اصغر نصرتی (چهره)
۱- پدیدهای چون «یووال نوح هراری»!
هراری در ده سال اخیر یکی از چهرهای مطبوعاتی و دانشگاهی مشهور جهان گشته است. این اندیشهورز و محقق دقیق انسان کرهی زمین شاید یکی از جوانترین تاریخپژوههای مشهور جهان است که در زمینه ی امور کلان بشریت از دیروز تا امروز به بررسی پرداخته است.
هراری چند مشخصه دارد که او را از قامت یک محقق به چهرهای جنجالی بدل کرده است. اسراییلی بودن، همجنسگرا بودن و گیاهخواری! هرکدام از این سه ویژگی برای او دردسرهایی و مشخصهایی به ارمغان آورده است. همجنسگرایی اش در نزد مرتجعین اسراییل خوش نیامد و اسراییلی بودنش خیلی زود سبب شد که تاریخ انتشار و ماندگاری اش در بازار کتاب ایران هرچه کوتاهتر شود و همه کتابهایی که به سرعت به بازار عرضه و تقاضا نشر یافته بود و تقریبا با اندک فاصله از انتشار انگلیسی آن، یکشبه ممنوع شود و امروز حتی در سایتهای مجاز حکومتی نمونههای پیدی اف آن هم برچیده شده است. اما گیاه خواری او و موضعگیری سخت وی در مقابل «انقلاب کشاورزی» هم سبب شد که بسیاذی حرفهای او را با شک و تردید بنگرند.
از دوازده کتاب او سه اثرش («انسان خردمند»/ تاریخ مختصر بشر، «انسان خداگونه»/ تاریخ فردای بشر و «۲۱ درس برای قرن۲۱») شهرت جهانی یافته و به بیش از دهها زبان جهان برگردانده شده است. او که با نگارش تاریخ تسلیحات و ارتش آغاز بکار پژوهشهای کلان کرد، عاقبت سر از سه موضوع مهم و پیوستهی دیروز ، امروز و فردای بشر درآورد. در این سه اثر سعی کرد مهمترین ویژگی بشر و آنچه سبب زیست و مکانیزم تغییرات و فراگشت (تکامل) زندگی او گشته و خواهد گشت را علتیابی و ترسیم جاندار کند.
بر آثار و نوع نگاه هراری سخن های منفی و مثبت بسیار رانده اند. جالب است که حتی در ویکیپدیای فارسی و آلمانی دو جمعبندی کاملن متفاوت از آثار او ارائه شده است. در زبان آلمانی مثلن کتاب «انسان خردمند» وی را کاملن مثبت و از سوی همه منتقدین تمجید کردهاند (البته منابع آنها همگی آلمانی هستند.) و در زبان فارسی همین دانشنامه با منابع انگلیسی او را به ناتوانی در برخورد علمی با مقولات متهم کرده اند. جالبتر اینکه در همین ویکیپدیای فارسی مینویسند که از سال ۱۳۹۸ کتابهای هراری در ایران از سوی وزارت ارشاد ممنوع و از کتابفروشیها برچیده شدند، اما دریغ از بیان علت آن.
اینکه به راستی چه میزان از فرضیهها و برداشت و آینده نگری او بر پایهی علمی ست، از فهم من بیرون است، اما اینکه او توانسته بحثهای علمی، حتی اگر اندکی شبه علمی، را اینچنین شیرین و عوامپسندانه (برای عموم!؟) ارائه دهد که در سراسر جهان کتابهایش ماه ها در بهترین جایگاه ویترینهای کتابفروشیهای قرار گیرد و بیشترین فروش را داشته باشد، سخت قابل تایید و تحسین است.
آنچه به نظر من می رسد، آنهم در کتاب انسان خردمند، جانبداری عمدی او از گیاه خواری توسط نقد سخت بر دوران کشاورزی بشر است. هراری این دوران را آغاز انحراف بشر از شاهراه تکامل طبیعی میداند. نکته دیگر نقد او بر مالکیت شخصی در زناشویی و چه بسا (در پرده مطرح میکند.) و ادعای آزادی همجنسگرایی در دوران اولیه بشر است.
——–
خلاصهای از کتاب انسان خردمند
بخش اول: انقلاب شناختی
انسان موجودی بیاهمیت
مقدمه
کتاب انسان خردمند با ۶۲۱ صفحه (در زبان فارسی) توسط یووال نوح هراری ابتدا در سال ۲۰۱۱ در اسراییل به زبان عبری منتشر شد و ۲۰۱۳ به زبان آلمانی و ۲۰۱۴ به انگلیسی و ۱۳۹۶ به زبان فارسی برگردانده شد. در کمتر از شش ماه این کتاب در ایران به چاپ پنجم رسید.
