نکتهها و اشارهها
اصغر نصرتی
- هنوز ادامه دارد!؟
کتاب نمايش از بخت نيک اخترش دو فدايي جان برکف دارد که امر تصحيح مطالب کتاب را بر عهده دارند. دومي که زحمت آخرين تصحيح را به عهده دارد، خيلي خدا خدا ميکند که هر شمارهي کتاب نمايش آخرين آن باشد. به من هم چيزي نميگويد، اما به قول معروف از سکناتش پيداست. همين که من هر بار از درد زايمان کتاب جديد، از گرفتاريها و دشواريها حرف به ميان ميکشم، قند توي دلش آب ميشود. چرا!؟ خب معلومه!
ما در نخستين شماره کتاب نمايش شرطي بستيم و آن اينکه اگر کتاب نمايش تا 20 شماره ادامه داشت، من 50 مارک ( آن وقتها هنوز مارک در جريان بود و دنيا اينقدر با آمدن يورو بي رحم نشده بود!) به او بدهم. وگرنه اين اوست که 50 مارک به من مقروض خواهد بود. و او آنقدر به کار خود مطمئن بود که 50 مارک را همان اول شرط در اختيار من گذاشت و با پوزخندي گفت “اين پيش تو باشد و وقتي باختي با مبلغ باختت به من برگردان.” علت ديگر خوشحالي وي اين است که با تعطيلي کار ما زحمت او نيز به پايان خواهد رسيد.
موضوع از اين قرار است که نگارنده در اين اواخر اينجا و آنجا از دشواريهاي کاري و مالي کتاب نمايش ناليدهام که شماري را خرسند و صدالبته شماري را متاسف کرده است. چرا که هر دو سو ميدانستند که اگر وضع به همين منوال بماند، نشر کتاب نمايش دير يا زود به پايان مييابد. شماري هم که گمان ميکنند کتاب نمايش جاي فکر و عمل آنها را تنگ کرده خرسند از اين خبر گشتند، شماري هم که از محبت و دورانديشههاي فرهنگي برخوردار بودند متاسف شدند و مرا دلداري دادند و دست ياري به سوي من دراز کردند و قول دادند و چه بسا عمل کردند و براي کتاب نمايش مشترک و کمک مالي دستوپا کردند. زمانه اينگونه است. هرکسي بر اساس سرشت خويش عمل میکند. بايد باور کرد و ايمان داشت که آدمها همه به يک اندازه از نيک سيرتي و پلشتي برخوردار نيستند و تنها چنين مشخصههايي اميد تداوم کار و انگيزهي کوشش را در من و همکاران کتاب نمايش زنده نگه داشته است. وگرنه دشواری ها و نامهربانی ها هموراه و به اندازه برسرمان آوار بوده است.
به هر صورت کار هنوز ادامه دارد و کتاب نمايش تا اين محبتها نصيبش میشود و اين همدليها همراهش است، انتشار خواهد يافت. در همين جا از فرصت و بهانهي پيش آمده سود جسته و از آنهايي که در حرف و عمل مرا تشويق به ادامهي کار کردهاند، سپاسگذارم و بر آنهايي هم که در سنگاندازي دست و زبانيتلخیها و بيمسئواليت داشتند و همواره با مانعتراشيهاي خود بر دشواريهای ما افزودند، اميد عمل و رفتاري شایستهتری دارم.
- “اين بحث را ببنديم” !؟
دوستاني که مطالب تآتري هفتهنامه کيهان (چاپ لندن) را دنبال ميکنند مي دانند که در پي درج مقالهاي در صفحهي “فرهنگ و دانش” توسط آقاي محمود خوشنام (آوازه)، با عنوان «جشنواره هشتم» از سوي نگارنده و آقاي بصير نصيبي بدان پاسخهايي نوشته شد. گرچه متاسفانه کيهان در درج مطلب من در مواردي بر آن دخل و تصرفاتي وارد کرده بود و گرچه اين کار برخلاف عرف مطبوعاتيست، به ويژه اگر با نويسندهي مقاله توافق نشود، اما از آنجا که دخل و تصرفات کيهان اهميت محتوايي نداشت، از سوي نگارنده بدان چندان توجه و اعتراضي نشد. اما اعتراض مهمتر موقعي امکان رشد پيدا کرد که کيهان با چاپ جوابيهي آقاي خوشنام به نوشتهي من و آقاي بصير نصيبي بحث را يک سويه خاتمه يافته اعلام کرد و مدعي شد که بحث از نظر آنها پايان يافته است! اين امر سبب شد که اگر نگارنده در فکر پاسخي هم به جوابيهي آقاي خوشنام بود، اين پاسخ او نميتوانست در کيهان منعکس شود.
بهر حال گفتمانهاي برونمرزي هم گاهي بسان خيابان يکطرفه است و معمولا هم طرف مقابل حدود، جهت و زمان خاتمهي آن را تعيين ميکند. از اين مقوله که بگذريم مي ماند پاسخ آقاي خوشنام؛
گفتمان ما در آن نوشتههاي پاسخگونه ناشي از اين ادعا و انتقاد نگارنده برميخواست که از آقاي خوشنام پرسيده بودم ايشان از کجاي آن اعلاميهي جمعي از هنرمندان و تاترپيشهگان به اين نتيجه رسيدهاند که ما (امضاء کنندگان اعلاميه) مدعي هستيم هرکس که از داخل کشور ميآيد مامور جمهوري اسلامي است؟ و هرکس که داخل ايران کار ميکند، حامي رژيم؟ ايشان هم مدعي بودند که در مقالهي وي حرفي از اعلاميه به ميان نيامده، پس نيمي از طرح مسئله نادرست است.
