«من مرگ را زيسته‌ام»

احمد شاملو

حسين افصحي 

“با آخرين پروانه‌ي باغ

ازمرگ

      من

    سخن گفتم”

(احمد شاملو, از مرگ من سخن گفتم)

 

در صبحگاه روز سه شنبه 29 مردادماه 79, بزرگمرد ادب و فرهنگ ايران در سنِ 75سالگي (1304- 1379) با ما وداع‌كرد. اما حاصلِ بيش از نيم‌قرن فعاليتهاي فرهنگي, هنري و ادبيَش همچنان در ميان ما و راهگشاي ما خواهد بود.

احمد شاملوي شاعر, روزنامه‌نگار, قصه‌نويس, فيلمنامه‌نويس, فيلمساز, نمايش‌نويس, نقدنويس, كودكانه‌نويس (شعر- قصه), ترانه‌سرا, سخنران و شعرخوان و چه زيباخوان, احمد شاملوي فرهنگِ عامه, شاملوي مردم, زيرا كه واژه‌هايش از زبان مردم بود.

“در زمينه‌ي سربي صبح ” با بازمانده‌پايي از ستمِ روزگار كه همچنان استوار ايستاده‌ بود, از ميان ما رفت. او كه در ميان مردمانش -نه در خدمت حكومتگران- در زمان حيات خويش جاودانگيِ خويش را به‌دست‌آورد.

همانگونه كه در بالا اشاراتي‌كردم, احمد شاملو در تماميِ زمينه‌هاي فرهنگي- هنري, ادبي و سياسي فعاليت‌كرده و آثاري هم به زيور طبع آراسته است. “من فكرميكنم” در اين نوشتار تنها به اشاراتي در زمينه‌ي تآتر و سينماي شاملو داشته بسنده‌كنم. كه در زمينه‌هاي ديگر سخنها بسيارگفته اند و نيز خواهند گفت.

احمد شاملو مَردِ تصوير بود. كلامش تصوير بود. اگر به شعر شاملو, به تحقيقها و حتا سخنرانيهاي او, با چشمِ بسته, گوش فراداريم, صحنه‌به‌صحنه مانندِ فيلم از جلوي چشمانمان خواهند گذشت. “من فكرميكنم” شاملو فيلم, نقاشي و تآتر را خوب ميشناخت و يا خوب درك‌ميكرد. زيرا كه اثراتش را در آثار او ميتوان مشاهده‌كرد. اما هيهات كه در اين زمينه‌ها كمتر دست بر آتش نهاد.

احمد شاملو اولين تجربه‌ي تآتري خود را با ترجمه‌ي نمايشنامه‌ي مفتخورها اثر گرگه اي‌چي‌كي كه در سال 1332 به‌چاپ‌رساند, انجام داد (كه تاكنون به چاپِ سوم رسيده است). برخي از تجارب تآتري و سينمايي وي بدين قرارند.

۱۳۳۶ نگا رش قرمز وآبي؛ احمد شاملو,چاپ در كتاب درها و ديوار چين

(به چاپ پنجم رسيده است.)

-درخت سيزدهم؛ آندره ژيد, چاپ اول در كتاب هفته.

(به چاپ سوم رسيد.)

۱۳۴۲ سي‌زيف و مرگ؛ اثر روبر مرل؛ ترجمه با فريدون ايل بيگي

چاپ اول در كتاب هفته (به چاپ سوم رسيد.)

عروسي خون؛ اثر فدريكو گارسيا لوركا (به چاپ سوم رسيد.)

۱۳۴۹ نگارش نمايشنامه‌ي آنتيگون (ناتمام)

نصف شب است ديگر دكتر شوايتزر؛ اثر ژيلبر سسيرون (نشر ابتكار)

۱۳۳۸ تهيه‌ي فيلم مستندِ سيستان‌ و بلوچستان براي ايتال كومنولت.