این کتاب نخستین اثر سگانه و پیوستهی وی است که به شکلی کلان به موضوع کلان ٍانسان از دو منظر زیستی و تاریخی نگریسته و مورد دقت قرار داده است. همین کتاب هم بود که برای مدتها در جایگاه پرفروشترین کتابهای سال جای گرفت و او را به شهرت رساند.
هراری در این کتاب نوعی نگاه تاریخی با پسزمینهی فلسفی به زیست بشریت دارد و تاریخ و تمدن او را به نقد کشیده است. کارش شباهتی به تاریخ تمدن ویلی دورانت دارد اما نگاهش بیشتر انتقادی ست تا تحسین و حیرت. شیوه به پرسش کشیدن فراز و نشیب زندگی انسان و خطاهای آن را به زبانی صریح و اندکی تلخ، چون برتاند راسل، بیان میکند. انگار این شیوهی کار فلسفهی یونان که بعدها به راسل به ارث رسید، حالا در دست اوست: همه چیز را میتوان به پرسش کشید. کار ما در این جهان تنها حیرت و تمجید و تحسین نیست. هراری احتمالن وقت کار این جمله ی گوهرین برتولت برشت را مقابل چشمانش داشته که روزگاری گفته بود: “شک کوهها را به حرکت وا میدارد.”
کتاب انسان خردمند از چهار بخش و بیست فصل شکل گرفته است. هراری معتقد است که بشر امروز (خردمند) چهار انقلاب مهم از سر گذرانده که اینها در سرنوشت زیستی، اجتماعی و فرگشت فکری او سخت موثر بودهاند. از همین رو کتاب خود را با این چهار انقلاب بخشبندی میکند: «انقلاب شناختی»، «انقلاب کشاورزی»، «انقلاب وحدت بشر» و «انقلاب علمی».
پس من نیز در خلاصهنویسی کتاب همین بخشبندی را اساس کار خود قرار میدهم.
نویسنده پیش از آنکه این بخشها را به شکل مبسوط توضیح دهد، یک گاهشماری بلندبالایی از روز نخست پیدایی گیتی و بعد کرهزمین ارائه میدهد و آن را تا دویست سال پیش دنبال میکند. یعنی از بینگ بنگ معروف تا انقلاب صنعتی! تا خواننده از ابتدا تا حدی با چشمانداز بحث و فرازهای آن آشنا شود و بحث برایش آسانتر گردد.
بگذارید اما پیش از آنکه از کتاب بگویم، تحسینی هم از ترجمهی خوب و خوانش شنیداری عالی آن بکنم. تا شاید اندک سپاسی از یک کار خوب به جا آورده باشم.
———-
۱- انسان موجودی بیاهمیت
بحث مهم و اولیه در این بخش و به عبارتی در فصل نخست آن تعریفی از جنس و گونه است. هراری به دو نکته مهم در این واژه مورد دقت قرار میدهد. نخست اینکه «جنس» کلیت بزرگتری را در بر میگیرد و «گونه» یک زیرمجموعه از آن است.
انسان با نوعی از خانواده شامپانزه همخانواده هستند، اما از وقتی که انسان به روی دوپا می ایستد و ابزار ساز میشود، نه تنها جنس جدیدی از موجدات زنده پیدا میشود، بلکه گونههای مختلفی چون انسان-میمون، نئاندرتال، کانترپوس … و عاقبت «انسان خردمندي»، ظهور میکنند. اینجا نکته تازه ای هراری به آنچه ما در گذشته میدانستیم، می افزاید: این گونه های مختلف بشریت حاصل فرگشت خطی نیستند. یعنی بعدی نتیجهی تکاملا خطی قبلی نبوده است، بلکه با توجه به محل زیست و نوع زیست حد تکامل خود را طی کرده. پس این «گونه»ها زیست موازی داشتند.
حالا این پرسش را هراری طرح میکند که پس این گونههای مختلف از این جنس چرا باقی نمانده اند و امروز ما فقط شاهد یک گونه (انسان خردمند) از جنس بشر هستیم؟ بر این پرسش وی پاسخ صریحی ندارد و حدث و گمان جای آن را میگیرد. اما دو فرضیه را محتملتر میداند. نخست اینکه گونهی قوی وقتی در مجاورت گونهی ضعیفتر (مثلن نئاندرتال) قرار گرفت به «نسل کشی« دست زده و یا اینکه در برخی جاها آمیزهای از این دو رخ داده و مثلن انسانهایی چون نژاد زرد را شکل داده اند.(؟!)
