گزارشي بر نخستين جشنواره‌ي تآتر ايراني در تبعيد- پاريس

(يك جمعبندي)

اصغر نصرتي

فستیوال پاریس ۲۰۰۰

از بيست‌ونهم ماه مه تا چهارم ژوئن سال دوهزار نخستين جشنواره‌ي تآتر ايراني پاريس برگزار شد. اين حركتي آگاهانه و مقدماتي ولي اميدواركننده در عرصه‌ي تآتر بود. كتاب نمايش آرزو ميكند دست‌اندركاران فستيوال پاريس بتوانند با تجربه‌هايي كه به‌دست‌آورده اند, دومين جشنواره را بهتر و باشكوه‌تر برپاكنند.

كنون چند اظهار نظردر مطبوعات منعكس شده كه هريك به‌نحوي بخشي از جشنواره را مورد بررسي قرارداده ويا گزارش كرده اند. و شايد بهتر اين باشد كه اينبار براي گزارش خود نگاهي به اين نوشته‌ها داشته باشيم و آنجا كه بايسته ديديم, برخي نكات را تكميل و يا برجسته‌كنيم. اما قبل از آنكه بخواهيم به مطالبِ ديگران بپردازيم, به طور خلاصه برنامه‌هاي اجرا شده در اين جشنواره را در اينجا ذكرميكنيم تا چشم‌اندازِ بهتري از نوشته‌هاي اين همكاران داشته باشيم.

در جشنواره‌ي پاريس در مجموع دو سخنراني و يك نمايش كوتاه در افتتاحيه, 16 نمايشِ تآتري و يك نمايشِ رقص و سه نشستِ جانبي (در باره‌ي تآتر لاله‌زار, تاريخ نشرياتِ تآتر در تبعيد و قصه‌هاي تبعيد) ارايه شد. پنج برنامه از اين ميان به زبان فرانسه اجرا شد و باقي به زبان فارسي بودند.

در پي برنامه‌ي گشايش روز دوشنبه 29 ماه مه گروه رقص نكيسا به سرپرستيِ شاهرخ مشكين‌قلم نمايشِ رقص جاده‌ي شرق را ارايه داد.

سه‌شنبه قصه‌ي شيرين به كارگردانيِ عتيق رحيمي و شاهزاده و دختر زيباي ايراني به كارگرداني ژاك انسن اجرا شدند.

چهارشنبه ابتدا از مشرق تا مغرب, نمايشي براي كودكان و نوجوانان, بود و سپس برزخ كاري از فرهاد پايار به روي صحنه رفت. آخرين برنامه‌ي چهارشنبه دوساعت با فُرسي نام داشت كه فرسي با روخوانيِ دو نوشته‌ي خويش يك برنامه‌ي تقريبن دو ساعته را ارايه داد.

پنجشنبه با نمايشِ ويژه‌ي كودكانِ گروه ساعدي؛ زيبا, پرنده‌ي چهارچشمه, شروع شد و پس از آن وكلا به كارگرداني جنيفر صبا و به زبانِ فرانسه به روي صحنه رفت.

در سالنِ كوچكِ ساختمانِ تآتر برنامه‌ي تاريخِ نشرياتِ تآتر در تبعيد ارايه شد. اين برنامه تقريبن دوساعت به‌طول‌انجاميد و در پي آن در سالنِ اصلي نمايش وروره جادو و ماه پيشوني اجرا شد.

روز پنجم جشنواره, جمعه, با نمايشِ رامين يزداني به نامِ نامه‌ي زن به پدرش شروع شد و سپس با مشاوره با سيمرغ به كارگرداني منوچهر نامور آزاد ادامه‌يافت.

نخستين برنامه‌ي شنبه به يكي از كارهاي موفق جشنواره, حسن كچل, اختصاص داشت و دوباره در پي آن در سالنِ كوچك توسط عزيزالله بهادري گفتاري در باره‌ي تآتر لاله‌زار ايراد شد كه با شروعِ نمايشِ يك زنِ تنها ناتمام ماند. همه‌ي كپسولهاي سوئدي به شكل ويديويي به معرض نمايش گذاشته شد و جاده‌ي شرق دوباره اجرا شد كه اينبار نيز با استقبال تماشاگران روبه‌رو شد.

