بررسي محتوايي ‌تئاتر ايران در تبعيد

ابراهيم مكي

بررسي محتواي “‌تئاتر ايران در تبعيد‌” را شايد بتوان با طرح اين پرسش آغاز كرد:

‌تئاتر ايران در تبعيد در داخل مرزهاي ايران، و يا خارج از مرزهاي ايران؟

البته ظن غالب بر اينست كه منظورِ برگزاركنندگان عزيز اين سمينار بيشتر ناظر بر مورد دوم، يعني “‌‌تئاتر ايران در تبعيد‌” در خارج از مرزهاي ايران بوده، كه خود از بخت و اقبال بيشتري برخوردار است. چرا كه، به‌هرحال، مفري براي عرضه‌ي آن  به مخاطبانش مي‌تواند موجود باشد. حال آنكه، ‌تئاتر تبعيد شده‌ي ايران در داخل مرزهاي ايران، جز در لحظاتي كوتاه و زود‌گذر، هميشه محكوم به سكوت بوده، و اين سكوت احتمالاً همئونان ادامه خواهد داشت، آنهم تا به كي، كسي به درستي از آن آگاه نيست.

سكوت تحميل شده بر “‌‌تئاتر ايران در تبعيد‌” در داخل مرزهاي ايران بخش عمده‌اي از بارِ سنگينِ روشن نگهداشتن مشعلِ ‌تئاتري، كه حاوي فكر و انديشه‌ي ايراني و منطبق با خُلق و خوي مردم اين سرزمين باشد را بر دوش “‌‌تئاتر ايران در تبعيد‌” در خارج از مرزهاي ايران مي‌گذارد.

اكنون، بي‌آنكه امتيازي خاص براي آن قايل باشيم، ببينيم “‌‌تئاتر ايران در تبعيد‌” چه ويژگي‌هايي دارد كه آن را از ساير اقسام ‌تئاتر متمايز مي‌كند. براي ورود به اين مبحث، در نظر مي‌آوريم كه ‌تئاتر در مفهوم وسيع خود بر جرياني ارتباطي اطلاق مي‌شود كه از طريق آن، در محلي معين در اثناي بازسازيِ واقعه‌اي، توسط گروهي، انديشه و يا احساسي از اين گروه به گروهي ديگر انتقال مي‌يابد. اجراي تشكيل دهنده‌ي اين جريان كه هر يك در ديگري اثر مي‌گذارد و به نوبه‌ي خود از آنها ‌مثاتر مي‌شود، نکاتی كه در اين تعريف مشاهده مي‌كنيم عبارتند از:

1ـ متن واقعه، يا نمايشنامه كه مي‌تواند مكتوب باشد، يا آنكه سينه به سينه، از گروهي به گروه ديگر منتقل گردد.

2ـ گروه اجرا كنندگان، مشتمل بر بازيگران، كارگردان، طراحان و سازندگان دكور و لباس، گريمور، نورپرداز، متصدي صدا و جميع افراد فني و كارگردان صحنه.

3ـ تماشاكنان.

4ـ محل  اجرا، كه در آنجا واقعه به نمايش گذاشته مي‌شود؛ ساختمان ‌تئاتر و يا هر مكاني ديگر كه اين امكان را بدهد.

5ـ انديشه، هدف و يا احساسي كه در متن نمايشنامه موجود است و يا توسط گروه اجرا‌كنندگان بر‌آن افزوده شده، در اختيار تماشاكنان گذاشته مي‌شود.

همانطور كه گفته شد، جميع اين عوامل تاٍتْيرات متقابل بر يكديگر دارند. اما آنچه از نقطه نظر بحث در ذيلِ عنوانِ “‌بررسيِ محتواييِ ‌تئاتر آن در تبعيد‌” مي‌تواند حائز اهميتي بيشتر باشد، ارتباط بين گروه تماشاكنان از طرفي، با مجموعه‌ي متن نمايش و نحوه‌ي اجراي آن توسط گروه مجريان نمايش از طرفِ ديگر است. گفته شد كه “‌‌تئاتر ايران در تبعيد‌” در خارج از مرزهاي ايران بخت و اقبال بيشتري براي عرضه شدن به مخاطبان خود را دارد. اين امكان البته نامحدود نبوده، ‌تئاتر مزبور نيز محظوريت‌هاي بسيار را متحمل مي‌شود كه ما فقط در اين ارتباط با مخاطبانش، به اجمال و در حد بضاعت نائيز خود، آن را مورد بررسي قرار مي‌دهيم. براي توضيح بهتر اين مطلب، پيش از هر نكته‌اي، ببينيم كه منظور از “‌‌تئاتر ايران در تبعيد‌” چه مي‌تواند باشد.

