معمای شکسپیر!؟
اصغر نصرتی (چهره)
۱- مقدمه
آیا شکسپیر یک شخصیت تاریخی است یا ساخته و پرداخته ی شماری خیال پرداز؟
مشاهیر جهان چه آنها که در ادبیات یا سیاست بوده اند و چه آنها که در دین و تاریخ نقش بزرگی داشته اند، شایعه و معماهای ناگشوده بسیاری را به تاریخ بشر سپرده اند. حاصل برخی از این معماها شک و شُبه در وجود تاریخی چنین افرادای ست و برانگیختن کنجکاوی افزون برای فهم وجود تاریخی آنها.
امروزه دیگر کسی در بررسی علمی تاریخ شکی بر این نکته ندارد که امثال موسای پیامبر و یا عیسای نجات دهنده وجود تاریخی نداشته اند. حتی زندگی پیامبر اسلام نیز در بررسی های نوین جای بحث یافته و وجودش به شکل روایت دینی به ورطه ی شک غلتیده است. اما اگر شک وجود تاریخی چنین افرادی، به دلایل تعلق به زمان دور و نبود سند و مدرک کافی قابل فهم و توجیه باشد، شک و شُبه به وجود مشاهیر ادبی که به زمان ما به مراتب نزدیک تر هستند، از چه روست؟ یکی از کسانی که در عرصه ی ادبیات جهانی به وجود تاریخی اش شک و شُبه وارد گشته ویلیام شکسپیر، نمایشنامه نویس مشهور انگلیسی ست!
نخستین بار وجود این شک و شُبه را از زبان نصرت کریمی فیلمساز و بازیگر معروف ایرانی شنیدم. آن روزها تازه در ایران انقلاب شده بود و اصغر محبوب در دانشکدهی هنرهای دراماتیک درس جامعه شناسی هنر میداد و من هم هر از گاهی به آنجا میرفتم.
در یکی از این دیدارها در اتاق استادان نصرت کریمی را در کنار محبوب دیدم و سر و صحبت را با من که آن روزها جوانی بیش نبودم و کنجکاو برای شنیدن هر چیز، باز کرد و قصه ی شک و شُبه زندگی شکسیر را برایم تعریف کرد و من که هنوز مبهوت و شوکه از موضوع بودم با حرف های زنده یاد محبوب در تایید مطلب مبهوتتر گشتم. این پرسش به جا از آن وقت با من ماند که چگونه ممکن است انسانی با این همه کتاب و جای پای تاریخی در عرصه ی ادبیات و هنر این چنین وجودش مورد شک و شُبه باشد؟
سالها بعد در یکی از کتاب هفته ها (شماره ۳۴، ص ص ۱۸۱ تا ۱۸۸، سال ۱۳۴۱ زیر نظر دکتر هشترودی) مطلبی ترجمه در باره ی شکسپیر خواندم که گرچه موضوع شک و شُبه ی تاریخی وجود وی به حاشیه رانده بود اما بدان اذعان داشت. گرچه نویسنده ( آندره موروآ) سعی داشت با نوشته خود (شکسپیر که بود؟) پایانی بدین شُبهات دهد.



باز همین چندی پیش که کتاب «سرگذشت فلسفه» اثر «براین مگی» را می خواندم، به شخصیت «فرانسیس بیکن» برخوردم که نویسنده احتمال میدهد آثار نمایشی منسوب به شکسپیر حاصل کار بیکن باشد!
اما براستی چرا در باره ی شکسپیر چنین شایعهای وجود دارد؟ سرچشمه و علت در کجاست؟ این دشمنان شسکپیر هستند که شهرت وی را حق او نمی دانند یا استرات فورد (محل تولد شکسپیر) ستیز های لندنی چنین هیاهویی را برپا کرده اند؟ در کجای زندگی شکسپیر ناروشنی ست که محل شُبه را برای چنین ادعایی ممکن می کند؟! و اگر شکسپیر وجود تاریخی ندارد، پس این آثار مشهور منسوب به او حاصل زحمت و خلاقیت چه کس یا کسانی ست؟!
