تاریخ اجتماعی- سیاسی تأتر در ایران
مجید فلاح زاده
تاتر معاصر
مقدمه(3)
باری. درجریان دگرگونیهای زیر بنایی و روبنایی عنوان شدهی فوق است كه ما، بتدریج، شاهد شكل گیری سه جریان فكری( سه مكتب فكری) هستیم كه از زمان انقلاب مشروطه، ستونهای معلق زندگی فرهنگی جوامع شهری مان را تشكیل دادهاند.
نخست اخبار“ انقلاب كبیر فرانسه” (1789) رسید، كه دربارقاجار را هراسان ساخت، (43)و كمك كرد تا“ جریان دموكراسی غربی” جوانه زند. (44) سپس، ایدههای مهجور و بیات “ پان اسلامیسم” زیر پوشش “ اتحاد ملل اسلامی” ، در برابر استثمار و استعمار اروپاییها، به خصوص در شكل امپریالیسم انگلیساش، دوباره ظهور نمود و(45) “ جریان اسلامی” را خوراكی دوباره وجانی دوباره داد. و(46) وسرانجام، اخبار انقلاب 1905 روسیه شكوفید، وكمی بعد ایده های “ انقلاب كبیر اكتبر” (1917) ورد زبان هاشد و“ جریان ماركسیستی” شكل گرفت(47)
بدیهی است كه در طول تاریخ معاصر ایران ، و تاكنون، پیدایش، رشد، وروند هریك از جریان، های سهگانه از طریق بنیانگذاران، رهبران وتئوریسینهای سه جریان، نیز، قابل جستجو و رد یابیاند. به عنوان مثال، درمورد“ جریان دموكراسی غربی” چنین است: “ میرزا ملكم خان” ، “ تقی زاده”، دكتر محمد مصدق و …… ؛ درمورد جریان اسلامی: “ سید جلال الدین اسد آبادی” “ میرزا كوچك خان” ، ”آیت الله كاشانی”، “ آیت الله خمینی”، و ……؛ ودر مورد “ جریان ماركسیستی”: “ حیدر عمواوغلو”، “ احسان الله خان”، “ دكتر تقی ارانی”، “ دكتر نورالدین كیانوری”و…… ؛ و دراین میان، دهها خرده جریان التقاطی كه با رهبران وتئوریسین های خود، همچون كانالهای ارتباطی عمل میكردند ( ومیكنند).
بهرجهت، به حیث آخرین نكته، ضروری است خاطرنشان شود كه: اولأ، تاچه اندازه این سه جریان، دراساس، رو در روی و ناقض یكدیگرند. تنها عامل یاعواملی كه تاقبل از انقلاب 1357 شمسی، جریانهای سهگانه رادركنار هم، تا اندازهای، تحمل می، نمود واز درگیری نهایی، و در نتیجه فروریزی هر یك از آنها جلوگیری میكرد، یا قدرت تطابقگری و بردباری ایرانیان بود، یاكمك دولتهای غربی وسوسیالیستی(48)، یا وجود كارتلها و تراستهای غربی كه حتی بر دولتهای غربی حكم میرانند(49)، یا ضرورت اتحاد موقت سه جریان بر علیه یك همیشه دشمن ( پهلویها به حیث سمبل استثمار واستعمار غربی) ویا هر چهار عامل با هم! بعد از انقلاب1357 شمسی به نظر میرسید كه پیروزی“ جریان اسلامی” برگشت ناپذیر باشد؛ اما، همانطور كه اشاره شد، به علت ادامه وگسترش وسیع ابعاد تباهی وفساد، استثمار، وابستگی واستبداد مذهبی، دوجریان دیگر، هنوز حرفهای اساسی وتوانهای بنیادین برای یك نبرد قاطع عرضه توانند كرد؛ ثانیأ، اگرچه درمیان سه جریان قدرت“ جریان اسلامی” تاشروع انقلاب، چندان آشكار نبود، اما، همانگونه كه انقلاب ثابت كرد، این جریان هنوز پر نفوذترین جریانهاست. چرا كه نه تنها مستقیمأ وطولانی بافرهنگ و تمدن ایرانی ارتباط داشته ودارد، بلكه درطول هزارو چهارصد سال، بدنهی اصلی فرهنگ و تمدن بومی ایرانی را شكل داده است. بنابراین، هرگونه برآورد وتحلیل تأتری این جریان، باید برآورد و تحلیل تأتری فرهنگ و تمدن ایرانی، تا اواسط قرن نوزدهم باشد( البته آنگونه كه تحقیقات هنری – تأتری درمورد پیدایش فعالیتهای تأتری دوجریان دیگر، تاكنون، نشان