يكشنبه, آخرين روز جشنواره, به سه‌نمايشِ ديگر اختصاص داشت كه به‌ترتيب بدين قرار بودند: هوسباز به كارگرداني صدرالدين زاهد, كله سفيد به كارگرداني نگارنده و حسن‌كچل براي دومين بار به كارگرداني كاظم شهرياري. همچنين در اين روزِ برنامه قصه‌هاي تبعيد به‌عنوان بازگوييِ خاطراتِ هنرمندان در سالن كوچك برگزارشد.

اما بازگرديم به اظهار نظرهاي مندرج در مطبوعات؛ در مجموع ميتوان از سه‌مطلب كه به‌طور مستقيم با اين فستيوال در ارتباط بودند و تا كنون در مطبوعات مندرج شده اند, نام برد:

  1. نوشته‌ي آقاي شيرازي؛ يك جشنواره‌ي تآتر, يك رويداد خوش در تبعيد, در نيمروز شماره 589
  2. نوشته‌ي آقاي بهمن فرسي؛ بر حاشيه‌ي فستيوال تآتر پاريس, در نيمروز شماره 590
  3. نوشته‌ي آقاي هرمز كِي؛ فستيوال تآتر ايراني در پاريس, در شماره‌ي نخستِ يادواره (چاپ پاريس)

اين جمعبندي بر پايه‌ي سه‌نوشته‌ي بالا قرار دارد.

1) يك جشنواره‌ي تآتر, يك رويداد خوش در تبعيد

“اعتراض‌كنيم, با تعهد به آزادي و حقيقت و زيبايي”

نخستين نوشته در باره‌ي جشنواره‌ي پاريس را احمد شيرازي در روزنامه‌ي نيمروز(شماره 589 ص. 25) درج‌كرد. بخش اعظمِ نوشته‌ي آقاي شيرازي به غير از مقدمه, به سخنرانيِ خود ايشان اختصاص‌داشت كه در مراسمِ گشايش ايراد شده بود. اهميتِ اين نوشته در عمق و هويت‌بخشيدنِ بيشتر به ايرانيِ تبعيدي بود شيرازي سعي‌داشت در سخنرانيِ خود موقعيت و چراييهاي ايرانيِ تبعيدي را بدونِ 

شعار بازگويد. وي همچنين در مقدمه قدري به ويژگيِ جشنواره و روز افتتاحيه و نحوه‌ي شكل‌گيري و برپاييِ جشنواره اشاره‌هايي كرده است كه ذكر آنها خالي از فايده نيست:

“… طي اين جشنواره نوزده نمايشنامه به صحنه رفت كه شش اجرا از اين تعداد به زبانِ فرانسوي بود. ديدار و گفتگو با هنرمندان و دست‌اندركارانِ تآتر, نمايشگاهي از عكسهاي رضا دقتي عكاس پرآوازه‌ي ايران و نمايش ويديوييِ محاكمه‌ي سينما ركس اثر پرويز صياد و هنرنمايي رقصندگانِ گروه نكيسا به سرپرستي شاهرخ مشكين‌قلم از برنامه‌هاي جنبي جشنواره بود.”

براي تكميل برنامه‌هاي جنبي جشنواره كه از قلم آقاي شيرازي افتاده است, دو برنامه‌ي ديگر نيز قابل ذكرند؛ نخست سخنراني آقاي عزيزالله بهادري بود كه با عنوانِ لاله‌زار گهواره‌ي رشد تآتر ايران در سالن كوچك تآتر ايراد شد. اين سخنراني كه متاسفانه به علت كمبود وقت و شروع نمايش بعدي, نتوانست تا به آخر ادامه‌يابد و بخش قابل توجهي از آن ناگفته باقي‌ماند, توضيحات مفصلي بود از تاريخ تآتر لاله‌زار و فراز و نشيب آن. عزيزالله بهادري كه خود يكي از كوشش‌ورزانِ تآتر لاله‌زار بود, در اين سخنراني تلاش داشت ريشه‌ و چگونگيِ شكل‌گيريِ تآتر لاله‌زار را از زبان يكي از شاهدينِ اين وادي بازگويد. كتاب نمايش اميدوار است بتواند در شماره‌ي آينده‌ي بخشي از اين سخنراني را منعكس‌كند. يكي ديگر از فعاليتهاي جنبي جشنواره برپايي جلسه‌يي باعنوان تاريخ نشرياتِ تآتر در تبعيد بود. در اين جلسه نگارنده‌ي اين سطور سعي داشت در يك جمعبندي تا آنجا كه اسناد و امكانات به من اجازه‌ميداد, انعكاسِ مطبوعاتيِ تآتر در تبعيد را بيان‌كنم. جلسه با پرسش و پاسخي كوتاه همراه بود. 

