گزارشی از جشنواره تاتر ایرانیان لندن

گزارش تصویری از جشنواره تاتر ایرانیان لندن

 

 قسمت اول: برنامه های افتتاحیه

 قسمت دوم: نمایش «کافه پولشری» 

 قسمت سوم: نمایش «شب عالی» 

قسمت چهارم: نمایش «نبض در تاریکی»

قسمت پنجم: نمایش «پاترونوس»

قسمت ششم: نمایش «گاو نقطه»

قسمت هفتم: نمایش «بازی آخر»

قسمت هشتم: نمایش «قورمه‌سبزی با تاپینگ آووکادو»

قسمت نهم: در نمایش «دراتاقی ازآنِ خود نمی‌گنجم»

قسمت دهم: در حاشیه جشنواره و نمایش‌ها

گزارشنوشتاریازجشنوارهتاترایرانیانلندن

گزارش نوشتاری از جشنواره تاتر ایرانیان لندن ۲در فرمت پی دی اف

از سوم تا پنجم اکتبر ۲۰۲۵ در لندن «فستیوال تاتر ایرانیان» برپاشد و من نیز بدان دعوت شده بودم. آنچه در اینجا می آید، گزارشی نقدگونه در شکل نوشتاری از این رخداد تاتری است. علاقمندان به شکل گفتاری-تصویری این گزارش می‌توانند به سایت چهره ( https://chehreh.org/wp-admin/post.php?post=7855&action=edit) مراجعه کنند. میان شکل نوشتاری و تصویری گزارش اندک تفاوت‌ها وجود دارد اما درمحتوا با هم برابری می‌کنند.

جشنواره لندن ۲

سالن دلنشین «فونیکس تئاتر» لندن میزبان جشنواره تئاتر ایرانی بود. این جشنواره شامل سخنرانی، اجراهای صحنه‌ای و برنامه‌های موسیقی بود و در سه روز، با حضور هنرمندان ایرانی و مخاطبان بسیار، تجربه‌ای غنی و متنوع ارائه داد. من در اینجا سعی دارم از این رخداد تاتری با تمرکز بر نمایش‌ها و البته با اشاراتی مختصر به دیگر برنامه تصویری روشن برای خوانندگان ارائه دهم. این گزارش به ترتیب زمانی تنظیم شده است.

جمعه،۳اکتبر۲۰۲۵

افتتاحیهو سخنرانی‌ها

ابتدا بریده فیلم‌هایی از اجرای نمایش‌های «دوست ناشناس»، «نمایش باران‌ساز» و «نگاهی از پل» ارايه شد تا مروری بر تجارب صحنه‌ای خانم سوسن فرخ‌نیا بود. این آثار ادای احترامی به یک عمر تلاش هنری ایشان بود. سپس تماشاگران شاهد سخنرانی خانم فرخ‌نیا بودند که در آن بر اهمیت فرهنگ و جایگاه آن در روح و جان مردم تاکید شده بود. ایشان همچنین از حامیان جشنواره سپاسگزاری کرد.

در بخش بعدی خانم مهرنوش خرسند ضمن دعوت حضار به یاری کودکان سیستان و بلوچستان، توجه ما را به فیلمی که در این باره تهیه شده بود، جلب کرد.

در پایان سخنرانی هاندیمندیمی، دبیر جشنواره، اهداف جشنواره رابیان کرد و بر حمایت و توجه حضار تاکید ورزید و از همراهان جشنواره سپاسگزاری کرد.

سرانجام جشنواره رسما با یک کنسرت موسیقی افتتاح شد. که در آن ندیم ندیمی چندین ترانه خاطره‌انگیز را از سروده‌های ایرججنتیعطایی خواند. ندیمی را اشکان مختاربند (گیتار)، داریو شریفی (گیتار دوم) و جاننیکعادل(کنتراباس) همراهی می‌کردند. در این برنامه اشکان مختاربند خوش درخشید.

گروه کنسرت تندیس

«کافهپولشری»؛روایتدردوامیددردلیکتک‌نفرهصمیمی

نخستین نمایش شب اول جشنواره، «کافه پولشری» بود که تماشاگران در اتاق انتظار تاتر آن را دیدند. این نمایش تک‌نفره با بازی دلنشین و باورمند شادییزدانی و کارگردانی مهدیمهدی‌آبادی، ظرفیت بالایی برای جلب توجه داشت؛ اما محدودیت‌های فضا و شرایط سالن، مانع بهره‌برداری کامل از اثر شد. فشردگی جمعیت، محدودیت حرکت بازیگر و رفت و آمد مخاطبان، بخش‌هایی از نمایش را قربانی شرایط «صحنه» کرد؛ هرچند انتخاب اتاق انتظار به سبک کافه‌تئاتر فی‌نفسه ایده‌ای جذاب بود.

«کافه پولشری» روایت زنی است که هرگز جدی گرفته نشده‌ و تنها تن او معیار حضور بوده و مردانی که از او تنها لذت جسمی برده‌اند. با این حال، او هنوز در آرزوی عشقی حقیقی می‌سوزد؛ در آرزوی مردی که تنها به او گوش فرادهد، بی‌آنکه قضاوتش کند.

