نویسنده: بوریس آیریلوف
برگردان: بهرخ حسین بابایی
شخصیتها:
پنگوئن بزرگ
پن Pen
پنگوئن کوچولوی دوم پن پن Pen Pen
پنگوئن کوچولوی سوم پن پن پن Pen Pen Pen
پنگوئن کوچولوی چهارم پن پن پن پن Pen Pen Pen Pen
پنگوئن کوچولوی پنجم پن پن پن پن پن Pen Pen Pen Pen Pen
گوئـن
خوك آبی
شیر ماهی
وال ( نهنگ)
شتر
خرس كوچك
خرس قطبی وحشی
***
صدای پنگوئنهای كوچك: پن پن پن…پن پن پن پن
( صداهای بلند تر (كر و فر )، های و هوی، اولین آواز آنها )
ماشش پنگوئن كوچولو هستیم
پن پن
ما شش پنگوئن كوچولو هستیم
پن پن
( سروصدای دوبارهی آنها، آشوبی به پا میكند.)
پنگوئن بزرگ: هیس! آرام! به من گوش میدهید؟ با شما حرف میزنم! ( سكوت ) میدانم چه اتفاقی خواهد افتاد … شما همیشه قول میدهید و هیشه هم
قولتان را فراموش میكنید …ساكت!… آیا باید…؟
پنگوئن پنجم: ساكت! ( سكوت كامل برقرار میشود )
پنگوئن بزرگ: ( باصدای آمرانه ) خوب، امروز ما باز هم اجازه میدهیم كه شما با هم بازی كنید. اگرچه میدانیم شما امروز هم كار دیروز و پریروزتان را تكرار خواهید كرد.… ( سرو صدا ) آرام باشید! (سكوت) میدانیم كه باز هم شیطنت خواهید كرد، ومیدانیم كه بازهم به جاهائی كه نباید بروید خواهید رفت. بنابراین گوش كنید ببینید چه میگویم. بچه ها! حواستان به خرس قطبی وحشی باشد!
گوئن: چه جالب!
پنگوئن بزرگ🙁 خیره ) چی گفتی؟
گوئن: هیچی!
پنگوئن بزرگ: از سر راه خرس قطبی وحشی دور باشید! اگر شما را بگیرد، كارتان تمام است.
پنگوئن دوم: خرس قطبی وحشی، خیلی وحشیه؟
پنگوئن بزرگ:و همچنین حریص، شما برای صبحانهاش كافی خواهید بود.
پن: چقدر جالب پن پن.
پنگوئن بزرگ: فهمیدید؟ تكرار میكنم. هر كار دلتان میخواهد بكنید ، ولی به
محض دیدن او فرار كنید. حالا، بروید دیگر.
همهی پنگوئن كوچولو ها: ( با سر و صدا ) بریم. بیائید بریم
پنگوئن بزرگ: گوئن، تو نمیری؟
گوئن: ما باید از او دور باشیم، ولی او اصلأ كجا ها هست؟
پنگوئن بزرگ: او همه جا ممكنه باشه. فقط چشمهایتان را باز نگهدارید!
گوئن: پس ما اگه بخواهیم اونو پیدا كنیم، باید همه جا باشیم.
پنگوئن بزرگ: ( شوكه ) چی؟
گوئن: هیچی.
پنگوئن بزرگ: ( با اصرار ) تو چی گفتی؟
گوئن: گفتم هوا خیلی خوبه.
(موزیك – شش پنگوئن كوچولو آواز میخوانند.)
ما شش پنگوئن كوچولو هستیم.
پن پن.
ما شش پنگوئن كوچولو هستیم.
پن پن.
ما شش پنگوئن كوچولو هستیم.
پن پن.
( همینطور میخوانند. ناگهان آواز قطع میشود.)
خوك آبی: این آواز شماست؟
پن: بله خوك آبی.
خوك آبی: نمیتونید كلمات دیگهیی هم پیدا كنید؟
پن: ما برای فكر كردن وقتی نداریم، خوك آبی.
پنگوئن دوم: ما سخت مشغول بازی هستیم.
پنگوئن چهارم: شما آیا اتفاقأ یك خرس قطبی وحشی ندیدید؟
خوك آبی: اگه دیده بودم، حالا اینجا نبودم كه باشما حرف بزنم. هیچكس نمیتونه اونو ببینه، برای اینكه قبل از اینكه اونو ببینه توی شكم اون خواهد بود.
پن: (باخوشحالی) چقدر جالب!
خوك آبی: چی گفتی؟
پن: هیچی.
هر شش پنگوئن: هیچی.
خوك آبی: امیدوارم منظورتان … این نباشه كه میخواهید او را ببینید.
هر شش پنگوئن: بله، بله.
( خوك آبی بلند شروع به خندیدن میكند. تقریبأ دارد از خنده میتركد. پنگوئنها راه میافتند و آواز میخوانند.)
ما شش پنگوئن كوچولو هستیم.
پن پن.
( ادامه پیدا میكند.)
پن: ( ناگهان ) صبر كنید.
پنگوئن دوم: چی شده؟
پن: بیائید خودمون رو بشماریم. یادتون باشه ما قول دادیم هر چند وقت یه بار خودمون رو بشماریم پن؟ پن كجاست؟
پنگوئن سوم: تو خودت پن هستی!
پن: اوه بله. پن پن.
پنگوئن دوم: حاضر!