در ادامه‌ي مطلب, آقاي شيرازي مي‌افزايد: “چند چهره‌ي قديميِ تآتر ميهمانِ جشنواره بودند, بهمن فُرسي, منوچهر رادين, ابراهيم مكي, كاظم شهرياري و اصغر نصرتي, چندتن از نامدارانِ سينما و تآتر و شعر و موسيقيِ مقيم فرانسه به تناوب يا به‌طور مرتب در جشنواره حضور داشتند. فرخ غفاري, محسن يلفاني, جميله ندايي, آذر پژوهش, گلي ترقي, رضا دانشور, عزيزالله بهادري, محمد سحر, صدرالدينزاهد, محمد شمس و رضا نارون.

پنچ گروه نمايشي از كلن, هامبورگ و برلين (و فرانكفورت) به جشنواره‌ي پاريس آمده بودند: گروه تماشاخانه با نمايشنامه‌ي وروره‌جادو و ماه‌پيشوني به كارگرداني حسين افصحي. گروه تآتر چهره با نمايشنامه‌ي كله‌سفيد به كارگرداني اصغر نصرتي و گروه تآتر برلين با نمايشنامه‌ي برزخ به كارگرداني فرهاد پايار و گروه مركز تآتر ايرانيها به كارگرداني رامين يزداني.

باقي اجراها نمايشنامه‌هايي بودند به كارگرداني صدرالدين زاهد, منوچهر نامورآزاد, عتيق رحيمي, ژاك انسن, برونو دوسال, سام بدري, جنيفر صبا, كاظم شهرياري و حميد دانشور. باني و مدير نخستين جشنواره‌ي تآتر ايران در تبعيد جواد دادستان است.”

آقاي شيرازي در بخش سخنراني از جمله اضافه ميكنند: “تبعيد, يا دست كم تبعيدي كه ما تجربه كرده ايم, برعكسِ نامِ غم‌انگيزش, مرزهاي آزادي ما را در حوزه‌هاي زندگي گسترش داده‌است.”

 شيرازي سخنان خود را با يادِ ساعدي به پايان ميرساند.” اين جشنواره‌يي است كه به نام گوهر مراد ناميده شده‌است: غلامحسين ساعدي كه اين تلاش به ياد او و همه‌ي آن كساني كه در تبعيد, تبعيد در وطن و تبعيد در بيرون از مرز وطن, خاموش شدند. پاره‌يي صدايشان و پيامشان شنيده شد و جمعي با ناي شكسته و توطئه‌ي سكوت محو شدند, به ياد آنها هستيم.”

برحاشيه‌ي فستيوال تآتر پاريس

بهمن فُرسي و هرمز كِي برخلاف شيرازي در نوشته‌هايشان بيشتر به بررسيِ كم و كيف اجراييِ فستيوال و نمايشهاي شركت‌كننده پرداخته بودند.

فرسي پس از اشاره‌يي به تاريخ و شيوه‌ي ” تكتازي‌”هاي فستيوال كلن, هامبورگ و پاريس و به ملقب‌كردنِ فستيوالِ كلن به “بنگاه شادماني لاشريك” و هامبورگ به “بنگاهك“, ميپردازد به يكسري پيشنهاد كه وي براي پالشگريِ اين نوع همايشها رعايت آنها را ضرور ميداند.

نخستين پيشنهادِ فرسي نام اين نوع همايشهاست. نامي را كه فرسي مناسب ميداند فستيوال هنرهاي نمايشي ايرانيان است كه به‌گمان نگارنده هم, با توجه به نوع و نحوه‌ي برنامه‌هاي ارايه شده در اين همايشها, نامي مناسب است. 

حاشيه‌نويسي كه فرسي براي فستيوال پاريس انجام داده با صحبتهاي آقاي شيرازي شروع ميشود و با سخنرانيِ آقاي لاهيجي ادامه مييابد و اگرچه او نخواسته به ترتيب خاصي در باره‌ي نمايشهاي ارايه شده بنويسد, اما تقريبن در باره‌ي همه‌ي نمايشها سخن گفته است. فرسي به گوشه‌هايي از سخنراني آقاي لاهيجي اشاره‌ميكند كه بخشي از آن را بنا به اهميتش در اينجا نقل ميكنيم:

