تآتر مستند (۱)

نيلوفر بيضايي

نيلوفر بیضایی

تآترمستند همانگونه كه از نامش پيداست، با تكيه بر اسناد، مدارك، گزارش‌ها و خلاصه تمامي اطلاعات موجود در مورد يك واقعه به بازسازي صحنه‌يي آن مي‌پردازد.

مي‌دانيم كه “سند” براي اثبات يك واقعيت به‌كارمي‌رود. درعين‌حال مي‌توان آن را براي نشان‌دادنِ غيرواقعي بودن يك ادعا نيز به‌كاربرد. سند و استدلال به قصد اثبات يك واقعيت در يك ارتباط تنگاتنگ با يكديگر قراردارند. از آنجا كه آنچه در تآتر مستند بازسازي مي‌شود، بر اساس اسناد واقعا موجود شكل گرفته است، هدفِ اين تآتر همانا كمك به تقويتِ قدرتِ استدلال و تكيه بر منطقِ فكري است. پس، پيش‌شرطِ پرداختن به اين نوع از تآتر تواناييِ استفاده از تعقل، قدرت تحليل و تسلط بر منطق سقراطي است. به‌عبارت‌ديگر تآتر مستند، آنگونه كه “پتر وايس“(1982-1916)، يكي از پيشگامان اين تآتر آن را تعريف‌مي‌كند، تآتري است كه پيش از هر چيز به سنديتِ يك موضوع مي‌پردازد، تآترِ گزارش دهنده است. در اين نوع از تآتر اسناد موجود، بدون كوچكترين تغييري در محتوا و تنها با پرداخت در فرم، بر صحنه بازسازي مي‌شوند. اما ازآنجاكه هنر اصولا ريشه در اين واقعيت دارد، در هر اثر هنري جزيياتِ واقعيت و جزيياتِ تخيل با يكديگر درمي‌آميزند، يعني با يكديگر در يك رابطه‌ي ديالكتيكي قراردارند. به همين دليل نقش نويسنده‌ي تآتر مستند چندان تفاوتي با نقش نويسنده‌ي يك درام داستاني ندارد. چرا كه هر دو درك شخصي خود را از واقعيت اجتماعي موجود به نمايش مي‌گذارند. منتها هر يك با ابزار هنري خاص خود.

بااينهمه تآتر مستند به هيچوجه نمي‌خواهد براي تماشاگرش اين سوءتفاهم را ايجادكند كه واقعيت موجود قرار است در صحنه‌ي تآتر تقليد شود و به همين دليل با استفاده از نوعي “فاصله‌گذاري” در فرم نمايش ارايه مي‌شود. فاصله‌گذاري پيش‌شرطِ اصلي و زيبايي‌شناسانه‌يي است براي بازكردن و پرداختن به يك واقعه.

به عبارت ديگر در تآتر مستند اين فرم است كه ماتريال موجود را به محتوا تبديل‌مي‌كند. اينكه يك نويسنده‌ي تآتر مستند تا چه حد موفق به فرم‌دادن به ماتريال موجود شود و بتواند قوانين و نظم اجتماعي موجود را برجسته سازد، علاوه بر اينكه به توانايي‌هاي هنري‌اش بستگي دارد، به حدود و عمق شناخت و قدرت تحليل وي نيز وابسته است. بدون حضور نگاه سوبژكتيو نويسنده هيچ سندي نمي تواند به اثبات برسد. در عين حال تآتر مستند يك ژانر نيست، بلكه شاخه‌يي است از ژانر “تآتر سياسي”. اين تآتر در جهت مخالف تفكر حاكم و رايج در يك اجتماع حركت‌مي‌كند. تآتر مستند ، تآتري است جهت‌دار كه خود را در موضع انسان‌هاي تحت ستم قرارمي‌دهد. به نظر پتر وايس «سند» مي‌تواند به بالابردن سطح آگاهي و ازبين‌بردن پيشداوري كمك‌كند. وايس بر اين نكته تاكيد مي‌ورزد كه تآتر مي‌بايست به جزء جدايي‌ناپذيري از زندگي اجتماعي تبديل شود و بر آن تاثير بگذارد. به همين دليل به گمان وي تآتر مي‌بايست از شكل بي‌هدفِ “بازي” فاصله بگيرد و مسئوليتي را كه روزنامه و تلويزيون … از عهده‌ي آن برنمي‌آيند، يعني نقد بي‌پروا و گزارش بلاواسطه و عريان واقعيت، بدون رعايت مصلحت سياسيِ صاحبان قدرت برعهده‌بگيرد.

