انسان ِگم، انسان ِتنها

انسان گـُم، انسان تنها!

گفتگو با كارگردان گروه تاتر ‌‌{‌‌نیمه شب‌‌های سُربُن‌‌} (۱)

اجرای دو نمایش گم از ابراهیم مكی و آواز خوان طاس از اوژن یونسكو در پنجمین فستیوال كلن توسط گروه تاتری از فرانسه ما را بر آن داشت تا پای صحبت این گروه بنشینیم. دو نمایشنامه‌‌یی كه به لحاظ سبك متعلق به تاتر ابزورد ولی نویسندگانشان متعلق به دو جغرافیا و دو فرهنگ كاملا متفاوت هستند. به راستی چه نقاط مشتركی در این دو نمایش وجود دارد؟ نویسندگانشان از چه ابزارهایی برای انتقال مفاهیم ذهنی خود استفاده كرده‌‌اند و چگونه این گروه به فكر اجرای این دو نمایش افتاده اند؟ پاسخ‌‌هایی است كه كارگردان، آرنو پرن، در این گفتگو  با اصغر نصرتی مصمم به پاسخگویی آنها است.

پرن و نصرتی در مصاحبه

نصرتی:

لطفا ابتدا كمی در باره‌‌ی گروه تاترتان و فعالیت‌‌های تاتری خودتان بگوئید.

آرنو پرن:

ما یك گروه از دانشجویان سوربُن هستیم كه دور هم جمع شده تا كارهای خوب گروهی انجام دهیم. این گروه {‌‌نیمه شب‌‌های سوربن‌‌} نام دارد. ما دو متن انتخاب كردیم تا در این فستیوال به نمایش بگذاریم.

نمایش اول از آقای ابراهیم مكی  به نام { گـُم‌‌}  به زبان انگلیسی بود، چه توضیحی در باره‌‌ی این نمایش دارید؟

 به نظر من {‌‌گـُم‌‌} یك داستان خوبی است برای نمایش. بچه‌‌یی در پارك گـُم شده كه پیرمردی را می‌‌بیند كه او نیز گـُم شده است.

این گـُم شدگی نشان و سمبل چیست؟

صحنه‌ای از نمایش گُم

  آن چیزی كه برای ما جالب بوده این است كه پسر بچه هنوز سادگی را با خودش دارد و سوال‌‌‌‌هایی را مطرح می‌‌كند درحالی‌‌كه پیرمرد یك چیزی كم دارد. پسر بچه هنوز جرئت دارد كه چرایی كم داشتن پیرمرد را بپرسد. در صورتیكه پیر مرد راضی به این كمبود است. تراژدی این نمایشنامه در این است كه هر كدام از این‌‌ها درمی‌‌یابند كه هر نسلی همین سوال‌‌ را از خودش می‌‌پرسد بدون اینكه هرگز به یك پاسخ مشخص برسد.

جستجو در یافتن پاسخ برای گـُمگشتگی و یا رهایی از این گـُمگشتگی، كدام یك اساس این نمایش ابزورد بوده است؟

این را باید نویسنده پاسخ بدهد. اما ساختمان دَوَرانی این مسئله را تلویحا القا می‌‌كند كه ما آنچه را كه جستجو می‌‌كنیم نخواهیم یافت. از سوی دیگر نمایشنامه این را هم می‌‌خواهد بگوید كه آدم‌‌ها باید با هم برخورد كنند. آنچه كه مرا به این نمایشنامه جلب كرد، عواطف و احساساتی است كه در متن آن وجود دارد كه از ورای دیالوگ‌‌ها حاصل می‌‌شود، دیالوگ هایی كه به نوبت یكی بعد از دیگری ظریف و خشن می‌‌شوند. در واقع چیزی كه این دو شخصیت را نجات می‌‌دهد، زیبایی شعر گونه‌‌ی دیالوگ‌‌هاست. من فكر می‌‌كنم كه این برخورد شخصیت یا بهتر بگویم این مواجهه برای من مهم بوده است.

این مواجهه چقدر می‌‌تواند به انسان امروز كمك كند؟ اصلا انسان‌‌های گـُم‌‌شده در فضای ابهام‌‌آمیز امروز چگونه می‌‌توانند به یكدیگر كمك كنند.

به نظر من چیزی كه به انسان امروز كمك می‌‌كند زیبایی‌‌ است.

انسانی با این ویژگی چقدر قدرت درك و جذب زیبایی را دارد؟

تراژدی دنیای زمان ما در واقع این است كه نمی‌‌تواند پایان یا نتیجه‌‌یی داشته باشد، این تراژدی بشرِ تنهاست، بدون خدا و بدون ایدئولوژی مشخص. سرمایه‌‌ی اولیه‌‌یی كه انسان برای زندگی صرف می‌‌كند برای این است كه به موفقیتی برسد تا بتواند خود را بسازد. من فكر می‌‌كنم اگر ما نتوانیم زیبایی را پیدا كنیم یك گمشده هستیم.