میدهند). اما، این كه فعالیتهای هنری – تأتری بیست سالی اخیر كشور، بعد از انقلاب، راباید درچهارچوب ایدههای هنری – تأتری این جریان بررسی وتحلیل نمود، پاسخ مطلقأ منفی است، هرچند كه هنوز تعزیه وتقلید درسراسر كشور، وبهویژه، درشهرستان هاوروستاها نوشته واجرا میشوند، وهرچند كه تمهای (؟) – مذهبی بدنهی اصلی تولیدات تأتری امروز كشور را تشكیل میدهند! پاسخ مطلقأ منفی است، چراكه تأثیرات زیر بنایی وروبنایی دو جریان دیگر، بهطوراساسی وبازگشت ناپذیری، درطول قرن حاضر، طبیعت و كاراكتر نگرش“ جریان اسلامی” را دگرگون نموده است، هرچند كه هنوز دركشور، بهگونهی احمقانه – سبُعانه ای، این دگرگونی نادیده انگاشته میشود. از سوی دیگر، فعالیتهای هنری – تأتری دوجریان دیگر، درطول بیست سال اخیر، هرچنددرداخل كشوربسیارمحدودشده است، اما همانطوركه درپایان این مقدمه به آن اشارهای خواهد شد، این فعالیتها، بهدلیل كاركتر جهان – شهرستانی كه دنیای امروزمان به خود گرفته است، درخارج از كشور، بهكمك فرمهای بدیع فرهنگ نمایشی ایرانی(جریان اسلامی) وایدههای فرهنگی – نمایشی جوامع دیگر، كاراكتر پویایی به خود كرفته اند.
ازدوجریان دیگر، “ جریان دمكراسی غربی” ، تحت شرایط معینی، جریان حاكم تر و مورد توجه تری بود وهست؛ حاكم تر ومورد توجه تر، زیرا، همانطور كه دیدیم، بورژوازی ایرانی، عمدتأ از درون سرمایههای غربی سر برآورد وتوسط آنها حمایت هم شد ومیشود. اضافه آن كه، قشر حاكم برجامعه، تاقبل از انقلاب 1357شمسی( وهنوز هم) زیر چتر وحمایت قدرتهای بزرگ بود(ومیباشد). لذا طبیعی است كه هرنوع فعالیت هنری، ودرنتیجه فعالیت تأتری“ جریان دمكراسی غربی” ، به ناگزیر، همچون اقتصاد وسیاستاش، بازتاب نزارو علیلی از فعالیتهای هنری فرهنگ غربی باشد. ( این نكته یكی از چند دلیلی است كه چگونه حركات هنری – تأتری، دردوران دو كودتا كانالیزه وكنترل شدند، كه چگونه، بهتدریجهنرمونتاژ، ودرنتیجه تأترمونتاژ، نظیر صنعت مونتاژ، بهجای اصل تحمیل شدند، تاآنجا كه در مونتاژهای آثار ادبیات پوچی و بهویژه، رمان“ مالون میمیرد” نوشته “ساموئل بكت” در“ بوف كور” گم میشود ونمایشنامه نویسی چون “ عباس نعلبندیان” گمان میكند كه “ پوچی نویس” است!)(50)
وتحت شرایط معینی، چراكه، بعد از تمام این حرفها، دموكراسی غربی، بخاطر خود اصل طبیعتاشبهطور غیرقابل تصوری، پیشرفته تر از هرنوع نظام حاكمی در ایران فرن نوزدهم وبیستم بود وهست. از سوی دیگر، دموكراسی غربی تنها در جوامع غربی است كه، شاید، معنایی درخور اهمیت داشته باشد؛ خارج از جوامع غربی، جایی كه جوامع یا كشورهای“ زیر توسعه” یا“ درحال توسعه” نامیده میشوند و منبع ابدی – ارزان صدور مواد خام، و ظاهرأ، پس از سقوط سوسیالیسم موجود، منبع ازلی- ارزان ورود كالاهای تولید غربی هم، برای جوامع غربیاند، جهان غرب شتاب دارد تا هر نوع تمایل و جنبش برای آزادی، برابری وعدالت اجتماعی را در نطفه خفه كند.