“… واژه‌ي تبعيد معناي نوعي جرم داشته است كه به جزاي آن مجرم ميبايد ترك زادبوم بكند. اما در اين روزگار ديگر واژه‌ي تبعيد چنان معنايي را ندارد. اكنون تبعيد بيشتر به معناي طرد زادبوم از سوي به‌تبعيدآمده است. در روزگار ما به دور از زادبوم زيندگان, تبعيدي يا تبعيديان نيستند. اينها در واقع سرزمين خود را تبعيد كرده‌اند, به سبب جرمي كه در آن روي داده است؟ يا مجرميتي كه در آن به كرسي نشسته است؟

در پي بازگوييِ سخنرانيها فرسي با نمايشِ بدون كلامِ كاظم شهرياري بررسيِ نمايشهاي جشنواره‌ي پاريس را آغازميكند. در توصيفِ اين قطعه‌ي بدون كلام چنين ميگويد:

“اين بازيِ بيحرف و باحرفِ كاظم شهرياري بود در آغاز فستيوال. طلوعي مطلوب و دعوتي براي انديشيدن در قالب تآتر ناب.” ” … با آن بازيِ نخستين در فستيوال و همين حسن كچل, شهرياري نشان داد كه يكي از آن مردانِ همه‌فن‌حريفِ رنسانسي‌ست. در كار او, به ويژه در نمايشِ عاميانه, درك و دريافت, و پرهيز و تدبيري در كارگرداني ديدم, كه نبودِ آن در كارِ ديگران معمولن بازي را به ورطه‌ي لودگي و درازگويي يا سانتي‌مانتاليسم مي‌اندازد.”

“… اجراي صدرالدين زاهد از داستانِ كوتاهِ صادق هدايت با عنوانِ “لوناتيك” (هوسباز) كه اصلِ آن به زبانِ فرانسه است و به زبان فرانسه هم اجرا ميشد, با شركتِ يك بازيگرِ مردِ ايراني و يك بازيگرِ زنِ فرانسوي و صحنه سازيِ پيراسته و شكيل, كاري برجسته بود.”…كله سفيد نوشته‌ي ابراهيم مكي به كارگرداني و بازيگري اصغر نصرتي و بازيگرِ همراهش (كمال حسيني) تلاشي شِبهِ رآليستي در به‌صحنه‌آوردنِ گونه‌يي تآترِ آبسورد بود كه جا نمي‌افتاد. بازيِ نصرتي در مجموع پرجوش بود. نيكوتر خواهد بود اگر نصرتي نيرويش را بيشتر در خدمتِ بازيگري بگمارد.”…

“نمايشنامه‌ي برزخ نوشته و كارگرداني فرهاد پايار, پر از ورزشهاي سنگين و خواستارانه در روندِ گونه‌يي تآتر آوانگارد بود. دستاوردهايي را هم نشان‌ميداد. كپسول‌هاي سوئدي … در قالب يك ويديو آن هم به‌صورت بسيار تار و اسلوموشن و چشم‌آزار آمده بود و به من يكي امان تامل نداد.   

بازي رامين يزداني تحت عنوان نامه‌ي زن به پدرش بر اساس نامه‌هاي فروغ فرخزاد به پدرش و برعكس, با پوزشخواهيِ بسيار, زورزدني بود كه زايماني و زاده‌يي به‌بارنمي‌آورد. تنها فكر زيبا در اين‌كار احتمالن كوشش در نشان‌دادنِ لايه‌هاي شخصيتِ فروغ در قالب چهره‌ي زنِ بازيگر بود كه البته به ثبوت! نميرسيد.

در قصه‌ي شيرين هنرِ رقص پادشاهي ميكرد و زيبا بود. اما نظم و تدوين و اجراي بازي- اگر بتوان گفت بازي- اشكال داشت. شاهرخ رقصنده‌ي خوبي است, اما گويندگي بهتر است نكند. حس و صداي در خور را نداشت. متن نظامي را هم همه‌جا درست نميخواند. اصولن هم خواندن با گويندگي و نقالي فرق دارد.

در خطِ نمايشِ عاميانه, دو كارِ ديگر در فستيوال بودند كه بايد در اينجا به ترتيبِ الفبا از آنها يادكنم. نمايشِ وروره جادو و ماه پيشوني از حسين افصحي و مشاوره با سيمرغ از منوچهر نامورآزاد. … كار افصحي و نامورآزاد, ردپاي همه‌ي آثارِ پيش از خود, و رنگ و جلاي شيريني و شوخ‌وشنگي, ساز و ضزب و رقص و آواز, و اكنون كه در غربت و تبعيد توليدميشوند, گوشه و كنايه و تند و تيزيِ سياسي و اعتراضي, همگي را داشتند. اما در لحظاتي به علت لنگ‌زدن پاره‌يي از مخلفاتشان دچار سكته و دست‌انداز ميشدند, كه لعنت بر نداريهاي غربت!”