تاتر ابزورد در بستر و ضرورت یك سری وقایع تاریخی بوجود آمده و شكل گرفته و محصول آن دوران است. ضرورت امروزی این نمایش چیست؟

بی‌‌شك امروزه دیگر آن نیازها و ضرورت‌‌های به وجود آورنده نیستند، اما بعد از جنگ سرد به خصوص در كشورهایی مانند فرانسه، فصل جدیدی برای نمایش‌‌های ابزورد آغاز شده است. چیزی كه اجتماع ما را تشكیل می‌‌دهد دموكراسی بدون داشتن یك نقطه‌‌ی اتكاست. در كشور فرانسه نقطه اتكاهای مذهب و سیاست دیگر وجود ندارند. امروز انسان بیش از همیشه تنهاست.

آیا امروزه تاتر ابزورد خود در جستجوی یك تكیه‌‌گاه برای انسان  است و یا خودِ ابزورد بودنِ زندگی امروز و درك آن را تكیه‌‌گاه انسان می‌‌داند؟

  در زندگی امروزه‌‌ی ما نمایشنامه‌‌یی مانند {‌‌گـُم‌‌} بیشتر مورد نیاز انسان است. چرا كه تراژدی واقعی انسان امروزی در آن نهفته است. من فكر می‌‌كنم كه جواب نه این است و نه آن، بلكه آن طور كه ما در نمایشنامه‌‌ی گـُم دیدیم یك مسٍله‌‌ی خیلی مهم این است كه انسان‌‌ها در متن اجتماع زندگی می‌‌كنند و باید تلاش كنند تا با هم چیزی را بسازند و این تلاش آنقدر زیباست كه می‌‌تواند همه‌‌ی این تكیه‌‌گاه‌‌ها باشد.

صحنه‌ای از آوازه‌خوان طاس

چه ارتباط درونی میان نمایشنامه‌‌ی {‌‌گـُم‌‌} و {‌‌آوازه‌‌خوان طاس‌‌} وجود دارد؟

ساختمان دَوَرانی در هر دو نمایشنامه وجود دارد. اشكالات برقراری ارتباط انسان‌‌ها و مسئله‌‌ی زمان كه خیلی در گـُم مهم است. در گـُم ما در انتهای یك روز هستیم كه به نظر می‌‌رسد كه فردا هم همین قضیه تكرار خواهد شد و همین تكرار در {‌‌آوازه خوان طاس‌‌} نیز وجود دارد.

گمگشتگی انسان امروز بسیار شتابنده ا‌‌ست و حتی فرصت بررسی و درك آن نیز دشوار شده است، اما اجرای شما و نحوه‌‌ی بیان گمگشتگی در آن خیلی كُند بود. قصدی در این نحوه‌‌ی اجرا بود؟

این عمل بر اساس نیازهای خود متن است. نمایشنامه‌‌ی گـُم یك شعر است. از طرفی دیگر برای من خیلی جالب است كه با پیرمردی كه به آرامی در یك پارك نشسته روبرو شویم. پیرمردی كه در ابتدای نمایش تماشاگر را راحت می‌‌گذارد تا فكر كند كه انگار به زودی در یك اتفاق جذاب و زیبا شركت خواهد كرد. اما بعد تماشاگر با یك اتفاق غیر عادی و استعاری روبرو می‌‌شود. این ریتم و ضرب‌‌آهنگ به نظر من برای درك این استعاره‌‌ها لازم بوده است.

همانطور كه ما می‌‌دانیم اجرای هر نمایشی حاصل تفكر و برداشت كارگردان از آن نمایشنامه است. برداشت و پس‌‌زمینه‌‌های فكری شما برای اجرای نمایشنامه‌‌ی {‌‌آواز خوان طاس‌‌} چه بودند؟

