حسين افصحي
واژهها را بشناسيم!
در پي اجراي نمايش ورورهجادو و ماه پيشاني رفتار ناهنجاري رخ داد كه شرح مبسوط آن را احمد نيكآذر در شماره هفتم كتاب نمايش منعكس كرده است. از آنجا كه در مطلب مذكور نويسنده, احمد نيكآذز اشارهاي نيز به كم و كيف اجراي نمايش وروره جادو داشت, حسين افصحي, كارگردان نمايش, در اينجا در مقام پاسخ برآمده است. كتاب نمايش
عبارت زبان علم است و اشارت زبان معرفت (تذكرهالاولياء)
هيهات كه بيعلمان را نه اشارتي در كار است و نه معرفتي در جان!
در كتاب نمايشِ شماره ۷, چشمم به سفرنامهيي پيرامون اجراي نمايشِ «ورورهجادو و ماهپيشاني » روشن شد، سفرنامهيي بس طولانيتر از سفرنامهي سندباد!
ابتدا خواستم براساس سخن بزرگ مرد ادب ايران, احمد شاملو >با سكوتي, لب من, بسته پيمان صبور< قضيه را با سكوت برگزاركنم. از آنجا كه محتويات اين سفرنامه را نه تنها بياحترامي به يارانم در گروه, و تحريف سخنان خود يافتم, بلكه به لحاظ برخوردش با مسايل سياسي به امر تبعيد نيز مشكل داشتم. تصميمگرفتم كه يكبار براي هميشه به نوشتهي آقاي احمد نيكآذر و نگارشهايي از اين گونه پاسخدهم.
بحث در بارهي وقايع خوان اول و دومِ اين سفرنامه در حوصلهي اين جوابيه نيست, و اما در باب خوان سوم اشاراتي به فستيوال تآتر در كلن ميكنم. علارغم اختلافِ سليقهيي و عقيدتيِ من با برگزاركنندگانِ فستيوال بر سر نبودن عنوان تبعيد در كنار نام جشنواره و … لحظهيي ترديدندارم كه زحمات آقاي مجيد فلاحزاده و يارانش حداقل در ششسالِ گذشته, چراغ تآتر را در آلمان روشن نگاهداشته و از دل همين جشنواره, به همت و پايمرديِ اصغر نصرتي, >كتاب نمايش< تولد پيداكرده است. اگر نويسنده كمي تاملميكرد, به جاي انداختنِ تفِ سربالا به خود - كه از شركتكنندگانِ اين فستيوالها است – عنوانكردنِ اين مطلب كه > بايد بر اين هنر و هنرمندش … < موضع متواضعتري در مقابل جشنواره ميگرفت كه به او امكان ابراز وجود و طرح نامش را در محافل تآتري عرضهكرده است.
در خوانِ آخرِ اين سفرنامهي طولاني نيز مطالبي در مورد تبعيد, با اشاره به سخنان بنده در پايان اجراي كلن و ابراز احساسات تماشاگران, آمده است كه جاي پاسخگويي دارد. ايشان در جوابِ اين جمله كه >اين تآتر تبعيد است< مينويسد:… “تبعيد خود به تنهايي اعتبار و شهرتي نيست كه ميخواهيد به شيوهي مقاربتي آن را تصاحبش كنيد … رقص و آواز … تآتر تبعيد نيست و نميتواند باشد.” اين كه برداشت نگارنده و ساير متخصصان >امور مقاربتي< از اعتراض به بينش و عملكرد گرايشات مذهبي و مردسالارانه و نمايش و افشاي آن برروي صحنه چيست, براي ما ارزش بررسي و جوابگويي ندارد. از آنجا كه قلمزن اين سفرنامه, كه از قضا عضو كانون نويسندگان ايران در تبعيد نيز ميباشد, معنا و مفهوم هنر در تبعيد را نميداند و يا عمدن آن را زير علامت سوآل ميبرد, براي ما جاي نگراني و پرسش پيشميآورد. به زعم من و بسياري از ياران هنرمندم در تبعيد, آنچه كه امروز بهواسطهي وجود فشار و اختناق و بهدلايل سياسيـ اجتماعي در كشورمان اجازهي عرضه پيدانميكند, ميتواند نام هنر در تبعيد بهخودبگيرد. حتا همان >خواندن و رقصيدنِ زن< كه ايشان آن را بهتمسخرميگيرند, چه رسد به نمايشي كه سراسر به انتقاد, اعتراض و افشاي سيستم حكومتي و دولتمردان آن و يا بهبادطعنهگرفتنِ عادت و سنتهاي سركوبگرانهي مذهبيـ سياسي پرداخته است. براي ما كشورمان تحت سلطهي ديكتاتوريِ اسلامي هنوز: ” …سرزمينيست, كه مزد گوركن, از آزادي آدمي, افزونتر ميباشد. ” (احمد شاملو) براي نگارندهي سفرنامه كه منابع اطلاعاتي زندهتر و مستقيمتري دارد, چطور است؟ نميدانيم.