به‌طور كُلي، تبعيد هنگامي مورد پيدا مي‌كند كه نظام حاكم بر سرزميني، بر اساس دموكراسي حكومت را به دست نگرفته باشد. بهمين جهت، تداوم آن را نيز تنها از راهِ  اِعمال زور و خذف مخالفان ميسر بداند. يكي از ُطرق گوناگونِ حذف مخالفان، تبعيد است كه آن نيز به دلايل مختلف و به صوَر گوناگون روي مي‌دهد.

صرفنظر از كساني كه از هنر به عنوان وسيله‌اي براي ترويج عقايد و يا مبارزه با مخالفين سياسي خود استفاده مي‌كنند، ساير تبعيديانِ آواره از اصل و تبار خويش، همچونانكه دست در كار رفع حوايج روزمره‌ي خود هستند، براي تطبيق بهتر با محيطِ تحميل شده بر آنان كه پيوند عاطفيِ لازم با آن را ندارند، اقدام به آفرينش ـ و يا از طريق بهره‌وري از آن ـ اقدام به گسترشِ هنري مي‌كنند كه ضمن تسكين آلامشان، ايشان را، حتي اگر موقتي هم باشد، به دنياي گذشته، به بهشتي كه از آن رانده شده‌اند، بازگرداند. بهشتي كه به مرور زمان مصاإـب آن را از ياد برده، خاطرات خوشش را در ذهن باقي نگداشته، و يا حتي مي‌توان گفت كه آن را در ذهن آفريده‌اند.

يكي از جلوه‌هاي گوناگون هنر موردنياز تبعيدشدگان، از جمله تبعيدشدگان ايراني، همين ‌تئاتر است. اما آيا هرگونه ‌تئاتري كه خارج از ايران و توسط هنرمندان ايراني و يا ايراني‌الاصل بر صحنه آيد، مي‌تواند در زمره‌ي “‌‌تئاتر ايران در تبعيد‌” قلمداد ‌شود؟ حتي اگر به شدت سياسي باشد و نظام حاكم را هم در جميع ابعادش، بي‌محابا، به سُخريه بگيرد، ويا اينكه از كيفيتِ هنريِ والايي برخوردار بوده، نظر مجامع هنري را نيز به خود جلب كند؟ به احتمال زياد، نه. به‌طور‌مثال توجه داشته باشيم به نمايش‌هايي كه توسط بعضي از گروه‌هاي سياسي اجرا شده، نوارهاي ويدئو آن نيز در دست است، و يا به اجراهاي موفقيت آميز نمايش‌هاي آشور بانيبال و يا رضا عبدُه در آمريكا و يا نمايش‌نامه‌هاي ياسمين رضا در فرانسه.

ترديدي نيست كه هرگونه موفقيتي، چه در عرصه‌ي هنر و چه در ساير پهنه‌هاي زندگي كه توسط ايرانيان خارج و يا داخل ايران حاصل شود، باعث خوشحالي ما خواهد شد. چرا كه، اهميت و اعتبار ما ايرانيان از وطن رانده شده را در نظر بيگانگان بالا ميبرد و باعث مي شود تا عقده‌ي حقارت را كه از ثيآمدهاي بي چون و چراي زيستن در محلي به صورت اقليت است، از خود برانيم و نشان دهيم كه ما هم كسي هستيم.