پن: پن پن پن؟
پنگوئن سوم: حاضر!
پن: پن پن پن پن؟
پنگوئن چهارم: حاضر!
پن: پن پن پن پن پن؟
پنگوئن پنجم: حاضر!
پن: گوئن؟
گوئن: منم!
پن: بهت گفتم كه اینطور جواب نده. دوباره ازت میپرسم. گوئن؟
گوئن: حاضر!
پن: ( راضی ) دقیقأ شش تا.
گوئن: منظورت اینه كه نمیشه ماپنج تا باشیم؟
پن: نه.
گوئن: چهار چطور؟
پن: اگر ما فقط چهار تا باشیم، كتك میخوریم.
گوئن: منظورت اینه كه كسی كه برنگرده كتك هم نمیخوره برای اینكه همه كتك میخورن اما كسی كه نباشه نمیتونه كتك بخوره.
پن: (عصبی) پن پن لطفأ به او توضیح بده!
پنگوئن دوم: گوش بده گوئن جان …
گوئن: میدونم. كسی كه برنگرده، كتك هم نمیخوره.
پنگوئن دوم: ( عصبانی ) نه!
گوئن: چرا نه؟ چطور میتونه كسی كه وجود نداره كتك بخوره؟
پنگوئن چهارم: اون درست میگه!
پن: ( با منطق گوئن موافقت میكنه.) خوب، بله، اون درست میگه. وقتی برگشتیم از پنگوئنهای بزرگتر در اینباره سوال خواهیم كرد. حالا بیائید بخوانیم. (میخوانند.)
گوئن: ( به تنهائی میخواند.) ما شش پنگوئن كوچولو هستیم
شیر آبی: چرا میگی شش وقتی خودت تنها هستی؟
گوئن: ولی ما شش تا هستیم!
شیر آبی: من شش پنگوئن كوجولو نمیبینم، بلكه فقط یك پنگوئن كوچولو میبینم!
گوئن: اشتباه میكنی ما همین حالا خودمون رو شمردیم!
شیر آبی: چرا روی بال تو یك نخ بسته شده؟
گوئن: برای اینكه بدونم كدوم یكی بال چپم هست وكدوم بال راستم. فقط فراموش كردهام كه نخ روی بال چپم بسته شده بود یا روی بال راستم و… تو كی هستی؟
شیر آبی: من شیر آبی ام.
گوئن: اگر شیر آبی هستی، پس دیگه برای من جالب نیستی.
شیر آبی: پس كی برات جالبه؟
گوئن: خرس قطبی وحشی. تو اونو اینجا ها ندیدی؟
( شیر آبی باصدای بلند میخندد.)
پنج پنگوئن كوچولو: ( ازفاصلهیی دور صدا میكنند.) بیا گوئن! كجا هستی؟
گوئن: (صبر از كف داده.) خنده رو بس كن و به من بگو كه خرس قطبی وحشی كجاست؟
( شیر آبی همچنان از خنده روده بر شده )
گوئن: آمدم!
( شش پنگوئن شروع به خواندن میكنند.)
خورشید از دور دست میدرخشد.
همه چیز را غرق در روشنائی میكند.
صبح و ظهر میدرخشد.
و شب آرام دریخها فرو میرود.
او نمیماند، او نمیرود.
او تنها در یخها فرو میرود.
امروز با فردا پوشیده میشود،
امروز شش ماه امروز شش ماه
سرزمین بومی من از یخ و برف است.
سرزمین بومی من بستنی است.
( لحظهیی میایستند.)
پن: اونجا چیز جالبی به چشم میخوره!
پنگوئن دوم: چی میتونه باشه؟
پنگوئن سوم: ما هیچوقت چیز به این بزرگی ندیده بودیم.
پن: كی میتونه به اون دست بزنه و به ما بگه چیه؟
گوئن: ( تند ) من اینكارو میكنم.
پن: همیشه تو و تو. پن پن پن پن!
پنگوئن چهارم: باشه. من به اون دست میزنم. اما شما نزدیك من بایستید كه اگر اتفاقی افتاد…
پن: نگران نباش، ما اینجاییم!
پنگوئن چهارم: این یك چیز خیلی بزرگ هست. حدود 90 فوت بلندی اش هست.
پن: اونجا یه چیزی متْل در هست.
همهی شش پنگوئن: اوه …
گوئن: ( ناگهان ) من میرم تو!
پن: كجا.
گوئن: داخل.
پن: داخل كجا؟
گوئن: داخل آنجا.
( سكوت )
پن: ( ترسیده ) گوئن كجایی؟
گوئن: ( از داخل ) اینجا هستم!
پن: نه، تو اینجا نیستی، تو آنجا هستی!
گوئن: ( از داخل ) نه من اینجا هستم.
پن: ( باحقه ) چی اونجاست؟
گوئن: یك اتاق.
پن: میگه اونجا یه اتاقه. میریم تو؟
همه باهم: بله!
( موزیك حركت آنها را تصویر میكند.)
گوئن: راحت باشید، خونهی خودتونه!
پنگوئن پنجم: اینجا خوب گرمه!
پنگوئن سوم: اینجا خیلی قشنگه!
پن: گوش كنید. ( همه گوش میكنند.) بالاخره ما جای گرمی برای بازی پیدا كردیم.
پنگوئن دوم: اینجا متْل كابین هست.
پن: یاالله بیائید بازی كنیم.
