پيام روز جهاني تآتر 1976
«آزادي تخيل» (۱)
اوژن يونسکو، نمایشنامه نویس رومانیایی/فرانسوی
برگردان: محمدجعفر پوينده
هنگامي که در سال 1959، انجمن بينالملي تآتر، افتخار و شادماني دعوت به
کنگرهاش در هلسينکي نصيبم ساخت، من معرف تآتر جديد بودم که امروزه کمتر جديد است و در آن هنگام تآتر پيشتاز (آوانگارد) ناميده ميشد.
پيام من با اين نتيجهگيري به پايان ميرسيد که: پيشتاز، يعني آزادي. اين تعريف يا اعلام را اکثريت نمايندگان تمام کشورها، از شرق تا غرب، ويرانگر و خطرناک دانستند. از آن هنگام به بعد بسياري از چيزها دگرگون شده است. تآترپيشگان که در آن زمان هنوز تختهبند رئاليسم بورژوايي يا رئاليسم کمابيش سوسياليستي بودند. از تخيل ميترسيدند. اين رئاليسم ها همچنان در تاتر عقيدتي به بقاي خود ادامه مي دهند اما از شانزده ـ هفده سال پيش، هر آن چه تازه و زنده است، رئاليسم ها را پشت سر ميگذارد و آنها را در تنگنا قرار ميدهد. ما اغلب به اين دليل ساده عليه رئاليسم برخاسته ايم که واقعيت، رئاليستي نيست و رئاليسم، يک مکتب، سبک و قراردادي است ـ مانند آن همه مکتبها و سبکها و قراردادهاي ديگرـ که امروزه رسمي و فرهنگستاني شده، يعني مرده است. ما همچنين عليه تآتر عقيدتي نيز به پا خواسته ايم زيرا تآتر عقيدتي، در واقع اجبار و زندان است و خود نيز زنداني احکام، آموزهها و اصولي است که نمايشنامهنويس از به پرسش کشيدن آنها منع شده است.
حقيقت در جهان تخيل است. تآتر تخيلي، تآتر حقيقت راستين و يگانه تآتر به راستي مستند است. سند رئاليستي به اين دليل ساده هرگز صادق يا آزاد نيست که پيشاپيش هدايت شده است. تخيل نميتواند دروغ بگويد. تخيل آشکار کنندهي روانشناسي ما، تشويقهاي هميشگي يا کنوني ما، نگرانيهاي انسان هميشه و امروز، و ژرفاي جان آدمي است. انسان که خواب نميبيند حتما بيمار است. تخيل نيز مانند رويا، نقش و کارکردي ضروري دارد. اگر قدرتها آزادي تخيل، يعني آزادي ذهن هنرمند را بگيرند، او فردي از خود بيگانه ميشود. انقلابيهاي بزرگ يا پيشگامانشان، روياپردازـ و به قول من جوياي ناکجاآباد ـ بوده اند. اما هنگامي که ناکجاآباد به دولت، وظيفه و قانون بدل ميشود، ديگر کابوس است. روانشاس بزرگي گفته است که رويا، نمايشي است که ما در عين حال، نويسنده، بازيگر و بينندهي آن هستيم. تآتر از ساختههاي تخيل آزاد است. هريک از ما به ابداع نياز دارد. خود من نيز براي لذت ابداع است که نمايشنامههايم را نوشتهام. پرداختن به تخيل و ابداع، فعاليتي تشريفاتي و اشرافي نيست. ما همگي هنرمندان بلقوه هستيم. تآتر «مردمي» تحت التزام، بلکه تآتري است بازداشتگاهي و نامردمي. تآتر «مردمي» تحت الزام، هدايت، ارشاد و فرمان نمايندگان دولت و سياستمداران،تآتري مردمي نيست. بلکه تآتري است بازداشتگاهي و نامردمي. تآتر مردمي يعني تآتر تخيل، تآتر آزاد حقيقي.