بازی شادی یزدانی با صمیمیت و باورپذیری، تماشاگر را با خود همراه می‌کرد و کارگردان تلاش داشت از تلخی مداوم روایت، لحظاتی دلنشین ایجاد کند. با توجه به غنا و ظرفیت نمایشی اثر، می‌توانستیم شاهد لحظات بازی و روایت بیشتر و بهتری باشیم، اما محدودیت‌های محیطی، تداخل تمرکز بازیگر و هیاهوی پیرامون، این امکان را محدود کرد. گاه وضوح کلام نیز تحت تأثیر محیط کاهش می‌یافت و تماشاگر ناچار از برخی لحظات ارزشمند نمایش غافل می‌ماند.

با وجود این محدودیت‌ها، «کافه پولشری» همچنان یکی از کارهای خوب جشنواره به شمار می‌رود و تجربه‌ای صمیمی و تأثیرگذار برای مخاطب خلق می‌کند.

در «کافه پولشری» ما شاهد اجرا در اتاق انتظاری کوچک اما با ظرفیت بزرگ بازیگری بودیم.

***

«شبعالی»؛ داستانیکمردصحنهدرلابه‌لایخاطراتتئاتر

دومین نمایش شب اول جشنواره، «شب عالی» بود؛ کاری از مهدیاکبری به دستیاری مهنازبختیاری. ایننمایش روایتگر سرنوشت یک بازیگر تئاتر است که پس از ممنوع‌الکار شدن، برای آنکه همچنان در فضای صحنه بماند، به عنوان نظافتچی در تئاتر باقی می‌ماند و سعی می‌کند همچنان «مرد صحنه» باشد.

مهدی اکبری در یک تک‌کویی ۳۵ دقیقه‌ای، خاطرات این مرد را بازگو می‌کند؛ مردی که نمایش‌های بسیاری دیده و حرف‌های فراوانی برای گفتن دارد؛ از نمایش «پهلوان اکبر می‌میرد» تا امروز.

متن نمایش انسجام چندانی ندارد و روایت بیشتر به داستان‌سرایی و مرور دانستنی‌های پراکنده از تاریخ تئاتر ایران می‌ماند تا تصویر یک نظافتچی واقعی صحنه. اکبری بیشتر یک نقش راوی بر صحنه دارد تا مردی خاک‌خورده در صحنه. و همین موضوع، نمایش را از عمق دراماتیک و بازی باورمند تهی می‌کند.

بهره‌گیری از وسایل صحنه نیز می‌توانست طبیعی‌تر و باورمندتر باشد. دستکش‌ها، تی و سایر ابزارها اگر پیش از اجرا کمی تمرین و «کهنه» دیده می‌شدند، بازیگر می‌توانست بدون حواس‌پرتی با آن‌ها تعامل کند و تمرکز بیشتری بر روایت داشته باشد. در صحنه‌ای که به نمایش «پهلوان اکبر می‌میرد» اشاره می‌شود، هماهنگی نور، موسیقی و بازیگر می‌توانست لحظه‌ای تأثیرگذار خلق کند، که متأسفانه بیشتر به یک اشتباه صحنه‌ای بدل شد.

شب عالی

هرچند در طول نمایش کمتر با مهدی «نظافتچی قدیمی صحنه» روبه‌رو شدیم و بیشتر او را شوخ و شنگ، شاد و پرانرژی در حال داستان‌سرایی دیدیم، اما اجرای «شب عالی» نسبت به تجربه قبلی مهدی اکبری در نمایش «باران»، نشان از تلاش و پیشرفت او داشت.

«نبضدرتاریکی»؛بازیقدرتمندوروایتدرهمریختهرنجزنانه

آخرین برنامه شب نخست جشنواره، نمایش «نبض در تاریکی» به کارگردانی هالهجلالی و با بازی درخشانیلدافرمهربود. نمایش با یک نمایشگاه عکاسی آغاز می‌شود که در طول اجرا بخشی از طراحی صحنه و هویت بصری اثر را شکل می‌دهد. عکاس با حضور خود تلاش می‌کند نگاه تماشاگرانی را که وارد سالن می‌شوند به عکس‌ها جلب کند، تا این تصاویر همزمان با روایت زن، بخشی از تجربه نمایشی باشند.

زنی از عمق صحنه وارد می‌شود؛ زنی که در یک آرامسایشگاه، با واگویی‌های پراکنده و درهم ریخته، تصویری زنده از رنج‌های «منظم» خود ارائه می‌دهد. آنچه او به عنوان زن در گذشته تجربه کرده، اکنون در اینجا بازگو می‌شود؛

با وجود اینکه زن و زنانگی و رنج زنانه، موضوع تازه‌ای نیست، اما واکنش نویسندگان و کارگردان نسبت به این تجربه، تازه و اثرگذار است. کاربرد آگاهانه آشفتگی در متن به خوبی انعکاس‌گر ذهنیت زن نمایش است.

بیش از همه، بازی پرانرژی و عاطفی یلدا فرمهر، تماشاگر را در طول نمایش همراه نگاه می‌دارد. نقش «مانیا» کار ساده‌ای نبود، اما فرمهر توانست در طول پنجاه دقیقه، با متنی درهم و پراکنده، حس و انرژی لازم را حفظ کرده و درخششی چشمگیر از خود نشان دهد. بی‌شک بخشی از این موفقیت را باید مدیون هدایت هوشمندانه کارگردان بدانیم.

