نگاهی به یک نمایشنامه

نویسنده:  یوجین اونیل

ترجمه: تقی‌زاده و صفدرزاده

تنظیم رادیویی: جواد پیشگر

شاید یوجین اونیل فقط به شکل ژنتیکی ایرلندی باشد، چون وی در اصل پرورش یافته امریکا و محیطی چون برادوی بوده. اما گرایش عمومی وی در دفاع از زن و فهم رفتاری او نشان از اصل او به مردمان ایرلند است که بیشتر نویسندگانش متفاوت از کل اروپا و آمریکا بوده‌اند. اونیل با نوشتن بیش از ۳۰ نمایشنامه و دریافت جایزه نوبل از مشاهیر ادبیات نمایشی امریکا و جهان است. دوران کودکی اونیل چندان خوشایند خود او نبوده است و از آن  خاطرات خوشی ندارد. این رنجش دوران کودکی هماره با او بود و هرگز مداوا نشد: سرگردانی وی به پاس پدر بازیگرش در گروه سیار هنری، نبودن کانون گرم و تربیتی خانوادگی و مدارس شبانه‌روزی بدون پدر و ماد، آواره‌ی شهرها او را سخت رنجاند و در آثار خود آن را منعکس کرد. نمایشنامه «آنا کریستی» نمونه بارز این تاثیر پذیری منفی ست.

آنا کریستی در چهار پرده با چهار نقش اصلی (مارتی، آنا، کریس، مَت) و چند نقش کوتاه نوشته شده است. داستان آن زندگی دختر یک جاشو (ملوان) که سال‌های دور از از پدرش سبب شده که سخت دچار بحران‌های روحی شود و مورد سواستفاده‌های جنسی  قرار گرفته، عاقبت آزرده خاطر و دلشکسته روزی به نزد پدرش باز‌می‌گردد. 

پیش از این دیدار رنج اجتماعی و گریز از واقعیت تلخ زندگی و ناتوانی در همراهی با سختی‌های آن دختر (آنا) و پدر (کریس) را واداشته که برای سرخ نگه داشتن صورت خود، مدام به یکدیگر دروغ بگویند. اما وقتی همدیگر را می‌بینند، دروغها بر ملا می‌شود و رنج دروغ از واقعیت فعلی زندگی افزون‌تر می‌گردد. حالا بایر به چشم هم خیره شوند و همدیگر را تحمل کنند. حالا آنا بیش از گذشته دلشکسته و افسرده و متنفر از مردان است. از مردانی که فقط تجاوز، بهره‌ی جنسی و لاس‌زدنهای هدفمند را می‌شناسد. حتی وصف زیبایی پدر از آنا هم برایش چندش آور است.

در پرده‌ی دوم آنا می‌رسد به شهر پدر و سراغ وی را از همان کافه‌ای می‌گیرد که در‌نامه‌نگاری آدرس ارسال نامه‌ها بوده است. آنا نخست با ماتی، معشوقه‌ی پدرش، روبرو می‌شود. بی‌آنکه بداند او کیست از حال و هوای شهر و وضعیت پدرش آگاه می‌شود.  وقتی می‌فهمد که پدرش جاشو است، و برخلاف ادعایش در نامه‌ها، سرایدر مدرسه نیست، بی‌اختیار یاد گذشته‌اش میافتد که برای رضایت مردها تن‌فروشی کرده است و به پدر گفته پرستار است.

کریس، پدر، اما خانه‌ای ندارد، هنوز که هنوز است یک کرجی خانه و همه چیز اوست. خود وی بیشتر از هرکس دیگر از دریا و کرجی متنفر است، چون علت همه بدبختی‌هایش و دوری از دخترش را همانا دریا و موج‌های کور آن می‌داند.

در پرده ی سوم مردی در حال غرق شدن توسط آنا و کریس نجات داده‌می‌شود و از همین‌جا تعلیق دوم نمایش شکل می‌گیرد. مردی (مت) که نجات داده، یک دل و نه صد دل عاشق آنا می‌شود. گرچه او همسن پدرش است، اما این مزاحمتی برای او ندارد. پدر سخت مخالف این نزدیکی ست و سراسر پرده سوم به این کشمکش خلاصه می‌شود. اصرار «مت» ‌ ِ معشوق از یک سو و مخالفت پدر برای اجتناب از این دوستی، سبب میشود تا عاقبت دختر (آنا) به سیم آخر بزند و از گذشته‌ی خود پرده بردارد: از تجاوز پسرعموها تا فاحشه شدن.

حالا نوبت مت و کریس است که بتوانند آنا ی فاحشه را بپذیرند. این مقوله به این راحتی نیست، اما در آخر هر دو برای جبران گذشته‌ی خود لازم‌ترین کار برای جبران گذشته‌ و ندانم‌کاری‌های فردی و اجتماعی خود دوست داشتن آنا وظیفه‌ی اصلی خود می‌دانند. پس نمایش با یک اخلاق‌گرایی اجتماعی و دفاع از دختر فاحشه و برپایی عشق آتشین پایان می‌گیرد.

اونیل هم مانند سارتر در «روسپی بزرگوار»، اخلاق، وجدان، و ظیفه‌ و هنجارهای اجتماعی را به چالش می‌کشد. با این تفاوت که سارتر رادیگال‌تر اصل وجود را بر اصل اخلاق و هر اصل دیگر ترجیح می‌دهد.

من نمیدانم که اجرای (تنظیم) رادیویی این نمایشنامه توسط جواد پیشگر تا چه حد به اصل نمایشنامه یا ترجمه وفادار بوده است. اما از بازی و اجرای نسبتن اغراق‌امیز چندان لذت نبردم. اجرا گاهی به زبان مبدا نزدیک میشد و گاهی سخت به زبان مقصد. شیوه‌ی اجرا هم سعی داشت گاهی حال ‌هوای ایرانی بگیرد و گاهی باز به آدرس نیویورکی باز می‌گشت. بهترین بازی را مهین نصری ارائه داد و نقش‌های مت و کریس فقط از بلند خندیدن و فریاد فروان برخوردار بودند. مارتی هم قابل قبول بود.

اگر شما هم مانند من یوجین اونیل را خوب نمی‌شناسید، حداقل این نمایش را یکبار هم شده گوش کنید.

اصغر نصرتی (چهره)

۱۹ آوریل ۲۰۲۰

عکسها از اینترنت