( صدائی عجیب. یك صدای تق شدید. متْل اینكه دری بسته شود.)
همه باهم: اوه …
گوئن: چه اتقاقی افتاده؟ اینجا خیلی تاریكه!
پنگوئن چهارم: پن، كجائی؟
پنگوئن دوم: چرا اینجا اینقدر تاریكه؟
پن: من اینجام.
پنگوئن چهارم: چه اتفاقی افتاده؟
پن: نمیدونم. یه اتفاقی افتاده.
پنگوئن سوم: در بسته شد!
پنگوئن پنجم: من میترسم.
پنگوئن دوم: منم همینطور.
گوئن: آهای كی درو بست؟
پنگوئن دوم: كی داره كابین رو تكون میده؟
پن: ساكت باشید.
( سكوت.)
پن: چیزی میشنوید؟
پنگوئن دوم: من صدای موج رو میشنوم.
گوئن: چرا كابین رو تكون میدهید؟
پنگوئن ها: من نیستم … من هم … من هم نیستم.
پن: پس كیه؟
پنگوئن پنجم: داره خود به خود تكون میخوره!
پن: ( سكوت را میشكند.) یه چیزی رو حس میكنید؟
پنگوئن دوم: من حالم داره به هم میخوره. كسی داره كابین رو میچرخونه؟
( صدای كوبیدن موج )
پن: كی این صدارو در میآره؟
پنگوئن دوم: من نیستم.
پنگوئن سوم: منهم نیستم.
پنگوئن چهارم: پس كیه؟
پن: ساكت باشید.
نهنگ: آیا كسی توی دهن منه یا من تصور میكنم؟
( سكوت )
نهنك: آیا كسی توی دهن منه یا من فقط تصور میكنم؟
( سكوت )
نهنگ: تكرار میكنم. آیا كسی توی دهن منه یا من فقط تصور میكنم؟
گوئن: ( باصدای لرزان ) شما فقط تصور میكنید.
نهنگ: من اول خیال كردم كه كسی توی دهنمه.
گوئن: خوب، كسی نیست.
نهنگ: خوب پس.
( سكوت )
گوئن: سلام!
نهنگ: باز چه خبره؟
گوئن: تو كی هستی؟
نهنگ: من نهنگ هستم. من 90 فوت بلندی دارم. میگم كه شاید كسی تو دهن منه… و من خبر ندارم؟
پن: نه نه. كسی نیست.
گوئن: شما كجا میرید؟
نهنگ: فقط دارم شنا میكنم. خواب بودم، اما حالا استراحتم تمام شده ودارم شنا میكنم.
پن: به كجا؟
نهنك: نمیدونم … هرجا كه شد … بستگی به میلم داره.
گوئن: چرا میل شما، شما رو به جائی كه اول بودید بر نمیگردونه؟
نهنگ: میگم متْل اینكه كسی توی دهنمه؟
همه باهم: ( سریع ) نه نه!
نهنگ: عجیبه، متْل اینكه یه چیزی گلوی منو قلقلك میده و به نظر میرسه كسی اونجاست.
پن: گوئن، تو داری گلوی آقا رو قلقلك میدی؟
گوئن: نه! منهم نه … من…نه …… منهم نه …
پن: مواظب باشید! گلوی آقا رو قلقلك ندید!
پنگوئن سوم: پن!
پن: چیه پن پن پن؟
پنگوئن سوم: جائی كه ما داخل شدیم، چیز بود؟
پن: چیز بود!
پنگوئن سوم: فكر میكنم كه چیز بود.
گوئن: فكر میكنی … چی بود؟
پن: دهان نهنگ!
پنگوئن چهارم: حالا چیكار كنیم؟
پن: آرام. او نباید متوجه بودن ما در اینجا بشه.
نهنگ: كسی تو دهنمه؟
همه باهم: نه نه!
گوئن: نگران نباشید. كسی توی دهن شما نیست! هر وقت كسی بود ما به شما میگیم.
پن: شما فقط تصور میكنید. حالا شما كجا هستید؟
نهنگ: نزدیك ساحل.
پن: از ساحل تكون نخورید.
نهنگ: چرا؟
گوئن: برای اینكه غرق میشید.
پنگوئن دوم: دوباره روشن شد!
پنگوئن چهارم: در رو باز كنید!
نهنگ: ( باخنده ) بیائید ، برید بیرون، دهن من روی یخها است.
( فریادهای تعجب.)
پن: خداحافظ نهنگ. متشكریم. خوب سواری كردیم. خداحافظ عمو نهنگ گردش عالی
بود.
نهنگ: حالا كجا میرید؟
گوئن: ما داریم دنبال خرس قطبی وحشی میگردیم.
( نهنگ دوباره میخندد )
( پنگوئنها دوباره آواز اول خود را میخوانند.)
ماشش پنگوئن كوچولو هستیم.
پن پن پن.
شتر: هی، شما كی هستید؟
پن: ( باترس ) ما شش پنگوئن كوچولو هستیم!
گوئن: و شما كی هستید؟
شتر: من شتر هستم. سلام.
همهی پنگوئن ها: سلام.
گوئن:شما تقریبـأ حیوان جالبی هستید!
پن:( باتعجب ) چطور شده كه شما به این جای سرد آمدید؟ حیوانات گرمسیری
بایددر كشورهای گرمسیر باشند.
شتر: من یك شتر متفكر هستم. داشتم راه میرفتم وغرق فكر بودم، و ناگهان از اینجا، از توی این یخها سر در آوردم.