اصولا تآتر مستند در دهه‌ي شصت و به‌خصوص در كشورهاي كاپيتاليستي شكل‌گرفت. چراكه در اين دوره با شكل‌گيري جنبش‌هاي اعتراضي در اروپا، نياز به وجود اطلاعات دقيق، پرده‌برداري از دروغ‌هاي تاريخي و مصلحتي و همچنين نياز به وجود يك آلترناتيو در شيوه‌ي زندگي و تفكر سياسي، بيش‌ازپيش ملموس بود. در اين دوره آنچه بيش از هر چيز اهميت داشت، جستجوي واقعيت‌هاي تاريخي بود از طريقِ يافتن اسنادِ تاريخيِ پيدا و پنهان. به عبارت ديگر تآتر مستند در دوراني شكل‌گرفت كه نياز به شكستن حاكميت تابوهاي اجتماعي بيش‌ازپيش حس‌مي‌شد. اين نياز زماني دوچندان شد كه وسايل ارتباط جمعي كه به مونوپول‌‌هاي خادم سرمايه‌داري تبديل شده بودند، در جهت تحكيم اين تابوها مي‌كوشيدند و نه تضعيف آنها.

 در تآتر مستند، آنچه بر روي صحنه مي‌رود عينا همان واقعيتِ تجربه‌شده نيست، بلكه بازسازي اين واقعيت است در صحنه‌ي تآتر و با رعايت زيبايي‌شناسي و ابزار نمايش. به همين خاطر نويسنده‌ بر اساس تعريف و درك خود از اين واقعيت نقشي تعيين‌كننده در چگونگي پرداخت واقعيت بازي‌مي‌كند. در اينجا نزديكي تآتر مستند به تآتر اپيك برشت ملموس‌تر مي‌شود.تآتر مستند مي‌بايست خود را به عنوان يك توليد هنري ببيند و انتظار داشته باشد كه به عنوان اثر هنري نگاه شود. به همين علت تآتر مستند مواردي از واقعيت را به عنوان مثال برمي‌گزيند تا از پس آن مكانيسم‌هاي عمل‌كننده را بازشناسي كند و بدين طريق قابل تعميم بودن اين مثا‌ل‌ها را برجسته سازد. براي رسيدن به اين هدف از تكنيك‌هاي زير استفاده مي شود:

تبديل ريتميك كلمه به اكسيون، صراحت در زبان و حركت، شكستن روال صحنه‌يي از طريق خاطره‌نگاري و بازگشت به لحظاتي از گذشته، بايگاني‌كردن رفتارهاي بيروني از طريق صحنه‌هايي كه در آن عكس‌العمل‌هاي دروني انجام مي‌شود، ترسيم زواياي گوناگون و متضاد يك موقعيت خاص و برجسته ساختنِ ابعاد خشونت‌آميز تاريخ. …

تآتر وايس و تآتر برشت وجوه اشتراك فراواني دارند، از جمله داشتنِ تعريف مشخص از كاربرد تآتر در برجسته‌سازيِ گره‌هاي اجتماعي، اعتقاد به تآتر «ضد روانشناسي» كه در عين حال استفاده از ابزارهاي روانشناسانه را در جاهايي مي‌پذيرد، رد كامل تئوري «بازي حسي» براي به‌نمايش‌گذاشتن تضادهاي اجتماعي و مهمتر از همه تاكيد بر علمي بودن مبناي تآتر كه البته ابزار و فرم‌هايي كه استفاده مي‌كنند با يكديگر فرق دارد ( براي مثال تكيه‌ي وايس بر سند تاريخي و يا فاصله‌گرفتن او با تآتر داستاني… ). مهمترين تاثيري كه برشت بر وايس گذاشت، استفاده از افكت‌هاي فاصله‌گذاري است. بااينهمه فاصله‌گذاريِ وايس با فاصله‌گذاريِ برشت متفاوت است، چراكه كاربرد فاصله‌گذاري در تآتر وايس، ايجاد لحظات شوكه‌كننده است كه از اين لحاظ بيشتر تحت تاثير سوررآليسم قراردارد.