با این حال، حضور عکاس و برخی صحنه‌های اضافی مانند فیلم پایانی و تعامل او با عکس‌ها و «مانیا» نیاز به بازنگری دارد، چرا که انسجام نمایش را تهدید کرده بود. همچنین بازنگری در برخی افزوده‌ها چون متن دکلمه شده، می‌تواند به غنای اثر بیفزاید و درخت نمایش «نبض در تاریکی» را بارورتر سازد. با توجه به تمام نکات قابل اصلاح، «نبض در تاریکی» یکی از نمایش‌های برجسته جشنواره بود، به ویژه به واسطه بازی قدرتمند یلدا فرمهر.

شنبهچهارماکتبر

«ازهریپاترتاخیابان۱۶آذر؛نمایشیگرفتاردودنیایمتناقض»

روز دوم جشنواره با نمایش «پاترونوس» (Patronus) آغاز شد؛ پاترونوس از پیشرفته‌ترین و دشوارترین طلسم‌ها در دنیای جادوگری است.

این نمایش حاصل تلاش مهرسارهنما در نویسندگی، کارگردانی و بازیگری بود و با الهام از مجموعه داستان‌های معروف «هری پاتر» شکل گرفته بود. مهتابقمصری با رقص و اندک آواز، فضای جادویی نمایش را همراهی می‌کرد و در لحظاتی بر تخیل تماشاگر می‌افزود.

رهنما با بهره‌گیری از داستان‌های هری پاتر توانست بسیاری از هم‌نسلان خود را در طول ۳۵ دقیقه همراه کند. این عامل نوستالژیک سبب شده بود که تماشاگران، با قلب و ذهنیتی آشنا، پیش از آنکه به معنا و روند دراماتیک نمایش دقت کنند، درگیر روایت شوند؛ به بیان دیگر، همراهی تماشاگر پیشاپیش شکل گرفته بود. این همان نقطه قوت اولیه نمایش بود.

مشکل اصلی نمایش اما در هم‌پیچیدن ناگهانی دنیای تخیلی هری پاتر با حوادث سیاسی سال‌های اخیر ایران (خرداد ۸۸) بود. این تغییر ناگهانی، از انسجام ایده اولیه کاست و اجرا را دچار نوعی «سکته» نمایشی کرد؛ چرا که هرچند در دنیای تخیل همه چیز مجاز است، باز هم ضرورت‌های دراماتیک باید رعایت شود. با وجود این، تماشاگران از لحظات پرتنش نمایش همچنان لذت بردند، حتی اگر روایت با تناقض‌های جزئی همراه بود.

ای کاش رهنما در حد راویت آشنایی با هری پاتر باقی‌ می‌ماند و بر اساس ضرورت صحنه‌ها شخصیت‌های مختلف را بازی می‌کرد و حضور «رویا» را هم به نحوه‌ی در آشنایی با هری‌پاتر پیوند می‌زد.

با این حال، رهنما در بخش دوم نمایش، هنگام حمله پلیس به «رویا» در خیابان ۱۶ آذر، بازیگری بهتری ارائه داد و حس عاطفی تماشاگر را برانگیخت. نمایش با پیام نهایی «توسل به خیال» پایان می‌یابد؛ همان ابزاری که می‌تواند «پاترونوس» ما در شرایط دشوار باشد و جان و روح ما را برای مقابله با نیروهای تاریکی و ناامیدی مقاوم سازد.

***

۲- دوباره نمایش «پولشری» و باز در سالن انتظار اجرا شد. به نظر من اجرای این‌بار بهتر از بار نخست بود.

***

«گاونقطه»، «قصه‌ایازمهاجرت؛باعمقکم،اماباطنزیپررنگ»

نمایش «گاو نقطه» به نویسندگی مهرنوشخرسند و کارگردانی یوسفجمشیدیان، داستان سوءاستفاده یک کاسبکار کهنه‌کار از دختران جوان دانشجوی ایرانی خارج از کشور است. مرد صاحب مغازه/تره‌بار فروش با تأمین نیازهای روزمره و مالی دختری جوان، می‌کوشد او را به خود وابسته کند تا خواسته‌ها و نیازهای شخصی‌اش را از این راه برآورده سازد.

نمایش با اجرای ترانه و رقص کمندپناه آغاز می‌شود که بعدها می‌توان آن را توجیهی برای رشته تحصیلی شخصیت نمایش دانست. با آمدن نور اصلی، دختر جوانی را می‌بینیم که با سیبی در دست، به زبان انگلیسی سخنی را زمزمه می‌کند؛ صدایش آهسته و نامفهوم است. ورود صاحب مغازه (یوسف جمشیدیان) سبب می‌شود که آن سخن اولیه معنا پیدا کند و دیالوگ میان ایندو شخصیت تا مرز اعتراض زن نسبت به دام گستری مرد پیش رود.

اگرچه در آغاز دیالوگ‌ها چندان استحکام ندارند، اما به مرور هر دو بازیگر جایگاه خود را به نحوی در صحنه پیدا می‌کنند. با این حال، برخی میزانس‌ها همچنان بی‌معناست؛ حرکات جمشیدیان و ورود بازیگر سوم (مینا یزدانی) برای یافتن آدرس، ضرورت دراماتیک چندانی ندارند.

