پنجاه سال در صحنه!
اصغر نصرتی
مر گ بانو لُرِتا در بهار امسال جامعهي تاتري ايرانيان را به سوگ نشاند! وي كه پنجاه سال در عرصهي تاتر ايراني تلاش ورزيده بود در نهم ارديبهشت ماه 1377 در سن 87 سالگي بدرود حيات گفت. انساني كه سالها هزاران تماشاگر را به شوق و شور و تأثر واداشته بود، امروز مي بايستي نخستين دزدموناي ما در مهاجرت زندگي را وداع ميگفت.
در كشورِ بگير و ببند ما – از ديرباز چنين بوده و هنوز هم در بر همين پاشنه مي چرخد – هنر تاتر خشونت و نامهرباني بسياري را متحمل شدهاست. بر گـُردهي اين هنر همواره باري عظيم از رنجها و بيمهريها سنگيني كرده است. اگر كسي خواسته كه راه ناهموار اين هنر را با گام هاي استوار و مصمم خويش هموار سازد و اعتقاد و تعهد خود را سرمايهي كار کند، مانند پرومته به رنج ابدي دچار گشته و عاقبت يا ترك وطن كرده و يا ترك صحنه. و نتيجه ي كار يا حسرت بوده و يا آغازي چند باره! از همين رو است كه ما همواره در آغاز بسر برديم و هرگز فرصت نيافتيم كه ريشه بدوانيم. در چنين محيطي مي بايستي انسان هايي مانند لُرتا به كار هنرتاتر مي پرداختند!
لُرتا از جمله آدم هاي ” خوشبختي ” بود كه همه ي دشواريهاي راه به يكباره نصيبش گشت! وي كه زاده ي يك خانوادهي ارمني بود، كار بازيگري تاتر را در محيط مذهبي ـ سُنتي جامعهيي آغاز كرد كه ورود زن را به صحنه برابر فاحشهگري ميدانست. و هنوز از اين دشواريها خلاصي نيافته بود كه زندگياش با مردي پيوند خورد كه فكر و مرامش بسياري را خوش نميآمد. و از دشواريهاي سياسي – اجتماعي خويش همسرش را نيز بينصيب نميگذاشت. آري همسر يك كمونيست، ارمني و زن بودن براي لُرتا دشواريهايي به قدر كافي مهيا كرده بودند، تا فعاليت او در عرصه ي تاتر با موانع جدي روبهرو گردد.
لرتا هايراپيان كه بعدها به نام خانواد گي نوشين معروف شد و پس از بر گشتنش از ” اتحاد شوروي” به همان لرتا اكتفا كرد، در سال 1290 در تهران متولد شد. مانند بسياري نخستين گام هاي تاتري خود را در مدرسه برداشت. ابتدا در مدرسهي فرانسويها، كه بعدها ژاندارك ناميده شد، درس خواند. ولي به روايتي به خاطر برادرانش – كه نمي دانيم چند تا بودند و نامشان چه بود – و به روايتي دي گر به خاطر فعاليت هاي هنريِ بيشتر به مدرسه ي شوروي ها رفت و از آنجا بود كه درس را با تاتر همراه كرد و در همان جا بود كه ديپلم گرفت.
نخستين تجربه ي تاتري خود را در مدرسه ي شوروي ها زير نظر رإـيس بانك روس در ايران آغاز كرد. هنوز يازده ساله بود كه خانم آتابايوف كه تحصيل كرده ي رشته ي آواز بود، وي را تشويق به شركت در يك قطعه ي موزيكال كرد و لرتا با شوق پذيرفت.
مدير روزنامه ي ارمني زبان ” بوبوق “، هايك كاركاش، كه چندين نمايشنامه از فرانسوي ترجمه كرده بود، با ديدن استعداد لرتا وي را دعوت به همكاري كرد و هنوز پانزده ساله نشده بود كه براي نخستين بار در تنها سالن مجهزنمايش آن زمان، “ گراند هتل “، به روي صحنه رفت.