پنگوئن دوم: سردتون نیست؟
شتر: فكر هایم منو گرم نگه میدارند.
پنگوئن سوم: به چی فكر میكنید؟
شتر: به شروع و پایان.
گوئن: كه اینطور.
شتر: من از خودم میپرسم، یك حیوان از كجا شروع میشه وكجا به پایان میرسه. آیا از سر یا ازدم. برای اینكه اگر من بچرخم، اونوقت من ازدم شروع خواهم شد.
پن: این چیه روی پشتتون؟
شتر: كوهان. دو نوع شتر وجود داره. شتر یك كوهانه وشتر دوكوهانه. من شتر دو كوهانه هستم.
گوئن: كه اینطور. یك شتر دو تپهیی.
شتر: نه شتر دو كوهانه. شما كجا میرید؟
پن: دنبال یك چیزی. نهنگ ما رو رسوند اینجا. شما ما رو روی دو كوهانتان سواری میدید؟
شتر: بیائید. بپرید بالا!
( سرو صدای پر از هیجان )
ببا گوئن… بیا … همه حاضرند؟
( پنگوئن ها شروع به خواندن میكنند.)
ماشش پنگوئن كوچولو هستیم.
پن پن.
ماشش پنگوئن كوچولو هستیم.
پن پن.
شتر: بپرید پائین.
گوئن: اما چرا؟
شتر: بسه دیگه! شما نمیذارید من فكر كنم.
پن: خوب پس.
پن پن: خداحافظ شتر !
پن پن پن: خداحافظ.
گوئن: خداحافظ اتوبوس دوطبقه.
شتر: حالا كجا میرید؟
پن: میریم به جستجوی خرس قطبی وحشی.
شتر: ( به خنده می افتد )
گوئن: ( ازدور دادمیزند.) حالا كه ما شما رو از اینجا نگاه میكنیم، میبینیم كه شما از دم شروع شده این!
پن: كسی گم نشده؟
( سكوت.)
پن: آیا دوباره باید خودمون رو بشماریم؟
پنگوئن دوم: همه مون اینجا هستیم.
پن: همه نگاه كنید ببینید بغل دستی تان هست یانه. آیا تو بغل دستی من هستی؟
بله هستم.
تو چطور؟
منهم.
وتو…؟
منهم!
پن: پن پن پن پن پن كجاست؟
پنگوئن پنجم: حاضره!
گوئن: منم حاضرم.
پن: صبر كنید. منو گیج میكنید. باید خودمون رو بشماریم. من پن هستم درسته؟
گوئن: صبر كن. بذار ببینم … بله خودت هستی.
پن: پن پن؟
بنگوئن دوم: حاضر!
پن: پن پن پن.
پنگوئن سوم: حاضر!
پن: پن پن پن پن.
پنگوئن چهارم: حاضر!
پن: گوئن
گوئن: من!
پن: چی؟
گوئن: حاضر!
پن: من حیرون موندم كه خرس قطبی وحشی كجا زندگی میكنه.
پنگوئن پنجم: من میترسم.
پن: از چی میترسی؟
پنگوئن پنجم: ( میلرزد) اون چیه اونجاست؟
پنگوئن دوم: منظورت همون چیزیه كه شكل حیوونه؟
پنگوئن سوم: متْل یك حیوون بزرگ به نظر میآد.
پنگوئن چهارم: چیز وحشتناكیه.
پنگوئن پنجم: من میخوام برگردم.
پنگوئن چهارم: منهم.
پنگوئن سوم: پن پن، تو چطور؟
پنگوئن دوم: فكر میكنم بهتره فرار كنیم. خدا حافظ.
پن: گوئن، آیا تو میمانی؟
گوئن: آره، تو كجا میری؟
پن: من یه كمی آب می خورم و بر میگردم. خداحافظ!
گوئن: دوستام چشونه؟ اونها همه مشتاق دیدن خرس قطبی وحشی بودند.و حالا همه فرار كردند. هی …
اكو: هی …ی…ی…ی.( اكو چند بار به طور اسرار آمیز تكرار میشود.)
گوئن: هی… خرس
اكو: خرس……رس………س
گوئن: چی؟
اكو: چی…ی…ی
گوئن: نه، هیچی … سلام …
اكو: سلام … لام …م
گوئن: میگن تو خیلی وحشتناكی …
اكو: وحشتناك … شتناك … ناك
گوئن: میتونم بیام جلو؟
خرس كوچولو: ( ناگهان ظاهر میشود.) هی … تو … با كی حرف میزنی؟
گوئن: ( پس از لحظهیی سكوت ) بله.
خرس كوچولو: بله چی؟
گوئن: آها.
خرس كوچولو: این آها چیه دیگه؟ میدونی من مدت زیادی تو رو پائیدم … تو همینطور ایستادی اینجا و حرف میزنی. با كی حرف میزنی؟ به من بگو.
گوئن: بله.
خرس كوچولو: حالا كه لجبازی میكنی پس خداحافظ.
گوئن: صبر كن.
خرس كوچولو: چیه.
گوئن: من بدم میآد كسی وسط حرفم بپره. نمیبینی كه من دارم با خرس قطبی وحشی حرف میزن ؟
خرس كوچولو: ( باتعجب ) واقعأ! اون كجاست؟
گوئن: اونجا، نمیبینیاش؟ اون چیز گنده كه اونجاست …اون چیز سفید.