متن نمایش نوعی بازنمایی جمع‌بندی شده از وضعیت شماری از مهاجران ایرانی در انگلستان است، اما درونمایه عمیقی ندارد و بیشتر شبیه به یک داستان کوتاه از میان هزاران روایت مشابه است؛ انگار که بخواهیم با فرو کردن انگشتی در اقیانوس عمق آن را بنمایانیم. از همین روی نمایش نگاهی ژرف و تحلیلی عمیق از موضوع مهاجرت ارائه نمی‌دهد.

البته این ضعف‌ها هرگز مانع نشدند که «گاو نقطه» با طنز و لحظات شوخ و شنگ خود، خنده را بر لبان تماشاگران ننشاند. شاید بتوان گاو نقطه را تنها نمایش جشنواره دانست که فضای شادی ارائه می‌داد.

***

«بازیآخر»،تلاشینیمهکارهازکاریمدرن

۴- نمایش سوم روز شنبه، با عنوان «بازی آخر»، کوششی مدرن بر بستری از موضوعی نسبتاً تازه در تئاتر ایرانی برون‌مرز ـ دست‌کم برای نگارنده ـ بود؛ هرچند می‌توان رگه‌هایی از آن‌ را در برخی نمونه‌های سینمایی مشابه نیز سراغ گرفت.

این اثر می‌کوشد مفهوم «رُبایش هویت انسانی در جهان مجازی» را با زبانی نمادین و در فضایی انتزاعی بازنمایی کند. دو انسان ناکجاآبادی گرفتار شده‌اند و در پایان مجبورند میان نابودی خود یا دیگری یکی را برگزینند؛ استعاره‌ای از انتخاب‌های اخلاقی در جهان سایبری و سلطه‌ی رسانه‌ها بر اراده‌ی انسان. همین انتخاب نهایی، نیز نام نمایش را توجیه می‌کند.

«بازی آخر» با حداقل عناصر صحنه، وضعیتی تجریدی را به تصویر می‌کشد زن و مردی به‌نحوی نامعلوم و ناخواسته در محفظه‌ای تنگ/اتاق حضور یافته‌اند ـ بی‌آنکه دلیل ورود و علت وجودشان روشن باشد. نمایش از همین لحظه آغاز می‌شود. گفت‌وگوهای آنان بیشتر تلاشی است برای معنا بخشیدن به حضور خود و دفاع از هویت انسانی‌شان.

تا آنکه دستوری از جایی نامعلوم، پایان‌بخش رویداد می‌شود: فشردن کلید لپ‌تاپ برای نابودی دیگری و بقا‌ی خود. از اینجا جدال دوگانه آغاز می‌شود؛ ابتدا برای بقا، سپس در گذشتن از خود به سود دیگری. در پایان، “رقصی” دوگانه ـ که چندان جاافتاده هم نیست ـ به نشانه‌ی اتحاد و رنج مشترک و سرپیچی از «دستور» بالا. عاقبت نابودی یا از پا افتاده گی هر دو آنها. و نمایش اینگونه پایان می‌گیرد.

صداهای پنهانی که در سالن پخش می‌شد، امکان تعابیر متعدد داشت؛ با این‌همه اگر مقصود القای صدای رسانه‌ها یا فضای سایبری بوده باشند، پرداخت اثر در این بخش نارسا و مبهم بود. چرا که چنین «کلان‌قدرتی» در یک تک صدا نمی‌گنجد و نیاز به طراحی پیچیده‌تری داشت.

به نظر می‌رسد میان محتوا و پرداخت اثر هماهنگی کامل برقرار نیست. اگر نویسندگان (فرشتهوزیری‌نسب و دیناعبدوس) قصد داشتند تأثیر جهان مجازی بر انسانِ زنده و ملموس را بنمایانند، این پرداخت کافی نبود؛ مفهومی چنین عمیق، انسان به‌منزله‌ی «عروسک جهان مجازی»، نیازمند بازنگری بنیادین به نمایش داشت. تا پرداخت هم‌سنگ منظور گردد.

تناقض‌هایی نیز در متن دیده می‌شود: مثلاً این دو چنان دچار فراموشی‌اند که نام خود را به یاد نمی‌آورند، اما در جای‌جای نمایش اطلاعاتی مهم‌تر از نام خود را به‌روشنیبازگو می‌کنند (مثلاً قرار با دیگری).

مکان نه در دارد و نه پنجره، اما هر دو در آغاز نمایش وارد می‌شوند. در آثاری با ایده‌ای تا این اندازه انتزاعی، بهترین شیوه برای معنا‌بخشی نیز باید از جنس انتزاع باشد. نمایش می‌توانست با حضورِ بازیگران از پیشِ در صحنه آغاز شود تا هم از ورودِ خودخواسته پرهیز شود و هم معمای حضور ناخواسته قوی گردد. چرا که ورود با سوت‌زدن و ترانه‌خوانی زن، فرض «آورده شدن» ناخواسته به ناکجاآباد را تضعیف می‌کند.

کارگردان با بهره‌گیری از نورهای سرد، درختی تنها در عمق صحنه و صداهای خشن و بی‌روح بیرون از صحنه، کوشیده بود فضایی یخ‌زده‌ی جهان رسانه‌ها را القا کند؛ اگرچه جهان مجازی اتفاقاً جذاب‌تر از زندکی واقعی انسان‌هاست و اتفاقن همین جذابیت ظاهری ست که ما را اغوا می‌کند.

