گلشيري و تآتر

حميد احياء

حمید احیاء

 سال 1352 سالي كه ما وارد دانشگاه شده بوديم, بهرام بيضايي مدير رشته‌ي هنرهاي نمايشيِ دانشگاه تهران شد و همراه ديگر استادان و شاگردانِ دپارتمان (دانشكده) تصميم‌گرفت كه تغييراتي اساسي در واحدهاي درسي به‌وجودآورده و دانشجويان را با دانشهاي پايه‌يي آشناسازد. از جمله‌ي نخستين كارهاي او دعوت از استاداني چون غفار حسيني, داريوش آشوري, گلي ترقي, شميم بهار و هوشنگ گلشيري بود كه از سال 1353 با ارايه‌ي درسهاي مختلف, دپارتمان را به يكي ار بهترين مراكز آموزشي تبديل‌نمودند. هوشنگ گلشيري ادبيات درس‌ميداد و كلاسش يكي از پرطرفدارترين كلاسها بود و غير از بچه‌هاي تآتر دانشجويان بسياري از جاهاي ديگر ميآمدند و از دانش او بهره‌مند ميشدند. گلشيري اما در كنار استادي دوست بچه‌ها هم بود و با همه گرم بود و با همه ميگشت و با هر كه علاقمند بود از داستان ميگفت و داستان‌نويسي و چيزهاي ديگر. در اين ميان شاگرداني كه در همان سال 1353 به دپارتمان راه‌يافتند, رابطه‌يي بسيار نزديك با او پيداكردند و براي برخي از آنها تآتر به كار جنبي تبديل‌گشت و علاقه‌ي اصليشان شد نوشتن و خواندن داستان و شعر. كامران بزرگ‌نيا, مرتضي ثقفيان و حميد حمزه و اكبر سردوزآمي برخي از آن شاگردان هستند كه داستان‌نويسي و شاعري را جديتَر گرفتند و هر يك بعدها آثار خوبي منتشر نمودند.

هوشنك گلشیری

خلاصه, استاد آمده بود و شاگردان تآتر به سوي او كشيده شده بودند و اين ميتوانست زياد خوشايند نباشد و بايد كه كاري‌ميكرديم. ما هم دست‌بكار شديم و گلشيري را به تآتر كشانديم و موفق شديم او را راضي‌كنيم كه نمايشنامه‌يي بنويسد. آن روزها من و محمود بهروزيان و اسماعيل دانشمند و بيژن امكانيان در گروه تآتر پنج با شهرو خردمند و كامران فاضل كارميكرديم. فاضل داستانِ سلامان و ابسال را خوانده و علاقمند بود كه آنرا به روي صحنه آورد. با گلشيري تماس‌گرفتيم كه داستان را به صورت نمايشي براي ما تنظيم‌كند. گلشيري اين كار را قبول‌كرد, اما آنرا جديتر از آن گرفت كه ما انتظار داشتيم. ما از او خواسته بوديم كه نوشته‌ي جامي در ” هفت اورنگ” را با استفاده از اشعار او براي نمايش آماده‌كند, اما عشق گلشيري براي زيبايي كلام و معني اجازه‌ي سرسري‌گرفتن به او نميداد. خلاصه او جدي و با وسواس كار روي اين نمايش را شروع‌كرد و اين وسواس چنان بود كه نوشتن اين اثر چهار ماه طول كشيد.

ما هر روز سراغ نمايش را ميگرفتيم و او هر هفته چند صفحه‌ي تازه‌نوشته را مياورد و براي ما ميخواند و ميگفت بزودي تمام ميشود. كار نوشتن كه تمام شد, سلامان و ابسال, ديگر اثري بود از گلشيري با نثر بسيار شاعرانه و زيباي او. او از مثنويِ سلامانِ جامي و متوني از نظامي و ابن‌سينا استفاده‌كرده بود, اما اثري خلق كرده بود كه كاملن از آن خود او بود.

نمايش در بهمن 1354 در تآتر كوچك انجمن ايران و آمريكا به روي صحنه رفت. كارگردان و طراح آن كامران فاضل بود. من , محمود بهروزيان, علي امين‌طينت, اسماعيل دانشمند, حوري ركنيان, شريفه بني هاشمي و بيژن امكانيان ايفاگران  نقشهاي آن بوديم. چندسال پيش كه گلشيري را در آمريكا ديدم, باز صحبت از سلامان و ابسال پيش آمد. گفت: نمايش خوبي‌ست اما هنوز كمي كاردارد. گفتم خوب حيف است, درستش‌كن. قول‌داد كه روي آن كاركند و به پايان‌رسانَد.نميدانم باهمه‌ي درگيريهاي اين چندسالِ گذشته هرگز چنين فرصتي پيداكرد يا نه.

كاش كه اينكار را كرده باشد. يادش بخير!

سپتامبر ۲۰۰۰