ايشان در پاسخ من از جمله چنين نوشتند: “حرف اصلي ما در بازتاب 885 اين بود که ما نبايد هرکس را که از درون مي آيد و مثل ما بيرون از گود نشستگان نميتواند قططعنامههاي آتشين صادر کند، کارگزار فرهنگي نظام به شمار آوريم و …” (کيهان شماره 889 .تاکيد از نگارنده است.)
و من براي آنکه فتنهي اصلي بحث را هم ذکر کرده باشم دو جمله ديگر از همان کيهان شماره 885 ميآورم تا ادعاي من بيپايه نباشد.
“هرکس که مي رود و بيهيچ صدمه و آسيب برميگردد. هرکس که امکاني پيدا ميکند که کتاب شعر و قصهاش را در درون چاپ کند و بالاخره هرکس که خواننده، نوازنده يا بازيگر و کارگرداني را از درون دعوت ميکند، بيهيچ برو برگردي، سروسري با کارگزاران امنيتي _ فرهنگي نظام دارد.”
و در بخش ديگر همين مقاله، سه بند پايينتر، ايشان اضافه ميکنند: “در هشتمين جشنواره تآتر کلن، دو سه گروهي پا پس کشيدند ولي اي کاش با مجموعه نظرات خود ميآمدند و چون «گروه تآتر گوهر» که از برلين آمده بود، رفتار ميکردند. …” (هر دو نقل قول بعدي از کيهان شماره 885 صفحه 7 است و در اينجا نيز تاکيدها از من است.)
من گمان ميکنم شيوهي جانبدارنهي اين سطور آنهم از سياست فرهنگي مشخصي _ که در اينجا کاري به درستي يا نادرستي آن هم ندارم _ آنقدر آشکار است که الزاما آدم نبايد براي درک آن نبايد مانند آقاي خوشنام صاحب تجربهاي افزون بود تا دانست که ايشان در ميان سطور نانوشته و نوشته چه ميگويند؛ امروز ديگر هر کس ميداند که نيازي نيست هر چيز با نام و آدرس مشخص عنوان شود تا موضوع را دريابند و طرف سخن را بشناسند.
وقتي در اوج مخالفتها و موافقتهاي به جا يا نا بجا اعلاميهاي از سوي شماري، از جمله همان سه گروه پا پس کشيده و شماري ديگر، در مطبوعات چاپ ميشود و وقتي مضمون آن نيز بر سر دعوت گروههاي تآتري از داخل کشور است، ديگر کشف مخاطب حرفهاي آقاي خوشنام نياز به داشتن دانش فيزيک کوانتا يا حرکت جوهري ملا صدرا ندارد.
جالبتر اينکه ايشان در پاسخ خود به نوشتهي نگارنده از جوابيهي آقاي بصير نصيبي سود ميجويند که من گمان ميکنم چنين کاري نوشتهي ايشان را بيشتر به سفسطه نزديک ميکند تا پاسخ منطقي. اين که آقاي بصير نصيبي هم يکي از امضا کنندگان آن اعلاميه بودهاند شکي نيست، اما الزاما نوشتهي ايشان نميتواند عين همان اعلاميه و يا مطلب من باشد.
بحث را ميتوان به برخي کليبافيهاي مورد اشاره آقاي خوشنام که در نوع خود درست اما بيارتباط با بحث ما هستند،گسترش داد، اما شرط “خرد سياسي_ فرهنگي“ مورد نظر ايشان مانع از اين کار ميشود. از همين رو با ذکر دو نکته ما هم بحث را در همين جا خاتمه ميدهيم!
متاسفانه از آنجا که بسياري از قضاوتها و عملکردهاي ما بر اساس رابطهها تنظيم شده و نه ضابطهها و اصول، بررسي و نقد چنين اموري هم الزاما ما را به مقايسههاي شخصي و نمونههاي مشخص ميکشاند که برآيند چنين وضعي دعواها و غرضورزيهاي شخصيست.
از زمان چاپ پاسخ آقاي خوشنام در شمارهي 889 تا کنون چندين برنامه و اتفاق تآتري در آلمان و اروپا رخ داده است. شيوهي برخورد آقاي خوشنام نسبت به اين برنامهها نشان از يک منش و موضعگيريست که متاسفانه نميتوان آن را بيطرفانه دانست. مضافا بر اينکه با ادعاي «يگانگي» در هر مبارزهي (کيهان شماره 889) ايشان هم فاصله جدي دارد.
من نميدانم حالا که گفتمان و نقد انديشهي يکديگر نُقل هر دهان و مجلس شده چرا بايد با يک انتقاد،_گيرم که سروپا نادرست هم باشد_ چنين برخورد شود؟ و آن را حتي به عرصههاي ديگري، عرصههايي که در سيطرهي امکانات و اختيارات ماست، گسترش دهيم؟ اينجاست که من متاسفانه به همان دُم خروس باور خواهم کرد و قسم حضرت عباس را خير! من يقين دارم که آقاي خوشنام با هوش و ذکاوت وافري که دارند دقيقا ميدانند چه ميگويم!
خلاصه اينکه مشکل آقاي خوشنام، همانطور که در پاسخ قبلي من هم آمده بود و کيهان آن را حذف کرد، همان اصرار در توجيه سياستهاي فرهنگي است که ايشان خود به خوبي پسزمينههاي نادرست و نارواييهاي آن را به خوبي ميدانند و ميشناسند! تنها اصرار ايشان در دفاع از آنهاست که عرصه را برايشان قدري تنگ ميکند و به ناچار به موضعگيرهاي جانبدارنه و نادرست ميکشاند.
و ديگر هيچ!
اصغر نصرتی
جولاي 2002