حامعه ای فقیر در جستجوی وجدان

نگاهی به فیلم «بدون تاریخ بدون امضا»

هفته‌ی گذشته فیلم مذکور در یکی از سینماهای شهر کلن با نام آلمانی «یک تصمیم وجدانی» به اکران رفته بود. تعداد اندکی از فیلم استقبال کردند و از همه مهتر در ابتدای قیلم بر برخی معلوم شد که مجری برنامه مرکز فرهنگی دیوان است!

باری، من که از تعریف و تمجید شماری مشتاق و کنجکاو به دیدن فیلم شده بودم پس به دیدن آن شتافتم. داستان آن با تصادف اتومبیلی با یک موتور سیکلت آغاز می‌شد و به یک قتل می‌انجامد. 

پزشکی که در پزشک‌قانونی کار می‌کند و رئیس بخش هم است، خیلی سخت بر وجدان کاری خویش تاکید می‌ورزد و از همین رو حاضر به امضا هرگزارش کاری نیست.

از قضا شبی در راه خانه و کار با یک موتورسیکلت تصادف می‌کند و همراهان موتور سیکلت، یک پسر بچه، یک دختر شیرخواره، همسر و مرد خانواده هستند. در اثر تصادف همگی آنها  نقش زمین می‌شوند و پزشک که خود به نوعی دچار دلهره است سعی دارد همه را به ویژه پسر بچه را، تشویق به مراجعه کردن به درمانگاه کند. حتی در آخر برای جلب رضایت مبلغی به پدر بچه میدهد و اصرار به به درمانگاه کردن میکند. پدر بچه اما پول دریافتی را به جای درمانگاه خرج رستوران رفتن می‌کند تا عاقبت پس از چندین و چند وقت غذایی درست و‌حسابی خورده باشند!

دکتر اما مایل به آمدن پلیس نیست! چرا؟ چون بیمه شخص ثالث وی مدتی ست که از اعتبار ساقط شده است و می‌تواند دردسر بزرگی برایش مهیا کند.

دو شب پس از تصادف جسد پسر بچه از پزشک‌قانونی سر در می‌اورد و پزشک که زمینه‌ذهنی تصادف با او را داشته، خیلی زود نگرانی و عذاب وجدانش شدت می‌گیرد. چون مرگ او را ناشی از تصادف آن شب میداند و چون شاهد بوده که پدر پسرک او را به درمانگاه نبرده کوتاهی پدر و مرگ پسر را هم به حساب خود می‌نویسد.

در آزمایشات مربوطه اما معلوم می‌شود که علت مرگ پسرک از خوردن نوعی گوشت فاسد است و پسرک حداکثر ده‌ روز می‌توانست زنده بماند. گوشت فاسد را پدر پسرک از روی فقر از واسطه‌های گوشت خریده است. پدر که با اشتباه خود و بدست خویش  پسرش را کشته، خون جلوی چشمانش را می‌گیرد و برای انتقام از فروشندگان بی‌وجدان راهی کشتارگاه می‌شود. در آنجا در کشمکشهای فراوان معلوم می‌شود که اینها مرغهای بیمار ذبح نشده را به طور قاچاقی و ارزان قیمت به مردم می‌فروشند. کشمکش پدر و فروشنده‌ی مرغ فاسد منجر به قتل  فروشنده می‌شود. بدین طریق به فقر پدر و مرگ پسرش زندان هم افزوده می‌شود.

پزشک که از ابتدا ناراحتی وجدان داشته با قتل مربوطه توسط پدر و زندانی شدن او عذاب وجدانش سنگین‌تر می‌شود. پس به فکر نبش‌قبر پسرک می افتد تا علت واقعی مرگ را بداند. عاقبت در دادگاه پدر حاضر شده همه فاجعه را، از مرگ پسرک تا قتل مرغ‌فروش را به دلیل کوتاهی خود میداند و اعلام می‌کند تا پدر خانواده از بند رهایی یابد!

از جنبه‌های حقوقی فیلم که بگذریم. محور مضمونی فیلم برجسته کردن وجدان یک پزشک/ هر فرد جامعه/ جامعه است. نوعی تشویق توجه مردم به وجدان! البته معلم نیست چرا پزشکی که اینقدر اهل وجدان فردی‌ست، بی‌توجه به وجدان اجتماعی است؟ چرا که مدتهاست از اعتبار بیمه ماشین‌ش میگذرد اما او بدان توجه ندارد. چون با وچود بیمه راحت‌تر میتوان، در چنین مواردی، از طریق اهرمهای قانونی جبران خسارت کرد و مانع فجایع بزرگتری شد.

اما آنچه سخت توجه مرا جلب کرد و این مهمترین «شعار در سکوت» فیلم بود، اینکه مردم این جامعه سخت غمگین و اخم کرده هستند! کسی در این فیلم نمی خندد. شما در هیچ سکانسی از فیلم شاهد چهره‌ای روشن و خندان و آسوده‌خاطر نمی‌بینید! حتی تصویری روشن و دلگشا هم نیست. بیشتر نماها بسته هستند. عمده حرف‌ها و لحظ‌های فیلم از پیری، افسردگی عمومی و مرگ و تصادف سخن رانده می‌شود. در کشتارگاه، در پزشک‌قانونی در دادگاه. از همه مهمتر شخصیتهای اصلی فیلم همه غمگین و با نگاهی مات و حرکاتی کند هستند. چشمان کسی شاد و جوان! نیست. همگی، از پزشک و همکارانش گرفته تا پدر خانواده و همسرش.از بازپرس دادسرا تا کارگرهای کشتارگاه. همه و همه چهره‌ای گرفته و درهم فرو رفته دارند.

به راستی میتوان در چنین جامعه ای دل مرده وجدانی زنده داشت؟! فیلم برای پایان خوش خود بدین پرسش پاسخی ساده‌لوحانه می‌دهد.  اما هزار نشانه و واقعیت زندگی در فیلم و جامعه عکس آن را ثابت می‌کنند. سانسور یا ساده نگری؟ کدام یک چنین کارکردی از وجدان شخصی را در چنین جامعه ای ممکن می‌بینند؟

فیلم در نوع خودش از ساخت، پرداخت و نگاهی ساده برخوردار بود و پیچیدگی چندانی نداشت. گرچه برای بیان منظور خود از فضاسازی و رنگ و لحن فیلمبرداری خوبی بهره گرفته است. 

من بازی پدر خانواده، را که عجیب مرا یاد جلال پیشواییان می انداخت، و همسرش را دلنشین‌تر از باقی نقش یافتم.

اصغر نصرتی (چهره)

۲۰ یونی ۲۰۱۹

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.