اظهاراتي هم كه ايشان در مورد بروشور و متن آن كردهاند جاي بسي شگفتي دارد!! حتا مبتديان كار تآتر نيز ميدانند كه دادن اطلاعات و درجريانگذاشتنِ بينندگانِ نمايش در حقيقت قدرشناسي و احترام به حضور آنان در اين عرصه و جديگرفتنِ نقشِ آنان به عنوانِ يكي از اركان تعيينكنندهي اجزاي نمايش است. هدف رساندن اطلاعات به تماشاگران, برقراري ارتباطِ اجراكنندگانِ نمايش با عناصر تكميلكنندهي خويش يعني بيننده است و پشتيباني اطلاعاتي در اختيار وي گذاشتن, كوتاهكردنِ فاصلهي بازيگر و تماشاگران و واردكردن و شركتدادنِ وي به زندگيِ روي صحنه قبل از شروع نمايش است. طبيعتن رسيدن به اين هدف, استفاده از منابع متفاوت اطلاعاتي را نه تنها مشروع, بلكه لازم ميسازد. ذكر نام و نام نگارندهي منابع مورد استفاده و حتا آنچه كه شما بهزعمِ خويش و به غلط رونويسي ميناميد. در حقيقت وفاداري به حقوق آنان است كه زحمت جمعآوري و نگارش آن تحقيقات را به عهده داشتهاند. حال اگر شما اسم همهي اينها را فضلفروشي ميگذاريد, مشكل ما نيست! در پايان براي آنكه دين و سپاس خود را از ياراني كه در شرايط سخت تبعيد, تنها و تنها براي احترام و پاسگذاردن به انسانيت و آزادي, زحمتِ جانبخشيدن به نوشتهها و رويصحنهآوردنِ آنها راـ بدون كوچكترين چشمداشتي (بي انتظارِ پيششرط گرفتن 200ـ150 مارك براي شركت در اجرا), با ازخودگذشتگي و فداكاري بهدوشميكشند, ادا كرده باشم. توجه به سفرنامهنويس را به واژهي شلنگتخته كه در مورد زحماتِ هنري اين دوستان استفادهكردهاند, اشارهميكنم.
تآتر كارِ معرفت است و نگاهداريِ حرمتِ همكاران و پختهسالان از شروط معرفت. اين كه شما از متن يا اجرا يا بازيِ بازيگرانِ نمايشِ ورورهجادو و ماهپيشاني خوشتان نيايد, حق مسلم شما و همهي تماشاگران است. اما شما به عنوان اهل قلم! و حرفهي تآتر! خوب ميبود, حداقل به احترام 40 سال فعاليتهاي هنريِ آقاي مجيد گلبابايي و يا ارج گذاشتن به خانم سيما سيد كه همراه يارانشان در انجمن تآتر ايران سالهاي فشار و اختناق و تحمل زندان و شكنجه در رژيم پهلوي را گذراندهاند, واژهيي كه متناسب با اين عزيزان است, انتخابميكرديد. شما خودتان بهتر از هركسي بهيادداريد كه حتا در سالهاي بعدتر از آن, شما و مسوول گروهِتان (آقاي پرويز بشردوست) چه زحمتي كشيديد كه در جنبِ ادارهي تآتر دكهي كوچكي بناكنيد (در اندرون من خسته دل) در همان وقت آقاي رضا حسامي در كنار كار تآتر مشغول فراگيري علمي تآتر در دانشكدهي هنرهاي دارماتيك بود. به ياد نداريد در آن سالهايي كه آدمهايي بههرترتيبي همزمان مشغولِ ساختنِ هر چه بهترِ زندگيتان در >تبعيد< و در ايران بودند, آقاي علي رستاني تمام وقت انرژي و امكاناتش را در خدمت تآتر قرارميداد, و حتا اندك كمكي براي چاپ رمانهاي خودش از جايي دريافتنميكرد؟ آيا زحمات آقاي حسين درياني كه به خاطر تعهد به تآتر در تبعيد, رنج مسافت طولاني بين برلين و كلن و جدايي از خانواده را به جان ميخريد, و يا از خودگذشتگي و شجاعتِ جوانترين عضو گروهِمان علي نجاتي كه خدمت به تآتر تبعيد را به گذراندن تعطيلات تابستاني در ايران و ديدار خانواده و عزيزانش ترجيح داده است يا همكاريِ يارِ آلماني ما آنجلا السون كه خستگيِ كارِ تبعيد را بهتنكشيده است, شما را اندكي به تفكر و تامل وانميدارد؟ واژهي >شلنگتخته< انداختن در روي صحنه سزوار زحمات اين عزيزان نيست.
آقاي نيكآذر همانطور كه دلم ميگيرد, وقتي كه ميشنوم و يا ميبينم كه سالنهاي تآتر ما خالي از تماشاچيست, همانقدر هم دلم از بيحرمتي و ناسپاسي نسبت به خدمتگزاران تآتر آزرده ميشود. اما اگر در فستيوال پنجم تآتر در كلن نمايش شما با شركت 8 تماشاچي و نمايش >شهر قصهي امروز< با شركت حدود 300 تماشاگر برگزار ميشود و يا در هامبورگ در مقابل اجراي نمايشهاي ما كه هر كدام بيش از 120 بيننده داشتند, تنها 14 تماشاگر جلب كار شما ميشوند, به ما غضبنكنيد, ايراد را در خود جستجوكنيد. در پايان با بخشي از شعر برشت, براي تمامي كارورزان تآترِ تبعيد آرزوي اسقامت و موفقيت مينمايم؛
به چه اميد بستهايد؟ به اين كه كران هم به سخنان شما گوشبسپارند؟
نويسنده و كارگردان نمايش ورورهجادو و ماهپيشاني