بهمن فرسي در پاي حاشيه‌نويسيِ خويش چند پيشنهاد به برگزاركنندگان فستيوال ارايه ميدهد كه گرچه برخي از آنها تماس حسي و فرديِ فرسي را منعكس ميكنند, اما توجه به آنها براي همه‌ي تآترورزان خالي از سود نخواهد بود.

فستيوال ايراني كه در كشور معيني روي ميدهد, بايد مشخصات ايراني و كشور ميزبان و تاثير متقابل يا تداخل آندو در يكديگر را داشته باشد ولاغير.  … نمايشِ فيلم در فستيوال تآتر نگنجانيد. نمايش ويديو هم فقط به‌شرط‌آنكه كيفيتِ عالي

داشته باشد. … از مقيمان كشورِ برگزاركننده, بهتر است اصلن ويديو پذيرفته نشود. … سمينار و كنفرانس در جنب فستيوال حتمن مربوط به هنرهاي نمايشي باشد, … در فستيوال پاريس سه‌واحد دورهم‌نشيني در مورد تاريخ تآتر لاله‌زار و خاطرات نمايشي و نشريات هنرهاي نمايشي در غربت اين خاصيت را كم و بيش داشتند و اطلاعاتي كه در آنها مبادله شد, خيال‌ميكنم سودمند بود.  …بهتر است بوفه‌ي فستيوال در اجاره‌ي صاحب حرفه‌يي باشد و رسيدگي به وضع فروش پپسي و چيپس و گوگو و كتلت از گرفتاريهاي هيات برگزاري فستيوال نباشد.

هرمز كِي نيز نوشته‌يي به نام فستيوال تآتر ايراني در پاريس دارد كه در مجله‌ي يادواره چاپ پاريس درج شده است. او نيز – البته به گونه‌ي خود – به‌سانِ فُرسي به كم و كيف برنامه‌ها و به تك‌تك آنها توجه‌كرده و نظرياتش را بيان داشته است. درج برخي از نظريات او را جالب ميآوريم:… اين جشنواره با حضور عكسهاي بسيار زيباي رضا دقتي كه تا پايان ماندند و با سخنانِ عبدالكريم لاهيجيِ حقوقدان در بزرگداشت دموكراسي و حقوق بشر و ردِ تبعيد و تبعيض آغاز شد.

… شاهرخ مشكين‌قلم نيز آنجا بود و با غرور و پرهيز و هنر از آغاز تا انجامِ جشنواره هر از گاهي همچون شعله‌يي رقصان رقصيد و رقصاند و هم گرمي و شور و صفا داد. … 

در برزخ – نمايش آسماني با نوشته و اجراي فرهاد پايار نيز از كارهاي محكم بچه‌هاي ايرانيِ آلمان بود.

و بهمن فرسي هم از لندن آمده بود. آنچه را او به پارسي اجراكرد, گاه به نقالي و قصه‌گويي كهن ميمانست, گاه به نقلي مدرن و گاهي چون نويسنده‌يي كه متنِ پرفراز و نشيب و پر سايه‌روشنِ خود را براي تماشاگران بخواند, بود. فرسي در حاليكه ما را در چكاچاكِ واژگان و جمله‌هاي خود انداخته بود, پيروز شد تكه‌هايي از متن خود را كه همچون هنرگري آنها را تراشيده بود, در ذهنِ شنونده حك‌كند و خروسِ بيمحلِ پنهان در يقه‌ي مشدي و بوي بياتِ ترياك را در فضا به‌پرواز درآورد و مشدي را در گودِ حيرت بماساند! مرسي فُرسي!

و اما شايد بتوان يكي از پخته‌ترين كارهاي فستيوال را وكلا نوشته‌ي ميرزا فتحلي آخوندزاده دانست. اين نمايشنامه از زبان آذري توسط لويي بازن  Louis Bazin به فرانسه ترجمه و در سال 1967 توسط انتشارات گاليمر پخش شد.

“وروره جادو و ماه پيشوني” … كوششي بود براي ارائه يك نمايش كمدي موزيكال و با بهره‌گيري از تآتر روحوضي و سنت تآتر لاله‌زار و گاهي نيز فيلم فارسي. در اين نمايش ما شاهدِ به‌طنزكشيدن مسايلِ روز جامعه‌ي ايران بوديم با ريتمي ويژه….