۲- سرمنشاِ ناروشنی ها
بی شک پرسش اساسی این خواهد بود که چگونه با اینهمه آثار به ثبت رسیده به نام شکسپیر، وجود تاریخی او با شک و تردید همراه گشته است؟ چگونه کسی که در دوران نه چندان دور (قرن شانزدهم میلادی) میزیسته و سر آخر چگونه در کشوری همچون انگلستان که ثبت و به تاریخ سپاری وقایع از فرهنگ و سابقه دیرینه برخوردار است، زندگی و وجود تاریخی فرد مشهوری چون شکسپیر در هالهای از ابهامات تنیده است؟ علل و زمینه های این ناروشنی ها در کجاست؟ در این بخش سعی بر این خواهد بود که زمینه های این ناروشنی های را روشن کنیم.
ناروشنی های زندگی شکسپیر را میتوان به سه دوره تقسیم کرد: دوره ی تولد و کودکی، دوران میان سالی و دوران بلوغ هنری و مرگ. بی شک هر دوره به یک اندازه از ارزش بررسی در این زمینه برخوردار نیست. یا به عبارت دیگر ناروشنی های هر دوره به یک میزان نیست. مثلن دوره میانسالی که به «سالهای مفقوده» شهرت دارد، به واقع هیچ اثر و نشانی از شکسپیر وجود ندارد تا دقیق یا نادقیق شمرده شود. اما در دوره ی بلوغ هنری مدارکی هست که میتوان به شکسپیر منتسب کرد یا بدان با اندکی شک و تردید باور کرد.
همانطور که در بالا گفتیم، ناروشنی های زندگی شکسپیر با تولدش آغاز می شود. وی از نادر کسان مشهور این قرن است که روز و ماه و مکان تولد وی مشخص نیست. از همین رو اهل تحقیق تنها به تاریخ روز غسل تعمید وی بسنده کرده اند و باقی را با حدس و گمان تعیین. روز غسل تعمید را هم ۲۶ آپریل ۱۵۶۴ می دانند. از همین رو از قرن هجدهم سعی بر این شده که آرام آرام روز ۲۳ آپریل یعنی سه روز قبل از غسل تعمید وی را برای تولدش وارد زندگینامه ی شکسپیر کنند. گرچه تاریخ دوران الیزابت نشان میدهد که در آن زمانه چنین فاصلهای میان تولد و غسل تعمید مرسوم نبوده است. از همه مهمتر این تاریخ هم قابل اثبات نیست و ادعای تجدیدنظرطلبانه در زندگی شکسپیر محسوب می شود.
زندگی پدر شکسپیر نیز یکی از عوامل ایجاد ابهام است. میگویند پدرش (جون/ John ) دستکش (چرمی) میساخته و در شهر استراتفورد میزیسته است. همچنین ضد و نقیض گویی در باره ی زندگی پدرش، مانند ورشکستگی، اخراج از کلیسا، موفق نگشتن برای کسب پرچم/آرم خانوادگی و سر اخر اما ترفیع مقام وی به عنوان شهردار همگی ابهامات زندگی شکسپیر را دو چندان می کند. با این همه اطلاعات مستند ما در باره ی پدر (؟) به مراتب بیشتر از خود شکسپیر ست!
دشواری دیگر اطلاعات اندک ما از تولد تا بیست سالگی شکسپیر است. در این دوران بیست ساله تنها باید به ازدواج وی در ۱۸ سالگی بسنده کرد که آن هم فقط متکی به یک تعیین وقت برای عقد در کلیسا (و نه تاریخ ثبت خودِ ازدواج) است. هنوز شش ماه از این تاریخ تعیین وقت عقد نگذشته که نخستین فرزند او (سوزانه) دنیا می آید. دیگر اینکه از ۸ فرزند وی هیچکدام در هیچ جا تاریخ تولدشان ثبت نشده است. اما در مواردی تاریخ مرگ فرزندی و یا غسل تعمید یکی ثبت شده است.