۱۳۳۹ تاسيس و سرپرستيِ اداره‌ي سمعي و بصريِ وزارت كشاورزي.

۱۳۴۹ تهيه و كارگردانيِ چند فيلمِ فولكلوريك براي تلويزيون: پاوه, شهري از سنگ و آنا قليچ داماد ميشود.

۱۳۵۱ نگارش فيلمنامه‌ي حلوا براي زنده‌ها

تهيه‌يگفتاربرايچندفيلممستندبهدعوتوزارتفرهنگوهنر

۱۳۵۲ فيلمنامه‌ي تخت ابونصر كه در سال 1355 توسط مرتضي علوي در تلويزيون ساخته شد. (احمد شاملو به نحوه‌ي ساخت و تحريفاتي كه در فيلمنامه شده بود, شديدَن اعتراض‌ميكند.)

فيلمنامه‌ي ميراث.

“غم نان اگر گذارد” و ميگذاشت شايد چند فيلمنامه براي سينماي فارسي نمينوشت.

كودكان

۱۳۳۸ قصه‌ي خروس زري, پيرهن پري (نمايشنامه‌ي كودكان)

۱۳۴۷ قصه هفت کلاغون/پریا

همچنين بايد اين آثار را به كارنامه‌ي هنري و ادبيِ شاملو افزود:

ملكه سايه‌ها (براساس يك قصه‌ي ارمني), قصه دختران ننه‌دريا, قصه دروازه بخت, بارون, چي شد كه دوستم داشتن؟(اثر ساموئل مارشاك), قصه يل و اژدها براساس قصه‌يي از آنگا كارالي ئي‌چف (نمايشنامه كودكان), آهو و پرنده‌ها (تنطيم شاملو, نمايشنامه‌ي كودكان), مسافر كوچولو (ترجمه‌ي احمد شاملو) كه اين چهار اثر آخري توسط خود شاملو اجراگرديده و به‌صورت نوار در سالهاي آغازين انقلاب در دسترس مردم قرارگرفت.

وقتي كه مروري به آثار و تاليفات احمد شاملو ميكنيم, ميبينيم كه در سالهاي ۱۳۶۰ننگي بر رژيم فرهنگ‌ستيزِ جمهوري اسلامي ايران است. (به‌غير از چند كتابِ كوچه و تجديد چاپِ كتاب‌شعرهاي گذشته‌اش)

باري, جسمِ احمد شاملو با ما وداع كرد. اما شاملو همچنان با ما و در كنار ماست, نه با ما, بلكه با تماميِ نسلهايي كه با زبان و فرهنگ و هنر فارسي در ارتباط ميباشند, شاملو را در كنار خود خواهند داشت. به مانند حافظ و خيام و … 

حسین افصحی

در خاتمه اشاراتي دارم به يكي از مصاحبه‌هاي احمد شاملو كه راجع به مرگِ اخوان ثالث از او پرسيده‌ ميشود: “راستش موضوع زندگي و مرگ را من سالها است كه براي خودم حل‌كرده ام و با هيچكدام مساله‌يي ندارم. انسان كاملَن برحسبِ تصادف به‌دنيا‌ميآيد, اما مرگش حتمي‌ست. و همين مقدر بودنِ مرگ است كه به زندگي معني‌ميدهد. انساني كه دانسته زيسته و لحظه به لحظه‌ي عمرش معني داشته, آبروي جامعه, پشتوانه‌ي سربلندي, و بخشي از تاريخ يك ملت است. حتا به هنگامي كه محيط او به درستي دركش‌نكند. من به خاموشيِ تقديريِ جسمِ او اشگ‌نميريزم. حضورش حرمت آموخت و لاجرم غيابش به اين حرمت ابعادِ افسانه‌يي ميبخشد.”

 فقدانِ احمد شاملو را به ياور تنها مانده‌اش, آيدا, و همكارمان سيروس شاملو و ساير فرزندانِ آن بزرگمردِ ادب, و تمامي ملت ايران تسليت ميگويم.