بازی‌ها نیز بازتاب‌دهنده‌ی این وضعیت نیستند. بیشتر چنین می‌نماید که این دو (سامانبایون‌سا و دینا عبدوس) در یک بازی کامپیوتری گرفتار شده‌اند تا در تجربه‌ای تلخ. نه اضطراب و نه یأس در بازی‌ها نیست. هرچند دیالوگ‌ها روان رد‌و‌بدل می‌شوند و بازیگران بر متن مسلط هستند، ‌اما پاسخ‌ها عمدتاً مکانیکی است نه برآمده از وضعیت.

اگر این دو انسان‌اند و در مقابل نیرویی غیرانسانی، انتظار می‌رفت نشانه‌های رنج زیسته در بازی‌ها پررنگ‌تر به چشم آید. تفاوت جهان مجازی با جهان انسانی دقیقاً در همین تجربه‌ی رنج است. در حالی که ما بیشتر شاهد بازیِ جلوه‌گرانه‌ای از نقش زن هستیم. البته مرد نمایش اندکی کوشاتر در انعکاس وضعیت نمایش است. شاید مهم‌ترین ضرورت در بازیگری این نمایش، هماهنگی با ساختار انتزاعی اثر باشد.

در مجموع، «بازی آخر» در ایده خلاق و جذاب بود، اما در پرداخت متن و اجرا نیمه‌کاره. به همین خاطر می‌توان آن را «بارقه‌ای زودگذر» تعبیر کرد.

یکشنبهپنجماکتبر

گروهدف‌نوازان ِ «دیار»

۱- برنامه نخست روز یکشنبه را گروه دف‌نوازان ِ «دیار» به رهبری خانم آذینمرزآبادی به عهده داشتند. این برنامه نیم ساعته‌ی هنرآموزان گروه، با سنتور‌ و پیانو همراهی می‌شد.

***

«قورمه‌سبزیباتاپینگآووکادو» نمایشی بود با ایده‌ای جسورانه، اماپرداختی نامنسجم»

۲) «قورمه‌سبزی با تاپینگ آووکادو» دومین برنامه و نخستین نمایش روز پایانی جشنواره بود. این نمایش به نویسندگی و کارگردانی مهدی مهدی‌آبادی و با بازی مژگانربیعیو بهنازطاهری اجرا شد.

نمایش، دیدار و هم‌زیستی موقت دو انسان کاملاً متفاوت را و با تاثیری متقابل را بازنمایی می‌کند. زن تنهایی (با بازی بهناز طاهری) که ناتوان از راه رفتن است و ناگزیر زندگی روزمره‌اش را بر روی ویلچر می‌گذراند و سابقه‌ی معلمی هم دارد، در جست‌وجوی هم‌خانه‌ای‌ست تا از تنهایی رهایی یابد و روزنه‌ای به سوی دوستی بگشاید.

بخت با او یار می‌شود و زنی با پیشینه‌ی بزه‌کاری، چمدان به دست، تنومند و خال‌کوبی‌شده، متناسب با نقش، (مژگان ربیعی) از راه می‌رسد:. یکی از امتیازات نمایش انتخاب هوشمندانه‌ی بازیگران است.

در روند نمایش، این هم‌خانگی ابعاد تازه‌ای می‌یابد. زن بزه‌کارِ گریزان از «خانه‌ی زنان» رفته‌رفته زن تنها را به خود دلبسته می‌کند؛ قورمه‌سبزی جای خود را به سالاد آووکادو می‌دهد و این تغییرات به سطح ظواهرمحدود نمی‌ماند، بلکه به حوزه‌ی تمایلات جنسی نیز گسترش می‌یابد. دلبستگی «زن تنها» به هم‌خانه‌ی خود وجهی تابوشکنانه دارد. اکنون این دو نه ‌تنها شب‌ها باهم به دیسکو می‌روند و مشروب می‌نوشند، بلکه تمایلات جنسی خویش نسبت به یکدیگر را هم ابراز می‌کنند.

به نظر می‌رسد نمایش در سطح طرح و ایده‌ی اولیه دچار گسست است. نویسنده نتوانسته قصد خود را از این میزان نزدیک‌شدن این دو زن روشن سازد. آیا یک بزه‌کارِ همچنان ِ فعال می‌تواند به این سرعت «لایف‌استایل» دیگری را دگرگون کند؟ آیا پیام نمایش این است که انسان ِ تنها نمی‌داند چه می‌خواهد و بنابراین هر تازه‌ واردی قدرت تغییر مسیر زندگی او را دارد؟ یا این‌که تنهایی، ریشه در نیازهای جنسی دارد و آرامش آدمی نیز از همان‌جا حاصل می‌شود؟

اگر نمایش می‌توانست به همان اندازه که «زن تنها» دگرگون کرد، در زن بزه‌کار نیز تغییری ماندگار ایجاد، شاید بخشی از این پرسش‌ها پاسخ می‌یافت. اما زن بزه‌کار می‌رود، بی‌آنکه از خانه‌ی دوست تازه یافته چیزی به سرقت ببرد ـ گویی تنها تا همین اندازه می‌توانست دگرگون شود.