خرس كوچولو: ( باخوشی ) ها…ها…ها.
گوئن: چرا میخندی؟
خرس كوچولو: اون چیزی كه اونجاست؟
گوئن: تو میدونی كه خرس قطبی وحشی چقدر ترسناكه؟ هرجا كه اون پیداش بشه همه فرار میكنند. شش پنگوئن كوچولو برای صبحانه او كافی نیست. پنگوئن های بزرگ به ما هشدار داده اند كه از سر راه اون دور بشیم وگفتند كه به محض اینكه صدای غرش اونو شنیدیم فرار كنیم.
خرس كوچولو: هی…هی…هی.
گوئن: احتیاجی به هی هی گفتن نیست. شهرت اون همه جا پیچیده. اگر اون تو رو ببینه هیچی از تو باقی نخواهد ماند.
خرس كوچولو: هو…هو…هو.
گوئن: چرا هو هو هو… بهتره از اینجا بری و بذاری من بقیهی حرفهام رو با اون بزنم
خرس كوچولو: ( به طعنه ) اگر اون خرس وحشی باشه پس تو هم سوپ توت فرنگی هستی!
گوئن: منظورت چیه؟
خرس كوچولو: اون چیز یك كوه یخه. و اما راجع به خرس وحشی، كه مهربانترین حیوان روی زمین هست. باید بگم كه من میتونم اونو روی یك انگشتم بچرخونم! من سرش داد میزنم و اون دنبال من میدوه. از من میپرسه چی میخوام ومن براش شكلك درمیآرم واسم كوچیكش رو صدا میزنم. خرس وحشی از عصبانیت گریه میكنه. زانو میزنه و از من تقاضا میكنه كه اسمش رو صدا بزنم ولی شیرم رو هم بخورم.
گوئن: ( باحیرت وتعجب ) مزخرف.!
خرس كوچولو: اون دنبال من میدوه و با چشمهای پر اشك از من خواهش میكنه.
گوئن: بی معنی!
خرس كوچولو: بعد از من خواهش میكنه كه درسهام رو بخونم.
گوئن: تو هرگز اونو ندیدی!
خرس كوچولو: ( باخنده ) هر روز، هر قدر كه دلم بخواد، هر كار كه دلم بخواد باهاش میكنم.
گوئن: تو دروغ میگی، هركس اونو ببینه بلافاصله تو دهن او ناپدید میشه.
خرس كوچولو: ( دوباره میخندد) مادر من مهربانترین حیوان دنیاست.
گوئن: چی؟ خرس قطبی وحشی مادر توست؟
خرس كوچولو: خوب، بله. من پسر اونم. خرس قطبی كوچولو.
گوئن: ( باتعجب ) خرس قطبی كوچولو! پسر خرس قطبی وحشی! تو اینجا چكار میكنی؟
خرس كوچولو: دارم تمرین موسیقی میكنم. بله اینكار نفرت انگیز رو میكنم. ( صدای ورق خوردن كاغذ ) بفرما، عنوان – تمرین شمارهی پنج ( شروع به خواندن میكند ) لا لا لا- لا لا لا- لا لا لا.
گوئن: نه نه. اینطور بخوان! ( شروع به خواندن میكند.)
وقتی یك بچه میخندد،
آنوقت یك بچه میخندد.
وقتی دو بچه میخندند،
آنوقت دو بچه میخندند.
وقتی سه بچه میخندند،
آنوقت سه بچه میخندند.
پن: ( آرام ) هی، گوئن، چیكار داری میكنی؟
گوئن: بیا آواز بخوان ( سه تائی میخوانند.)
بنگوئن دوم: ( آرام ) شما دیوانه شدید؟ چیكار دارید میكنید؟
پنگوئن دوم: ( لحظهیی متوقف میشود.) بیا آواز بخوان! ( چهار تائی میخوانند.)
پنگوئن سوم: هی، چیكار دارید میكنید؟
گوئن: بخوان بخوان! ( پنچ تائی میخوانند.)
پنگوئن چهارم: هی.
گوئن: بیا بخوان! ( میخوانند.)
پنگوئن پنجم: هی ( هر هفت تا با هم میخوانند.)
بیا آواز بخوان.
بیا آواز بخوان.
و بگذار خنده هایت لبریز شود.
( نصفشان میخوانند.)
وقتی یك بچه میخندد،
آنوقت یك بچه میخندد.
وقتی دو بچه میخندند،
آنوقت دو بچه میخندند.
وقتی سه بچه میخندند،
آنوقت سه بچه میخندند.
لا لا لا لا لا.
درست سه بچه میخندند.
همه باهم.
وقتی همهی بچه ها میخندند.
آنوقت تمام دنیا میخندد.
و آنوقت همهی چیزهای خوب.
اتفاق میافتند.
پن: ( وقتی آواز تمام میشود ) گوئن، اون چیز وحشتناك چیه اونجا؟
گوئن: اون چیز وحشتناك؟
پن: بله.
گوئن: همون كه شكل خرس وحشیه؟
پنگوئن سوم: بله.
گوئن: همون كه شما از ترسش فرار كردید؟
پنگوئن چهارم: بله.
گوئن: همون كه پن با دیدنش خواست كه بره آب بخوره؟
پن: ( به تندی ) بله.
گوئن: اون یه كوه یخه.
همه باهم: آ……………ه.