گروه ” ايران جوان ” كه در سال 1301 به سرپرستي مسيو تريان تأسيس شده بود، لرتا را – و فكري را نيز – به همكاري دعوت كرد. از ويژ گي هاي آنزمان اين گروه فعاليت تاتر غير سنتي آنها بود!
با بر گشتن علينقي وزيري استاد موسيقي به ايران و تأسيس هنرستان موسيقي و ” كلوپ موزيكال ” در سال 1302، لرتا در برخي از نمايشات موزيكال اين مركز كه كارهاي خود را در تالار مدرسهي عالي موسيقي اجرا مي كرد، شركت كرد.
سال 1305 مصادف با تأسيس “ گروه اخوان ” به سرپرستي محمود ظهرالديني – اولين استاد تاتر در ايران – است. اين مركز تاجر ونيزي از شكسپير را به روي صحنه آورد كه لرتا در آن ايفاي نقش مي كند.
گروه ” جامعهي باربد ” (۱۳۰۷) سعي مي كرد موسيقي و ادبيات كلاسيك را با جنبه هاي نمايشي پيوند زند و راهي را كه علينقي وزيري آغاز كرده بود، تداوم بخشد، با تنظيم نمايشنامههايي مانند ” ليلي و مجنون “، ” يوسف و زليخا ” و ” خسرو و شيرين ” نخستين تلاشها را براي جلب تودهيي تماشا گر تاتر آغاز كرد.
از اين ميان ليلي و مجنون بيش از همه از شهرت و توجه برخوردار شد. لرتا هفده ساله بود كه با ايفاي نقش در هر سه نمايش فوق يكبار ديگر تحسين همگان را برانگيخت.
با تأسيس ” تماشاخانهي تابستاني زرتشتيان ” در سال 1308 توسط ارباب افلاطون كيخسرو كه پدرش وكيل زرتشتيها در مجلس بود، نخستين همكاري ثابت لرتا با يك گروه تاتري آغاز شد.
نوشين به ايران باز ميگردد و خيلي سريع اقدام به فعاليتهاي تاتري مي كند. نياز به هنرپيشهي زن در نمايشنامهي ” زن وظيفه شناس ” موجبات آشنايي نوشين و لرتا مي شود. همين نياز و آشنايي بود كه پايههاي دوستي و يك همكاري چندين و چند سالهي تاتري و عاقبت ازدواج آن ها شد. در آن دوران وجود چنين زوج تاتري بسياري از دشواريهاي گروه نوشين را آسان مي كرد. لرتا زني زيبا، پركار، با استعداد و همكاري دلسوز بود و اين موهبت نصيب كمتر كسي مي شد. و تنها با اتكا به چنين موهبتي بود كه نوشين توانست در سال 1311 گروه تاتري خود را شكل دهد. فعاليت هاي آيندهي اين گروه قبل از همه مديون همكاري خالصانه و افرادي چون لُرتا و فكري بود كه تا آخرين روزهاي حيات اين گروه ياور و همكار نوشين ماندند.
در سال ۱۳۱۲ سازمان شير و خورشيد پاپازيان، بازيگر حرفهيي شوروي را كه متخصص بازي در آثار شكسپير بود، به ايران دعوت كرد. در يك مهماني استپانيان لرتا را به پاپازيان معرفي مي كند و اين آشنايي براي هر دو طرف مفيد واقع ميشود.
پاپازيان با در دست گرفتن نمايشنامهي اتللو نخستين گام جدي براي اجراي نمايشنامههاي شكسپير در ايران برميدارد. ابتدا نمايشنامه به زبان فرانسه سپس ارمني و عاقبت با شوق و ذوق تمام به زبان فارسي اجرا مي شود. جالب اينجا است كه در اجراي فارسي آن اتللو – كه خود پاپازيان در آن ايفاي نقش مي كرد – به زبان فرانسه تكلم مي كرد. گفته مي شود كه اجراي فارسي آن به پيشنهاد بانو لرتا بوده است. اقامت يك ماهه ي پاپازيان و همكاري مداوم وي با لرتا كه منجر به اجراي چندين نمايشنامه گشت، پاپازيان را برآن داشت كه لرتا را تشويق كند كه به شوروي سفر و در رشته ي تاتر تحصيل كند. اما لرتا به خاطر علاقه ي وافرش به نوشين و شايد هم مخالفت مادرش حاضر به ترك كشور نميشود!