تابوشکنی موضوع تازه‌ای نیست؛ پیش‌تر نیز آثاری چون «داستان دو مرد» اثر رضاعلامه‌زادهبه آن پرداخته‌اند. با این‌حال در این نمایش، نمود آن از حد بیان فراتر می‌رود. آیا این مزیتی برای اثر است؟ پاسخ می‌تواند مثبت باشد، مشروط بر این‌که بستر دراماتیک نیز به اندازه‌ی نیت مؤلف گسترده می‌بود.

با آن‌که نقش «زن تنها» (بهناز طاهری) توسط بازیگری تازه‌کار و با دشواری حرکتی ایفا می‌شد، حضور او در صحنه ملموس‌تر و آگاهانه‌تر بود و در تلاش برای تعادل‌بخشی به صحنه، نقش موثرتری داشت. در مقابل، بازیگر نقش زن بزه‌کار (مژگان ربیعی) گاه در صحنه سرگردان می‌نمود.

به نظر می‌رسد مهدی مهدی‌آبادی در اثر پیشین خود، «کافه پولِشری»، موفق‌تر عمل کرده است. آیا این موفقیت در آنجا برخاسته از انسجام متن بود؟ یا عوامل دیگر؟ پرسشی است که پاسخ بدان آسان نیست.

«دراتاقیازآنِخودنمی‌گنجم»،رنجی به وسعت جهان در روحی کوچکوافسرده

۳- «در اتاقی از آنِ خود نمی‌گنجم» نمایشی بود بر اساس نمایشنامه‌ی «شب‌ بخیر، مادر» اثر مارشانورمن، به کارگردانیداریوشرضوانی. در این اجرا، میناقیصری(در نقش دختر) و مهرنوشخرسند (در نقش مادر) دو نقش اصلی را به عهده داشتند و مایاثقفی و شهریارقدوسی نیز در نقش‌های مکمل حضور داشتند.

نمایش روایت کشمکش میان مادری و دختری‌ست که مسئله‌ی زیستن یا پایان دادن به زندگی را به چالش می‌کشند؛ دختری که عزم خودکشی دارد و مادری که می‌کوشد با آوردن دلایل گوناگون او را از این تصمیم بازدارد.

سنت نمایشنامه‌نویسی آمریکایی، دست‌کم در بخشی قابل‌توجه، برای سال‌ها بر محور بحران‌های خانوادگی می‌چرخید. این بحران‌ها یا ریشه در رخدادهای درون‌خانوادگی داشتند و یا برآمده از نابرابری‌های خشن اجتماعی در نظام سرمایه‌داری بودند که بنیان خانواده را متزلزل می‌کردند.

نوع نخست را می‌توان در آثاری چون «باغ‌وحش شیشه‌ای» از تنسیویلیامز دید و نوع دوم را در نمایش‌هایی چون «مرگ فروشنده» و «همه‌ی پسران من» ازآرتورمیلر. این مسیر بعدها از سوی اسراییلهورویتس در نمایش «ماکریل» ادامه یافت و انگار شیوه‌ی تنسیویلیامز نیز توسط مارشانورمن.

در این نمایش، با دختری مواجه ایم که در تنگنای شدید روانی قصد خودکشی دارد و مادری که می‌کوشد با دلایل آشکار و پنهان، او را از این تصمیم بازدارد. دختری که خود مادری‌ست با فرزندی ناهنجار و از همسری جدا شده. و مادری که از بی‌عملی دختر در برابر فرزند و همسرش ناخشنود است.

در اتاقی …

برای آنکه اجرای «در اتاقی از آنِ خود نمی‌گنجم» را بهتر درک کنم، نمایشنامه‌ی «شب‌ بخیر، مادر» را با ترجمه‌ی حمیداحیاءخواندم. اعتراف می‌کنم که از خواندن یکی از نمایشنامه‌های خوب آمریکایی خرسندم؛ اما مطالعه‌ی متن اصلی کار مرا دشوارتر کرد، چرا که ناگزیر مدام به مقایسه برمی‌آمدم. و چون متن اجرای «در اتاقی از آن خود نمی‌گنجم» را نیز در اختیار نداشتم، دشواری دوچندان شد. ازاین‌رو ناچارم همچون سایر اجراها، به دیده‌هایم بسنده کنم و از مقایسه‌ی مداوم دست بشویم؛ اگرچه تا پایان تحلیل، نمایشنامه‌ی «شب‌ بخیر، مادر» از ذهنم کنار نرفت ـ اصلی‌ترین دلیل: قوت ساختاری و دراماتیک متن نورمن بود.

یکی از ویژگی‌های شاخص در کارگردانی داریوش رضوانی، توانایی او در کوتاه‌سازی هوشمندانه‌ی متن و فشرده‌سازی اجراست؛ مهارتی که بارها آزموده و غالباً موفق بوده است. اما آیا در اینجا نیز با همان شیوه، نسبت به متن حامداحمدی عمل کرده است؟ نمی‌دانم. اما اگر معیار را متن مارشا نورمن بگیریم، دخل و تصرف این‌بار چندان هوشمندانه نبوده است.

کارگردان با بهره‌گیری از نقش دکلماتور و موسیقی زنده شهریار قدوسی، در پی تصویرسازی بهتر نمایش است؛ از همین‌رو دکلمه‌ی اشعار شاعران ایرانی توسط مایا ثقفی، در بخش‌هایی از نمایش گنجانده شده تا شاید در شناخت دختر یا تبیین بحران میان او و مادر مؤثر افتد.