( این نكته نیز- به استثنای لحظات كوتاه طغیانها وانقلابها- مارا به نتیجهگیری دیگری راهبر است، و آن این كه در “ جریان دموكراسی غربی”، همراه با سایر فعالتهای فرهنگی، به آن فعالیتهای هنری- تأتری اجازه داده میشود یا آن فعالیتها تشویق میشوند كه باضروریات ومایحتاج روزانه بی واسطهی تودههای مردم، نظیر گرسنگی، مرض، بیسوادی، بیخانمانی، تبعیض، مشكلات كودكان، فسق وفجورو…… ، كمترین ارتباط را داشته باشند؛ برعكس، مباحثی كه چون مبهم، تجریدی، كیهانی، كمضرربودند، نظیر زمان، تولد، مرگ، ترس های ناشناخته، ارتباطهای ، بهظاهر، بی دلیل گسسته، یا مباحثی كه چون افراطی- ناسیونالیستی- شوونیستی بودند، نظیر نفرت از اعراب وباستان گرایی، مورد تشویق وتوجه قرار میگرفتند. هم از این رو بود كه “سازمان پرورش افكار” رضاخانی، تأتررا به خدمت گرفت تا ایدههای فاشیستی خود را بهتر تبلیغ و حُقنه كند. هم از این رو بود كه با استعدادترین كارگردان ـ آن سالها، “ میر سیف الدین كرمانشاهی” به اتهام قفقازی بودن وتحصیل تأتردر روسیه، به زندان روانه میشود.(51) هم از این رو بود كه سقف تدریس تئوریك ، در“ دانشكده هنرهای دراماتیك” ، دردههی1970، از“ هنریك ایبسن” نروژی(1906-1828) و “اگوست استرینبرگ” سوئدی(1912-1849)، بالاتر نمی رفت. هم از این رو بود كه شیوههای بدیع بازیگری وكاركردانی“مایرهولد” و“آگوستوبورك” دردانشكده هنرهای زیبا همچون تابو انگاشته میشد.(52) درحالیكه ایده های ( توجه : لطفأ به متن توجه كنید این قسمت ناخوانا بود وخوانده نشد) هم از این رو بود كه تنها تولید“برشت”ی “ كارگاه نمایش” بفرموده شهبانو، “ ترس ونكبت رایش سوم” ، كه درمیان تولیدات خارجی“ كارگاه” درسال 1352 شمسی(74-1973) بیشترین تعداد تماشاگر را، درطول آن سال، داشت(1227)، ازصحنه برداشته میشود، امادر همان سال، دو كار پوچی، و كوتاه پوچی نویس آلمان غربی، “ پیتر هاندكه” (؟-1942)، به نامهای “ معلم من پای من” و “ خود- متهم” ، باكم ترین تعداد تماشاگر، بعد از“ شبهای سفید” ، درسال1352، یعنی با389تماشاگر برای كاراول و 306 تماشاگر برای كار دوم، حتی تاسال1978 در رپراتوآر“ كارگاه” باقی میماند.(53)و هم از این رو … و هم از این رو… و هم از این رو!
از سوی دیگر، عقب ماندگی معنوی(مادی آن به جای خود) این جریان از زاینده وحامی اش، جوامع غربی، آنچنان عمیق وفاجعه بار بود كه حتی روشنفكران – هنرمندان صادق آن، نظیر“ میرزافتحعلی آخوند زاده”(1878-1819)نیز از اعماق این عمق و باطلاق این فاجعه، قادر به رهایی نشدند، “ آخوندزاده”ای كه شش كمدی“مولیر”ی خود را درفاصلهی سالهای 1850تا1856 نوشت و به پنج زبان( دو زبان غربی) تسلط كامل داشت ودر بخشی از“ آسیا” و درجامعهای میزیست كه از نظر جغرافیایی نزدیك تر از هربخش ایرانی به اروپا بود(باكو) ، ودرخدمت پرنس های روسی سفرها كرده بود، هنوز درنفخهها وایدههای اثیری انقلاب كبیر فرانسه(1789) دست وپا میزدو هیچوقت ، هیچوقت نتوانست از انقلاب عظیم كارگری سال 1848و “مانیفست” آن، از ، به قول“ ویكتور هوكو” در “ بینوایان” ؛ “بزرگ ترین جنگ خیابانی تاریخ بشری درپاریس”، شمه ای بیاموزد، توشهای برگیرد، یاگوشه ای دركارهایش بگوید! هیچوقت، هیچوقت! “ میرزاآقاتبریزی” كه به جای خود! باری. باوجود تمامی این ترمزها، واپس نگریها و سلطه طولانی- مصیبت بار دو كودتای جناح مرتجع بورژوا- فئودال ایرانی، باید پذیرفت كه “ جریان دموكراسی غربی” ، به كمك روشنفكران انقلابی خود، نخستین جریانی بود كه توسط آن ایرانیان شروع به شناخت وادراك تأتر غربی نمودند و بعد، به توسعهی آن همت گذاردند: نخست از طرق نگارش، ترجمه، ایرانیزه كردن فرم ومحتوی، وسپس تولید آنها بر صحنه!