نمايش ” مردم ” كه ترجمه و برداشتي از نمايشنامهي ” توپاز ” اثر مارسل پانيول بود، دومين كار مشترك نوشين و لرتا بود كه در آنزمان در گراند هتل به روي صحنه رفت. اين نمايش بعدها دوباره بدون تغيير و با همان نام “توپاز” توسط نوشين اجرا شد.
سال ۱۳۱۳ در كنگرهي هزارهي فردوسي نوشين و مجتبي مينوي و لرتا نمايشي را كه بر اساس شاهنامه تدوين شده بود، در گراند هتل به روي صحنه مي آورند. اين نمايش مورد تحسين بسياري قرار گرفت و باعث گشت كه نوشين و لرتا به فستيوال تاتر مسكو در سال ۱۳۱۶ دعوت شوند. آنها پس از مدتي اقامت در مسكو به فرانسه مي روند و يكبار ديگر با دستاوردهاي آنزمانِ تاتر اروپا آشنا شده و توشه برميگيرند و با دستي پر به ايران باز ميگردند.
افتتاح سالن فرهنگ در سال ۱۳۲۳ توسط گروه نوشين نخستين گام جدي براي ايجاد سالن هاي ويژه تاتر در ايران است. برنامهي افتتاحيه نيز نمايشنامهي ” ولپن ” اثر ” بن جانسن ” بود.
سه سال بعد گروه نوشين تاتر فرهنگ را تَرك و تاتر فردوسي را بر پا ميسازند.اين تاتر تبديل به مركز شور و شوق هنر نمايش در تهران مي شود. اين دوران يكي از مهمترين دورههاي تاتر متعهد و جدي در ايران است. در اين زمان براي نخستين بار نمايش تاتر مورد توجه مردم عادي قرار ميگيرد. تاتر از حلقهي تماشاگران محدود و مخصوص بيرون آمده و با تودههاي جامعه پيوند ميخورد. از سويي ديگر تاتر به معناي اخص آن شكل ميگيرد.
در يكسال نخست فعاليت تاتر فرهنگ نمايشنامههاي مستنطق، ولپن و توپاز به روي صحنه مي روند كه در همگي آنها لرتا حضور فعال دارد.
سال دوم فعاليت تاتر فرهنگ همزمان با دستگيري نوشين است.تاتر فرهنگ بسته ميشود. اما پيش از تعطيلِ آن نمايشنامههاي پرنده ي آبي و چراغ گاز به روي صحنه مي روند.
لرتا بر آن مي شود كه راه همسرش را ادامه دهد و حسين خيرخواه و تعدادي ديگر وي را ياري مي كنند و در پي پشتيباني مردم تاتر سعدي افتتاح مي شود.
لرتا اكنون مي بايستي به تنهايي بسياري از وظايف را به عهده گيرد. با اين همه در نبود همسر و فشارهاي سياسي و اجتماعي ميتواند دو نمايشنامهي ” بادبزن خانم ويندرميز “و ” شنل قرمز ” را كه هر دو ترجمهي نوشين بودند، به روي صحنه آورد.
فرار نوشين از زندان به همراه همفكرانش مانع از آن مي شود كه وي بتواند به صحنه تاتر برگردد و به اجبار از صحنهي تاتر رانده مي شود و كاملاً به صحنه سياست پناه مي برد!
سالهاي سخت سياسي – اجتماعي عرصه ي تاتر را نيز در بر ميگيرد و عاقبت نقطهي پاياني موقت بر هنر تاتر گسترش يافتهي دهسالهي نوشين و همراهان وي گذاشته ميشود. كودتا روزگار بسياري را سياه مي كند تا شمار اندكي ايام بهتري را داشته باشند.