اما انتخاب برخی اشعار، به‌جای شخصیت‌پردازی بهتر به زینت‌بخشی اجرا انجامیده است؛ شاید هم به مثابه‌ی پشتوانه‌ای برای بازیگران. اگرچه انتخاب اشعاری چون «چراغ‌های رابطه تاریکند» یا «در اتاقی به اندازه‌ی یک تنهایی‌ست» از فروغ برای فهم لایه‌های روانی دختر قابل ‌قبول باشد، اما اشعار شاملو و سپهری (ندای آغاز)، حتی اگر ناسازگار با محتوا نداشته باشند، پرتوی هم بر فهم کنش دراماتیک نمایش نمی‌افکنند.

اما بازی‌ها؛

کشمکش روانی، بحران روحی و بیهوده‌گی زندگی دختر را به تنها انتخاب خویش، یعنی خودکشی کشانده ‌است. نیستی تنها حق این دختر در جهان هستی کنونی است. رنج دختر از نفهمیدن پیرامون او سرچمشه نمی‌گیرد، بلکه از بیهوده بودن پیرامون سرچشمه می‌گیرد. او به پایان زندگی نرسیده، بلکه زندگی را عبث می‌داند. دختر از درون پوسیده است و سرمای مرگ از گرمای زندگی برایش هستی‌بخش‌تر.

اما مادر را روزمره‌گی در برگرفته است. روزمره‌گی که در عین بیهوه بودن برای او ارزش است. او هم مانند بسیارانی بدان عادت کرده است. روزمره‌گی اساس زندگی اوست. مادر نمی داند با ورق زدن آلبوم زندگی و برجسته کردن روزمره‌گی تا چه حد در خراش دادن روان دختر کوشاست.

بدون کمترین لکنت باید گفت بازی این دو نقش اصلن کار آسانی نیست. نقش‌هایی که بیشتر زیرپوستی هستند و از درون بازیگر می جوشند تا متکی به جلوه‌های ظاهرای باشند. از این منظر باید بازی مینا قیصری و مهرنوش خرسند را در مجاورت چنین فهمی از نقش‌ها دید تا درک درونی آن. اگرچه هنور می توانبازی مینا قیصری را تا نزدیکی‌های این درک دنبال کرد.

جا جای نمایش نیاز به سکوت‌های “سرشار از ناگفتنی‌ها”، سرشار از عاطفه، داشت تا تماشاگر بهتر و عمیق‌تر لحظات دراماتیک را درک کنند، اما متاسفانه ما بیشتر شاهد مرافعه میان دختر و مادر بودیم. تکرار (جاافتادگی؟) برخی دیالوگ‌ها هم نمایش را در متن دچار آشفتگی کرد که در چنین نمایش هایی به پیوستگی درونی و روند شکل‌گیری بحران صدمه می‌زند.

با همه این نکات هنوز این نمایش نیز در کنار «کافه پولشری» و «نبض در تاریکی» از کارهای خوب جشنواره محسوب می‌شد.

گروه «تندیس»

۴- برنامه پایانی جشنواره کنسرتی بود از گروه «تندیس» به سرپرستی شهریار قدوسی و آواز مهران بزرگمهر. این برنامه با استقبال خوبی روبرو شد و پایان جشنواره را با شادی و خاطرات شیرین گره زد.

***

جمع‌بندیکوچکازجشنواره

هر جشنواره ویژگی‌هایی دارد. برخی از این ویٰژگی‌ها حاصل برنامه ریزی و تدابیر برگزاران کنندگان است و برخی در طول برگزاری شکل می‌گیرند، آنهم توسط نمایش‌های اجرا و تماشاگران آن.

«جشنواره تاتر ایرانیان لندن» با توجه به نمایش‌های اجرا شده، یک جشنواره «زنانه» بود. اگر از نمایش «شب عالی» و «بازی آخر» و تا حدی «پاترونوس» بگذریم، باقی نمایش‌ها نه تنها زن را در مرکز نمایش قرار داده بودند، بلکه محتوای نمایش را نیز منوط به فهم روح و روان زن دانسته بودند.

ویژگی دوم این جشنواره طولزمانی نمایش ها بود. از هشت نمایش تنها سه تای آنها تا نزدیکی‌های ۶۰ دقیقه می‌رسیدند و باقی ۳۶ تا ۴۰ دقیقه بودند. آیا نمایش‌های کوتاه ضروت زمان ماست؟ یا حد توان نویسندگان نمایش ها همین اندازه بود؟

ویژگی سوم همزمانینویسندهـکارگردان نمایش‌ها بود. اغلب نویسندگان خود کارگردانی آثار را بر عهده داشتند که می توانست در بازنگری متن تأثیر منفی بگذارد. پر واضح است که در مواردی نبود نیروی کافی در تاتر برونمری منجر به چنین تصمیمی می‌شود، اما این امر در عین حال می تواند سبب شیفتگی کارگردان به نوشته‌ی خود شود. شاید یک کارگردان مشتقل بتواند حواشی یا اضافه‌جات یک متن را راحت‌تر ببیند و هنگام پرداخت اینجا یا آنجای متن را کنار بگذارد، اما وقتی هر دو نقش به عهده یکی نفر باشد، کار دشواری خواهد بود.

