نيلوفر بيضايی
امروز در اينجا جمع شده ايم تا روز جهانی تئاتر را جشن بگيريم. تا بگويیم كه تئاتر زنده است ، هر چند تلويزيون و اينترنت و ويديو كه بيشتر برای مصرف روز برنامه توليد می كنند ، بسياری از مخاطبانش را به خود جلب كرده اند. دنيای عجيبی است. از يك سو حيرت زده به پيشرفتهای سرسام آور تكنولوژيك خيره شده ايم و از مزايای آن بهره می بريم ، ازسوی ديگر شاهديم كه زندگی راحت تری كه اين پيشرفتها برايمان به ارمغان آورده است ، چگونه ما را تنبل تر و ارتباطات اجتماعی مان را محدودتر كرده است.
روزنامه خريدن، بدنبال كتابی از يك كتابخانه به كتابخانه ی ديگر دويدن، قرار ملاقات گذاشتن در تئاتر يا سينما ، همه و همه رفته رفته به اموری زئد تبديل می شوند . بجای همه ی اينها می توان در خانه ی گرم و نرم نشست و با صرف وقت كمتر به سرف كردن در اينترنت پرداخت و از تمامی اطلاعات بهره مند شد. ديگر به دوست و آشنا و همصحبت نيز نياز چندانی نداريم ، چرا كه می توانيم ساعتها در اتاقهای “چت” با هر كس در هر كجا مكاتبه كنيم ، بدون اينكه لزومی در ديدن طرف مقابل و ايجاد ارتباط نزديكتر با او را حس كنيم . در يك جمله روز بروز منزوی تر می شويم . تئاتر يك هنر اجتماعی است كه مهمترين ويژگی اش در همين ارتباط مستقيم و انسانی است كه با تماشاگر – مخاطب برقرار می كند. تئاتر به اين ارتباط وابسته است و بدون آن مرتب دليل وجودی اش بزير علامت سوال خواهد رفت . خواهد مرد . بهمين دليل است كه امروز در سطح جهانی و در جامعه ی تئاتری دنيا بحران تئاتر در صدر موضوعهای كليه ی مجامع تئاتری قرار دارد. برای همين تئاتر امروز بر ای اينكه بماند بناچار مرتب از خصلت تئاتری خود فاصله می گيرد تا بتواند سر پا بماند. بعبارت ديگر تئاتر امروز ديگر آن مفهوم كليدی را در نقد اجتماعی و به سخره گرفتن روزمرگی نمی تواند بازی كند ، چرا كه مفهوم زندگی اجتماعی در اروپا بكلی تغيیر كرده است. شايد بهمين دليل است كه در دهه های اخير ديگر از آن جرقه ها در عالم تئاتر و از نوابغ تئاتری خبری نيست. شايد برای همين است كه تعداد كسانيكه در مورد تئاتر و در زمينه های تئوريك می نويسند ، روزبروز كمتر می شود. شايد برای همين است كه به هر كتابفروشی كه سر بزنی ، بخش تئاتر آن روز بروز باريكتر و محدودتر می شود و وقتی بپرسی تازه ترين كتابهايی كه در زمينه ی تئاتر به چاپ رسيده اند كدامند، به متون ده پانزده سال پيش كه تجديد چاپ نيز نشده اند رجوعتان می دهد. شايد برای همين است كه آنچه را كه می يابی نيز بيشتر به خاطره گويی می ماند. انگار كه عده ای در سوگ يك دوران مرده به حافظه رجوع می كنند تا مرده را گرامی بدارند. با اينهمه تئاتر نمرده است. هنوز هستند تئاتريهايی كه از افتادن به دام روزمرگی پرهيز می كنند، كه به سختی اما كار می كنند و می آفرينند و هنوز مخاطبی هست كه از تنبلی ذهنی اجتناب و از دستگاه تئاتر حمايت می كند. تا زمانيكه اينان هستند، تئاتر نخواهد مرد.