اما، سومین جریان فرهنگی، “ جریان ماركسیستی”، همواره مورد هجومترین جریانها بود و هست و همیشه در تضادی بنیادین با دو جریان دیگر: اما، این تضاد، هیچگاه مانع از آن نشده است كه این جریان، تحت شرایط مشخصی كه در راستای اهداف سوسیالیستی آن باشد، با دو جریان دیگر دست به اتحاد موقتی نزند، نظیر توافق با “ جریان اسلامی” دراثنای “جنبش جنگل” 1920-1919، (54) و یا “ جریان دمكراسی غربی” و “ جریان اسلامی” دردوران “ جنبش ملی شدن صنعت نفت” 1953-1951، ودوباره باهردوی این جریانهادرانقلاب 1375 شمسی. “جریان ماركسیستی”، همچنین، جوانترین جریانهای سهگانه است؛ زیرا تاشروع قرن حاضر این جریان، تقریبأ كاملأ، برای ایرانیان ناشناخته بود.(هرچند كه تا اواخر نیمه اول قرن بیستم، نظیردو جریان دیگر، طغیانها و حركتهای ایدئولوژیكی مشخص خود را، درمعیارهایی كوچكتر، داشته و تجربه نموده بود؛ ازجمله“ حركت سرخ افراطی” احسان الله خان درگیلان1299 شمسی، 1921.) اضافه آن كه، ازسال1925تا1941 ، بعلت تحریم وسانسور تحمیلی ازسوی رژیم رضاخانی، هیچگونه مجال واقعی برای اظهاروجود نداشت. بنابراین، فعالیتهای هنری- تأتری این جریان تاسال1941 بسیار محدود و مختصر وخام بود. درواقع، پس از سرنگونی رژیم دیكتاتوری رضاخانی بود كه“جریان ماركسیستی” بایاری“ حزب توده”، بنیان گذاری شده در1941، فضای كافی و زمان كافی نسبی برای تنفس و رشد یافت، و درنتیجه پربارترین دوره تأتری جوامع شهری ایران را، درقرن بیستم، آفرید؛ تاآنجا كه درتهران حدودأ600هزارنفری آن دوران(55)، ماهانه70هزارتماشاگر به تماشای نمایشات“ نوشین” میرفتند(56) وسرانجام، بهعنوان آخرین نكته، درمورد فرمول بندی وقانونمندی سه جریان (سه مكتب) باید گفت:
الف – این جریانها، نهتنهادرجامعهی ایرانی، بلكه درهرجامعهی درحال رشدی( وحتی درجوامع پیشرفته) درطول قرن بیستم، باحفظ جریان بومی- ویژهی آن جامعه، وجود داشته و دارند. بهعنوان مثال، درجامعهای چون جامعهی پرویایی(؟) ، “ جریان فرهنگ اینطایی”، بهحیث“ جریان بومی” ، نظیر“ جریان فرهنگ اسلامی” درایران، پاكستان، افغانستان، الجزایر و … ، دركنار دو“ جریان دموكراسی غربی” و “ جریان ماركسیستی”، روند وكاركرد اجتماعی خود را دارد؛ یا، درجامعهی هنری، “ جریان فرهنگ هندویی”، دركناردوجریان دیگر؛ یادراسترالیای پیشرفته، “ جریان فرهنگ بومی ابرجینی”؛ یا، حتی درژاپن بسیار پیشرفته، “ جریان فرهنگ شینتویی” درجواردو جریان دیگر.
ب – بدون شك، همراه ودركنار سه جریان اصلی، دهها، وبلكه صدهاجریانهای فرعی، خرد، افراطی، والتقاطی وجود دارند كه بارهبران وتُئوریسین های خود، همچون پلهای معلق – ارتباطی، دویاسه جریان را به یكدیگرمتصل و یا از یكدیگر منفصل نمودهاند. برای نمونه، درمورد ایران وازسالهای پنجاه به بعد، جریان التقاطی اسلامی- ماركسیستی سازمان مجاهدین خلق” با تئوریسین التقاط گرای خود، “ دكترعلی شریعتی”، قابل ذكراست؛ درمورد مصر جریان جمعیت افراطی جماعت اسلامی“ اخوان المسلمین”؛ درمورد اتحاد شوروی سابق“ جریان فرعی- خرد تروتسكیستی”؛ درمورد ایالات متحدهی آمریكا جریان افراطی دست راستی “ مك كارتیسم” متعلق به جریان اصلی“ دمكراسی غربی” كه از پیش آمدهای آن اخراج“برشت” و“ چارلی چاپلین” از آمریكا بود و ازپیآمدهای آن سكوت طولانی “آرتور میلر” وگردش به راست “ جان اشتاین بك” ؛ درمورد مكزیك جریان دهقانی – چپ التقاطی “ زاپاتیستی”؛ درمورد ایتالیا“ جریان آنارشیستی چپ” كه “ داریافو” سمپات آن است؛ درمورد آلمان جریان چپ افراطی“ بادرماینهوف”؛ و ……
ج – درشرایط تاریخی – اجتماعی مشخص، یك یا دو یا هرسه جریان با هم بر اهرمهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی مسلط شده وحكومت میكنند، نظیر تسلط سه گانهی جریانهادرآفریقای جنوبی امروزی؛ تسلط دوگانهی “ جریان دموكراسی غربی” وجریان هندوییستی درهند؛ تسلط یكگانهی“ جریان دموكراسی غربی” درجوامع غربی؛ وتسلط یك گانهی“ جریان ماركسیستی” دركوبای امروز وآلمان شرقی دیروز.