هنوز ذهن کنجکاو و جستجوگر از ابهامات دودان کودکی و جوانی شکسپیر خلاصی نیافته که وارد فاز پر ابهام و مهم دیگری از زندگی او می شویم که اهل تحقیق آن را«سالهای مفقوده ی» زندگی شکسپیر مینامند. یعنی سالهای ۱۵۸۴ تا ۱۵۹۲. در این هشت سال که باید اوج شهرت و فعالیت ادبی او را دربرگرفته باشد، مطلقن اطلاعات و مدارکی ( حتی شُبه انگیز و مشکوک) از وی وجود ندارد.
در دوره سوم زندگی شکسپیر که فعالیت های تاتری او در لندن را در برمی گیرد، شمار فراوانی از نمایشنامه ها وی به روی صحنه می رود که در بخش بزرگی از آنها در زمان اجرا نامی از شکسپیر وجود ندارد. یعنی در اینجا ما تنها مجبور به نقل قول از خاطرات «فلیپ هسلوف» هستیم که در نوشتهی خود از استقبال مردم از نمایشنامه هایی سخن می گوید که باید منتسب به شکسپیر بوده باشد.
در این دوره از زندگی شکسپیر گفته می شود که سهامدار تاتر کلوپ لندن بوده و نفوذ و ثروت فراوان به دست آورده است. پرچمی/آرمی که روزگاری آرزوی پدرش بوده، برای خانواده به دست میآورد. در ۴۶ سالگی به زاده گاهش برمی گردد و تا ۵۲ سالگی یعنی تا سال ۱۵۱۶ که زندگی اش پایان می گیرد، در همانجا می ماند. همهی این دوران باز با روایت و عاری از سند معتبر همراه است. بی شک این پرسش پیش میآید که چرا شکسپیر باید در اوج شهرت و خلاقیت لندن را به قصد استراتفورد ترک کند؟
اما مرگ او نیز بدون شبه نیست. تنها پنجاه سال بعد از مرگش (۱۶۱۶) شخصی به نام «جان وارد» توضیحی در باب مرگ شکسپیر نوشته است: ظاهرن شکسپیر و دو دوست دیگرش، یعنی «بن جانسون» و «داریتون» در نوشیدن مشروب افراط کرده و از این رو وی ( به دلیل سکته؟) می میرد.
اما از سوی دیگر گفته میشود که آن سالها بیماری تیفوس همهگیر بوده و شکسپیر نیز بر اثر این بیماری جانش را از دست داده است. گرچه در این باره هم ابهام است. چرا که این بیماری بیشتر در لندن خود را نشان داده و اگر بازگشت او به محل تولدش از همین رو بوده باشد، دیگر دلیلی برای مرگش توسط تیفوس نمی یابیم.
از همین رو معتبرترین سند اثبات مرگ شخصی به نام شکسپیر نیز تنها متکی به نوشته ی یادبودی بر روی دیوار یک کلیسا است که تا به امروز هم نویسندهی آن یادبود ناشناس باقی مانده است.
و آخرین ناروشنیها را هم، بنا به ادعای محقیقن، اصل شباهت زندگی شکسپیر با برخی مشاهیر هم دورهی وی کامل میکنند. چون هنوز توسط محقیقین معلوم نگشته که شکسپیر تاریخی/حقیقی چه کسی بوده، پس به قول شاعر همه „ ره افسانه زدند“ و شباهت سبک کار و زندگی برخی از مشاهیر ادب و دانش هم عصر وی را بهانهی کار خود کردند تا بگویند آثار منسوب به او توسط افرد دیگری نوشته شده است.
از جمله کسانی که در زندگی بیشترین شباهت با شکسپیر را داشته «کریستوفر مارلو» است. وی نیز ضمن ناروشنیهایی در زندگی خود نکات مشترکی با زندگی شکسپیر دارد که میتوان چنین ادعایی را نزدیک به باور دانست:
مثلن روز تولد وی نیز ناروشن است و در عین حال از او نیز تنها یک تاریخ غسل تعمید کلیسایی باقی ست. او نیز درست در همان سال (اما در شهر «کنتربوری») دنیا آمده است. پدر مارلو نیز کارش با چرم بوده است و زندگی او نیز همچون شکسپیر از تولد تا سال ۱۵۷۹در هالهای از ابهام است. تعداد خواهر و برادران وی هم شباهت بسیار به شکسپیر دارد. مارلو در دوران تحصیل نیز هفته های متوالی از محل درس ناپدید بوده. نمایشنامه های مارلو نیز در لندن به روی صحنه آمده است، اما همچون شکسپیر بدون نام وی! از طریق زندگی مارلو با خبر می شویم که تاترهای لندن در زمستان ۱۵۹۲ به علت همه گیر شدن بیماری وبا بسته می شوند.
مرگ مارلو نیز همچو شکسپیر پر از ابهام است و روایتهای مختلفی از آن موجود است. از درگیری در یک مشروب فروشی با قاتل خویش بر سر زن (یا پرداخت پول) گرفته تا قتل او در نزدیکی ها کاخ ملکه انگلیس، آنهم به شکل برنامه ریزی شده.
البته اهل فن شباهت نوشتاری و سبک کار شکسپیر را با مارلو دقیقن یکی نمی دانند اما نشانه های فروان از جمله در نمایشنامه «دکتر فاستوس» مارلو دده اند و از همان روی آن را معیاری بر این ادعا دانسته اند.

سر آخر اینکه از آنجایی که شک و شبه در زندگی حقیقی/تاریخی شکسپیر را برای نخستین بار شخصی به نام «دلیا باکون» Delia Bacon در اثر بسیار مشهور خود «فلسفهی نمایشنامه های شکسپیر» The Philosophy of Shakespeare’s Plays راه انداخته و حتی مدعی شده است که آثار منسوب به شکسپیر حاصل کار جمعی ست و نه فردی، نام شماری علاوه بر کریستفر مارلو چون «فرانسیس بیکن»، «والتر رالگیش»، «ادموند اسپنسر» به میان آمده است.
این ادعا آخر را بیشتر شرایط تاتر در دوران الیزابت قوت میبخشد. زیرا در آن زمان گرچه تاتر هنری سرگرم کننده و درباری بوده اما شان و مقام دست اندرکاران تاتر بسیار نازل بوده است و از همین رو افرادی چون فرانسیس بیکن که در دربار و کشور مقام والایی داشته، حاضر نمی شده نامش به عنوان تاترپیشه به میان آید.
نکته ی ناروشن آخر در زندگی شکسپیر عکس یا نقاشی از چهره ی وی است: معروفترین و نزدیکترین پرتره به زندگی وی در سال ۱۶۲۳ ( یعنی بعد از مرگ شکسپیر) توسط Martin Droeshout به یادگار مانده است. این پرتره به دلیل شباهت بسیار با کریسفر مارلو به نوعی به اصالت انتساب آن به شکسپیر لطمه زده است و بحث آن را همچنان گشوده گذاشته است.

۳- نشانه های روشنایی ها
در دو بخش پیشین نگاهی داشتیم به زندگی شکسپیر تا علل شک و ُشبه در اثبات وجود تاریخی آن را مدلل کنیم. گرچه در این بررسی توان اثبات مطلق عدم وجود تاریخی او را نداشتیم. اما وجود شواهد بسیاری را در رد وجود تاریخی شکسپیر آوردیم. حال این پرسش پیش می آید پس آثار موجود و منتسب به وی از کجا سرچشمه گرفته اند و چگونه راه به سوی نامی چون شکسپیر یافته اند؟ اما بگذارید در اینجا از پرسشها بکاهیم و بر پاسخ های موجود اتکا کنیم.
همانطور که در قسمت دوم این نوشتار مطرح کردم، برای نخستین بار بحث شک و شُبه در باره ی شکسپر توسط خانم دلیا باکون و در اثر مشهورش «فلسفه ی نمایشنامه های شکسپیر» رخ داد. وی که سعی داشت در این بررسی تک تک نمایشنامه های شکسپیر را از منظر کیفی و سبکی بسنجد، بدین نتیجه رسید که این آثار در مجموع حاصل کار و قلم یک فرد نیست. از همین جا نطفه ی بررسی مجدد در باره ی وجود شکسپیر بسته شد. عامل دیگر در راه یابی به شک و شبه آثار منتسب به شکسپیر مقوله ی حق تالیف به وقت بازچاپ آثار وی بود. اما چون در این قسمت قرار بر بازگویی روشنایی های زندگی او داریم، پس به نکات زیر بسنده می کنیم.

اما اگر همه ی ادعاها در باره ی شکسپیر شبه برانگیز و نادقیق و با حدسیات همراه باشد، یک سند معتبر داریم که برای نخستین بار نام شکسپیر به نوعی ثبت تاریخی شده است:
پس از «سالهای مفقوده» وی، نخستین بار نام او در مقدمه ی کتابی توسط شاعری به نام «رابرت کرین» در سال ۱۵۹۲ است. در این کتاب از زبان شاعر که اما توسط ناشر انجام می گیرد، از شکسپیر به خاطر توهین هایی چون «پَست» و «خائن» پوزش خواهی شده است.
و سر آخر مدرک دیگر ازدواج یکی از دختران شکسپیر، «یودیت»، با پسر مردی که ظاهرن از شکسپیر ۳۰ پوند طلب داشته است!، محسوب می شود. به غیر از این دو سند که در هر دو نام شکسپیر ذکر شده، مدرک دیکری دال بر وجود تاریخی این نویسنده بزرگ ندارد.

اما اگر از انبوه ناروشنایی ها و همچنین اندک روشنایی های زندگی شکسپیر بتوانیم عبور کنیم، سرانجام و به اجبار به آثار منتسب به وی می رسیم که چه بخواهیم و چه نخواهیم، او را به خاطر آنها می شناسیم و از همین راه است که نامش در تاریخ ثبت شده است، اگرچه در وجود تاریخی اش شک کنیم. شاید همین حقیقت روشن، یعنی آثار ادبی موجود و تاثیر تاریخی آنهاست که بسیاری را از به چالش کشیدن هویت تاریخی نویسنده برحذر می دارد یا چنین کاری را عبث می شمارد. پس ما نیز به ناچار بر آخرین روشنایی و تنها حقیقت موجود نظر می افکنیم و به اختصار در پایان این نوشته به آثار موجود منتسب بسنده می کنیم:
از مجموعه آثار شکسپیر تنها دو نمایشنامه ( رومئو و ژولیت ۱۵۹۹ و تیتوس آدرنیکوس ۱۵۹۴ ) در دوران حیات وی و با نام شکسپیر چاپ شدهاند. بسیاری این پرسش را طرح می کنند که چطور وی در تمام مدت فعالیت تاتریش در لندن (؟) هرگز به صرافت چاپ نمایشنامههای مهمتری چون هاملت، اتللو و مکبث نیفتاده است. جالب اینکه این آثار ذکر شده بنا به ادعاهای تاریخی در حیات وی در لندن به روی صحنه رفتهاند و وی در دوران نسبتن طولانی دوری از لندن و فعالیتهای تاتری و پر هیاهوی آنجا، وقت کافی برای چاپ آنها داشته است. چرا این آثار هرگز در زمان حیات وی چاپ نشده اند؟ شگفت اینکه نخستین چاپ از مجموع آثار وی در سال ۱۶۲۳، یعنی هشت سال بعد از مرگ نویسنده، انجام گرفته است.
بر اساس این نخستین مجموعه چاپ شده در سال ۱۶۲۳ نوشتههای نمایشی شکسپیر را ۲۶ درام، ۱۴ کمدی، ۱۰ نمایش تاریخی و ۱۲ تراژدی دانستهاند. در میان آثار تراژدی وی سه نمایشنامه ی هملت، اتللو و مکبث از جایگاه ویژهای برخوردارند که بحث آنها به وقت و حوصله ی دیگر نیازمند است.
مهمترین نکته در این قسمت از بررسی تاثیر عملی آثار منتسب به شکسپیر در ادبیات جهان است و نه وجود تاریخی وی: توانایی زبانی و بکارگیری بیش از ۱۷۷۵۰ لغت در آثارش، به کار گرفتن انواع سبکهای بیانی از یک سو و در عین حال تسلط بر انواع زبانهای طبقات اجتماعی، از کلام فاخر دربار تا گفتار عامیانه، از دیگر سو، از ویژگی های برجستهی آثار “شکسپیر” محسوب می شوند.
از آنجا که در دوران حیات شکسپیر هنوز زبان انگلیسی استاندارد خود را در مباحثی چون دستور زبان، شیوه ی نگارش و حتی نحوه تلفظ واژهها، نیافته بود، آثار شکسپیر نه تنها به غنای گنجینهی زبان انگلیسی خدمت کرد، بلکه سبب ساز و معیارساز برخی از اصول زبانی گشت. به طوری که نخستین لغتنامهی مشهور آکسفورد در قرن نوزدهم، کار خود را تا حد زیادی مدیون آثار شکسپیر است و مبنا و معیار کارش هم آثار او بوده است.
باری، بررسی عمیق آثار شکسپیر آتش کنجکاوی را در بارهی وی شعله ور کرد. این بررسی که ابتدا مبحثی چون حق تالیف و سبک نوشتار را به میان کشیده بود، توانست در مدت کوتاهی نه تنها اساس زندگی شکسپیر را مورد دقت قرار دهد، بلکه وجود تاریخی او را نیز به چالش کشد. این هم از شگفتیهای جهان بررسی ست که جوینده قصد دیگری در پیش دارد، اما نتیجهی کار راه دیگری می پیماید. وقتی که آپتون سینکلر نویسنده ی مبارز آمریکایی رمان کارگری «جنگل» را نوشت، قصدش توجه حکومت آمریکا به وضع طبقهی کارگر بود، اما نتیجهی آن منجر به بهبود بهداشت مواد غذایی گشت! از این نمونه ها در تاریخ ادب و هنر کم نیستند.

همانطور که در آغاز این نوشتار هم گفتم، نخستین کسی که شک وجود تاریخی شکسپیر را به من گوشزد کرد، نصرت کریمی بود و نخستین کسی که مُهر تایید بر این شک تاریخی زد، اصغر محبوب. اینها بودند که حس کنجکاوی را در من برانگیختند. پس این نوشتار را با یاد آنها و تقدیم به آنها در همینجا پایان می دهم.
***
منایع:
۱- https://de.wikipedia.org/wiki/William_Shakespeare
۲- https://de.wikipedia.org/wiki/Christopher_Marlowe
۳- https://de.wikipedia.org/wiki/John_Shakespeare
۴- https://de.wikipedia.org/wiki/Michael_Drayton
۵- دکتر فاستوس، اثر کریستفر مارلو، مترجم لطفعلی صورتگر ( دیباچه، ص.ص.۱ تا ۲۱)، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، سال ۱۳۵۹.
۶- «شکسپیر که بود؟»از «کتاب هفته» زیر نظر محسن هشترودی، شماره ۲۴، سال ۱۲ خرداد ۱۳۴۱، (ص. ۱۷۹ تا ۱۸۶).
۷- سرگذت فلسفه (مبحث فرانسیس بیکن ص.ص. ۷۴ تا۷۷)، اثر براین مَکی، مترجم حسن کامشاد، نشر نی، چاپ.
***
عکسها، به غیر از کتاب هفته، همگی از اینرتنت هستند.