حمید احیاء
نمایشی فراتر از صحنه؛ پیتر سلرز و «فرزندان هراکلس»
پیام روز جهانی تئاترِ امسال (2022) از سوی پیتر سلرز کارگردان آمریکایی است. نوشتهی زیر که در سال 1382 در شماره 41 نشریه کارنامه و در سال 1384 در دفتر پنجم از دفترهای تئاتر انتشارات نیلا آمده است به امعرفیِ این هنرمند و اجرای او از نمایشنامه «فرزندانِ هراکلس» میپردازد. پیتر سلرز (متولد 1957) یکی از مهمترین کارگردانهای تئاتر، اپرا، و تلویزیون در جهان غرب است و بیش از یکصد اثر بزرگ و کوچک را در آمریکا و دیگر کشورهای جهان به صحنه برده است. او در سالهای آخر دوران دانشجویی در رشتهی نمایش دانشگاه هاروارد، نمایشنامهی بازرس اثر گوگل و اپرای اورلاندو اثر هندل را در تئاتر آمریکن رپرتوار در شهر بوستن کارگردانی کرد. بعد از آن به کشورهای ژاپن، چین، و هندوستان مسافرت کرد و به پژوهش دربارهی هنرهای اجرایی این کشورها پرداخت. سپس مدیریت هنریِ کمپانیِ شکسپیر شهر بوستن را به عهده گرفت و در بیست و شش سالگی مدیر و کارگردان تئاتر ملی آمریکا در مرکز هنری کندی در واشنگتن شد. اجراهای معاصر او از اپراهای موتزارت همچون دونژوانی و عروسی فیگارو در آمریکا و اروپا به او شهرت بخشید و از شبکههای تلویزیونی پخش شد. او به بازیگری نیز پرداخته است و در فیلم شاهلیر ساختهی ژان لوک گودار بازی کرده است. خود او هم فیلمهایی ساخته و اولین فیلم او مطب دکتر رامیرز نام دارد. سلرز استاد هنر و فرهنگ جهان در دانشگاه یوسیالای در لوسانجلس است. |
نمایشنامههای کلاسیک یونان با دو هزار و پانصد سال قدمت هنوز زندهاند. این نمایشنامهها با بهرهگیری از افسانهها و اساطیر مربوط به خدایان و قهرمانانِ باستانی موضوعاتی را مطرح میکنند – و این موضوعات را به گونهای مطرح میکنند – که گویی آثاری امروزی پیرامون انسانِ اینجاییاند. این ویژگی باعث بهروز بودن این نمایشنامهها در طول تاریخ بوده و بسیاری از گارگردانها آنها را با شکل و شمایلی معاصر به روی صحنه بردهاند و اثری امروزی از آنها ساختهاند. یکی از آخرین نمونههای خوبِ چنین پرداختی، اجرای تاتر اَبی از نمایشنامهی مدهآ با بازی عالیِ فیونا شاو بود که در آن «مدهآ» یک زنِ خانهدارِ امروزیِ ایرلندی شده بود و همسرایان همگی زنهای همسایه او. اما پیتر سلرز کارگردان نامدارِ آمریکاییِ تئاتر و اپرا در اجرای اخیر خود از نمایشنامهی فرزندان هراکلس نوشتهی اوریپید پا را از این هم فراتر گذاشته است. او نه تنها نمایشنامهای انتخاب کرده که یکی از دردناکترین مسایلِ عصر ما را پیش میکشد، و نه تنها به صورتی اندیشمندانه اجرایی معاصر از این متن ارائه داده است، بل نقش و تاثیری را که تئاتر یونان در جامعهی روزگارِ نگارش متن داشته نیز بازسازی کرده است. پیتر سلرز با این اجرا نقش و اهمیتِ هنرمندِ تئاتر در جامعهی امروز را نیز به تعریفِ زمانِ باستان نزدیک ساخته است.
