كلام جوهر نمایش
نویسنده: مارگریت دوراس
برگردان: عزت گوشهگیر
مقاله ی زیر از كتاب Practicalitiesانتخاب شده كه در سال 1990 از زبان فرانسه به انگلیسی ترجمه شده و به چاپ رسیده است. این كتاب شامل یكسری گفتگو میان مارگریت دورا Marguerite Duras و دوستش ژروم بوژور Jérôme Beaujour است.
امیدوارم كه زمستان امسال قادر باشم از خانه بیرون بیایم و چند نمایشنامه را برای روخوانی، و نه بازی برای صحنه، آماده كنم. بازیگری هیچچیز را به نمایشنامهی مكتوب نمیافزاید. بلكه برعكس همه چیزش را از آن میگیرد. اثرِ حسی و اندیشگی آنی را در تماشاگر كاهش میدهد. عمق را از اثر میگیرد، ماهیچههایش را ضعیف میكند و خونش را رقیق … این نگاهِ امروزِ من است راجع به تاتر كه اغلب به آن به طور ژرف و عمیق میاندیشم. من واقعا تاتر را اینگونه میبینم. به هر حال، از آنجایی كه چنین تاتری اصلا وجود ندارد، بالطبع من مجبورم كه چنین تاتری را فراموشكنم و بازگشتی داشته باشم به تاتر معمولِ امروزین.
اما بعد از تجربهی تاتر راندپوینت Theatre du Rond-point در ژانویهی 1985، به آنچه كه امروز در بارهاش سخن میگویم، فكركرده ام. همهجانبه، یكبار و برای همیشه!
هنرپیشهیی یك كتاب را با صدای بلند میخوانَد، مثل كتابِ {چشمهای آبی، موهایسیاه}؛ هیچكار دیگری انجام نمیدهد بلكه فقط ثابت میایستد و محتویات كتاب را، تنها با جوهرِ غنی صدا، زنده میكند. هیچ نیازی به این نیست كه بازیگر، هنگام ادای كلمات، با حركت دادنِ سرودست، نشان بدهد كه بدنش چقدر در فشار و اضمحلال است؛ درام فقط در كلمات متمركز میماند و بدن ساكن و بیحركت باقیمیماند.
من هیچ شیوهی بیان تاتری را نمیشناسم كه به قدرت سخنوری پیشوایانِ مذهبی در آیینهای عِشای ربانی باشد. كشیشانی كه به همراه پاپ در آیینها شركت میجویند، در یك هارمونی ویژه، به زبانی بَم و دقیق، سخنمیگویند و آوازمیخوانند كه در آن هر هجایی یك وزنِ مساوی دارد، بدون هیچ آهنگ یا هر تاكیدی بر صدا. و هنوز هیچ چیزی در تاتر یا اپرا وجود ندارد كه بشود آن را با این مقایسه كرد.
در قرائتهای مذهبی در كلیسای سنتجان و نمایشهای مذهبی سنتماتیو و همچنین در Noces و سمفونیـسرودهای استراوینسكی ابعاد صوتی مشابهی وجود دارند، (ظاهرا به تازگی خلق شده اند.) كه در آنها طنین و انعكاس كامل كلمات شنیده میشود، چیزی كه گویی هرگز در زندگی روزمره شنیده نمیشود. این همان چیزی است كه من به آن معتقدم. فقط به آن!
در بِرِنیسِگروبه Gruber`s Berenice كه تقریبا نمایشی بدون حركت بود، من آن مبادی حركت را كه باقی مانده بود، دوست نداشتم. آن حركتها كلام را زدوده بودند. سوگواریهای بِرِنیس با اینكه به وسیلهی یكی از مهمترین بازیگران مثل Ludmilla Michaël اجرا شد، با اینحال از بُعدِ صوتی مناسب تهی بود. چرا مردم هنوز خودشان را گول میزنند؟ برنیس و تیتوس Titus راویانند. راسین كارگردان است و تماشاگر بشریت است. چرا باید آن را در اتاقنشیمن یا اتاقخواب اجرا كرد؟
اصلا برایم مهم نیست مردم در بارهی آنچه كه من میگویم، چه میگویند یا چه قضاوتی میكنند. اگر در تاتری برنیس روخوانی شود، بعدا آنها خواهند فهمید كه من چه میگویم. شروع آنچه كه من هم اكنون از آن سخن میگویم در گفتگوی بین دو عاشق در ساحل ساوانا نهفته است. همان چیزی كه من آن را Reported Voices مینامم. وقتی كه نمایش تمام شد چیز عجیبی اتفاق افتاد، هر دو هنرپیشهی عزیز من تمام تاتر را در Hague تنها به كمك چشمهایشان نگهداشتند. آنها فقط به تماشاگر خیره شدند و البته همهی آنچه را نیز كه میبایست در تاتر اتفاق بیفتد، نشان دادند.
از سال 1900 هیچ نمایشی به وسیله یك زن در كمدی فرانسز به اجرا در نیامده؛ نه حتی در Vilar’s TNP و نه در {اودئون}، نه در {ویلوربان}، نه در {شابن} و نه در تاتر كوچكِ Strehler. هیچ زن نمایشنامهنویس یا زن كارگردانی فعال نبود. تا اینكه بعدها كارهای من و Sarraute بوسیلهی Barraults اجرا شدند. البته نمایشنامههای {ژرژ ساند} در پاریس اجرا میشدند، اما برای 70، 80 و 90 سال هیچ نمایشنامهیی به وسیلهی یك زن نه در اینجا (فرانسه) و نه شاید در تمام اروپا به اجرا درنیامد. این را خودم متوجه شدم و هیچكس به من نگفته بود. بعد یك روز نامهیی از {ژان لویی بارت} بهدستم رسید كه از من خواسته بود كه قصهی بلند Days in the Trees را به نمایشنامه تبدیل كنم. من موافقت كردم. این اقتباس به وسیلهی ادارهی سانسور رد شد. نمایشنامه تا سال 1965 به اجرا در نیامد. گرچه اجرای آن یك موفقیت بزرگ بود، اما هیچكدام از منتقدین بر این انگشت نگذاشتند كه این اولین نمایشنامه بود كه به وسیلهی یك زن در فرانسه، بعد از یك قرن به اجرا در آمد.