اینبار خاک صحنه برگونه‌ی اینترنت نشست! ۲
نگاهی به جشنواره مجازی تاتر
قسمت دوم
اصغر نصرتی (چهره)
اشاره
قسمت نخست این گزارش را در روز جمعه ملاحظه کردید و حالا قسمت دوم و پایانی آن را از نظر می‌گذرانید.
شنبه ۲۷ فوریه ۲۰۲۱
۱- بانو آنویی
نویسنده: یوکیو میشیما/مترجم هوشنگ حسامی
کارگردان: رضا حسامی
نقش‌خوانها: کمال حسینی، زویا قریشی و مهسا چرابه
طرح پوستر: مهسا چرابه و نگین فرد
نمایشنامه‌ای کوتاه با سه نقش («اسوکو روکوجو»، «هیکارو» و پرستار) روایتگر عشقی به سبک ژاپنی است. سرمنشا داستان به گذشته‌ای دور و برگرفته از یک نمایش سنتی ژاپنی (نو) برمی‌گردد. یوکیو میشیما آن را در سال ۱۹۵۴ با برداشتی تازه، نوشته است. گفتم عشقی به سبک ژاپنی، چون در اصل تاثیرات محتوایی نمایش نو بر آن سنگینی می‌کند. عشقی مملو از اغراق و تنیده بر افسانه. ریشه در نیازهای زمینی، اما غرق در رویاهای آسمانی.
همسر «هیکارو» یعنی بانو آئویی در بیمارستان بستری است. وقتی او به دیدارش می‌شتابد، «اسوکو روکوجو» را در آنجا می‌بیند. زنی که در گذشت با او سر و ٍسری داشته و هنوز دل در گروی او. کشمکش این دو به خاطر اصرار به وصلت دوباره از سوی زن و امتنای مرد شکل می‌گیرد. مرد وفادار به همسر فعلی خود، یعنی آئویی، است. عاقبت «اسوکو روکوجو» بیمارستان را ناامید ترک می‌کند. هیکارو که هنوز منگ آن ابراز عشق کهنه است و نگران همسرش، نمی‌تواند رویا و حقیقت را تمیز دهد. چرا که از سویی «اسوکو روکوجو» در تلفنی اثبات می‌کند که هرگز خانه آش را ترک نکرده است. همزمان «اسوکو روکوجو» از پشت در اتاق بیمارستان طلب دستکش‌های جا مانده اشت را میکند. هنوز هیکارو از منگی این وضعیت بدر نیامده که بانو ائویی می‌میرد.
آنچه من از نمایش دیدم دلچسب بود و همه چیز به خوبی بدون حواشی پیش رفته بود. البته باید اذعان کرد که جای خطا در این نمایش هم کم بود. در این نمایش من بازی خانم قریشی را در نقش «اسوکو روکوجو» بیشتر پسندیم. بخصوص با نوعی از پرداخت چهره و مو کمک به تقویت فضای نمایش کرده بود. از همه مهمتر بازی او را نزدیک به فرهنگ نمایش می‌دیدم. گرچه بازی آقای کمال حسینی هم مطبوع بود اما از روح نمایش دور مانده بود. در مجموع کار را پسندیم و از انتخاب موسیقی خوب و تیراژ (فیلم) آن هم لذت بردم. این نمایش یکی از بهترین‌ها بود. البته موفقیت ان را هم در درجه‌ی نخست مدیون متن نمایشنامه بودیم.
۲- لمس لحظه‌های بی‌تو
نویسنده و هدایتگر: محسن زارع
خوانشگران: فرشید آریان، مینا قیصری، کامران هوشمندیان، مهسا خمیرگیران
پوستر: نیما طیبی
نکته نخست: نمایشنامه پر مهر و لطیفی بود با برجسته کردن تابوهای رایج. پدری همسر جوانی به خانه‌ اش میاورد. که می‌تواند جای دخترش باشد، غافل از اینکه پنبه به نزد آتش می‌نشاند. چرا که پسر همسن و سال خودش عاشق این زن جوان می‌شود. حالا ظاهرا عشق مثلثی شکل گرفته که گسست بر هیچ کدام ممکن نیست. پدر به محض آگاهی از ماجرا دچار خشمی بی حد می‌شود و پسر با از دست دادن دلبر سخت به افسردگی مهلک دچار. اما زن که قربانی دو سویه است، در مانده از پسر و رانده از پدر است.
نوشته سعی دارد در کنار تابوشکنی اندکی هم ماجرای اجبارهای اجتماعی و نیاز زمینی را عشق افلاطونی از یک سو اندیشه‌های عرفانی از دیگر سو در هم آمیزد. از همین رو موضوع تابو در همان ابتدای نمایش رها و جنبه‌های عاطفی برجسته می‌شود. به همین خاطر نمایشنامه اندکی دچار رمانتیسم رقیق می‌شود. به جای عشقی افلاطونی و عرفانی گرفتار نیازهای زمینی می‌گردد.
نکته دوم: محسن زارع نویسنده و کارگردان خلاقی ست که علاقه فراوان به خطر کردن دارد. خطر در کشف و اجرا و نگاه تازه به پیرامون. همچنین بهره‌گیری از امکانات نمایشی جدید. در این امر گاهی موفقیت و گاهی هم شکست نصیب خود می‌کند. اما عمده تلاش او با خلاقیت همراه است. عیب اصلی زارغ این است که به جای پیچیده کردن و چند لایه ساختن نگاه به یک موضوع مشخص، به کثرت موضوعات متوسل می‌شود. موضوعاتی که هر یک از آنها می‌تواند به تنهایی برای یک نمایشنامه کافی باشد.
با بودن افراد کم در نمایش (پدر/ فرشید آریان، پسر/کامران هوشمندیان و همسر جوان/مینا قیصری و راویژ مهسا خمیرگیران) زارع نخستن گام درست خود را برای انتخاب درست در نمایش‌خوانی مجازی برداشته بود. گام دوم را با گردانی خوب و گام سوم و نهایی را هم بازی خوب نقش‌خوانها به عهده داشتند. بازی خوب و یکدست مینا قیصری، با نقش محوری خویش، همچنین بازی تاثیرگذار اغاز نمایش تو،سط کامران هوشمند و حضور عاطفی فرشید آریان توانسته بودند نمایش را تا به آخر، با همه طولانی بودنش (نود دقیقه)، قابل شنیدن و دیدن سازد. ای کاش نمایشنامه کمی کوتاه می‌بود.
۳- برگشتی در کار نیست
نویسنده: اریک برودل/ مترجم: هوشنگ حسامی
کارگردان: هاله جلالی
نقشخوانها: جعفر بخشیها، نوشین افشار، آسیه کرد، امیر بشارت، آرمان محمد نبی و یلدا فرمهر
اگر من بخواهم فقط به لحاظ موضوعی شب نخست را بسنجم، نمایش «برگشتی در کار نیست» را بهترین کار خود خواهم برگزید. نمایشی لطیف و مهربان از موضوعی بسیار خشن و غیر انسانی ِجنگ.
یک خانواده‌ی پنج نفری یکی از فرزندانش(رادی) به جنگ رفته است و دیگری خبر از او نیست. همه خانواده امید به زنده بودنش ندارند و او را قربانی جنگ می‌دانند. مادر که هر سال در تولد پسرش سخت دلش هوای او می کند و یادش همه وجودش را سرشار، مرگ او را نمی‌تواند بپذیرد و قلبش به این مرگ رضایت نمی‌دهد. پدر خانه انگار کارخانه‌داری ست که با دشواری‌های مالی بعد از جنگ (جهانی اول) دست به گریبان است. بحران اجتماعی فقر و خشونت بعد از جنگ همه را به نحوی عاصی کرده است. هرکس که در چرخ‌دنده‌‌های اجتماعی گرفتار است، زبان خشونت و عصیان را چاره ی کار می‌داند. پدر هم از این رفتار مبرا نیست. اما او مشکل را فقط در کارگران عاصی و اعتصابگران کمونیست‌ میداند. در این عصبیت حتی تا احمق شمردن مردمانی به ه جنگ رفته، پیش می‌رود. اما همسرش یعنی مادر «رادی»، مانع این گستاخی همسرش می‌شود و مدام متذکر که اینها برای میهن جنگیده اند. اما پدر که معیار سنجش خویش را سرمایه می‌داند با این منظق تا آخر کنار نمی‌آید. پسر و دختر خانواده هم نگران مادر خود هستند و هم وضعیت مالی به خطر افتاده پدر را می‌فهمند. اما بیشتر به سلامت مادر می اندیشند.
پسر به جنگ رفته، رادی، اما برخلاف زمینه‌سازی‌های صحنه های قبل هنوز زنده است. اما بینایی و حافظه‌ی خود را از دست داده است. گرچه به شعور اجتماعی و احساسات انسانی او بسی افرزوده شده است. یعنی ناتوان از دیدن جهان پیرامون او را توانمند به دیدن مفاهیم عمیق تری کرده است. حضور او در مقابل در ِ خانه‌ی پدری، بدون آنکه طرفین یکدیگر را بشناسند، و گفتگویش با خواهر و برادرش و توپ و تشر زدن پدرش، زیباترین و دراماتیک‌ترین صحنه ی نمایش بود. نمایش درست در همین اوج پایان می‌گیرد و بدون آنکه فرصتی به تماشاگر برای ریختن اشک داده باشد. یا به قربانیان جنگ راه نجاتی نشان دهد یا قول پایان جنگ داده باشد. پس پایانی براین غم انسانی نیست تا زمانی که خطر جنگ هست.
نمایش با ضرباهنگ خوب و با لحظات زیبا همراه بود. این همه را ما مدیون بازی عالی نقش رادی، حضور مهربان نقش مادر، ایفای دلنشین نقش خواهر و بازی باورمند پدر و پسر کوچک خانواده بودیم.
۴- چنین گفت خدا
نویسنده: سولماز غلامی
کارگردان: کمال حسینی
نقش‌خوانها: نگار بقراطی، پری آرمینه، فرشید آریان، سولماز غلامی، کمال حسینی، حسام توکلی، زویا قریشی، مهسا چرابه و رضا حسامی.
داستانی به شکل خطی از اجرای یک قصاص است. مردی که چندین بار همسرش را کتک زده و جدا شده و باز دوباره بهم پیوسته اند، عاقبت دست به قتل همسرش می‌زند. به همین خاطر قانون اسلامی و اصرار خانواده‌ی زن، (با پرداخت نیمی از دیه)، سبب اجرای حکم قصاص می‌شود. حکمی که طنابش را دختر قاتل مایل است بر گردن پدر بیندازد. در مجموع به نظر من متن نمایش گرچه موضوع روز (؟) بود، اما از انسجام لازم یک نمایشنامه خوب برخوردار نبود. در این ارتباط بیشترین نقصان در دیالوگ‌ها نهفته بود.
گرچه وجود خبرنگار آن هم با آن تمهیدات تکنیکی نمایش را به مستندنمایی نزدیک می‌کرد، اما انگار در تاریکی ایستادن وی و مصمم نبودن او در چگونگی ایست در مقابل دوربین؟، ارزش کار و تمرکز تماشاگر را کاهش می داد. نمایشی با نقش‌خوانهای فراوان (۹ نفر) و تغییر مداوم چهره‌ها بر روی مونیتور، کار تماشا را دشوار کرده بود. اگر تعداد بازیگر در نمایش روی صحنه بتواند تنوع ایجاد کند در نمایش‌خوانی مجازی بیشتر سردگمی به همراه دارد. به ویژه اگر اجرا انسجام لازم را نداشته باشد.
بازی خوب را در این اجرا بیشتر از همه خانم پری آرمینه به عهده داشت و باقی فقط در لحظاتی توجه را جلب می‌کردند. صحنه‌ی پایانی نمایش را هم مدیون بازی خوب رضا حسامی بودیم.
یکشنبه ۲۸ فوریه ۲۰۲۱
در روز یکشنبه نیز چهار نمایش اجرا شد. اینبار نیز برنامه ها از ساعت ۴ عصر به وقت لندن آغاز شد و تقریبا تا ۱۰ شب ادامه داشت. نمایش‌های روز چهارشنبه نیر بدین ترتیب اجرا شدند.
خاطرات یک زن
بازنویسی و کارگردانی: نگار بقراطی
نقش‌خوانها: ترلان بقراطی، منصور فتوحی، نگار بقراطی و ویتو دلسوز خاکی
این نمایش را متاسفانه ندیدم.
۲- زیبای بی‌اعتنا
نویسنده: ژان کوکتو/ مترجم پرویز تاییدی
کارگردان: هاله جلالی
نقش‌خوانها: هاله جلالی (زن) و امیر بشارت (اکت خوان)
این نمایش را هم متاسفانه ندیدم.
۳- همدم خانوم
نویسندگان: ایران عطاری و پری آرمینه
نقش‌خوانها: پری آرمینه (اختر) و ایران عطاری (همدم)
ترجمه انیمشن از آلمانی: رضا قاسمی
این نمایش را هم متاسفانه ندیدم.
۴- حکایت ایران خانوم و شوهرش
نویسنده: سیروس سیف
کارگردان و راوی: رضا حسامی
نقش‌خوانها: کمال حسینی، زویا قریشی، حسام‌الدین توکلی،
مهسا چرابه و پانته‌آ قاسمی‌پور
طرح پوستر: مهسا چرابه و نگین فرد
نمایشنامه را سیروس (قاسم) سیف بازیگر و نویسنده‌‌ی ایرانی در سال ۱۹۸۴ ابتدا در امریکا نوشته و بعدا در هلند آن را بازنویسی کرده است. داستان آن بازگوی دشواری‌های مردمان سالخورده در غربت (غرب) است. پسر و دختر خانه در زندگی خودشان خیلی خوب هماهنگ با کشور میزبان شده اند اما پدر از این غربت غرب‌نشینی به تنگ ‌آمده است و قصد بازگشت به ایران را دارد.
در این نمایش من از بازی آقای کمال حسینی بیشتر خوشم آمد. اما خانم قریشی در اینجا برخلاف نمایش بانو آئویی دورتر از نقش خود ایستاده بود. شگفت آنکه که وی نقش فرهنگ بیگانه را بهتر از فرهنگ خودی فهمیده و بازی کرده بود. باز در اینجا عوامل تکنیکی خوبی بکار گرفته شده بود و تیتراژ پایانی نمایش را یک فیلم زینت بخشیده بود.
برخی نکات دیگر:
۱- موضوعات و موضوع پردازان
تقریبا همه‌ی نمایش‌های انتخاب شده برای اجرا با موضوع محوری زنان و مشکلات روحی و اجتماعی آنها سر و کار داشت. این یک تصمیم جمعی اما بدون هماهنگی بود. چرایی آن را نمی‌توانم دقیق دانست، اما فراموش نکنیم که بیشتر افراد فعال و محوری این جشنواره زنان بودند. از هشت نمایش اجرا شده در پنج تای آنها زنان یا نویسنده بودند و یا کارگردان و این خود به خوبی یکی از علل انتخاب چنین موضوعاتی را توضیح می‌دهد.
۲- گستره‌ی جغرافیایی جشنواره
جشنواره با هشت نمایش توانسته بود سه کشور را جذب خود کند. دو اجرا از آمریکا، چهار نمایش از آلمان و دو نمایش از لندن گستره‌ی جغرافیایی نمایشها را تعیین می‌کردند. آلمان از این منظر بیشترین نقش کمی را در این جشنواره داشت. گستره‌ی جغرافیایی یک سوی ماجراست، حضور گروه‌های نمایشی سوی دیگر ماجرا. چرا که از هشت نمایش، چهارتای آن نه تنها از آلمان که تقریبا از سوی یک گروه هماهنگ شده بود. چنین امری در دور اول جشنواره چندان نگران کننده نیست، اما ضرورت جذب گروه‌های دیگر از همین حالا برای تلاش‌های بعدی دیده می‌شود.
۳- تبلیغات و پوستر
اتفاق خوب این جشنواره یکی هم تهیه پوستر بود. نه تنها برای خود ِجشنواره (۲ نوع) پوستر تهیه شده بود، بلکه برای هرکدام از نمایش‌ها هم پوستری وجود داشت. از مجموع ده پوستری که من دیدم، دو پوستر «بانو آئویی» و «حکایت ایران خانوم و شوهرش» را بیش از باقی آنها زیبا یافتم. به نظر من در این میان بهترین طرح پوستر از آن نماش «بانو آئویی» بود.
۵- درام نویسی ایرانی و خارجی
این جشنواره یکبار دیگر این نکته‌ی مهم را ثابت کرد که نمایشنامه‌های غیر ایرانی این جشنواره در بسیاری موارد، به ویژه در دیالوگ نویسی و نگاه چند لایه و پرداخت دراماتیک غنی‌تر از نمونه ی ایرانی خود هستند. این البته نباید سبب ناامیدی شود، بلکه سبب افزایش توقع و کوشش بیشتر ما گردد.
۴- نشستهای نقد و بررسی
در پی یک تصمیم نسبتا سریع قرار شد که فردای روزهای اجرا نشستی برای نقد و بررسی نمایش‌ها برگزار شود. که در شرایط کرونایی فرصتی بود برای آشنایی بیشتر تاترورزان با یکدیگر. همچنین تعمق و نبادل افکار بیشتر در باره‌ی نمایش‌ها. در این ارتباط هم متاسفانه باید این نکته را بیفزایم که کسانی جلسه نقد و بررسی را با پرگویی و از خودگویی چنان مشغول و خسته می‌کردند که گاهی موضوع اصلی، نقد نمایش، به فراموشی سپرده میشد. من در همانجا هم متذکر شدم که نقد با حکایت از زندگی نامه‌ی شخصی فرق دارد. اما متاسفانه این سخنان همیشه علاج کار نبود. خوشبختانه تعداد این افراد انقدر کم بود که اکثریت آن را تحمل می‌کردند.
۵- رای گیری و جایزه
در پی هر نمایش قرار شد که بییندگان به نمایش دیده شد، امتیازی از یک (خیلی بد) تا ده (عالی) بدهند. تا بهترین نمایش جایزه‌ی ۲۵۰ پوندی نهاد فرهنگی کوچ را از آن خ،د کند. ابتکاری نیک و تشویگر برای همه‌ی گروه ها. اما در اینجا هم باز شیوه‌های نه چندان زیبا در لابلای کار از سوی شماری اتخاذ شد. به طوری که گروهی برای نمایش خود شماری آشنا و دوست در روز اجرا دست وپا کرده بود تا بلکه جایزه را از آن خود کند. یا دست اندرکاران یک نمایش برای کار خودشان بالاترین امتیاز را دادند و بعد هم از صفحه‌ی مجازی جشنواره محو شدند. در حاشیه بگویم که جایزه این دور از جشنواره نصیب نمایش «لمس لحظه‌های بی تو» گشت.
۸-نگاهی به دیروز و امیدی به فردا
برپایی این جشنواره نشان داد که ما هنوز از نیرو و امید و ذوق فراوان برخورداریم. کرونا نتوانست صدای ما را خاموش کند و همت ما را سست. اهمچنین امید گام‌های بعدی،را از همین حالا در دل بسیاری شعله ور کرده است. در پایان باید از زحمات خانم سوسن فرخ‌نیا، آقایان کمال حسینی و محسن زارع قدردانی کرد و سپاسگزار بود. بی‌شک بدون همت آنها چنین نشستی ممکن نمی شد. نشستی که سبب ذوق و شادی بسیاری گشت. چه آنها که کاری در جشنواره اجرا کردند و چه آنها که تماشاگر علاقمندی بیش نبودند دوستان همگی خسته نباشید.
اصغر نصرتی (چهره)
۷ مارس ۲۰۲۱