د – به علت مهاجرتهای وسیع درنیمه دوم این قرن، گسترش وقفه ناپذیر روابط فرهنگی – اجتماعی – اقتصادی میان ملتهاودرنتیجه جهان – شهرستانی شدن دنیای امروز، روند پیدایش “ جریان های بومی” جوامع توسعه نیافته ودرحال توسعه، حتی درجوامع پیشرفته، نیز، پدیدارشده است. به عنوان مثال، درجوارجریان حاكم“ دموكراسی غربی” و “ جریان ماركسیستی” درفرانسه، بلژیك و آلمان، به تدریج ، “ جریان فرهنگ اسلامی”جای پای خود را سفت میكند؛ یا درانگلستان جریان های “ هندوییستی” و “اسلامی”ریشه دوانده اند؛ یا درایالات متحدهی آمریكا، اكنون حتی بیش از سیصد سال است كه جریان فرهنگ بومی – مهاجر آفریقایی، دركنار جریان بومی- ایندینی تحت ستم، ودیگر جریانهای مهاجر، حضور خود را اعلان داشته ومهر واثر خود را( به ویژه فرهنگی – هنری) درجامعه برجای گذارده است.
ه – باتوجه به مورد فوق(د)، ایرانیان مهاجر، میباید روند فرهنگ مهاجرتی – تبعیدی خود، ولذا حركات فرهنگی- هنری، ودرنتیجه ضرورت پیدایی و رشد حركات تأتری، به ویژه درطول سالهای اخیر، ودر راس آنها حركت “فستیوال تأترایرانی” درشهر“ كلن ” را درزمینه ومجموعهی زاینده فوق تجزیه و تحلیل كنند، نه در حركت و فعالیتهای پراكنده و نامشخص كه دل را خالی میكند كه “ فردا كه ما مردیم وپس فردا كه فرزندانمان درفرهنگ جوامع میزبان هضم شدند، اكنون (؟)بی فایده را چرا ادامه دهیم”. دشمن، و درمورد ما، دشمن نادانمان“ جمهوری اسلامی”، چنین آرزو و تبلیغ میكند. دوستان هراسیده از شكست موقت چند سالهی اخیر، هم، چنین می اندیشند. اما، حركت جهان رو به آیندهمان ، حداقل تا به امروز چیز دیگری میگوید.
و – تجزیه وتحلیل هایی كه تاكنون درچهارچوب جریان های فرهنگی سه گانه، درارتباط باحركات تأتری جامعهی ایرانی آمده است، نه تنهادرمورد حركات تأتری جوامع دیگر میتوانند فرمولبندی و همچون قانونی به كار برده شوند، بلكه می، توانند وباید درمورد سایر اشكال هنری، نظیرموسیقی، سینما، شعر، رمان و… به كارگرفته شوند.
وبالاخره ، درپاسخ به این پرسش كه سرانجام این جریان ها، درجوامع فردایی، به كجا خواهدانجامید؟ باید گفت:“ به وحدتی درتضاد، به فرهنگی درتنوع، ودرنتیجه به هنرتأتری همواره درحال شدن، به هنر- تأتری اندیشمند كه تأثیرآن، “ كاتارسیس” آن درتماشاگر، درمردم، درجامعه ایجاد“ حس اندیشمندی” و سپس “ حس آینده نگری” است! ومگرتاریخ طولانی وپر از رنج ما، بااقوام وجریانهای فرهنگی گوناگونی اش، حاصل این وحدت درتضاد، گواه این بازی اندیشمند نیست؟!
زیرنویس
(43) در1812 جنگ میان روسیه وفرانسه درگرفت، ودر مای 1813، سفیرفرانسوی، “ م. ژابرت M.Jaubert” ، باپیشنهادات دقیق تری درتهران ظاهر شد. با آگاهی به این كه از دست رفتن گرجستان تأثیر عمیقی بر پارس ها نهاده، ناپلئون پیشنهاد كرده بود كه اگر اتحاد باانگلیسی ها، توسط شاه، انكارشود، وهندوستان بانیروی مشتركی از فرانسه وپرشیا، مورد حمله قرار كیرد، او نیز نیروهای امدادی به گرجستان ازدست رفته خواهد فرستاد وكمك هزینه برای ارتش پرشیا درنظر خواهد گرفت. اما فتحعلی شاه بسیار بی میل بود كه با ملتی شاه كش از در توافق درآید، و درنخستین باریابی سفیر فرانسوی صرفأ پرسید:“ حالتان چطور است؟” “ بناپارت كیست؟” ، و “ چه باعث شد كه شاهتان رابكشید؟”
.SYKES.P.SIR.OP.CIT.PP,303-304
(44) برای مطالعه در زمینه چنبشهای فكری، درایران قرن نوزدهم وآغاز قرن بیستم، به كتاب: فكرآزادی ومقدمهی نهضت مشروطیت درایران، نگارش “ دكترفریدون آدمیت” (تهران، 1340)، مراجعه گردد.