ایده‌‌ی اصلی این است كه در این نمایشنامه تاریخ خاصی وجود دارد. این متن اولین نمایشنامه‌‌یی است كه یونسكو را به شهرت رساند. و برای تماشاگر عصر خودش بی‌‌نهایت جذاب بود. تا كنون این نمایش هنوز هم بر روی صحنه می‌‌رود. این نمایشنامه مبنای خیلی از نمایش‌‌های دیگر شده است. ما تلاش كردیم در اجرای خود متفاوت از آنچه كه چهل سال پیش نوشته شده است، باشیم. كار یونسكو روی صوت و آوا  و بازی بین آواها بوده‌‌است. در این نمایشنامه داستانی وجود ندارد، ولی بازی بین منطق‌‌های مختلف و تداعی معانی بر سر یك كلمه از نمایشنامه مورد توجه قرار گرفته است. ما تلاش داشتیم این معانی را با بازی‌‌ها نشان دهیم. نكته‌‌ی اصلی ما روی بازی بازیگران بود. به نظر من بازیگران به صورت یك نُت بر روی صحنه بودند. یك نمایشنامه‌‌یی از {‌‌ ژان تاردیو‌‌} به نام  {‌‌كلمه‌‌یی برای كلمه‌‌ی دیگر‌‌} وجود دارد كه معنای كلمات در هم می‌‌شوند. مثلا كلمه‌‌ی صندلی برای میز بكار می‌‌رود و یا سگ به جای پارس شیهه می‌‌كشد. من نمی‌‌خواستم چنین تعبیری را در این نمایش بگنجانم. حوادثی كه در نمایش می‌‌گذرد به طور كلی واقعی نیستند. اگر این متن تماشاگر را به حیرت می‌‌اندازد، به این دلیل نیست كه شخصیت‌‌ها كلمه را عوض می‌‌كنند. برای این است كه آنها صحبت نمی‌‌كنند، مگر بر اساس نیاز. این نیاز است كه شخصیت را وامی‌‌دارد تا صحبت كند. اینها بر مبنای كلیشه‌‌ها حرف می‌‌زنند، زبان برای خودش معنی ندارد. حرفی زده می‌‌شود، برای اینكه لازم است این حرف زده شود. انگیزه‌‌ی صحبت ارادی نیست، بلكه یك احتیاج اجتماعی است.

در نمایش آواز خوان طاس همه به غیر از كلفَت و مامور آتش‌‌نشانی لباسی یك جور داشتند، آیا در این مورد قصد خاصی داشتید؟

نمایش بر اساس یك قرینه سازی ساخته شده است. در انتهای نمایش دو خانواده جابجا می‌‌شوند. به نظر من در این جا یك تقارنی در بازی‌‌ها وجود دارد. مامور‌‌آتش‌‌نشانی  و كلفَت بر خلاف آن دو خانواده چیز‌‌های بیشتری از دنیای خارج را می‌‌شناسند. به هر حال ما این احساس را داریم كه دو زوج در یك فضایی زندانی باشند. اینها هیچوقت از این زندان بیرون نمی‌‌روند، در حالیكه كُلفَت و آن مامور آتش‌‌نشانی با دنیای بیرون ارتباط دارند. من از خودم می‌‌پرسم كه این دو زوج آیا مثل شخصیت‌‌های نمایشنامه سارتر در {‌‌دوزخ‌‌} نیستند؟ آنها هم اسیر این هستند كه آیا به بهشت می‌‌روند یا به جهنم؟ من از خودم می‌‌پرسم آیا آن مامور و كلفت سر نخ را نمی‌‌كشند؟ یعنی آنها سر نخ این دوزخ را می‌‌كشند و یا آیا آنها نمی‌‌دانند كه چه كسانی این سر نخ را می‌‌كشند؟ كلفت و آن مامور خودشان یك تقارن را می‌‌سازند. كلفَت اندكی نگران است و همانطور كه دیدید لباس قرمزی كه تنش است، ما را به آتش ارجاع می دهد كه قرمز است و از سویی جذابیت سكسی هم دارد. در حالیكه مامور آتش‌‌نشانی این جذابیت را خاموش می‌‌كند و بیشتر كلفت را به سوی فرشته بودن سوق می‌‌دهد. آن مامور در واقع یك “‌‌بچه‌‌ی گـُنده‌‌” است.

صحنه ای دیگر از آوازه‌خوان طاس

 گروه شما كی تاسیس شده و چند عضو دارد؟

ما دو سال است كه همدیگر را می‌‌بینم و دوازده نفر هستیم.

این گروه در كجا شكل گرفت؟

در دانشگاه سوربُن.

آیا این نمایش‌‌ها در پاریس نیز اجرا شده‌‌اند؟

 خیر، در پاریس نه. آقای یونسكو نمایشنامه‌‌ی آواز‌‌خوان طاس را به تاتر {‌‌هوشت‌‌} در پاریس فروخته است كه در این تاتر این نمایش چهل سال است كه اجرا می‌‌شود و آنها صاحب مطلق این نمایشنامه هستند و هیچ گروهی حق ندارد این نمایشنامه را در پاریس و حومه‌‌ی آن اجرا كند. اما ما نمایش گـُم را در پاریس اجرا خواهیم كرد. قصد ما این است كه نمایشنامه‌‌ی آواز خوان طاس را در شهرهای اطراف و نزدیك پاریس اجرا كنیم.

***


(۱) گـُم‌‌؛ نویسنده: ابراهیم مكی،

آواز خوان طاس؛ نویسنده: اوژن یونسكو،

كارگردان هر دو نمایش:آرنو پرن A. Parent 

بازیگران: Bustreel,Coche,Crabit,Delaval,Jamgotchian;

                              Kobzili,de Meira,panter,Parent

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *