برتولت برشت، مهمترین متفکر تاتر!
اصغر نصرتی (چهره)
رضا نوروزی اولین کارشناس فرهنگ هنر ما بود. بازیگر خوش ذوق و با استعداد. بعدها وقتی ما را ترک کرد و یک جورایی از دست رییس فرهنگ و هنر کرج گریخت، به تهران پناه برد و در آنجا دو نمایش (جنایت و مکافات و دیوار چین) را به کارگردانی علی رفیعی بازی کرد. به گمانم آن روزها علی رفیعی تازه از فرنگ برگشته بود. رضا نوروزی نخستین کسی بود که مرا با ادبیات جدی ایران آشنا کرد. هم او بود که مرا سراغ خریدن کتاب «سفر»، اثر ماندگار محمود دولتآبادی فرستاد.
بعد از آن بود که مطالعه و جستجو برایم تا امروز یک مشغله شد. اما برتولت برشت را خودم، آنهم با نمایش نه چندان مهم او، قیمت آهن چنده؟، یافتم. بعد از آن برشت برایم مهمترین متفکر تاتر محسوب شد و ماند. در آن روزها چنان نسبت به او تعصب نشان میدادم که شماری به کنایه “اصغر برشتی” صدایم میکردند.
همان سالها مصادف بود با تقابل هواداران استانیسلاوسکی و برتولت برشت در فن بازیگری. جنگ حیدری نعمتی از این نوع تا چند سال به طول انجامید تا اینکه در «کتاب جدید» مهین اسکویی مقالهای در تمایز و تفاوتهای این دو مربی بزرگ تاتر نوشت و مقوله تا مدتها ختم به خیر شد!
اما زندگی و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی برشت برایم بیشتر در تبعید آشکار شد. دو کتاب، یکی دادگاه برشت در آمریکا به جرم کمونیست بودن و دیگری زندگی نامهی او از زبان معشوقهاش، سبب شدند برشت را از نگاه دیگری و از فاصلهی کمتری مطالعه کنم. آن جملات کوتاه و هوشمندانهی برشت در دادگاه به پا شدهی «مک کارتی» نه تنها قابل تحسین است، بلکه انگار دیالوگهای دیگری از فیلم «یک سلطان در نیویورک» چارلی چاپلین است. اگر در تاریخ کسانی باشند که دوران مک کارتی را به سُخره گرفته باشند، همانا چاپلین و برشت هستند!
برتولت برشت سالهای سال نه تنها برای اهل تفکر چپ یک نویسندهی مهم بود، بلکه برای اهل تاتر هم یک نمایشنامهنویس بزرگ محسوب میشد. حتی امثال سمندریان که فاصله و دوری آگاهانهای از تفکرات چپ داشت، و مدام دورنمات و ماکس فریش را در حرف و عمل دنبال میکرد، خوب میدانست و معترف بود که این دو سخت متاثر از تفکرات عمیق برتولت برشت بودند.
برشت در چند نمایشنامه نگاه دیالکتیکی خود را به خوبی به کار برده است. نمایشنامههایی چون «تدبیر» (با نام دیگر هم چاپ شده است)، «گالیله»، دایرهی گچی قفقازی، «آدم آدم است»، «ننه دلاور» «آنکه گفت آری و آنکه گفت نه» و البته «استثنا و قاعده»! اینها نشان میدهند که او همواره نویسندهای چند سو نگر بوده است. برشت نخستین نویسندهی چپ است که مقولهی “ترورهای درون سازمانی کمونیستها” را به تصویر میکشد و سعی دارد ضرورت انقلاب و قتل انقلابیون را از بهر جنبش تحلیل کند. گرچه برشت انسانی اجتماعگراست، اما در این نمایشنامه (تدبیر) بسیار پیش از امثال سارتر و کامو تقابل اصالت وجود و منافع اجتماعی را طرح و وارد تاتر میکند. خوشبختانه برشت نتیجهای عجولانه و یک بُعدی در این مورد نمیگیرد و تماشاگر را درگیر حوادث نمایشی کرده و به قضاوت نهایی دعوت میکند.
سرچشمهی الهام آثار برشت سخت متنوع هستند. از حوادث بزرگ تاریخی (نمایشنامه گالیله)، حوادث سیاسی معاصر (قیمت آهن چنده؟/ توافق هیتلر با کشورهای اسکاندیناوی)، متلها و آثار عامیانه دیگر ملل (دایرهگچی قفقازی)، آثار اساطیری کلاسیک (آنتیگونه)، نقد جنگ و نگاه سودجویان (ننه دلاور و فرزندانش/ آدم آدم است)، تجارب مبارزاتی چپ (نمایشنامهی تدبیر) و درسنامههای مبارزاتی (آنکه گفت آری و آنکه گفت نه/ استثنا و قاعده)! در همهی این آثار نگاه تیز و نقادانهی برشت، با الهام از اندیشههای دیالکتیکی و مارکسیستی، موج میزند.
به نظر من برشت دو بار هوشمندی خود را در سیاست نشان داده است و ثابت کرده که او نه تنها یک نمایشنامهنویس خوب است، نه تنها یک متفکر بزرگ تاتر است، بلکه یک مبارز هوشمند هم است؛ به هنگامهی قدرت گرفتن هیتلر برشت از راه دانمارک و سوئد به سمت شوروی گریخت. هنوز در سوئد بود که خبر توافقنامهی هیتلر و دانمارک رسانهای شد. همانوقت بود که برشت گفت “دیگر نمیتوان در سوئد هم ماند، هیتلر سراسر جهان را به جنگ خواهد خواند.” او وقتی به شوروی رسید، جایی که آن روزها پناهگاه بسیاری از مبارزین کمونیست بود، با شَم سیاسی قوی خود دانست که این آنجا برای تفکرات گستردهی او بس تنگ و کوچک است و به آمریکا رفت. اگرچه از بخت بد وی در آنجا هم دیری نپایید که جریان دستراستی مک کارتیسم به اوج خود رسید.
وقتی جنگ به پایان رسید و آلمان به دو نیمه تقسیم شد، او اجباراً به سوی شرقی آن بازگشت، چون سیاستمداران سمت غربی سخت تحت تسلط تدابیر امنیتی بعد از جنگ آمریکا بودند و به برشت اجازهی ورود به غرب صادر نکردند!
سمت شرق اما برشت را با تشویق و هیاهوی بسیار در آغوش کشید و گروه معروف، «برلینا آنسامبل»، او را حمایتهای مالی بسیار و تشویق به فعالیتهای تاتری فراوان کردند. البته برخی حوادث مختلف دولت المان شرقی برشت را مجبور به چالش و موضعگبری کرد و لکههایی بر زندگینامهاش ثبت کرد.
گروه برشت بعد از مرگ وی به همت همسر هنرمندش، «هلنا وایگل» و بعدها دیگران سرپا ماند و هنوز هم یکی از مهمترین گروهای تاتری المان با سنتهای غنی نمایشی این کشور به فعالیتهای خود ادامه میدهد.
در بارهی برشت از منظر زندگی خصوصی بسیار نوشته اند و از منظر اجتماعی و ادبی باز بسیارتر. منتقد ادبی معروف و لهستانیتبار، آنقدر او را مهم در ادبیات آلمان دانسته که حتی “دزدیهای ادبی” وی را نیز شاهکار محسوب میکند. در زندگی خصوصی از معشوقههای بسیار! او سخن گفتهاند از الهام ات غیر مجاز وی از نوشتههای زنان پیرامونش و غیره. همچنین از تعلق خاطر و استواری در عقایدش. مثلن وقتی جنگهای داخلی اسپانیا برپا بود و کمونیستهای سراسر جهان در مقابل راستترین نیروهای سرمایهداری صف کشیده بودند، یکی از دوستان نزدیک برشت از فرانکو دیکتاتور دفاع میکند. معشوقهی برشت در کتابش اشاره دارد که تا مدتهای کسی جرئت نمیکرد در نزد برشت نام آن دوست را بر زیان آورد. اگر به راستی این شیوهی تفکر و عمل برشت را بخواهیم در امر هنر در تبعید راهنمای عمل خود کنیم، چه باید به هنرمندان دوزیستمحور ایرانی خودمان بگوییم؟! آنهایی که هم از توبره میخورند هم از آخور! آنهایی که در آنجا (داخل کشور) چشم بر جنایت میبندند، اما وقتی به خارج میرسند، میخواهند حتی آروغهای نابجای داخل کشورشان را اینجا منعکس کنند.
حالا که به مناسبت تولدم سفری به برلین داشتم، یکباره دلم هوای برشت کرد. رفتم سراغ تاترش. یاد آن دوران جوانی افتادم که با شور و هیجان از او و آثارش حرف میزدم. که از مقایسهی درونمات و فریش با برشت برای نوشتن مقالهای در کلاسهای سمندریان. امروز دلم میخواست برشت زنده بود و به دیدن اجرای گالیلهاش میرفتم تا با او همصدا شوم که گفت “بیچاره ملتی که نیازمند قهرمان است.” اما حسرت آنچه نیست را خوردن کاریست عبث. پس به دیدن تاتر گروه برشت قناعت کردم و این نوشته متاثر از همین دیدار و بهانه است و چند عکس از آن تاتر همچنین.
اصغر نصرتی (چهره)
۳۱ آگوست ۲۰۲۰