شوق ديدار همسرش وي را واميدارد كه تن به مهاجرت دهد تا پيوندي دوباره با نوشين يابد. لُرتا اكنون 42 ساله است كه با عشقي عميق به تاتر و تجاربي فراوان در صحنهی نمايش به خاك شوروي گام مي گذارد.
دورهي مهاجرت بر وي چه گذشت و كم و كيف فعاليت تاتري او چگونه بود، چندان روشن نيست، اما تا آنجا كه نگارنده مي داند، وي از اين دوران چندان سخني نگفته است. تنها مي دانيم كه لرتا به علت بالا بودن سنش نتوانست در مدارس عالي بازيگري مسكو ثبت نام كند و تنها توانسته بود به حضور آزاد در اين كلاسها بسنده كند. اما از شواهد و قرائـن بر ميآيد كه وي و همسرش سالهاي مهاجرت را به دور از فعاليت هاي عملي تاتر گذراندهاند و بي شك براي كسي مانند لرتا كه به هنر تاتر عشق مي ورزيد، تحمل چنين وضعي چندان آسان نبوده است.
شروع پر حرارت تاتري وي در بدو ورودش نشان مي دهد كه يكي از علل آمدنش همان عشق وي به تاتر است. شماري اين باز گشت را به اشتباه پس از مرگ نوشين دانستهاند. حال آن كه نوشين هفت سال پس از اين تاريخ در سال 1350 زند گي را بدرود مي گويد.
زند گي در غربت تقريباً دهسال به طول مي انجامد و لرتا در سال 1343 به ايران بر ميگردد. وي كه زماني به خاطر نوشين، عليرغم اصرار پاپازيان، براي تحصيل به شوروي نرفت، و در روز گاري ديگر ايران را به عشق ديدار همسرش ترك كرد و مهاجرت ده ساله را به جان خريد، امروز بدون همسرش به ايران باز ميگردد. چرا؟ پاسخ چندان روشن نيست. اين پرسش نيز مانند بسياري ديگر از پرسشها كه غبار سياست بر چهره دارند، بدون پاسخ روشن مانده است. بايد توجه داشت كه بازگشت از شوروي به ويژه در مقام همسر يك تودهای فراري و محكوم چندان نمي بايستي براي لرتا آسان بوده باشد.
لرتا در همان سال ورودش به كمك تقي مينا، عليرضا افصح پور و محمدعلي جعفري “تاتر كسري” را اجاره مي كند و به همراه شماري ديگر مانند بانو چهره آزاد، رضا عبدي، جميلهي ندايي، نصرت كريمي، توران مهرزاد، پرويز فني زاده و عزيزالله بهادري گروه خود را شكل مي دهد.
نخستين اقدام صحنهيي اين گروه نمايشنامهي “گناهكاران بيگناه” اثر استروفسكي به كار گرداني لرتا بود. ” ماجراي شبانه ” و “ گربه روي شيرواني داغ ” كارهاي بعدي اين گروه بودند كه آنها نيز به كارگرداني لرتا به صحنه رفتند.
گروه مذكور نتوانست پايدار بماند. علت چيست؟ باز چندان معلوم نيست و هرچه باشد، اين گونه از هم پاشيدگيها در گروه هاي تاتري چندان غير معمول نبود و نيست. ولي مرور برخي حوادث آن دوره نشان مي دهد كه تشكيل چنين گروهي و با چنين تركيبي مي توانست مخالفت بسياري را در “جبهه هاي” مختلف برانگيزد!
سال 1348 موج جديدي در عرصه ي تاتر ايران ايجاد مي شود. كارگاه نمايش با حمايت راديو و تلويزيون شروع به كار مي كند. از آن پس اين مركز بسياري را، با امكانات مادي و معنوي كه دارد، جذب و دعوت به كار مي كند. از اين ميان لرتا نيز به دعوت آربي آوانسيان پاسخ مثبت مي دهد. همكاري لرتا با كار گاه نمايش براي شماري از دوستان قديمي و همراهان گذشتهاش عجيب به نظر مي آيد. اما تنهايي، علاقه به ادامهي كار تاتر و دعوت آربي كه او نيز ارمني است، موجب مي شود كه لرتا با آنها همكاري كند. اين همكاري تا سال 1356 ادامه مي يابد.