در واقع مهمترين جرقه‌هاي تئوريك و عملي تآتر سياسي، و شاخه‌ي آن تآتر مستند، پيش از برشت و وايس، در آثار و تئوري‌هاي اروين پيسكاتور (1966 -1893) زده شد و مي‌توان گفت كه برشت و وايس هر دو شديدا تحت تاثير پيسكاتور قرار داشتند. شايد بتوان گفت كه تآتر سياسي پاسخ پيسكاتور بود به ناتواني‌هاي تآتر ناتوراليستي و تضادهاي دروني‌اش، ايزوله شدنش، غيرملموس بودنش و مهمتر از همه به وابسته بودنش به ديالوگ ميان آدم‌هاي صحنه براي نشان‌دادن معضلاتي كه با آن درگيرند، بدون درنظرگرفتنِ اين مهم كه رابطه‌ي ميان انسان‌ها زماني‌كه به اين طريق نشان داده شود، درست در خلاف جهتِ هدفِ اصلي نويسنده عمل خواهد كرد.

هدف پيسكاتور از پايه‌گذاري تآتر سياسي اين بود كه از طريقِ نشان‌دادنِ مشروط‌بودنِ زندگي و روابطِ اجتماعيِ انسان، واقعياتِ اجتماعيِ حذف شده را آشكار سازد.

او مي‌خواست، از طريق ايجاد ارتباط ميان واقعه‌ي صحنه‌يي و قدرت‌هاي بزرگِ تاريخي و تاثيرگذار، بر ذهنيت خصلت‌هاي منفرد غلبه‌كند.ابزار او براي رسيدن به اين هدف اينها بود: گسترش صحنه‌هاي شخصي به عرصه‌هاي تاريخي، سياسي، اقتصادي و… . پيسكاتور اولين كسي بود كه در تآتر از فيلم به عنوان ابزاري براي پيوند صحنه و زندگي بهره‌جست. او در حين انجام واقعه‌ي صحنه‌يي فيلم‌هاي مستند از وقايع اجتماعي و سياسي را به نمايش مي‌گذاشت. اين شكل از واردكردنِ فاكت‌هاي تاريخي به حريم زندگيِ فرد بر وابستگي سرنوشت فرد به شرايط اجتماعي صحه مي‌گذارد. تحت تاثير آثار پيسكاتور بود كه برشت در دهه‌ي 20 از “تآتر مستند” نام برد و وايس در دهه‌ي شصت آن را تحقق بخشيد. علاوه بر پتر وايس كساني چون انتسن‌برگر Hans Magnus Enzenberger، كيپهارد Heiner Kipphardt و هوخ‌هوت Rolf Hochhuth نيز به تآتر مستند روي آوردند و با تكيه بر اسناد تاريخي اوضاع سياسي زمان خود را بر صحنه‌ي تآتر بازسازي كردند. اما از آنجا كه آثار وايس مهمترين نمونه‌هاي تحربه‌ي تآتر مستند هستند، در قسمت‌هاي بعدي اين نوشته براي ملموس‌تر شدنِ شكل عملي تآترِ مستند و چگونگيِ تحقق آن به زندگي و آثار پتر وايس كه در ارتباط تنگاتنگ با يكديگر قرار داشت و همچنين به تحليل چند اثر از او خواهيم پرداخت.

 

منابع استفاده شده:

1- H.J. Fiehbach, Die Herausbildung von E. Piscators politischem 

    Theater In Weimarer Beitraege 13 , 1967

2- G. Ruehle, Theater der Republik, Frankfurt, 1967 

3- H.L. Arnold , Peter Weiss, Muenchen, 1973 

4- B. Barton, Das Dokumentartheater. Stuttgart, 1986 

5- V. Canaris, Ueber, Peter Weiss. Frankfurt, 1970    

6- H.H Hilzinger, Die Dramarturgie des dokumentarischen Theaters, 

    Thuebingen, 1977

7- Martin Walser, Ein weiterer Tagtraum vom Theater. Frankfurt, 

    1968