نامه‌ي زن به پدرش به كارگرداني رامين يزداني كه الهامي‌ست از نوشتار فروغ فرخزاد متني‌ست يگانه كه چهارزن آن را گاهي باهم و گاهي يكي از پس ديگري ميخواندند. اين چهار زن در واقع من‌هاي گوناگونِ يك‌زن بودند با اغتشاشات و پريشانيها و ناكاميهاي درونيِ او و البته كه اين نمايش شكواييه‌يي نيز بود بر عليه نظامِ پدرسالار و مردسالار و مادرسالار ولي زن‌ستيزِ جامعه‌ي ما….

يك زنِ تنها اثر داريو فو را حميد دانشور كارگرداني‌كرده بود. زني تنها بر صحنه كه به‌مرور متحول‌ميشد. نسرين جمالي با بازيِ سبك و زنانه و دلنشيني كه ارايه داد, پيروز شد تمامِ شخصيتهاي غايبِ پيس را به‌تدريج در خيال تماشاگر و بر صحنه ظاهركند.

كپسولهاي سوئدي را منوچهر رادين نوشته و كارگرداني كرده بود. … هرچند اين نمايش … به‌صورتِ ويديويي بد به تماشاگران نشان‌داده‌شد, ولي ضعفِ تصوير قوت و قدرتِ آن نيز بود. زيرا به شدتِ توجه و به‌ويژه تخيلِ تماشاگر چنان افزود كه گويي همه در ذهن خود تصويرِ اصلاح‌شده داشتند! و بايد كه به بازي خوبِ منوچهر رادين نيز اشاره‌كرد….”

هوسباز ” اما متنهاي صادق هدايت اگرچه اغلب مدرن و با يك تكنيك و روح‌وروانِ خاص نوشته شده اند و از قدرتي نيرومند برخوردارند, ولي صدرالدين زاهد آن را امتحان‌كرده بود. … گرچه گاهي نمايش از لحظه‌هاي تآتريِ خوبي بهره‌مند بود ولي درمجموع واژه‌ها و متنِ تا اندازه‌يي مشكل و طولانيِ صادق هدايت در دهان و روان بازيگر صيقل نخورده بود و جاري و ساري نميشد. اعلام سكانسها با آن كلاپ سينمايي نيز ضربه‌يي به نمايش بود كه چيزي را به آن نمي‌افزود. 

 كله سفيد نوشته‌ي ابراهيم مكي و با كارگرداني و بازي اصغر نصرتي از كارهاي خوبِ فستيوال بود. داستان پستچي‌يي كه نامه‌يي را از ناكجايي به ناكجايي ديگر آورده, آن را هم براي كسي كه در بودنِ خود نيست شده! … اين همه را خوب گفتن كاري‌ست كه آسان نيست. خصوصن كه در عينِ بيهودگي تا پايان معاني ژرف و ژرفتر ميشوند. و بازيِ سرباز بازيِ بسيار خوبي بود. مرسي!

غصه هرچي كه داري باز فراموش بكن- بيا بنشين قصه‌ي حسن كچل گوش بكن و از زبان كاظم شهرياري كه با ظرافت و طنز ما را به دنياي نقالي و قواليِ ايران برد. كارگردانِ ايراني از تركيباتِ مختلفِ تآتر ايران اعم از روحوضي و نقل و تعزيه براي نمايشش كه به زبان فرانسه بود بهره برده بود.”

اصغر نصرتی

در پايانِ اين گزارش, من نيز مايلم به‌سانِ آقايان فرسي, شيرازي و كِي تكراركنم كه حضور و وجود و برگزاري جشنواره‌ي پاريس مفيد, لازم و قدرشناسانه بود و اميدوارم جواد دادستان و ديگر همكارانش همچون نوشين, فلور, گيلدا, ژنيا, شاهين ميرشاهي, حميد جاودان و كاظم شهرياري و بسياري ديگر كه ضمنِ همكاري و همراهي با جشنواره دوستانه و محبت‌آميز با مهمانانِ جشنواره رفتار كردند و همواره در فكر كمك و ياري آنها و جشنواره بودند.

آري جشنواره‌ي پاريس با هر فرود و فرازي كه داشت تلاشي ارزنده و تازه بود. دوستي‌ها و آشنايي‌هاي تازه به‌بارآورد و به زعم كمبودها و كاستيها, خوش درخشيد و بازتابِ خوبي در راديو‌هاي خارجي‌زبان و چند نشريه‌ي فرانسوي داشت.