به هر صورت وی معتقد است که اولن انسان اولیه در کلیت هستی موجودی مهم و تاثیرگذار نبوده و فقط وقتی به اندیشه، ابزارسازی دست میزند، میتواند بر محیط زیست خود و دیگر موجودات زنده تاثیر گذارد. دیگر اینکه نخستین گونههای بشری از آفریقا آغاز پیدا شده اند (شاید به دلیل گرمای محیطی؟) و بعد به اروپا و آسیا سرازیر.
اما این تاثیرگذاری محیطی شگرف جنس انسان بر خویشتن و پیرامون از چگونه ممکن میشود و دیگر موجودات زنده ناتوان از آن بودند؟ هراری نقش زبان را در انسان برجسته میکند. اما اینجا هم با اندکی فاصله از نظریههای کلاسیک. زبان انسان تنها به هشدار و علامت محدود نمیشود. این زبان تا منتهای تخیل راه دارد. این مهمترین وجه ممیزهی زبان او با دیگر موجودات زنده است. یک میمون میتواند همراه خود از شیر در کمین آگاه کند اما نمیتواند شیر را در وجه تخیلی سلطان جنگل بداند. شاید پرسیده
شود چرا این امر اینهمه مهم است. تخیل کجای زندگی بشریت کارکرد دارد؟ اگر از تراوشات امروزهی تخیل که در فلسفه و ادبیات و غیره بگذریم، باید به توتمپرستی، باور به اسطوره و سرانجام پیدایش دین اشاره کرد که همگی حاصل تخیل هستند. اما برای هراری این جمعبندی (کلاسیک) از تخیل کافی نیست و تخیلی را در جنس بشر برجسته میکند که ابدا در نگاه اول هیچ سنخیتی با فهم متداول از تخیل ندارد. او حقوق بشر، اعتماد مردم به کمپانی ماشینسازی عظیمی چون «پژو» یا دلار را نتیجه تخیل (و اعتماد) میداند که در زندگی مدرن ما بر همگان امری طبیعی قلمداد میشوند. تخیلی که نه تنها در اعداد تا بینهایت راه دارد، بلکه زیست انسانها را در مجموع های بسیار کلان ممکن میکند، چون همه به یک تخیل چون ناسیونال، حقوق، قانون، عدالت اعتماد دارند. مجموعه ای بسیار بزرگتر (به لحاظ کمیت و کیفیت) از هر زندگی جمعی موجودات زندهی دیگر است.
———
انقلاب شناختی ۲
۱- انسان موجودی بیاهمیت
بهای تفکر
همه گونه های بشری وجوه مشترکی دارند که آنها را از موجودات دیگران جدا میکند. این وجوه مشترک «حجم مغز» و «راه رفتن روی دوپا» است.
۱- وزن مغز بشر.
مغز بشر بزرگترین حجم را نسبت به دیگر جانداران دارد. مثلن پستاندارانی با وزن شصت کیلوگرم، به طور متوسط دارای مغزی به اندازهی ۲۰۰ سانتیمتر مکعب هستند. در صورتی که حجم مغز انسان ۲/۵ میلیون سال قبل ۶۰۰ سانتیمتر مکعب بوده. انسان خردمند نوین میانگین ۱۲۰۰ تا ۱۴۰۰ سانتیمتر مکعب حجم مغز دارد.
اما مغز بزرگ دشواری حمل و رساندن انرژی هم دارد. مثلن مغز انسان خردمند دو تا سه درصد از کل وزن او را در برمیگیرد، اما انرژی مورد نیازش در حالت استراحت تا ۲۵ درصد میرسد. در حالی که میمون در چنین شرایطی فقط ۷ درصد انرژی لازم دارد. انسانهای اولیه برای تامین انرژی مغز از دو جا میبایستی صرفهجویی می کردند؛ یکی از راه صرف وقت بیشتر برای یافتن خوراک و دیگر اینکه تحلیل عضلانی. (کوچک شدن اندام به طور کل) البته امروز کارکرد و رشد مغز مصرف بسیار دارد و بشر با توجه به پیچیدگی زندگی، آن را به خوبی به مصرف میرساند، اما در گذشته ی دور زندگی ساده ای داشته و مصرف مغز نسبت به زیستش کمتر بوده، پس میبایستی از جایی (اندام) صرفهجویی میکرده است.