اجازه بدهيد تا از اين ارزيابی شتابزده و كلی از وضعيت جهانی تئاتر به مورد كاملا خاص تئاتر خودمان در تبعيد بپردازم. اما از آنجا كه ما اولين ملتی نيستيم كه بخش قابل توجهی از شهروندانش بدلايل سياسی و اجتماعی ناچار به ترك سرزمين خود شده ، لازم می بينم كه بعنوان مقدمه ی اين بخش توضيحی در مورد “تئاتر تبعيد” آلمان در زمان تسلط فاشيسم هيتلری بر اين سرزمين بدهم . در لغتنامه ی تئاتر ، برند زوخر مولف ، تئاتر تبعيد را اينگونه تعريف می كند: ” تئاتر تبعيد تئاتری است كه توسط هنرمندانی كه بدلايل سياسی به سرزمينهای ديگر پناهنده شده اند ، در كشورهای پناه دهنده توليد می شود. طبق ارزيابی زوخر كار تئاتری در چنين شرايطی بخصوص برای بازيگران، نويسندگان و گارگردانان تئاتر بسيار مشكل است. از يكسو مشكلات مربوط به اجازه اقامت و كار و از سوی ديگر وابستگی حرفه ای بزبان مادری و همچنين تفاوتهای اساسی در نوع كار كارگردانی و بازيگری ميان سرزمين مادری و سرزمين ميزبان دشواری شرايط را دو چندان می سازد. “
تئاتريهای آلمانی كه پس از تسلط هيتلر بر سرزمينشان از آلمان فرار كردند، بين سالهای ١٩٣٣ و ١٩٤٥ در ٢٥ كشور و اكثرا برای تماشاگران آلمانی زبان تئاتر توليد می كردند . تعداد بسيار محدودی از آنان نيز با آنسامبلهای سرزمين ميزبان همكاری می كردند. در عين حال هزاران گروه تئاتری برای آلمانی زبانها و بزبان آلمانی كار می كردند و از ميان آنها تنها تعداد بسيار محدودی توانستند در سرزمينهای ميزبان كار تئاتر را بعنوان شغل ادامه دهند.(مثلا اليزابت برگنر كه پيش از آن نيز در انگليس بازيگر شناخته شده ای بود، پتر لور ، ارنست دويچ)كسانی مانند ماكس راينهارد كه پيش از تبعيد نيز در دنيا مشهور بود ، نتوانستند موقعيت مناسبی در تئاتر آمريكا بيابند. حتی آثار برتولت برشت نيز در دوران تبعيد ، بجز يكی دوتا ، نتوانست موفقيتهای عظيم كسب كند و تنها يك مخاطب محدود و فعال سياسی در كشورهای ميزبان پيدا كرد. اما آثار و تئوريهای تئاتر برشت پس از ١٩٤٥ يعنی پس از سرنگونی هيتلر تاثيرات بسيار مهمی بر تئاتر آلمان و جهان گذاشت .
توليدات هنری اكثر اين تبعيديان در ارتباط مستقيم با شرايط تبعيد آنها بود. از اجرای نمايشنامه هايی كه اجرای آنها در آلمان ممنوع بود گرفته تا نمايشهای كلاسيك و مدرن و همچنين نمايشنامه هايی كه در تبعيد نوشته شده بود در اين مجموعه جای می گيرد. اهداف اين تئاتر از يكسو ايجاد و تحكيم رابطه ميان تبعيديان بود و از سوی ديگر آگاه كردن مخاطب كشور ميزبان در مورد شرايط سياسی حاكم بر آلمان و كشورهای ديكتاتورزده.
اين توضيح جمعبندی شده شايد بتواند راهگشای بحث محوری اين سخن يعنی تئاتر ايرانيان برونمرز و مشكلات كار در شرايط خاص خارج از كشور باشد.لازم به توضيح است كه ارزيابی من از شرايط كاری و سدها و موانع تداوم كار در تبعيد در وهله ی اول با رجوع به تجربيات خودم در يك دهه كار مداوم تئاتری در خارج از كشور انجام گرفته است.