(45) موٍمنی. باقر، سابق الذكر، ص ص 74-71.
همچنین: آرین پور. یحیی، سابق الذكر، جلد اول،(تهران- 1350) ص ص 389-367.
(46) ایدهی “ پان اسلامیسم” (اتحادملل اسلامی)، بهانه ای برای اهداف امپریالیستی امپراتوری عثمانی بود. اما، آنگاه كه تحت عنوان “ اتحاد اسلامی” توسط “ سید جمال الدین اسدآبادی” (فوت1895) مطرح گردید، ایدهای كارساز بود جهت مبارزه و احقاق حق برای تودههای مردمی كه كمترین آگاهی را از ایدهها وشیوههای نوین مبارزاتی داشتند.
(47) “ جنگ جهانی اول دورهی خود را در زمینهای از نقطه نظرهای آنتاگونیستی وناآرامیهای داخلی وخارجی گذراند. انقلاب اكتبركه برهدف خود نظر شد، توسط بسیاری از میهن دوستان ایرانی باشوق وشور مورد استقبال قرار گرفت؛ وكم نبودند خواهشهای شاعرانه كه مثالاش درایران تعقیب شود.”
RYPKA.JAN,OP.CIT. , PP.357-358 .
ازجمله خواهشهای شاعرانهی فوق را میتوان درآثار“ ابوالقاسم لاهوتی”، “ میرزاده عشقی”، “ فرخی یزدی” و “ عارف قزوینی” به روشنی دید.
عارف : ای لنین، ای فرشته رحمت كن قدم رنجه زود، بیزحمت تخم چشم من آشیانه تست هین، بفرماكهخانهخانه توست
جهت آگاهی مقدماتی درمورد چگونگی شكل گیری ایده های انقلاب اكتبر(1917) به منابع ذیل مراجعه شود:
الف – “ انقلاب اكتبر و ترویج افكار ماركسیسم- لنینیسم درایران”، آگاهی. عبدالحسین.
“ انقلاب اكتبرو ایران”، ( حزب توده ایران) 1346.
ب – “ نخستین آشنایی ایرانیان با ماركسیسم” آگاهی، عبدالحسین، مجله دنیا، سال سوم شماره دوم،(1341 ش- 1962).
ج – “ دوران اولیه نفوذ اندیشه های ماركسیستی در ایران” ؛ آگاهی، عبدالحسین، مجله دنیا سال سوم، دوره دوم شماره 4(1341).
(48) “ درایران، كمكهای نظامی آمریكا درواقع ناظربر خارج نیست، بلكه ناظر بر داخل است. این كمكها استراتژیك و تاكتیكی نیست، بلكه سیاسی ومحلی است. من در این مورد چندان مته به خشخاش نمیگذارم. اگر این بهترین شیوهی كمك به ایران است، بسیار خوب، باشد. سئوالی كه این كشور باید امتحان وجواب دهد این است كه آیا در آینده نیز این شیوه بهترین است، یا براستی تا چه مدت این شیوه میتواند كارا باشد؟!”.
WASHINGTON POST AND TIMES HERALD, (WALTER LIMANN) , DESEMBER 19, 1959.
تز“ همزیستی مسالمت آمیز”، عنوان شده از جانب اتحاد جماهیر شوروی سابق، از زمان“خروشچف” به بعد، نهتنها ناظر بر سیاست و روابط خارجی كشورهای سوسیالیستی اقمار شوروی با دنیای سرمایه داری بود، بلكه ناظر برخط وحركت سیاسی احزاب طرفدار اتحاد شوروی، ازجمله“ حزب توده” ، درداخل كشورهای دست نشانده واقمار جهان سرمایه داری، از جمله ایران، نیز بود.
(49) “ آیا سك دولت دُم كمپانیهای هواپیما سازی را میجنباند، یا دُم كمپانی های هواپیما سازی سگ دولت را؟! این سئوالی است كه پاسخ آن ساده نیست!”.
SENATOR FRANK CHURCH ,SEPTEMBER 1976,SAMPSON . ANTHONY , OP. CIT. , P .241.