با اينهمه، براي اينكه اثري بتواند در چهارچوب عنوان “‌‌تئاتر ايران در تبعيد”‌ قرار گيرد، لازم است حداقل نكاتي را در خود داشته باشد. در وحله‌ي اول، از نقطه نظر هنري، ضروري است كه اين اثر، از يك حداقلِ كيفي برخوردار باشد. اين حداقل، البته به اعتبار آنكه اثر مزبور در داخل ايران اجرا شود يا خارج از ايران، مي‌تواند متغير باشد. در داخل ايران، به فرض در تهران، به علت كثرت مخاطبان، ‌تئاترهايي با طيفي نسبتاً وسيع، از نقطه‌نظرهاي گوناگون، مي‌توانند مخاطبان خود را داشته باشند. از نمايشهاي تجاري كه هدفي جز جلب رضايت خاطر مشتريان خود را ندارند گرفته، تا ‌تئاترهايي صد درصد تجربي كه اهدافي ديگر را مد نظر قرار مي‌دهند. اين ‌تئاترها نيز به‌هرحال، علاقمندان خاص خود را در بين دانشجويان و جوانان، كه نسبت به شيوه‌هاي نو معمولاً كنجكاو هستند، پيدا خواهند كرد. به‌خصوص نوع تبعيدي آن كه افشا كننده‌ي تعديات نظام حاكم نيز بوده، هرگاه، به عللي، فرصت عرضه پيدا كرده است، به شدت با استقبال جوانان و روشنفكران روبه‌رو شده، هنوز هم هرگاه موردي پيش آيد، به احتمال قريب به يقين مي‌توان پيش‌بيني كرد كه از چونين استقبالي برخوردار خواهد شد.

خارج از ايران، به علت پراكندگي گروه مخاطبان، تنوع ديدگاه‌هاي سياسي، سليقه‌هاي متفاوت شخصي، گراني وروديه‌ي نمايش با توجه به درآمد مالي ايرانيان تبعيدي از طرفي، بالا بودن مخارج آماده‌كردن نمايش، عدم حمايت سازمان‌هاي فرهنگي و گاهي از مواقع نيز كارشكني‌هاي مسئولان امر از طرف ديگر، كار را بر هنرمندان مشكل مي‌كند و آنان را بر آن مي‌دارد تا ناملايماتي بسيار را متحمل شوند. نكاتي را كه دور از سليقه و درك اكثريت تشخيص مي‌دهند، يا رعايت آن‌ها را مستلزم صرف مخارج بيشتري مي‌دانند، از آثار خود بپيرايند. اين صرفه‌جويي، در بيشتر مواقع، تا تصميم گرفتن در مورد تعداد و نوع جنسيت پرسوناژهاي يك نمايش نيز اُلويت خود را به وضوح نشان مي‌دهد. از همه مهمتر، هنرمندان نوجو و تجربه‌گر، نمي‌توانند به راحتي خطر كنند و دست به تجربه‌هاي جديد نمايشي – ئه از نظر فرم و ئه از نظر محتوا- بزنند. چرا كه، برنامه‌هاي فرهنگي ايراني، متأسفانه، روز به‌روز، شمار بيشتري از مخاطبان جوان خود را كه تكيه‌گاه اصلي اين نوع ‌تئاترها محسوب مي‌شوند از دست مي‌دهند.

با توجه به محظوريت‌هايي كه گفته شد، و بسياري ديگر كه ناگفته مانده است، بديهي است كه اين حداقل نمي‌تواند همطراز همان حداقلي باشد كه فرظاً در تهران مورد نظر است. همينقدر كه يك اثر نمايشي بتواند با جاذبه‌هاي ‌تئاتري لازم، با برخورداري از درونمايه و موضوعي مناسب، و به دور از استهجان، نظر تماشاكنان را به خود جلب كرده، ايشان را متقاعد از اينكه وقت و پول خود را هدر نداده‌اند، روانه‌ي خانه‌هايشان كند، كافي به نظر مي‌رسد. مته به خشخاش گذاشتن بيش از اندازه، و اعمال سليقه‌هاي فردي در نقد و بررسي يك اثر نمايشي وابسته به “‌‌تئاتر ايران در تبعيد‌”، با توجه به محدويت‌هايي كه اين نوع ‌تئاتر با آن روبه‌روست، زياد منصفانه نبوده، جز لطمه زدن به تكامل آن نتيجه‌اي نخواهد داشت.

از طرفي، نمايش‌هايي هم كه به علت نازل بودن بيش از اندازه‌ي كيفيتِ هنري، ناقدبودن محتواييِ انسانيِ قابل توجه، توسل جُستن به شعارهاي تكراري، و يا دست‌آويز قراردادن تجربه‌هاي ‌تئاتريِ دور از دركِ جامعه‌ي ايرانيان تبعيدي، موجبات فرار تماشاكنان را از سالنهاي نمايش فراهم مي‌آورند، لطماتي جبران ناثذير بر تداوم آن خواهند زد.

بنابراين، شايد پر بي‌راه نباشد چونانچه به عنوان سنجه‌يي قابل قبول به منظورِ تعيينِ حداقلِ كيفيتِ هنريِ لازم براي”‌‌تئاتر ايران در تبعيد”، به ذوقِ گروهيِ ايرانيانِ دور از وطن متوسل شويم. چرا كه اکثرِ قريب به اتفاقِ افرادِ اين گروه را، علي‌الاصول، كساني تشكيل مي‌دهند، كه مي‌توانند نماينده‌ي ذوق و شعورِ طبقه‌ي متوسطِ تحصيل‌كرده‌ي مردم ايران باشند؛ كساني كه از فرهنگ لازم براي تشخيص خوب از بد، و روا از ناروا برخوردار بوده، اكثراً هم به همين علت مجبور به ترك وطن شده‌اند.

البته نيازي به تصريح نيست كه ذكر اين نكته به معناي آن نخواهد بود كه كساني كه در ايران مانده‌اند داراي قوه‌ي تميز نبوده، سره را از ناسره تشخيص نميدهند. هنوز هم چشم و دل ما به پشت سر دوخته شده‌است و بسياري از شخصيتهاي برجسته‌ي اجتماعي، فرهنگي و هنريِ خود را در وطن مي‌جوييم. در بين آنهايي كه مصائبي بي‌شمار را به جان و دل مي‌خرند و همچونان مردانه، به پاسداري از ارزشهاي فرهنگي و اجتماعي ما، در مقابله‌ي چهره به چهره با دشمنانِ قسم‌خورده‌ي اين ارزشها مي‌پردازند.

مورد دوم درباره‌ي “‌‌تئاتر ايران در تبعيد”، ايراني بودن آن است. ‌تئاتر ايراني، ‌تئاتري است، كه نهاد اجتماعي جامعه‌ي ايراني را مورد نظر قرارداده، اساس و شالوده‌ي وقايع خود را بر سنن، افكار و رفتارِ افرادِ آن و روابط بين ايشان بنياد نهاده باشد؛ ‌تئاتري است كه آيينها و هنجارهاي گروهيِ مردم ايران را به صورت شريانهايي كه خونِ لازم براي ادامه‌ي حيات را به تمامِ قسمتهاي بدن مي‌رساند، در عمق وقايعِ خود نهفته داشته، مظاهر روزمره را به طريقي بر آن بنا كرده باشد كه ايجاد هر تغييري در اصلِ سيستم اجتماعي و روابط افراد، اساس و چهارچوب نمايش را درهم بريزد و درگيري‌هاي آن را نامعقول و غير محتمل سازد. چونين ‌تئاتري قادر خواهد بود ما را، و بيشتر جوانان ما را، با خُلق و خوي هموطنانمان، با آنچه بوده‌ايم و با آنچه هستيم آشنا كند و در اين راه، در ورايِ مسايلِ سياسيِ متنوع و گذرا، پيوندي عميق بين همه‌ي ما برقرار سازد. چونين ‌تئاتري ما را بر آن مي‌دارد، كه دست‌كم تا زماني كه در سالن نمايش هستيم، به موردي معين كه ريشه در اعماق وجودِ همه‌ي ما، يعني در ناخودآگاه مشترك و قوميِ‌مان دارد، بيانديشيم؛ از نكته‌يي يگانه به خشم آييم و بر موردي ديگر، همگي باهم، و از ته‌ دل بخنديم. اين همدلي ما را، و باز بيشتر، جوانان ما را، از وهمِ رعشه بر اندام براندازِ تنها و بي‌كس ماندن در دياري غريب مي‌رهاند و توش و توانِ لازم براي رويارويي با مشكلات را به ما ارزاني ميدارد.

نكته‌ي مهمي كه بي‌مورد نيست”‌‌تئاتر ايران در تبعيد” آن را مورد امعانِ نظر قرار دهد، مسئله‌ي بُرهه و زماني است كه وقايع داستانِ نمايش در آن مي‌گذرد. تقريباً بيشترِ ما دست دركاران نمايش فراموش كرده‌ايم كه پيش از انقلابِ به ئثاول رفته‌ي 57 هم، درگوشه‌يي از اين كره‌ي سرگردان، سرزميني هم به نام ايران وجود داشته است. كه مردماني هم بر اين سرزمين مي‌زيستند، مردماني كه مصايبي بسيار داشتند و آرزوهايي دور و دراز را در دل مي‌پروراندند. زمانِ تاريخيِ اكثرِ قريب به اتفاقِ نمايشهاي به اجرا درآمده و يا نوشته شده، با اين سانحه و تأتْيرات فاجعه‌بارِآن بر زندگي مردم ما شروع مي‌شود، و اين همان چيزي است، كه به نوع ديگر، نظام حاكم مي‌طلبد. براي نظام حاكم، مبداٍ آفرينش،  اسلام است و موجوديت تاريخي ايران، با انقلاب آغاز مي‌شود. نه پيش از اسلام بشري مي‌زيسته، و نه قبل از انقلاب، ايراني وجود داشته است. اين كمبود خوشبختانه تا حد بسيار زيادي در خاطرات و در رُمان‌هاي ايرانيِ نوشته شده در بعد از انقلاب، و حتي در اشعار شاعرانِ ما جبران شده است و اين آثار ما را با مردماني كه قبل از انقلاب نيز در اين سرزمين مي‌زيستند، يعني با بسياري از خود ما كه در اينجا جمع هستيم و آن ايام را تقريباً از ياد برده‌ايم، آشنا مي‌كنند. ما را با غم‌ها و شادي‌هايمان، بامصايب و آرزوهايمان، با ثيروزي‌ها و شكست‌هايمان دوباره مواجهه داده، از اين راه نوستالژي گذشته را در ذهن و دل ما برمي‌انگيزند.

براي انتخاب‌كردنِ زمانِ داستانهاي نمايشنامه‌هاي متعهد به “‌‌‌تئاتر ايران در تبعيد‌”، شايد بي‌مورد نباشد كه اندكي هم به اين مسئله بيانديشيم، و حتا هنگامي كه داستان نمايشِ ما در زمانِ بعد از انقلاب مي‌گذرد، لمحاتي از گذشته‌هاي دور و نزديكِ ثيش از انقلاب را نيز در آن زنده كنيم. منظور از زنده‌كردنِ اين لحظات، البته به معناي تعريف و تمجيد از آنها نيست،  بلكه تنها مطرح كردن موجوديت آنهاست. هستي ما با اين انقلاب شروع نمي‌شود. ما هزاران سال پيش از آن وجود داشته‌ايم، بعد از زدوده شدن آثار آن نيز همئونان موجود خواهيم بود. ئونين مصايبي را بارها از سر گذرانده‌ايم، اين بار نيز خود را از بند آن رها خواهيم كرد، و اين را هم خوب مي‌دانيم كه اين نيز آخرينشان نخواهد بود. در گذر از هر مصيبتي، به رغم بدبيني‌هاي بسيار، تجربه‌هاي بسياري اندوخته‌ايم. باشد كه از اين‌يك بيشتر بياموزيم.

براي برانگيختن نوستالژي اما، چرا “‌‌تئاتر ايران در تبعيد” در انتظار نوشته شدن چونين نمايشنامه‌هايي بماند؟ چرا آثار نمايشيِ با ارزشِ گذشته را – كه تعداد آنها نيز خوشبختانه كم نيست – دوباره و چند باره، با حفظ فضاي لازم آن و تأكيد بر ويژگيهايي كه امروز بيشتر براي ما قابل لمس است، بر صحنه نياورد؟ بسياري از اين نمايشنامه‌ها مسايلي را مطرح مي‌كنند كه گويي براي امروز نوشته شده‌اند. در گذشته فقط به آنها مي‌خنديديم. امروز اما، خنده‌يمان سوز و دردي گزنده نيز به همراه خواهد داشت، كه در‌ اثر مواجه شدن با آثار بزرگ هنري حاصل مي‌شود. چونين جرياني مي‌تواند از نوشته هاي آخوندزاده و ميرزاآقا تبريزي شروع شده، تا نمايشنامه‌هاي نمايشنامه‌نويسان امروزمان كه در ايران قابل نمايش نيستند، ادامه يابد.

سومين نكته در مورد”‌‌تئاتر ايران در تبعيد”، مسئله‌ي تبعيدي بودن آنست كه لازم است با دقت كامل مورد امعان نظر قرارگيرد. چرا كه، هر ‌تئاتري كه خارج از ايران به نمايش درآيد نمي‌تواند الزاماً تبعيدي باشد. صرفنظر از ‌تئاترهايي كه داعيه‌يي در اين زمينه ندارند و صفتاً به خاطر سرگرم كردن ايرانيانِ دور از وطن، به وسيله‌ي حرفه‌اي‌هاي اين هنر اجرا مي‌شوند، و يا آنهايي كه به علت برخوردار بودن متن‌هايشان از ارزشهاي والاي فرهنگي و هنري، نظر هنرمندانِ غيرمتعهد نسبت به “‌‌تئاتر ايران در تبعيد” را جلب كرده، توسط ايشان بر صحنه مي‌آيند، چه بسا ‌تئاترهايي هم كه با چهره‌اي نقاب‌زده در خارج از ايران به نمايش گذاشته مي‌شوند، كه گردانندگان آنها زيرجُلكي با نظام حاكم سر و سرّي دارند و با پشتوانه‌ي مالي و اعمال نفوذ سياسي آن امكان عرض وجود مي‌يابند. بديهي است كه اين نمايش‌ها، حتي اگر جسته و گريخته، تك‌‌مضراب‌‌هايي هم در آن‌ها زده شود، نمي‌توانند مصداقي براي “‌‌تئاتر ايران در تبعيد” باشند. خوشبختانه – تا آنجا كه سابقه نشان مي‌دهد – چونين نمايشهايي در همان قدم اول، به علت فاقد‌بودن حداقلِ كيفيتِ هنريِ لازم، از اعتبار قرار گرفتن در اين رده ساقط شده‌اند.

بالعكس، در بين آثاري، كه تنها به خاطرِ دارابودنِ ارزش‌هاي فرهنگيِ موجود در متن‌شان بر صحنه مي‌آيند، گاه‌گاه، به ‌تئاترهايي برمي‌خوريم كه بي‌آنكه مجريان آن در نظر داشته، و يا مطالبي از آن دست كه به نظر مي‌رسد مطلوب نظر “‌‌تئاتر ايران در تبعيد” باشد، در آنها يافت شود، به راحتي در سلك اين نوع ‌تئاتر قرار مي‌گيرند. چرا كه، ضمنِ دارا بودنِ ارزشهاي هنريِ لازم، جنبه‌هايي ازخصلت‌هاي ايراني را نيز به نمايش مي‌گذارند كه غم دوري از وطن را در عمق وجود تبعيديان زنده كرده، ايشان را برضد جرياني كه باني دور افتادگيِ آنها از وطن شده است برمي‌انگيزند.