فرزندان هراکلس بعد از چندین اجرا در کشورهای آلمان و ایتالیا و فرانسه در ژانویه 2003 در تئاتر امریکن رپرتوار در شهر بوستن بر صحنه رفت. این اثر یکی از هفده نمایشنامهی باقیمانده از اوریپید است و احتمالا نخستین بار حوالیِ سال 430 پیش از میلاد در آتن اجرا شده است. این نمایشنامه هیچگاه جزوِ آثار معروف و پُراجرای اوریپید نبوده و اغلب از جانبِ کارشناسانِ تئاتر یونان، از حیثِ ساختمان و شخصیتپردازی ضعیف و کماهمیت دانسته شده است. کامل نبودن و نقصِ نسخهی باقیمانده از این نمایشنامه نیز بر این کمتوجهی افزوده است. اما پیتر سلرز در مورد این نمایشنامه نظری دیگر دارد و با اجرای خود نشان میدهد که آن داوریها و بیتوجهی به این اثر ناعادلانه بوده است. سلرز در این اجرا به یکی از مهمترین مسایلِ دنیای امروز، مسئلهی پناهندگان و پناهجویانِ گریخته از جنگ و خشونت پرداخته و در بُعدی وسیعتر موضوعاتی چون سیاست و اخلاقیات و قانون و دمکراسی و قدرت را مورد بحث قرار میدهد.
نمایشنامهی فرزندان هراکلس دربارهی خانوادهی هراکلس (هرکول) است که بعد از مرگ او پیِ سرزمینی برای پناهندگی میگردند. هراکلس فرزندِ نامشروعِ زئوس و اَلکمینی است؛ با شخصیتی فرابشری، و محبوبِ تماشاگرانِ زمان اوریپید. هِرا، همسرِ حسودِ زئوس او را نفرین کرده و او توسط خویشاوند و دشمن دیرینهی خود اوریستئوس – پادشاه وحشیِ آرگوس – مورد آزار قرار میگیرد و بعد از سالها فرار و آوارگی در بیچارگی میمیرد. اما اوریستئوس همچنان در پیِ فرزندان و همسر و مادر اوست و قصد نابودیِ آنها را دارد. آنها در جستوجوی پناهگاه از کشوری به کشورِ دیگر میروند اما هر مرزی را به روی خود بسته میبینند تا سرانجام به آتن میرسند. نمایشنامه با پناهندهشدن این آوارگان به معبدِ زئوس در ماراتن و درخواست پناهندگیِ آنان در برابرِ سنای آتن آغاز میشود. تصمیم پادشاه آتن مبنی بر پذیرفتن آنان باعث بحث و جدل فراوانی در سنا میشود چرا که پناهدادن به این خانواده میتواند به جنگ بیانجامد و آتن را به خطر اندازد. نیروهای اوریستئوس شهر را محاصره و اعلام جنگ میکنند. در این میان کاهنی اعلام میکند که آتن با قربانی کردنِ باکرهای میتواند محفوظ نگاه داشته شود. ماکاریا دخترِ هراکلس داوطلب میشود که قربانی گردد. سرانجام اوریستئوس شکست میخورد و دستگیر میشود. اَلکمینی مادر سالخوردهی هراکلس اصرار میکند این پادشاه سنگدل بهسزای تمام شکنجههایی که بر این خانواده روا داشته به قتل رسد، اما پادشاه آتن اعلام میکند این کار برخلاف حرمت و شرف و قانون آتن است.
