی “آ میز قلمدون” شوكت، همسر آقای شكوهی، مدام از این مینالد كه باید در صف تعاونی برای خرید مرغ بایستد. نمونهی این مشكل در نمایشنامهی دیگر این است كه رخساره، خواهر دكتر مجلسی، باید در صف تعاونی بایستد، تاجاییكه گلشن برایشان از تعاونی مرغ بیاورد. میتوان این سوآل را مطرح كرد كه آیا تاثیر انقلاب در شرایط اجتماعی ایران فقط تعاونی و صف و گرفتن مرغ بوده است. ما در هیچكجای نمایشنامهی {آ میز قلمدون} این را نمیفهمیم كه از كجا و بر اثر چه شرایطی شوكت اینهمه ولعِ گرفتن دارد. چرا مجبور است كه در صف بایستد و برای خرید مرغ اینهمه تلاش كند؟ شاید رادی فرض را بر این گرفته كه مخاطبش این شرایط را میشناسد و لازم نیست تا توضیح واضحات دهد، اما میتوان این سوآل را مطرح كرد كه بر سر مخاطبی كه سالها بعد میخواهد این نمایشنامه را بخواند و یا اجرای آن را ببینند، چه میآید. او از كجا باید بداند كه این ولع و حرص از كجا آمده است؟ این مشكل در نمایشنامهی {شب روی سنگفرش خیس} نیز وجود دارد. رادی با تبحری خاص تیپ آدمهای بعد از انقلاب را معرفی میكند، اما در هیچكجا اشاره نمیشود كه چرا مثلا دكترِ فرانسهرفتهیی مثل یك زالو رفتار میكند و مطبش را در پایین شهر بنا میكند تا پول بیشتری به چنگ بیاورد؟ یا آقای مژدهی، استاد ادبیات دانشگاه كه نانبهنرخروزخور است، بر اثر چه مناسباتی هنوز هم در دانشگاه بر خلاف دكتر مجلسی تدریس میكند؟ واقعا چگونه پیش آمد و یا چه اتفاقی افتاد كه چنین آدمهایی به چنین ورطهیی فرو افتادند؟ تنها كسی كه از این شرایط مینالد و در جلوی این شرایط به نوعی می ایستد، آرمین جوان است كه او هم راهی، به جز اینكه به سوئد برود، ندارد. از نكات مشابه دیگر در هردو نمایشنامه شخصیت اصلی است. هردو بازنشسته و به نوعی با همسران خود مشكل دارند. همسر دكتر مجلسی در گذشته مدام به فكر عطر ماگنولیا و خریدهای گران از بوتیكهای بالای شهر بوده است. او با شرایط پس از انقلاب نمیتواند كنار بیاید و به كانادا میرود. همسر شكوهی هم مدام به فكر زندگی بهتر است و همیشه مجلسی را سرزنش میكند كه چرا به فكر زندگیش نبوده است، یكی از دغدغههای او سفر به ایتالیا است و تا جایی پیش میرود كه تا سرحد مرگ همسرش را تحقیر میكند. همسرانِ شخصیتِ اصلی نمایشنامهها به نوعی در تضاد با شوهرانشان هستند تاجاییكه آنها به گونهیی شخصیت منفی نمایش میشوند. تضادی كه باز از شرایط اجتماعی بعد از انقلاب سرچشمه گرفته و نویسنده به آن نپرداخته است. این عدم پرداخت به شخصیتهای نمایش و مطرحنكردنِ علت رفتارهای آدمهای نمایش و نشانندادن تاٍثیر شرایط اجتماعی بر آدمهایی چون شوكت، دكتر فلكشاهی، گلشن، حتی آرمین و… نمیتواند از سهلانگاری اكبر رادی سرچشمه گرفته باشد، چرا كه در توانایی شخصیت پردازی او هیچ شكی نیست. اما واقعا علت اصلی چیست؟ آیا رادی نمیخواسته بیشتر از آنچه كه هست، به عمق شخصیتهای نمایش وارد شود؟ علت، هر چه كه هست، میتواند قابل بحث و تامل باشد.
چاپ و اجرای آثار اكبر رادی، پس از حدود دهسال، این نكته را دوباره ثابت میكند كه اگرچه از نویسندهیی سالها خبری نباشد، اما او از شرایط پیرامون تاثیر میگیرد و مینویسد و همین نوشتنش، یعنی پیروزی او بر شرایط.