۲- راه رفتن روی دو پا
دیگر ویژگی انسان روی دو پا راه رفتن است. رهایی دست ها برای مهارت بیشتر و ساختن ابزارهای بهتر منجر میشود. راست گشتن قامت و دیدن بهتر پیرامون و شکار سبب میشد که عضلات عصبی مغز رشد بیشتری کنند. سرپا ایستادن اما حمل جمجمه را دشوار میکند و سبب درد کمر و خشکی گردن میشود. در زنان علاوه با نکات قبل سبب تنگ تر شدن مجرای زنانه، سخت تر شدن زایمان و مرگ و میر زنان در دیرباز میشود. آیا همین امر سبب شده که بچهی انسان زودتر دنیا بیاید یعنی نارستر و ناتوانتر و محتاجتر از دیگر موجودات برای کمک (مادر …) باشد؟
اما انسان در گذشته و پیش از ساختن ابزار حرف مهمی در مقابل دیگر موجوداتی چون شیر، فیل و حتی کرکس نداشت. پس در زنجیره ی غذایی جایگاهی نداشت. این ابزارسازی او بود که آرام آرام او را صاحب جایگاه در این زنجیره کرد. با اینهمه در ابتدا شکار میکرد و شکار هم میشد. تا اینکه از ۴۰۰ هزار سال پیش که شکار انسان شکلی منظم به خود گرفت، یعنی دقیقتر گفته باشیم، در همین صدهزار سال پیش بود که انسان توانست به راس زنجیرهی غذایی برسد.
عواقب این مرحله هم روشن بود. اگر در گذشته و در ارتباط با زنجیرهی غذایی همهی موجودات به نحوی فرصت رشد لازم برای زیست خود داشتند و اکو سیستم به همه یک فرصت نسبتن مساوی میداد، تا بمانند و از محیط سود برابر !!! ببرند، با امدن انسان به راس زنجیره اختلال بزرگی در اکو سیستم بوجود آورد. چرا؟ چون انسان سریعتر از این سیستم عمل میکرد و دخل و تصرف داشت.
نژاد آشپز
کشف آتش نیز جهش مهمی در زیست انسان بود. حالا انسان میتوانست متنوعتر، سریعتر غذا تهیه کند و سریعتر بخورد. از ۸۰۰ هزار سال پیش این کشف نقطه عطفی در زندگی انسان شد. چرا که حالا او هضم مشکل گندم و و برنج .. . را هم آسان کرده بود. اما پختن غذا سبب کشتن میکوب و انگل میشد، عمر طولانیتر انسان. همچنین سبب کوتاه شدن رودهها و کاستن صرف انرژی مصرفی. پس بزرگ شدن باز هم بیشتر حجم مغز. تازه به انسان امکان میداد که هرجا که خواست و برای هر نیتی که داشت آتش، برپا کند. چه بسا به عنوان نیروی دفاعی هم از آن بهره برد.
انسان خردمند
در چنین شرایطی که تاریخ دقیق آن نامعلوم است و حدس و گمان ما را به ۱۵۰ هزار سال پیش میبرد، در جایی از شرق آفریقا انسان خردمند پیدا شده است. همچنین ۷۰ هزار سال پیش این انسان از آفریقا به شبه جزیرهی عربستان آمده و از آنجا به پهنهی اوراسیا (اروپا و آسیا) سرازیر شده است. همانطور که در یادداشت قبلی اشاره شد، پاسخ قطعی در بارهی سرنوشت دیگر گونههای جنس انسان آشکار نیست. اما نظریههایی چون تعارض، هم امیختگی/ادغام محتملترین آنهاست. چرا که در بررسیهای اخیر برای هر دو فرضیه اسنادی برای اثبات موجود است.
آوریل ۲۰۲۰
————-
این نخستین جمع بندی از کتاب است و امیدوارم موضوع مهمی را از قلم نیانداخته باشم. و کلام هراری را به دقت بازگویی کرده باشم. از همه مهمتر نکته ای را نادرست نگفته باشم.
قضاوت را میگذارم به عهده آن دوستانی که کتاب را خواندهاند.
——-
منابع:
https://de.wikipedia.org/wiki/Yuval_Noah_Harari
https://de.wikipedia.org/…/Eine_kurze_Geschichte_der…
https://fa.wikipedia.org/wiki/انسان_خردمند:_تاریخ_مختصر_بشر