سلرز معتقد است داستان این نمایش شباهت عجیبی به رویدادهای امروز دارد. او به هنگام زندگی در لوسانجلس از نزدیک شاهد دستگیریِ و بیرون راندنِ بسیاری از دوستان خود توسط ادارهی مهاجرت آمریکا بوده و به خوبی به گستردگی و اهمیتِ موضوع مهاجران و پناهجویان واقف است. طبق آمار دولت آمریکا تنها در سال 2001 بیش از پنجهزار کودک و نوجوان زیرِ هجده سال توسط ادارهی مهاجرت این کشور دستگیر و به بازداشتگاه روانه شدهاند. طبق آماری دیگر توسط یک کمیتهی هوادار پناهجویان در آمریکا، کودکان و نوجوانان بخشی عظیم از سی و پنج میلیون پناهنده یا آوارهی درگیر با جنگ و فشارهای غیرانسانیاند که در گریز از قتلعام و شکنجه و گرسنگی و زندان و فحشا، پناهگاهی برای زندگی میجویند. بیشترِ این انسانها از کشورهایی چون سودان، افغانستان، فلسطین، کلمبیا، کنگو کینشاسا، عراق، بروندی، سیرالئون، کوزهوو، تیمور شرقی، چچن، لیبریا، نیجریه، اوگاندا، و زامبیا آمدهاند. این آمار و واقعیتها و به ویژه رویدادهای بعد از یازده سپتامبر 2001 و سیاستهای نژادپرستانهی دولت آمریکا نسبت به مهاجران و پناهجویان همگی باعث شد که پیتر سلرز این نمایش را بر صحنه آورد. او که پیش از این نمایشنامهی آژاکس نوشتهی سوفکل را در رابطه با تاثیرات جنگ ویتنام و نمایشنامهی پارسیان اثر اشیل را در رابطه با تجاوز اول آمریکا به عراق به صحنه آورده بود بار دیگر یک اثر کلاسیک یونانی را بکار گرفت تا مسئولانه به موضوعِ جنایتهای سیاسی و اجتماعی بپردازد و رنج انسانها در دنیای پیرامونِ خود را به نمایش گذارد. سلرز در گفتوگوی مطبوعاتی خود به مناسبت اجرای این نمایش میگوید: «باید به دور و بر خود نگاه کرد و دید چه چیزهایی دارد اتفاق میافتد. به نظر من کار هنرمند این است که ببیند جای چه چیزی در تصویر خالیست و بکوشد آن را پُر کند. بعد از یازدهم سپتامبر دیدم که مهاجران و پناهندگان بیشتری به وجود خواهند آمد در حالیکه سیاستهای مربوط به مهاجران و پذیرش آنها سختتر خواهد شد و این برای کشوری که خود توسط مهاجران ساخته شده عجیب است. بنابراین خواستم روی نمایشی کار کنم که این موضوع را پیش میکشد.»
سلرز در ساخت و تهیهی این نمایش خود را سخت درگیرِ زندگی و داستانهای واقعیِ مهاجران و پناهجویان کرده است. بازیگران اصلیِ نمایش خود از کشورهایی چون اتیوپی، کامبوج، قزاقستان، اندونزی و دیگر کشورهای درگیرِ مسئلهی مهاجرت و پناهندگی میآیند. (طراحی صدای این اجرا را هنرمندی ایرانی به نام شاهرخ یادگاری انجام داده است.) اما این تنها جزئی از درگیریِ سلرز با موضوع است. او در هر کشوری که نمایش را به روی صحنه برده با پناهندگان و پناهجویان و سازمانهای مربوط به آنان تماس گرفته و همه را درگیرِ اجرا کرده است. از آن مهمتر اینکه او تنها به اجرای نمایش بسنده نکرده و هر شب برنامهی فراگیر و وسیعی پیرامون موضوع ارائه میدهد که اجرای نمایش تنها بخشی از آن است.
برنامهی هر شب از دو بخش تشکیل میشود. بخش نخست با بحث و پرسش و پاسخ و شهادت پیرامون موضوع پناهندگان – به مدت تقریبیِ چهل و پنج دقیقه – آغاز میشود. در این بخش هر شب مقام مسئول یا پژوهشگر یا سیلستمداری با تماشاگران بر سر این موضوع به بحث و گفتگو مینشیند و پناهندهای که از میان نوجوانانِ محلی انتخاب شده داستان واقعی خود را برای تماشاگران بازمیگوید. سپس پس از استراحت کوتاهی نمایش آغاز میشود. نمایش اندکی کمتر از دو ساعت طول میکشد وبعد از آن بخش بعدی برنامه با یک شام نیمساعته که شاملِ غذای سنتیِ پناهندگان مورد بحث آنشب است، و گفتوگوی تماشاگران و عوامل نمایش با یکدیگر آغاز شده وسپس هر شب فیلمی مربوط به موضوع به نمایش درمیآید.
متن نمایش جز در چند مورد کوچک و تغییر چند عنوان مانند «پادشاه» به «رئیسجمهور» دستنخورده باقی مانده است. صحنهی نمایش تالار مستطیلشکل سادهایست که با چراغهای نئون و مهتابی روشن شده که بازداشتگاه موقت یا اردوگاه پناهندگان را تداعی میکند. بخشی از صحنه با استفاده از چراغهای مهتابی حالت اتاقک مستطیلشکلی دارد که در آن فرزندان هراکلس جلوی خواننده ونوازندهی قزاق، اولژان بایبوسینووا، نشسته و شاهد نمایشاند. این هنرمند بر سکویی نشسته و در طول نمایش با سازِ سنتیِ قزاقستان مینوازد و آواز میخواند. لباس شخصیتها کت و شلوارهای شیک ولباسهای نظامیِ امروزی و یا لباسهای بسیار معمولی کوچه وبازار است. سلرز با تخیل بسیار میزانسنهایی ارائه میدهد که لزوماً به طور مستقیم در ارتباط با نمایش نیستند؛ اما قادرند با تاثیرِ فاصلهگذارانهی خود موضوع را از حالت باستانی و اسطورهای درآورند و به شیوهای تصویری مسایل سیاسی و اجتماعی امروز را بیان کنند. در اجرا در هر کشور گروهی از کودکان و نوجوانان پناهنده نقش فرزندان هراکلس را بازی میکنند. آنها در طول اجرا بیشتر در سکوت ناظر جنایاتی هستند که در حقشان روا میشود بیآنکه خود هیچ گناهی داشته باشند. این گروه در لحظهی تکاندهندهای از نمایش به میان تماشاگران آمده و از آنها (که گویی اهالی آتن هستند) به خاطر پشتیبانیشان تشکر میکنند. در هر کشور اعضای این گروه از میان جماعتِ پناهندگان آن کشور انتخاب میشوند. در آلمان بیشتر آنها کُرد بودند، در ایتالیا نوجوانانِ پناهنده از کشورهای رواندا، کلمبیا، یوگسلاوی، آلبانی و رومانی این گروه را تشکیل میدادند و در اجرای پاریس نوجوانانِ مراکشی و الجزایری و چینی و ویتنامی. در اجرای آمریکا نوجوانانی پناهنده از کشورهای کامبوج، نپال، اتیوپی، السالوادور، افغانستان، سومالی، سودان و برزیل در نمایش بازی کردهاند و سه گروه غیر دولتیِ یاریدهنده به پناهندگان با اجرا همکاری داشتهاند. این گروهها همچنین نفش مهمی در برنامهریزیِ بحث و گفتوگوی پیش از اجرا به عهده گرفتهاند. در طول اجرا گروهی از سخنرانان و اشخاص مختلف که در آغاز برنامه راجع به موضوع پناهندگان بحث و گفتوگو کردهاند در برابرِ تماشاگران مینشینند و بخشهایی از نوشتهی اوریپید را به عنوان گروه همسرایان و شهروندان آتن قرائت میکنند.
دو صحنه از نمایش بسیار تکاندهنده و بحثانگیز است. در نیمهی اول بعد از این که کاهن و پیشگوی آتن به پیروزیِ این شهر در دفاع از پناهندگان شک میکند و اعلام میدارد تنها قربانی کردنِ باکرهای میتواند آتن را پیروز گرداند، در صحنهای نفسگیر، ماکاریا – دخترِ هراکلس – خود را برای قربانی شدن داوطلب میکند و با غرور به سوی مرگ میرود. سلرز در مصاحبهای این دختر را با جوانان مبارز فلسطینی در عملیات انتحاری مقایسه میکند و آنها را انسانهایی قربانی شده در برابرِ اقتصاد جهانگیر و مسلط بر دنیای امروزِ ما میداند. او میگوید: «در تمامی جنگها از رواندا گرفته تا درسدن و هیروشیما و ناگاساکی این کودکان و زنان هستند که در صف اول آتش ایستادهاند.» دیگر صحنهی تکاندهندهی نمایش در نیمهی دوم بعد از اتمام جنگ و دستگیریِ اوریستئوس ارائه میشود. در این صحنه اوریستئوس با لباس نارنجیِ زندانیان گوانتانوما در غُلوزنجیر به صحنه میآید و پشت دیواری شیشهای در برابرِ میکروفونی قرار میگیرد. در این صحنه که دادگاههای نورنبرگ و هیگ را تداعی میکند. الکمینیِ زخمخورده، مست از پیروزی، میخواهد انتقام بگیرد و خواهان اعدامِ پادشاهِ ستمگر میشود. اما طبق سنتِ آتن کسی را که زنده دستگیر میشود نمیتوان کُشت. در این سنت حق زندانی برای زندگیکردن همان اندازه مقدس است که حق پناهنده.
به اعتقاد سلرز، صحبتکردنِ پناهندگان در برابر تماشاگران از قویترین بخشهای کلّ برنامه است. او میگوید یونانیان نمایشهایشان را دربارهی قهرمانان مینوشتند و به اعتقاد او قهرمانانِ امروز آنانیاند که با مرگ و زندان طرف میشوند تا به زندگیِ تازهای دست یابند. معرفیِ این قهرمانان، این اشخاص واقعی، و بیان داستانهای واقعیِ آنان موضوع نمایش را واقعیتر و انسانیتر کرده و از حالت تجریدی بیرون میآورد. سلرز بهویژه تاکید بسیاری بر این بخش دارد چرا که به گفتهی او «رسانههای عمومی ممکن است عکس و تصویری از آنها نشان دهند، اما هیچگاه صدای واقعیِ آنان را به گوش ما نخواهند رساند. رسانهها با نشاندادنِ تصاویری از آنها، از چند به اصطلاح متخصص که چیز زیادی هم نمیدانند میخواهند که راجع به این موضوع صحبت کنند. شبکهی CNN ممکن است پیرزنی را در حال دردکشیدن در گوشهای از دنیا نشان دهد اما هیچگاه میکروفن را جلوی او نخواهد برد و نظر او را نخواهد پرسید.»
سلرز با درگیرکردنِ تماشاگران با موضوع نمایش امیدوار است همان چیزی را که یونانیان از تئاتر انتظار داشتند بازسازی کند. به گفتهی او «یونانیان دمکراسی و تئاتر را تقریباً همزمان با یکدیگر ابداع کردند و این موضوع تصادفی نبود؛ آنها میدانستند که برای بحث جدّی پیرامون مسایلِ سخت و پیچیده باید مکانی خاص داشته باشند و این مکان هرگز نمیتواند سنا باشد.» سلرز معتقد است: «تئاتر میتواند این مکان متفاوت را در اختیار مردم قرار دهد… جایی که در آن میتوان آرمانگرایی را زنده نگه داشت؛ جایی که به ما نشان میدهد کجا باید برویم.» پیتر سلرز به قدرت سیاسیِ تئاتر، و به رابطهی تئاتر و سیاست، و هنر و زندکی سخت معتقد است و فکر میکند که یونانیانِ قدیم نیز چنین نظری داشتهاند. او در این مورد توضیح میدهد که: «تئاتر بخشی از ساختارِ حکومت بود و همه به تماشای آن میرفتند … چرا که اگر شما شهروند هستید و قرار است در انتخابات رای دهید باید که آنجا باشید. شاعران را استخدام میکردند که دربارهی هر آنچه قابل بیان نیست بنویسند: مادرانی که فرزندانشان را میکُشتند یا فرزندانی که پدرانشان را، و یا اینکه با اسیران جنگی چگونه باید رفتار کرد. چرت و پرتنویسهای روزنامههای مزخرف را استخدام نمیکردند بلکه شاعران واقعی را به این کار میگماشتند. و این تئاتر دربارهی محکومکردن «مدهآ» تا آنجا که قانون حکم میکند نبود. تئاتر یونان همیشه دربارهی علت بود نه دربارهی معلول؛ کاملاً در جهت مخالفِ مدلِ هالیوود – جایی که میلیونها دلار صرفِ نمای چشمانِ بیرونآمدهی ادیپ میشود. (در تئاتر یونان) شما این عمل را حتا روی صحنه نمیبینید، چرا که این تئاتر در این باره نیست که تصویر کسی با چشمانِ از حدقهدرآمده چگونه است، بل راجع به این است که چرا کسی چشمهای خود را از حدقه بیرون میآورد.» این باور سبب شده که سلرز از جلوههای پرخرجِ صحنهای و تجمل در صحنهپردازی چشم پوشد و تئاتر را به فضایی برای همایش و تریبون آزاد تبدیل کند. البته بلافاصله باید گفت سلرز به این موضوع توجه و تاکید دارد که تئاترِ یونان شعر است و نه نوشتهای ژورنالیستی.
برنامه با شام و گفتوگو و فیلم نیز پایان نمیپذیرد. هر شب در انتهای برنامه کتابچهای به تماشاگران داده میشود که اطلاعاتی در موردِ سازمانهای مربوط به مهاجران و پناهندگان در آن درج شده و به گفتهی سلرز از تماشاگران خواسته میشود که قصد انجام کاری دارند با استفاده از این اطلاعات میتوانند از آنجا شروع کنند. افزون بر این، بروشور و صفحهی وبسایت نمایش نیز پر است از نوشتهها و امکانات و راههای ارتباط برای فعالیت و همکاری با سازمانهای پشتیبانِ پناهندگان.
پیتر سلرز هنرمندی گرانقدر است؛ هنرمندی که با مسئل اجتماعی درگیر میشود و به جستوجوی راهی برای مواجهه با آنها میپردازد. او بر این باور است که برای گفتگو دربارهی جهان باید آنرا شناخت؛ از این رو شش ماه از سال را به فعالیت صحنهای میپردازد و شش ماه دیگر را صرف مطالعه و مسافرت و آشنایی وارتباط با دیگران می کند تا به گفتهی خودش وقتی تمرین را شروع میکند حرفی برای گفتن داشته باشد. او میگوید:« من عاشق هنر هستم. چرا که عاشق زندگیام. هنر راجع به زندگی است نه زندگیراجع به هنر.» (4)
نوشته شده در سال 1382
- نام این کارگردان Peter Sellars است که تفاوت کوچکی با نام بازیگر معروف انگلیسی پیتر سلرز Peter Sellers دارد. برای جلوگیری از اشتباه، املای فارسیِ نام این کارگردان را در دفترهای تئاتر نیلا به صورت پیتر سلارز آورده بودیم.
-
دفترهای تئاتر نیلا در مقدمهای بر این مقاله نوشته است: «رویکردِ حجمِ قابل توجهی از تولیداتِ تئاتر ایران در سالهای اخیر به قطع پیوندِ صحنهها با تجاربِ تاریخی و فرهنگی جامعه و جهانِ پیرامون، در سایهی تعابیری چون نابگرایی («هنر ناب»، «تئاتر ناب»، و …) که با حرکت به جانبِ خودارجاعیِ محض ملازم بوده است، اغلب – از سوی اجراکنندگانِ این آثار – با استناد به سودای «جهانیشدن» یا شرکت در «جهانیسازی» همچون رهیافتِ نهاییِ «معاصربودن» توجیه میشود. این و گزارشهای گهگاهیِ بعدیِ همکاران دفترها از جریانهای مختلف و متنوعِ تئاتر معاصر جهان میتوانند ضمناً چون نمونههایی برای سنجشِ صحتوسُقمِ بسیاری تصورات، توجیهات و ادعاها به کار آیند؛ همچنان که یادآوری میکنند «معاصربودن» یک گونه نیست، و هیچ شکلی «شکلِ نهاییِ» تئاتر نخواند بود.»
-
اجرایی از این اثرِ گروه تئاتر آّبیِ ایرلند که توسط دبرا وارنر کارگردانی شده بود در نوامبر 2003 در دانشگاه برکلی کالیفرنیا به روی صحنه رفت.
منابع:
Gener, Randy: ‘Who Will Speak for the Children’, The American Theatre. Vol. 19. No. 10. Dec. 2002
وبسایت اجرا: https://americanrepertorytheater.org/shows-events/the-children-of-herakles/
Sellars Market, Boston Herald Newspaper, Dec. 31, 2002
State of Exile, Boston Globe Newspaper, Jan 3, 2003
نسخهی فارسیِ فرزندان هراکلس با ترجمهی غلامرضا شهبازی توسط انتشارات بیدگل منتشر شده است.
(4) عکسها از اینترنت (چهره)