بنابراين، با جمع‌بنديِ مطالبي كه شكسته بسته مطرح شد، نتيجه‌مي‌گيرم كه ‌تئاتري مي‌تواند در چارچوب “‌‌تئاتر ايران در تبعيد” قرارگيرد كه در وحله‌ي اول ‌تئاتر باشد. به اين معنا كه ازنظر كيفي، خود را در حدي قراردهد كه موجبات سرافكندگي اين حركت را فراهم نياورده، تا حد امكان نيز بر آن بيافزايد. در مرحله‌ي دوم، داراي رنگ وخصلتي ايراني باشد، ودر نهايت، اين ‌تئاتر ايراني، لازم است، و اين امر به طور قطع ضروري است، كه داغ تبعيد را نيز برچهره داشته باشد. به اين اعتبار نه هر نمايشي كه خارج از ايران بر صحنه رود برازنده‌ي انتساب به “‌‌تئاتر ايران در تبعيد” است، و نه هر ‌تئاتري كه در ايران به نمايش درآيد، بيگانه با آن.

درباره‌ي چگونگي امكان و علت تجلّي “‌‌‌تئاتر ايران در تبعيد‌” در داخلِ مرزهاي ايران،  بايد اشاره داشت به عواملي همچون غفلت مسئولين مميزي و همچونين دخالت خرده‌قدرت‌هاي موجود در دل نظام حاكم و تضاد دروني آنها با يكديگر كه مي‌توانند نقش عمده‌يي در اين زمينه ايفا كنند. در بعضي از مواقع نيز، مماشات موضعيِ نظام حاكم با موردي خاص، به منظور نشان دادنِ خود به صورتي جز آنچه در واقع هست، فرصت آن را فراهم مي‌آورد تا ‌تئاتري از نوع “‌‌تئاتر ايران در تبعيد”، براي مدتي كوتاه هم كه شده، در صحنه‌يي از صحنه‌هاي ‌تئاتر ايران بدرخشد و انظار را به خود جلب كند. اين موارد، كه در نظام گذشته به وفور ديده مي‌شد، امروز نيز به رغم سختگيري‌هاي فراوان، بي‌مصداق نيست.

در اينجا، با تشكر فراوان از صبر و شكيبايي شما دوستان عزيز، به عرايضم در به انجام رساندن وظيفه‌يي كه سمينار بر عهده‌ام محول كرده است خاتمه مي‌دهم، و اين نكته را يادآور مي‌شوم كه بهره‌ي اصلي از برثاكردن چونين سمينارهايي در شنيدن سخنان سخنران‌ها، هرقدر هم كه نغز باشند، در جمع آوري، جمع بندي و جهت‌دادن به آنها توسط گردانندگان سمينار، هرقدر هم كه كامل و استادانه صورت گيرد، و حتي در گفتگوهايي كه در خلل آن انجام مي‌گيرد و ممكن است بسياري از نكات را روشن كند، خلاصه نمي‌شود. بهره‌ي اصلي از چونين گردهم‌آيي‌هايي، به اعتقاد من، در نفس همين گردهم‌آيي‌ها نهفته است. حتي اگر هيچ نكته‌يي را روشن نكند. حتي اگر در مواردي بسيار نيز منجر به بروز اختلاف نظرهايي شود؛ بهتر گفته باشم، حتي اگر منجر به آن شود، كه اختلاف نظرهاي مكتوم از اين طريق خود را نشان دهند. در اين مورد به گفته‌ي ” مك لوهان ” اعتقاد كامل دارم: ” پيام چندان مهم نيست، وسيله است كه ماهيت مارا مي‌سازد. ” تشكيل چونين گردهم‌آيي‌هايي و شركت در آنها ظرفيت ما را در تحمل عقايد ديگران بالا مي‌برد و خوي دموكراسي را، كه لازمه‌ي جامعه‌ي بشر متمدن است، بيشتر در عمق وجودمان مي‌نشاند و اين همان چيزي است كه دشمن مشتركِ ما به شدت از آن بيمناك است. باشد تا بيشتر به هراس افتد. (۱)

(۱) این نوشتار سخنرانی آفای مکی در نخستین سمینار تاتر در تبغید بود که به کوشش کانون نویسندگان در تبعید و فستیوال تاتر ایرانی کلن برگزار شد. نخستین بار این نوشتار در شماره‌ی  اول کتاب نمایش (فوریه ۱۹۹۸) منعکس شد. (ا.ن.)