“ یكی از این كمپانیها، كمپانی گرومن GRUMMAN است . این كمپانی اقدام به تولید یكی از سری ترین وپیشرفته ترین جتهای جنگنده( تومكتTHE TOMCAT) برای نیروی دریایی آمریكا میكند. اما مخارج تولید چنان بالا بود كه حتی نیروی دریایی آمریكا نیز از عهدهی آن بر نمیآمد. لذا، كمپانی بر پنتاگون(وزارت دفاع آمریكا) فشار میآوردكه اگر “ تومكت” به شاه فروخته شود، مخارج عظیم تولید كاهش خواهد یافت؛ وپنتاگون دربرابر فشار كمپانی سرخم میكند…. و بنابر این… نیروی دریا؛ی نیز آسوده خاطر میشود كه طرح مورد علاقهاش، بامشاركت یك قدرت خارجی، به اجرادرمیآید. اما برخی از دریاسالاران بیمناك بودند، چرا كه بهای واقعی نجات(راه حل) بسیارگران بود: آنان دیگر برتری تكنیكی بر كشورهای دیگر را نداشتند. و این بلا تكلیفی دیرین دریاسالاران دورهی ویكتوریای انگلیس بود كه خوشحال از آن بودند كه تولیدات كمپانیهای كشتی سازی“ آرمسترانگ” و “ ویكتوریا” برای جبران مخارج تكنو لوژیكی به خارج صادر میشود، اما تجارت خارجی به سرعت میتوانست آنهارا از برتری تكنولوژیكی محروم كند ومسابقهی تسلیحاتی را هنوز سرعت بخشد.”
Ibid., pp. 241-259.
(50) “ اختلاف زمانی باعث شده كه فرم تغییر پیدا كند. امروز چون فهم بیشتر شده، طبعأ باید تأتر هم بهتر شده باشد، امروز تأتر پوچی خواستار دارد، خوب این نتیجه اختلاف زمان است ولا من خودم باتأتر پوچی مخالفم، چون فكر میكنم یا هنوز این مكتب برای مازود است و یا اصلأ در اصل پایه و اساس ندارد. ولی به هرحال این نوع تأتر نه بهدرد محیط ما میخوردو نه به درد بازیگر ما.”
“ او را دیده اید، آیا حرف های او را هم شنیده اید؟” مصاحبه با “ عصمت صفوی”، مجله رودكی شماره… سال …
(51) جنتی عطایی. ابوالقاسم، “ میر سیفالدین كرمانشاهی” مجله هنرهای ملی، شماره1، (تهران-1334 شمسی).
همچنین:
FALLAHZADEH. MADJID.
IRANIAN TAHEATRE AND THE THEATRE OF THE ABSURD M.A
THESIS, (UNIVERSITY OF
MANCHESTER-1979) ENGLAND.P.145.
جهت آگاهی مقدماتی وعمومی از جامعه و ایران دوران رضا شاه به كتاب جامعه ایران در دوران رضا شاه ( جهان بینیهای اجتماعی در ایران – كتاب دوم، جزء دوم ) نگارش “ طبری. احسان”. ( انتشارات حزب توده ایران، 1356) مراجعه گردد.
(52) جهت مطالعه درمورد شیوههای بدیع بازیگری و كارگردانی“ وسفُولُد مایر هولد” و “ آگوستوبوآل” به كتاب های زیر مراجعه شود:
MEYERHOLD ON THATRE,
TRANSLATED AND EDITED BY
“EDWARD BRAUN” ( METHUEN DRAMA.)
همچنین: “ تأتر بیو- مكانیك یا تبلور كاریدی زحمتكشان در تأتر”، م.فلاح زاده، شورای نویسندگان وهنرمندان ایران (دفتر دوم وسوم)، دورهی دوم، سال 1364 .
همچنین:
LEACH.ROBERT,VESEVOLOD MEYERHOL CAMBRIDGE UNIVERSITY PRESS,ENGLAND .1989.B- BOAL.AUGUSTO,THEATRE OF THE OPPRESSED, (LONDON- 1989)
(53) گزارش فعالیتهای فرهنگی درایران، گزارش ساله؛ شورای عالی مركز فرهنگ وهنر برای تحقیق و همكار های فرهنگی( تهران، وزارت فرهنك وهنر، 74-1973 – 1352 شمسی).
همچنین: بولتن كارگاه نمایش، (تهران، 74-1973)
(54) جنبش جنگل كه هفت سال(1921+1914) طول كشید، جنبش دهقانی – خرده بورژوایی اسلامی، با رنگ وطعمی از ایدههای چپ بود كه بر ضد نیروهای اشغالگر انگلیسی وروسی، و نیز عناصر ارتجاعی داخل كشور، جنگید. رهبرش“ میرزاكوچك خان”، یك معتقد واقعی مكتب اسلامی(پان اسلامیسم)بود و ارگان جنبش “ روزنامه جنگل” نام داشت : “ ماقبل از هر چیز طرفدار استقلال مملكت ایرانیم… بودن اندك مداخلهی، هیچ دولت اجنبی. اصلاحات اساسی مملكت و رفع فساد تشكیلات دولتی… ما طرفدار یگانگی عموم مسلمانانیم. اینك كه نظریات ما تمام ایرانیان را دعوت به همصدایی كرده، خواستار مساعدتیم.”