پن: و این چیز كوچك سفید؟
گوئن: چه چیز؟
پنگوئن دوم: این چیز خیلی كوچولو.
گوئن: كدوم یكی؟
پنگوئن سوم: همین چیز سفید.
گوئن: ( بازی دست انداختن آنها را ادامه میدهد ) دقیقأ كدامیك؟
پنگوئن پنجم: همون چیز سفید كه حركت میكنه.
گوئن: كدومیك منظورته؟
پنگوئن پنجم: ( باعصبانیت ) همان چیز کوچولوی سفید كه میجنبه و آواز میخونه.
گوئن: آها، این؟ این یك خرس قطبی كوچولوست.
همهی پنگوئنها: آه آه!
پنگوئن دوم: و این خرس قطبی كوچولو كیه؟
كوئن: پسر خرس وحشی.
همه باهم: ( ترسیده ) او……ه.
پنگوئن پنجم: گوئن؟
گوئن: چیه، پن پن پن پن پن؟
پنگوئن پنجم: من امروز صبح فراموش كردم صورتم رو بشورم. خداحافظ.
پنگوئن چهارم: من گشنمه. خداحافظ.
پنگوئن سوم: منهم همینطور. خداحافظ.
خرس كوچولو: ( ناگهان ) صبر كنید!
پن: چیه؟ تو چیزی گفتی؟ چیه خرس كوچولو؟
خرس كوچولو: اقلا حساب منو برام انجام بدید.
( مكتْ )
پنگوئن بنجم: باشه. ولی زود باش! برای اینكه امروز صبح فراموش كردم صورتم رو بشورم
خرس كوچولو: كتاب تمرین من اینجاست. شش پنگوئن كوچولو وجود داشتند. خرس قطبی وحشی آمد و سه تای آنها راخورد. چند پنگوئن كوچولو باقی میماند؟
پن: ( ناگهان ) من میرم كمی آب بخورم.
پنگوئن پنجم: من نمیدونم چند تا باقی میمونه. من از اینجا میرم. چونكه امروز صبح فراموش كردم دست و رومو بشورم و…
خرس كوچولو: صبر كنید. فرار نكنید و منو با مسائل حل نشده ام تنها نذارید! برای اینكه مادرم …
گوئن: ( توضیح میدهد ) یعنی خرس قطبی وحشی.
خرس كوچولو: ( ادامه میدهد ) دوباره به خاطر داشتن یه پسر خنگ گریه رو شروع خواهد كرد.
( ساكتْ )
پنگوئن پنجم: باهاش چیكار كنیم؟
گوئن: ما نمیتونیم اونو توی مشكلات رها كنیم، میتونیم؟
پنگوئن پنجم: نه، ولی در اونصورت خودمون دچار مشكل خواهیم شد.
پن: بیائید. كمكش كنیم و بعد فوری فرار كنیم. برای اینكه من تشنه هستم.
گوئن: خوب پس. شش پنگوئن كوچولو وجود داشتند – درسته خرس كوچولو؟
خرس كوچولو: دقیقأ شش تا.
گوئن: بعد مادر تو آمد و سه تای آنها را خورد.
خرس كوچولو: درسته.
گوئن: سئوال اینه كه چند تا باقی مانده اند؟
خرس كوچولو: بعله.
گوئن: پن، چند تاازما باقی میمونه؟
پن: بهت كه گفتم … من آب میخوام.
گوئن: تو نمیتونی بخوری … نمیتونی سه پنگوئن از شش پنگوئن رو كمك كنی؟
پن: البته میتونم، اما الان فقط دلم میخواد آب بخورم.
پنگوئن چهارم: دوتا ازما باقی میماند.
پنگوئن دوم: چهار تا.
پنگوئن سوم: چهار تا.
گوئن: ( میخندد.) فكر نمیكنم درست باشه.
پن: ( باجدیت ) وقت رو تلف نكنیم. اینجا ما شش تا هستیم درسته؟
همه: درسته.
پن: حالا خرس كوچولو میره بیرون و متْل یك خرس وحشی بر میگرده میتونی اینكار رو انجام بدی؟
خرس كوچولو: میتونم. میتونم انجام بدم. اما بعد چی؟
پن: بعد میفهمیم كه چند تا از ما باقی میمونه.
گوئن: اینكارو میشه كرد. خرس كوچولو برو بیرون و بعد یكدفعه ای برگرد و فكر كن كه خرس وحشی هستی.
خرس كوچولو: خوب.
( مكتْ، یك خرناس شنیده میشود.)
پن: اون چندان هم زیبا خرناس نمیكشه. اینطور نیست؟
پنگوئن دوم: حالا برمیگرده و سه تا از شما رو انتخاب میكنه.
پنگوئن سوم: منظورت چیه سه تا از ما؟ سه تا از شما!
پنگوئن دوم: اون فقط رل بازی میكنه.
پنگوئن چهارم: حتی در این صورت هم چرا از ما؟
( دوباره صدای خرناس وحشی شنیده میشود.)
پن: حالا میبینم كه وقتی سه تاازماراخورد چند تا باقی میماند.
گوئن: اون متْل یك خرس واقعی خرناس میكشه.
پنگوئن پنجم: حتی بهترازخرس واقعی.
گوئن: خرس کوچولوی قشنگیه نه؟
همه: آره قشنگه.
