پیام دهمین سالروز جهانی تئاتر توسط پابلو نرودا۱۹۷۱

در نقطه ای، در مونته ویدو یا در کاراکاس” بود که “ارزش” نوشته “آرتور میلر” را دیدم و به نحو دردناکی تحت تاثیر قرار گرفتم. در آن یک چخوف سختدل و کینه توز و خشمگین یافتم.

از تالار نمایش بیرون آمدم و این خاطره را از یاد بردم. میخواستم این حقیقت تلخ را فراموش کنم.

در همان سال در پاریس نمایشی دیدم آلوده و بدبینانه و دور از شرم که سرکشی، و جاذبه عشق و احتمال سقوط را در آن پسندیدم.

از تماشاخانه خارج شدم و با اشتیاق به مشاهده کوچه های زمستانی و درختان بیجان و اشتغالات مردم پرداختم خشونت نمایش را فراموش کردم و طغیان بیماری پیش بینی شده به بزودی از خاطرم محو شد.

تصور میکنم که عصر ما در چنین بی ثباتی و تردید -حقیقتی که رضای ما را تامین نمی کند و آرزویی که هنوز تحقق نیافته – در نوسان است.

تئاتر پوسته تخم بزرگ شتر مرغی را شکافته، و ما مردم از ردیف اول گرفته تا آخر ما در انتظار این نشسته ایم که دویدن و پرواز کردن این پرنده نوزاد را تماشا کنیم.

پوچی به اندازه پاورقیهای قدیمی ما را ملول می سازد و واقع بینی از فرط پیری مرده است. باید هوشیار باشیم و از آنچه در گور باقیمانده نگاهداری کنیم. بدیهی است که دیوارها فرو ریخته و در هفت جزیره، هفت دریائی که جهان را تشکیل میدهد هم می خواهند از نو بسازند، همه میخواهند بشناسند و قدر بدانند و همه ما آرزومندیم که خودمان را همانطور که بوده ایم و همانطور که خواهیم بود در تئاتر ببینیم.

قوت روزانه من شعر است و من در بین مردم شیلی شاعری بیش نیستم، نزدیک و دور از همه شما زنان و مردان تئاتر جهان

اینک من به آنچه که ما همه در آن اشتراک داریم می -اندیشم. به تئاتری ساده ولی نه سهل انگاشته، تئاتری انتقادی ولی نه غیر انسانی تئاتری بدون حد و مرز، که 6 چون شطی در سلسله جبال “آند” پیش برود و خطوط مرزی خاص خود را در همه جا تثبیت کند.

پیام نردوا ۱
پیام نردوا ۲