ايدئولوژي پردازان سياست ميخواهند تآتر را به اسارت دولت درآورند و آن را همانند ابزاري براي تامين منابع خود به کار گيرند. اما هنر، کار دولت نيست و نبايد باشد. جلوگيري از آفرينش خودانگيخته، جنايتي است عليه ذهن بش. دولت چيزي جز روبناي مصنوعي جامعه نيست. دولت، جامعه نيست، اما سياستمداران براي تامين نيازهاي تبليغاتيشان ميخواهند آفرينش تآتر را زير نظارت خود درآورند و از آن بهرهمند شوند. تآتر ميتواند در واقع يکي از ابزارهاي ايدهآل براي هرگونه تبليغات و به اصطلاح «آموزش سياسي» يعني فريبکاري و شستشوي مغزي باشد. سياستمداران فقط بايد خدمتگزار هنر و ويژه هنرهاي نمايشي باشند. آنان نبايد راهنما و بويژه سانسورچي هنرمندان شوند. تمام کار و فکر و ذکر آنان بايد عبارت باشد از کمک به شکوفايي آزاد هنر بطور عام و هنرهاي نمايشي به طور خاص. اما دريغا که تخيل، آنان را به هراس ميافکند.
در بعضي از کشورها هنوز انواع سانسور حکومتي بيداد ميکند. بدا به حال حکومت هايي که از جناح مخالف و ديگرانديشي هراسانند. چنين هراسي گواه آن است که اين حکومتها بخودشان اطمينان ندارند.
در ديگر کشورها، به ويژه در غرب، بعضي از حکومتها آزادمنشتر از جناح مخالف هستند و همين جناح است که به نوعي سانسور را اعمال ميکند. نمايندگان اين نوع از جناح مخالف، عطش قدرت، شهوت ديکتاتوري و اعمال قدرت دارند و فشار اخلاقي واقعي و تهديد عقيدتي و اخلاقي را اعمال ميکنند. اغلب اين آموزگاران فکري، تنگنظرتر و تحملناپذيرتر از حکومتهايشان هستند، به حدي که هنرمندان اين کشورها گرفتار خودسانسوري ميشوند. بدا به حال مخالفاني که از ضد مخالفان هراسانند و سيهروزند هنرمنداني که به حکم ايدئولوژيهاي به اصطلاح انقلابي يا ضد انقلابي، از آزادي خلاق و شکوفايي آزاد تخيل جلوگيري ميکنند. هيچ چيزي مانع آن نيست که هر شهروندي به دلخواه خود تعهدي سياسي برگزيند. اما او در مقام هنرمندي که همه چيز را به پرسش ميگيرد و رد ميکند، بايد آزاد باشد. به همين سبب است که وظيفهي عاجل هنرمندان و نمايشنامهنويسان تمام کشورها، سياستزدايي از تآتر و بلکه بياعتنايي به دولت يا آموزگاران فکريي است که ميخواهند آنان را به خدمت خود درآورند.
هنر، به قول معروف، مرزي نميشناسد. تاتر هم نبايد مرزي داشته باشد. فراسوي اختلافات عقيدتي، کاستها، نژادها، مليگراييها و احزاب خاص، تآتر بايد ميهن جهانگستر و ميعادگاه، تمام انسانهايي باشد که در دل تشويش و اميدها را آشکار ميسازد. البته نه تخيلي استبدادي يا رئاليستي، بلکه تخيلي که بيان هويت ما، پيوستگي ما و وحدت ما است.
نيست باد! هرگونه دستور . بازداشتي براي هنرمندان! نيست باد! هرگونه درسآموزي از حکومتها! (۲)
***
۱) متن سخنراني اوژن يونسکو در انجمن بينالمللي تآتر، به مناسبت يازدهمين سال روز جهاني تآتر در ماه مارس ۱۹۷۶. عنوان اين سخنراني، «آزادي تخيل»، از مترجم است، و براي اولين بار در مجلهي بوطيقاي نو شماره ۲ در بهار ۱۳۷۶ چاپ گرديده است.
(توضيح مترجم)
۲) اين برگردان را از مجلهي آفتاب،(چاپ سوئد، شماره ۴۵ از صفحه ۸ تا ۹) برگرفته ایم.
( کتابنمايش)