خرس وحشی: ها…شش پنگوئن کوچولوی خوشمزه. خوب حالا از كدومتون شروع كنم؟ شما اینجا چیكار میكنید؟
گوئن: ( به خود میآید ) ما داریم یك مسئلهی ریاضی حل میكنیم.
خرس وحشی: كدوم مسئله؟
گوئن: ما شش پنگوئن كوچولو هستیم.
خرس وحشی: شما صبحانهیمن هستید! با كدوم یكیتون شروع كنم؟ صف ببندید و یكی یكی جلو بیائد.
پنگوئن پنجم: پن؟
پن: چیه.
پنگوئن پنجم: تو نفر اول هستی.
پن: ولی او نگفت از كجا میخواد شروع كنه از اول به آخر یا از آخر به اول.
( سر و صدا- هر كدام شروع به وراجی میكنند.)
تو اول هستی.
نه، تو اول هستی.
من بعد از تو میآم.
اصلأ نمیشه.
من شیرین تر از همه هستم بنابراین آخرین نفر خورده میشم. بعنوان دسر.
پنگوئن پنجم: آخه اینم شد طرز شمردن؟
خرس وحشی: ( باعصبانیت ) ساكت ( همه ساكت میشوند.) ما میخواهیم غذا بخوریم.یا دعوا كنیم؟
گوئن: خوب … پس شما خرس قطبی وحشی هستید؟
خرس: بله.
گوئن: ( ادامه میدهد ) خیلی خوشحالم! از دیدارتان خوشوقتم. اسم من گوئن است.
خرس وحشی: ( متعجب) این كارها دیگه برای چیه؟
گوئن: هیچ. خودم رو معرفی كردم خوب، پس … شما…
خرس: بله هستم!
گوئن: ( نمیداند چه بگوید ) او… بعله … شما…
خرس وحشی: آیا خودتون صف میبندید یا من اینكارو براتون بكنم؟
(دوباره سر و صدا و غوغا)
سرجات بایست.
تو قبل از منی!
نخیر نیستم.
هستی!
من آخرین هستم!
من آخرین هستم!
خرس وحشی: ( فریاد میكشد ) ساكت (سكوت كامل ) این اولین باره كه میبینم كسی برای آخرین نفر بودن جنگ میكند. همه میخواهند همیشه نفر اول باشند به جز شما … شرم برشما. ادبتان كجاست؟ جنگ برای آخرین نفر بودن؟!
گوئن: ( ادامه میدهد.) حق با اونه. خرس محترم بهتر میدونند كه صبحانه را از كجا شروع كنند. شما كه نمیتونید به اون درس بدهید! درسته آقای خرس؟
خرس وحشی: بله.
گوئن: ( باعصبانیت به دوستانش ) ما فقط خودمون رو مسخره میكنیم. متْل اینكه خیلی مهمه كه كسی ما رو بخوره! خرس محترم دربارهی ما چی فكر خواهد كرد. فكر خواهد كرد كه ما ترسو هستیم. درسته آقای خرس؟
خرس وحشی: بله.
گوئن: ( به دوستانش ) حرفهای اونو شنیدید؟ خجالت بكشید! بهتره صف ببندید و به خرس وحشی نشان بدید كه فهمیده و با تربیت هستید. نه ترسو، خائن، گشنه و احمق متْل او …
خرس وحشی: صبر كن. این دیگه یعنی چه؟
گوئن: من دارم اونها رو سرزنش میكنم ( به دوستانش ) میبینی؟ شما خرس محترم رو عصبانی كردید. شما اصلا تربیت ندارید. اون كار خوبی میكنه كه شما رو توی شكم گشنهی كتْیفش میچپونه. چون او به خاطر هیچی كه خرس وحشی نامیده نشده و بله، اون به خاطر هیچی كه خرس گنده نامیده نشده …
خرس وحشی: ( فریاد میكشد ) بسه! بسه دیگه! تو داری به من فحش میدی و ازمن انتقاد میكنی. عوض اینكه به اونها فحش بدی …
گوئن: نه آقای خرس. من دارم اونها رو سرزنش میكنم. برای اینكه من میدونم الان اونها به چی فكر میكنند. اونها الان فكر میكنند كه اگه از چهار طرف پراكنده بشن وفراركنند، شما فقط موفق خواهید شد یك پنگوئن كوچولو رو بگیرید ودر زمانی كه شما مشغول گرفتن آن یك پنگوئن كوچولو هستید بقیه از اینجا كاملأ دور شده اند. بله. اینه چیزی كه اونها بهش فكر میكنند و حالا ببین اگر اونها این كار رو نكردند. ( غوغا و سر و صدا – تپ و تپ و فرار حیوانات ) دیدی؟
خرس وحشی: ( باتعجب ) چه اتفاقی افتاد؟
گوئن: درست همان كه من گفتم.
خرس وحشی: ( باتعجب احمقانه ) اونها فرار كردند!
گوئن: اونها همینطور هستند. تربیت ندارند. شما میخواهید اونها رو بخورید و اونها بلند میشن و فرار میكنند.
خرس وحشی: ( احمقانه ) و حالا من فقط تو رو برای ….
گوئن: خوب. بله. فقط من.
خرس وحشی: ( به خود آمده ) متْل اینكه تو به من كلك زدی؟
گوئن: خوب. بله. و شما الان متوجه شدید؟
خرس وحشی: پس من تو رو با خشونت میخورم.