جمع‌بندی مختصر از نمایش‌ها:

از هشت نمایش اجرا شده در جشنواره من به «پاترونوس» و «بازیآخر» به پاس انتخاب ایده ای متفاوت، به نمایش «کافهپولشری» به پاس بازی راحت و پر احساس شادییزدانی، به نمایش «نبضدرتاریکی» برای بازی قدرتمند یلدافرمهرو کارگردانی هوشمندانه‌ی هالهجلالی  و سر آخر نمایش «دراتاقیازآنِخودنمی‌گنجم» رابه پاس متن دلنشین و پر احساس امیتاز ویژه می‌دهم.

در ضمن در پایان هر برنامه یا نمایش توسط خانمسارانوبخت لوحی به دست اندرکاران و همچنین نشان افتخاری به کارگردان نمایش یا سرپرست گروه، به پاس شرکت در جشنواره و قدردانی از تلاش هنرمندان، تقدیممی‌شد که اقدامی خوشایند بود.

جشنواره در سه شب برگزاری استقبال خوبی از سوی تماشاگران شد. گرچه همه نمایش‌ها به یک اندازه تماشاگر نداشت و این هم امری طبیعی بود. نمایش‌هایی که دست‌اندرکاران آنها از لندن/انگلیس بودند، از تماشاگران بیشتری برخوردار بودند تا نمایش‌های مهمان. در مجموع کمترین تعداد تماشاگران نمایش‌ها بین ۳۵ تا ۴۵ در نوسان بودند و بالاترین آن تا ۱۲۰ نفر ( تنها در یک نمایش) می‌رسید.

برگزاری جشنواره در خارج از کشور از آلمان تا انگلیس از منچستر تا لندن، از کلن تا هامبورگ و هایدلبرگ، همگی کمک بزرگی برای تداوم کار نمایش ایرانی است و باید آن را سخت پاس‌داشت. هر چراغی که بدین منظور روش گردد، پرتو و گرمایی برای خانه‌ی تاتر ایرانی ماست.

خوب می‌دانم هیچ جشنوره ای بی‌عیب و نقص نیست، اما بهتر میدانم که سازماندهی چنین نشست‌های تاتری تا چه اندازه دشوار است و همانا تنها دیکته‌ی نانوشته بی غلط است.

به همین خاطر از همین راه به همه دست‌اندکار، به ویژه داریوشرضوانی، ندیمندیمی و بسیارانی که جا جای حضور موثر داشتند، همچو مصطفیگلی (مجری) و رضاشادمان (تکنیک)، سارا نوبخت (مدیر روابط عمومی) سام نوری (مدیر آی تی)، بهرنگ محمدپور (مدیر فنی) و به دیگر دوستان خسته نباشید ‌می‌گویم و با شوق فراوان و امید بسیار، چشم انتظار برگزاری این جشنواره در سال های آینده هستم.

اصغرنصرتی (چهره)

کلن،اکتبر۲۰۲۵

در کنار مجریان جشنواره ایرانیان لندن

One thought on “گزارشی از جشنواره تاتر ایرانیان لندن

  1. mehdi mehdiabadi says:

    سلام آقای نصرتی عزیز،
    از وقتی که برای تماشای «قورمه‌سبزی با تاپینگ آووکادو» گذاشتید و نقد دقیق و صادقانه‌تان، صمیمانه سپاسگزارم. نوشته‌ی شما برای من بسیار ارزشمند است، چون از زاویه‌ای تحلیلی و مستقل به اثر نگاه کرده‌اید و این دقیقاً همان چیزی است که یک اثر نمایشی نیاز دارد تا مسیرش را پیدا کند.
    نکاتی که درباره‌ی ساختار و مسیر تحول دو شخصیت مطرح کرده‌اید را با دقت خوانده‌ام و تا حد زیادی با آن هم‌دل‌ام. هدف من در این نمایش بیش از آن‌که رسیدن به نتیجه یا «تغییر نهایی» باشد، بازتاب وضعیت معلق و ناپایدار دو زن مهاجر بود؛ زنانی که در میانه‌ی تنهایی، میل، و مرزهای اخلاقی سرگردان‌اند. جهان اثر عمداً روی این لبه‌ی ناپایدار حرکت می‌کند، جایی میان واقعیت و تب، میان خورش ایرانی و سالاد غربی.
    باز هم از توجه و نگاهتان ممنونم. نقد شما برایم انگیزه‌ای‌ست برای ادامه‌ی مسیر و پالودن زبان این جهان زنانه و مهاجر, در اجراهای آینده به این نکات توجه خواهم کرد و همچنین در اجرا کافه پولشری آگاهانه انتخاب کردم که «کافه» به معنای واقعی‌اش باشد؛ جایی میان تئاتر و زندگی، میان گفت‌وگو و اعتراف. فضای فشرده و تماس نزدیک با تماشاگر برایم بخشی از جهان اثر بود، چون می‌خواستم مرز صحنه و واقعیت محو شود و مخاطب همان مشتری کافه باشد و شنونده‌ی درد دل یک زن
    با این حال، می پذیرم که شرایط محیطی جشنواره محدودیت‌هایی ایجاد کرد و نقد شما کمک می‌کند تا در اجراهای بعدی، تعادل بهتری میان فضا و تمرکز بازیگر پیدا کنم.
    از دقت و مهربانی نگاه‌تان ممنونم. حضور و تحلیل شما باعث دلگرمی‌ست.
    با احترام
    مهدی مهدی‌آبادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *