• نامه به دوست و هنرمند گرامي، اصغر نصرتي!

عباس کوشک جلالی

با تشکر از نوشته پرمحبت تو در کتاب نمايش، ش. 12، ص. 3، تذکر نکته‌اي ضروري مي‌دانم. آن را برايت مي‌نويسم، در صورت پسند لطف کرده و اقدام به انتشار آن در کتاب نمايش کن. مجبورم بخشي از نوشته‌ات را تکرار کنم تا نوشته قابل فهم شود و مجبور به مراجعه به مرجع نباشي.

در نوشته طنزآميزت نوشته بودي:

” کتاب نمايش از بخت نيک‌ اخترش دو فدايي جان برکف دارد که امر تصحيح مطالب کتاب‌ را بر عهده دارند. دومي که زحمت آخرين تصحيح را به عهده دارد، خيلي خدا خدا مي‌کند که هر شماره‌ي کتاب نمايش آخرين آن باشد. به من هم چيزي نمي‌گويد، اما به قول معروف از سکناتش پيداست … 

ما در نخستين شماره کتاب نمايش شرطي بستيم و آن اينکه اگر کتاب نمايش تا 20 شماره ادامه داشت، من 50 مارک (آن وقت‌ها هنوز مارک در جريان بود و دنيا اينقدر با آمدن يورو بي رحم نشده بود!) به او بدهم. وگرنه اين اوست که 50 مارک به من مقروض خواهد بود. و او آنقدر به کار خود مطمئن بود که 50 مارک را همان اول شرط در اختيار من گذاشت و با پوزخندي گفت “اين پيش تو باشد و وقتي باختي با مبلغ باختت به من برگردان.”

بايد بگويم که من از ابتداي قبول اين مسووليت، مي‌دانستم که وظيفه نه چندان آساني را تقبل مي‌کنم، اما استمرار يک حرکت فرهنگي، آن هم در خارج از کشور، جايي که متاسفانه بسياري از ايرانيان روشنفکر و هنرمند ما، هدفي جز پرخاش به ديگري ندارند، برايم آنقدر مهم بود که حاضر شدم، توانايي بسيار ناچيزم را در اختيارت گذارم و مطمئن باش تا زماني که اين نشريه- که فکر مي‌کنم متاسفانه تنها نشريه تآتري خارج از کشور باشد که به شماره سيزدهم‌اش رسيده است- کمکي براي بهبود وضعيت فرهنگي خود بخواهد، در صورت امکان و بدون هيچگونه پاداشي به ياري‌اش خواهم شتافت. اين عمل من نه تنها به خاطر توست، که عزيزي، بلکه به خاطر احترام به فرهنگ کشورمان است که تو نيز با اقدام شايسته‌ات در باروري آن مي‌کوشي.