گوئن: اجازه دارم چشمهام رو ببندم؟
خرس وحشی: به هرحال تو رو میخورم. چشم بسته یا چشم باز.
( مكتْ )
پن: ( ناگهان ) گوئن، من برگشتم.
گوئن: چرا پن؟
پن: من نمیتونم تو رو توی گرفتاری تنها بذارم.
پنگوئن دوم: منهم نمی تونم.
پنگوئن سوم: و منهم.
پنگوئن چهارم وپنچم: ما هم برگشتیم.
پن: ( باخوشی ) خوب شد. حالا همه اینجا هستیم. بذار هر اتفاقی میخواد، بیفته!
خرس وحشی: شما همه بچههای با تربیتی هستید و همتون برای شكم من عالی خواهید بود. صف ببندید كه بتونم بخورمتون.
( مكتْ طولانی پر معنی )
خرس كوچولو: هی، حالا وقتش رسیده كه بیام؟ چرا منو صدا نمیكنید؟ من منتظرم.
خرس وحشی: ( متعجب ) این صدای خرس کوچولوی منه …
گوئن: اون رفته بود قایم بشه و منتظر بود كه ما صداش كنیم، برای اینكه میخواستیم مسئله حل كنیم.
خرس كوچولو: اینجا چه اتفاقی افتاده؟
گوئن: هیچی، مادرت میخواد ما رو بخوره.
خرس كوچولو: داری شوخی میكنی گوئن. آخر برای چی؟
گوئن: من چه میدونم؟ او به ما گفت صف ببندیم.
خرس كوچولو: مادر.
خرس وحشی: بله!
خرس كوچولو: چی میشنوم؟
خرس وحشی: ( خود را به نفهمیدن میزند.) چی میشنوی؟
خرس كوچولو: تو میخواستی پنگوئنها رو بخوری؟
خرس وحشی: تو میتونی چنین چیزی رو باور كنی؟
خرس كوچولو: نه، ولی اونا میگن كه … تو اونها رو به صف كردی و شروع كردی به خوردن …
خرس وحشی: ( با اوقات تلخی ) كی؟ من؟ میتونی چنین چیزی رو در مورد مادرت باور كنی؟
خرس كوچولو: من نمیتونم ولی اونها … من شنیدم كه اونها میگفتند …
خرس: اونها دروغ میگن تو مادرت رو نمیشناسی؟
خرس كوچولو: تو بهترین مادر دنیا هستی.
خرس وحشی: ( به پنگوئن كوچولوها ) شنیدید اون چی گفت؟
گوئن: شنیدیم.
خرس وحشی: اعتراف میكنی كه دروغ میگفتید؟
گوئن: ( بعد از لحظه ای سكوت ) اعتراف میكنیم.
خرس: آیا از من معذرت میخواهید؟
گوئن: ( بعد از كمی مكتْ ) ما معذرت میخواهیم.
پن: ما فكر كردیم شما میخواهید ما رو بخورید.
پنگوئن دوم: ما در مورد شما اشتباه كردیم.
خرس وحشی: برای اینكه شما به شایعات مزخرف گوش میدهید
گوئن: اینا چیزهائیه كه در باره شما گفته میشه. مادام …شایعه سازها میگن كه شما خونخوار و حریص هستید.
خرس وحشی: خدای من! چطور میتونند! این برای من دردناكه.
خرس كوچولو: ( به پنگوئن ها ) شنیدید؟
همه آنها: ( به آرامی ) شنیدیم.
خرس كوچولو: و حالا، مادر، تو برو، برای اینكه من بالاخره دوستانی پیدا كرده ام و میخوام كه باهاشون بازی كنم.
خرس وحشی: من رفتم. خرس كوچولو، و خوشحالم كه بالاخره دوستانی پیدا كردی. اما بگو ببینم حالا دیگه شیرت رو میخوری؟
پنگوئن ها: بله میخوره.
خرس وحشی: درس هات رو هم میخونی؟
پنگوئن ها: بله میخونه.
خرس وحشی: پس خداحافظ و شما هم در مورد من اصلأ بد فكر نكنید. باز هم خداحافظ.
همه آنها: خداحافظ.
خرس وحشی: ( قبل از اینكه از دید خارج شود ) بد شانسی، یك چنین پنگوئنهای خوشمزهیی.
پنگوئن دوم: شنیدید؟
گوئن: داره میره!
خرس كوچولو: مادر تو چیزی گفتی؟
خرس وحشی: گفتم خداحافظ.
پنگوئن سوم: بالاخره رفت.
خرس كوچولو: ( به پنگوئن ) خوب حالا چی؟
همه پنگوئن ها: حالا بازی كنیم.
( آواز میخوانند.)
اگر همهی بچه های دنیا.
بخندند و همدیكر را بفهمند.
خرسهای ترسناك وجود نخواهند داشت.
گرگهای ترسناك وجود نخواهند داشت.
همه خواهند رقصید و آواز خواهند خواند.
همه خواهند خندید.
و از زنده بودن احساس غرور خواهند كرد،
از زنده بودن.
اگر همهی بچه های دنیا.
( سر و صدای شادمانهی آنها كه كه هر یك از دیگری بلندتر است.)
*********
برگردان: بهرخ حسین بابایـی
– این نمایشنامه از كتاب “ده نمایش عروسكی بلغاری” كه به زبان انگلیسی است، برگردانده شده است. ( چاپ 1979 PLOVIDIV – HRISTO – G – DAN )