بحران زندگي مادي وي را بر آن مي دارد كه به سوي تلويزيون و سينما برود و با آنها نيز آشتي كند! دو فيلم و يك سريال حاصل اين تمايل اجباري است. فيلم ” اسرار گنج درهي جني ” اثر ابراهيم گلستان و ” شب اعدامي ” به كارگرداني داوود ملاپور و ” خسرو دوم ” سريال تلويزيوني به كارگرداني دوست و همكار سابقش نصرت كريمي.
صحنه يي از نمايش ” خلوت خفتگان ” با حضور سوسن تسلیمی و بانو لرتا،
نوشته ي پيتر گيل، كار گردان آربي آوانسيان
در مجموع سالهاي پنجاه سال افول لرتا از باورها و علايق سابق و عاقبت كناره گيري وي از فعاليت هاي پي گير نمايشي است. اما او هنوز بازيگري توانا است و اين را يكبار ديگر و آنهم براي آخرين بار در نمايشنامه ي “خلوت خفتگان” به معرض نمايش ميگذارد. وي كه روزي از گراند هتل كار نمايش را به معناي جدي آن آغاز كرده بود، در سال 1356 در تاتر چهارسو بيآنكه خود بخواهد، به پايان رساند.
پس از پنجاه سال كار مداوم در صحنه و عاقبت بيآن كه از وي قدرداني شده باشد، كشورش را ترك كرد و در سال 1357 براي نگهداري از نوهاش به اتريش سفر كرد و ديگر هر گز به ايران بازنگشت. اكنون دومين دور زند گي او در غربت آغاز شده بود.
عاقبت مر گ در وین به مهاجرت بيست ساله ي لرتا خاتمه داد و نام و جایگاه وی یکبار دیگر در نهم فروردين 1377 در ذهن و خاطره ها زنده شد! يكبار دي گر نام نخستين ” دزدمونا “ي تاتر ما بر زبان ها جاري گشت.
افسوس كه زمانه ي ما ياد و ارزش آدمي را تنها به هنگام مر گ زنده مي كند و در زند گي فراموش! يادش همواره گرامي باد. (1)
تابستان 1377
***
(1) براي نگارش اين مقاله از منابع زير بهره جستهام:
1- كوششهاي نافرجام؛ هيو گوران، چاپ تهران، 1360.
2- پژوهشي در تاريخ تاتر ايران؛ مصطفي اسكويي، چاپ مسكو، 1370.
3- چيستا ( شماره هاي 148 و 149 سال 1377 )؛ بنيان گذار تاتر نوين ايران، اسماعيل جعفري.
4- چيستا ( شماره ي 150 سال 1377 )؛ يادي از بانو لرتا، محمدتقي مينا.
5- كتاب نمايش؛ خسرو شهرياري، چاپ تهران، 1365.
6- تاريخ سينماي ايران؛ مسعود مهرابي، چاپ تهران، 1368.
7- فصلنامهي تاتر ( شماره ي 2 سال 1356 )؛ گفت گو با لرتا، لاله ي تقيان.
8- كيهان چاپ لندن( شماره ي 702 سال 1377 )؛ بانو لرتا اولين زن بازيگرحرفهيي تاتر ايران، كاوهي پروين.
9ـ نگاهي به بيست و پنج سال تاتر مبارز، نويسند گان، جامعه ي هنري آناهيتا، 1358.
10ـ عكس هاي بانو لرتا در اين مقاله نيز بر گرفته از كتاب هاي پژوهشي در تاريخ تاتر ايران، نگاهي به بيست و پنج سال تاتر مبارز و فصلنامه شماره ۲ و 3 سال 1356 است.
***