برای عرضه ی يك كار نمايشی در وهله ی اول بودجه ، يعنی يك مبلغ مشخص كه در اختيار يك پروژه قرار می گيرد لازم است. بودجه معمولا در يك طرح مالی از پيش نوشته شده و بر اساس نيازهای پروژه تنظيم و به اين موارد تقسيم می شود: دستمزد تمامی افراد گروه، تبليغات، خريد وسايل مورد نياز برای طرح صحنه، لباس، اجاره سالن تمرين، وسايل تكنيكی مورد نياز پروژه، مخارج سفر افراد گروه، مخارج اياب و ذهاب …
كار تئاتر يك كار جمعی و گروهی است . از به متن ، كارگردان ، بازيگر ، طراح صحنه، طراح لباس ، مسئول روابط عمومی، آهنگساز، نورپرداز ، دستيار كارگردان، گرافيست ، عكاس، فيلمبردار… طرف ديگر اين معادله كه نقش بسيار تعيین كننده ای در تداوم يا عدم تداوم كار يك گروه بازی می كند ، مخاطب – تماشاگر است . حالا اجازه بدهيد كه موارد بالا را يكی يكی باز كنيم:
بودجه : از آنجا كه بدليل فارسی زبان بودن نمايشهای ما و در نتيجه محدود بودن مخاطب به تماشاگر فارسی زبان ، بودجه هايی كه از سوی ادارات فرهنگی آلمانی در اختيار گروههای تئاتر ايرانی قرار می گيرد ، بسيار محدود است و در اكثر موارد امكان پرداخت دستمزد به افراد گروه وجود ندارد. بجز ادارات آلمانی نيز هيچ مرجع مالی ديگری وجود ندارد كه بتوان بدان رجوع كرد. در اروپا و بخصوص در آمريكا رسم بر اين است كه پروژه های تئاتر از پشتيبانی مالی شركتها و كنسرنهای مالی – تجاری بزرگ كه معمولا يك بخش فرهنگی و هنری نيز دارند، برخوردارند. يعنی بخش عمده ی بوجه ی آنها را بخش خصوصی تامين می كند. متاسفانه در جامعه ی ايرانی خارج از كشور با وجود اينكه تعداد بازرگانان و شركتهای تجاری پر در آمد كم نيست، علاقه و توجه به حمايت از فعاليتهای فرهنگی و هنری هموطنانشان بهيچوجه وجود ندارد. بر خلاف عالم غرب كه در آن حمايت مالی از هنرمندان يك رسم و حتی وظيفه است، در جامعه ی ايرانی چنين رسمی نه تنها وجود ندارد، بلكه بسيار عجيب و دور از تصور بنظر می رسد. پس تنها می مانند ادارات فرهنگ و هنر شهرها و ايالات كه برای توليدات فرهنگی كليه ی خارجيان يك بودجه ی بسيار محدود دارند و در عين حال می بايست اين بودجه ی محدود را بطور عادلانه ميان همه ی مليتها و شاخه های كار هنری تقسيم كنند. بهمين دليل نيز امكان استفاده از كسانی در تخصصهای گوناگون به حداقل می رسد و در بسياری از موارد كارگردان ، طراحی صحنه و لباس ، نور و طرح پوستر … را نيز بعهده می گيرد.
مسئله ی ديگر و بسيار مهم در كيفيت يك كار هنری ، بازيگر است. ما تعداد زيادی بازيگر ايرانی داريم كه در ايران در رشته ی تئاتر تحصيل كرده اند و يا بازيگران حرفه ای بوده اند. بخش عمده ی اينها در خارج از ايران بدلايل گوناگون ازجمله عدم تسلط كامل به زبان و تفاوتهای اساسی شيوه ی كار در اروپا جذب بازار كاری و حرفه ای اروپا نشده اند و از سوی ديگر نيز در كشورها و شهرهای مختلف اروپا بطور پراكنده زندگی می كنند. برخی هنوز دارند شانس خود را امتحان می كنند، بخشی بناچاركاملا از حرفه شان كناره گيری كرده اند و برای گذران زندگی به مشاغل ديگر روی آورده اند. اما در عرصه ی تئاتر حاضر نيستند بدون دستمزد كار كنند.
بخش بسيار محدود و شايد انگشت شمار ديگر را جوانانی تشكيل می دهند كه در مدارس تئاتری تحصيل كرده اند و بزبان كشورهای ميزبان نيز تسلط كامل دارند، اما متاسفانه زبان فارسی را درست صحبت نمی كنند و در اين زمينه كم سوادند. از سوی ديگر چون خود را حرفه ای می دانند و دغدغه شان حداكثر اين است كه در سريالهای تلويزيونی اروپايی شغل ثابت بيابند ، يعنی بعبارت ديگر از آنجا كه هيچ انگيزه ای برای كار كردن برای جامعه ی ايرانی ، آنهم بدون دستمزد ندارند، عملا در كارهای ايرانيان شركت نمی كنند.
بخش سوم را بازيگرانی تشكيل می دهند كه بخشا تحصيلات آكادميك تئاتری ندارند، اما در زمينه ی بازيگری با تجربه هستند و در نمايشهای فارسی زبان نيز شركت می كنند. يعنی هم انگيزه ی شخصی دارند و هم انگيزه ی حرفه ای . از يكسو می خواهند بنوعی در اين حرفه بمانند، از سوی ديگر كار خود را يك وظيفه ی اجتماعی نيز می دانند و همچنين نياز به حفظ ارتباط با زبان مادری نيز در آنها وجود دارد.
بخش آخر را علاقمندان بازيگر تشكيل می دهند . اكثر اينها جوانانی هستند كه بازيگری را دوست دارند ، اما در اين زمينه دانش و تجربه ی كافی ندارند. بسيار ی از افراد اين گروه در كارهای تئاتری خارج از كشور شركت داشته اند و در واقع بازی در هر كار برای آنها يك كلاس درسی بوده و بدين گونه اصول كار را در طول ساليان آموخته اند . برخی پس از بازی در يك كار ، بازيگری را رها كرده اند و برخی در اثر كار مداوم به بازيگرانی مجرب تبديل شده اند . اينها بيشتر پراگماتيكر هستند، يعنی كار عملی را تا حدودی آموخته اند، اما دانش تئاتری ندارند يا كم دارند.
می رسيم به سوی ديگر معادله يعنی تماشاگر. تماشاگران ما را در خارج از كشور ايرانيانی تشكيل می دهند كه اكثرا بدليل فشارهای اجتماعی و اقتصادی ايران را ترك كرده اند . برای گرفتن پناهندگی برای خود پرونده های قطور سياسی درست كرده اند، پناهنده شده اند ، پس از صورت گرفتن توافق ميان دولتهای اروپايی و ايران مبنی بر اينكه پناهندگان می توانند پاسپورت كشور خودشان را داشته باشند و در عين حال اقامت دئم كشورهای ميزبان را نيز دريافت كنند، پاسپورتهای پناهندگيشان را پس داده اند و به ايران رفت و آمد می كنند. بخش محدود ديگری نيز كه انگيزه های سياسی برای فرار از ايران داشته اند ، يا همچنان پناهنده اند و يا مليت كشورهای ميزبان را پذيرفته اند. در عين حال بخش ديگری نيز كسانی هستند كه در سالهای اخير به كشورهای اروپايی و آمريكا ، كانادا، استراليا پناهنده شده اند. از آنجا كه ايرانيان در سراسر دنيا پراكنده اند، تئاتر خارج از كشور سالهاست كه بصورت سيار در آمده و برای دستيابی به تماشاگر كه بدون او امكان ادامه ی حيات ندارد، كولی وار از شهری به شهری و از كشوری به كشوری در حركت بوده است. از سوی ديگر درصد علاقمندان به هنر تئاتر و بينندگان ما چه در ميان قشر روشنفكر و چه در ميان ديگر ايرانيان بسيار محدود است. بهمين دلايل تئاتر تبعيدی ما امكان ادامه ی حيات با تكيه بر درآمد و بيننده ندارد. جو مغشوش سياسی خارج از كشور نيز عامل ديگری است كه مانع تداوم كار ماست . تئاتر نمی تواند و نمی خواهد كبريت بی خطر باشد ، بخصوص در شرايطی كه ما داريم و با توجه به رسالتی كه بر عهده ی خود گرفته ايم ، يعنی روشنگری و اعتراض به ديكتاتوری و سانسور . زمانی كه بخش قابل توجهی از مخاطب ما يك ديكتاتوری مشروط را پذيرفته است و حتی در خارج از كشور نيز با رعايت قواعد و چارچوبهای آن زندگی می كند، مسلما سختی كار ما چند برابر می شود. اگر بخواهيم بر حسب سليقه ی او كار كنيم، بايد تن به كار بی اصول و قاعده و جك گفتن و خنداندن و چفتك پراندن بر صحنه اكتفا كنيم و اگر بخواهيم هم اصول زيبايی شناسانه ی كاری را هم تاكيد بر خصلت معترض خود را در مركز كارمان قرار بدهيم ، مورد اعتراض قرار می گيريم. بساير گمان می كنن كه صرفا زندگی كردن در يك جامعه ی آزادی برای خلق شاهكار كافی است. اما چنين نيست. وقتی مخاطبت گم و پراكنده است، پول نداری تا افراد با تجربه را بكار گيری، هيچ پشتوانه ای نداری، امكانات وسيع تبليغاتی نداری، نقد سازنده نمی شوی و مرتب اين حس به تو داده می شود كه مخاطبت اصلا علاقه ای به تجربه های ديگر نداردو همان چارچوبهای پيشين را ترجيح می دهد ، در يك جمله وقتی فيد بك نمی گيری ، نمی توانی پيش بروی . كار تئاتر يك رابطه ی بده بستان ميان من و شماست. وقتی اين بده بستان انجام نمی شود، بعنوان هنرمند مرتب اين حس را داری كه برای هيچ كار می كنی ، حس می كنی انرژی و توانت ، استعدادت دارد تلف می شود. وقتی اين حس را داشته باشی ، ديگر صد در صد انرژی ات را به كا رنخواهی سپرد. وقتی چنين شود، از خودت ، از اطرافت ناراضی می شوی . در چنين اوضاعی است كه ما داريم كار می كنيم. در چنين شرايطی است كه مرتب با نئميدی می جنگيم و سعی می كنيم خودمان به خودمان نيرو بدهيم . اما در دراز مدت ادامه ی كار به اين شكل ممكن نيست. در شرايط كاری كاملا غير حرفه ای ، امكان توليد صد در صد حرفه ای وجود ندارد. هميشه متوسط باقی خواهی ماند، و اين برای هنرمند يعنی مرگ . مرگ تدريجی و قدم به قدم. دوستان ، دو راه بيشتر وجود ندارد. يا همينجا مرگ پديده ای بنام تئاتر تبعيد را اعلام كنيد و بعنوان يادبود نسخه های ويديويی كارهايمان را كه هريك با خون دل و زدن از آسايش و نان فرزندانمان بروی صحنه رفته است، گهگاه از ما ياد كنيد و يا اينكه حمايتمان كنيد و بخواهيد تا ما كه آثارمان انعكاس زندگی و دوران سخت تبعيد شماست ، كار كنيم و بيافرينيم . شما اگر نباشيد، ما نيز نمی توانيم باشيم ، ما اگر نباشيم ، شما ، تصويرتان ،اسناد دوران سخت تبعيدتان نيز نخواهد بود و بدين ترتيب دوران تبعيد ما نيز به بخشهای تحريف شده ی تاريخ اضافه خواهد شد و باز يك نسل ديگر با هزاران سوال مبهوت آينده ای مبهم خواهد ماند. (۱)