پیام روز جهاني تآتر سال 2001

توسط ياكووُس كامپانلِيس

برگردان: اصغر نصرتی

من بر اين باورم كه تآتر هرگز نابود نخواهد شد و گمان دارم كه اين هنرِ روزگاران كهن ، هنر آينده نيز خواهد بود. اين تنها خواسته و نياز ايجادگران تآتر‌، نويسندگان، بازيگران، كارگردان‌ها و ديگر همكارانشان نيست، بلكه تماشاگران هم ميخواهند كه تآتر در آينده حضور داشته باشد.

به راستي پيشگويي خوشبينانه‌ي من بر چه اساسي استوار است؟ بر اين باور كه مي‌گويد تآتر ريشه‌ در روح و روان آدمي دارد و از آن جدايي‌ناپذير است!

واقعيت سفر انسان به كره ماه، امروز ديگر امري عادي و قديمي به نظر ميرسد. همانطور كه سفر انسان به مريخ و حتي پيدايش تورهاي مسافرتيِ آينده  بدانجا، ديگر چندان هيجاني ايجاد نمي‌كند، به‌رغم همه‌ي اين پيشرفت‌ها در عصر تسخير فضا، ما همچنان به تآتر ميرويم و خود را در دنيايي به نام هنر مي‌يابيم كه همچنان بر همان پايه‌ها و با اتكا بر همان ابزارهايي بنا شده و هستي خود را ادامه مي‌دهد كه در عصر قديم، يعني در عصري كه سنجش زمان در آن توسط ساعت آفتابي نوآوري‌ تكنيكي مهمي تلقي مي‌شد.

من اين رابطه‌ي آشكار و بي‌زمان ميان انسان و تآتر را رابطه‌اي ابدي مي‌بينم. فكر مي‌كنم از آن رو اين رابطه چنين است كه تآتر با اينكه به پديده‌يي اجتماعي فراروييده، در بنياد خويش پديده‌ا‌ي طبيعي ست. پيدايش تآتر زماني رخ داد كه انسان سعي داشت تجارب خويش را به ياد آورد و آگاهانه نمايشگري كند، يعني عمل خويش را برنامه‌ريزي كرده، براي تحقق بخشيدن به تصورات خويش به نقشه و برنامه‌ي از پيش تدوين شده‌اي متوسل شود.

به واقع نخستين اجرا در مخيله‌ي همان نخستين انسان شكل گرفت و اين به آن معناست كه هر كدام از ما اين نياز و توانايي مادرزادي را داريم كه بازي كنيم. آيا هرگز توجه كرده‌ايد كه ما همه، بدون استثنا، اجراي «نمايش» هايمان را همراه خود به همه‌جا ميبريم، نمايشي كه هم بازيگر اصلي و هم تماشاگر آن خودمان هستيم؟ در بسياري موارد حتي نويسنده، كارگردان و صحنه‌پرداز اين «نمايش» هم. كِي و چگونه اين امر رخ مي‌دهد؟ وقتي كه ما خود را براي يك موضوع و يا ديدار مهم آماده مي‌كنيم: ما مجموع جريان برنامه را در ذهن تصوير مي‌كنيم تا بتوانيم براي خود تعيين كنيم، چگونه رفتار كنيم. آيا خاطرات و روياهاي ما هنگامي كه بخشي از آنها به تحقق مي‌پيوندند، خود يك نمايش خصوصي نيستند؟

من به آينده‌ي تآتر عميقا باور دارم، زيرا كه معتقدم انسان هرگز از نياز شناخت خويش، يعني از نياز نگاه كردن به خود و بررسي رفتارش دست نخواهد كشيد. چرا كه ما هرگز نمي‌توانيم بدون ارضاي نيازهاي روحي خود زندگي كنيم. پديده‌اي كه هنر تآتر از آن ناشي شده، ساليان سال همواره موجبات خلاقيت را فراهم آورده و در آينده  نيز فراهم خواهد آورد! تا زماني كه انسان ثمره‌ي طبيعي عشق باقي بماند!

 ياكووُس كامپانلِيس

مارس 2001