(روزنامهی چنگل، سال یكم، شماره28).
برای آگاهی و اطلاع كافی درمورد “ جنبش جنگل” ، مشتاقان میتوانند به كتابهای ذیل مراجعه نمایند:
1- سردار جنگل، نگارش “ میر فخرایی. ابراهیم”(تهران 1360)
2- تاریخ انقلاب جنگل (به روایت شاهدان عینی)، تألیف:“ محمد علی گیلك”.
3- ( كمیسرفواید عامهی نهضت جنگل)-(رشت، نشر گیلان1371 شمسی).
4- نهضت میرزا كوچك خان جنگلی (اولین جمهوری شورایی در ایران) ، “ رواسانی. شاپور” (؟)
(55) UPTON. J.M, THE HISTORY OF MODER IRAN(U.S.A.1960), P.63
(56) نامه سعدی، سال اول، 1330شمسی-1952، شماره 1.
توجه: آقای نصرتی آقای بهادری متاسفانه من جای این قطعه را پیدا نكردم (سه صفحه مانده به آخر) اگر شما هم پیدا نكردید كه باید از خود مجید سئوال كنید . با تشكر
“ در تأترتهران” هرپیس شش ماه روی صحنه بود، ولی امروزه كدام پیس بیشتراز یك هفته روی صحنه است، به عقیده من تأتر در این مملكت مرده است.( ومن) دلیلش را در این میبینم كه مردم ما از تأتر زده شده اند. مثلأ نمایش، هاو سریالهای تلویزیونی را درنظر بگیرید كه چقدر مبتذل است ویا فیلمهای ماكه مردم را به كتك كاری ورقص شكم عادت داده اند. اینها همه برای ما درد است.”
“ چگونه تأتر به زوال رفت”، مصاحبه با غلامعلی نقشینه، مجله رودكی، شماره…سال…
همچنین: “ به عقیدهی بنده تأتر درمملكت ما خیلی پایین آمده مثلأ ما درآن زمانها پیسهایی میگذاشتیم كه شصت، هفتاد نفر درآن بازی میكردند.ماآنزمان به تأتر علاقه داشتیم باوسائل امروزی مقایسه كنید، امروزه همه وسیله هست، پول هم هست، ولی ذوق نیست.”
“ موسیقی صدای خداست! ”، مصاحبه با اسماعیل مهرتاش، مجله رودكی، شماره…سال….
همچنین: “ بنای تأتر روی چهار ستون محكم قرارگرفته، این چهارستون عبارتند ازتماشاگر، نویسنده، كارگردان، هنرپیشه. متأسفانه ذوق وسلیقهی اكثر تماشاگران مارا آنقدرپایین آورده اند كه اغلب توجهی به آثار هنری سنگین و وزین ندارند. نویسندگان تأتر ماهم محدودند واین چند نفر محدود را هم اغلب مجبور میكنند تأتر مردم پسند بنویسند! همچو نمایشنامههایی با چنین تماشاگرانی، دیگر كارگردان باتجربه لازم ندارد، هنرپیشه كاركشته نمیخواهد. هركه ادعایی دارد كارگردان است و هر تازه از گرد راه رسیدهای هنرپیشهی هنرمند……… متاسفانه تـأتر امروز كشور ما نمایشگر زندگی مردم ما نیست. وضیفه تأتر برانگیختن بینندگان است. به عقیدهی من تأتری میتواند نقش خودش را به خوبی بازی كند كه تماشاگر با اعصاب راحت به تماشای آن برود و وقتی از تأتر برمیگردددر روح وفكر او یك حالت انقلاب و دگركونی تولید بشود. تكانش بدهد. نتیجهای عایدش بكند. یعنی این كه تماشاگر بدون چون وچرا به تأتر برود و با یك مشت چون وچرا از تأتر برگردد.
متأسفانه درحال حاضر با همه زحمتی كه همكاران ما میكشند، تأترما مانند شهری است كه زیر آب فرو رفته و فقط نوك گلدسته هایش از آب بیرون مانده است. چند آدم انگشت شمار كه سوادی دارند وتجربهای، تمیتوانند با سطل سیلاب یك شهر را خالی كنند.
“ ادعانامه علیه نابسامانی تأتر”، مصاحبه با علی اصغر گرمسیری، مجله رودكی، شماره… سال…