مجید فلاح زاده 

تاريخ اجتماعي -سياسي تاتر در ايران (۲)

تاتر معاصر

۲ مقدمه(۲) 

۲-استثمار بيش از دو سوم جمعيت كشور؛

عمدتأ دهقانان، كارگران و عشاير توسط قدرت‌های داخلي وخارجي(۲)—————————————————————————-

فرهنگ و تمدن ايراني، تا همين اواخر، اساسأ فرهنگ وتمدني بود زراعتي وايلاتي (چادر نشين) باطعم و رنگي اغلب ميليتاريستي. در نتيجه بيش از دو سوم جمعيت كشور يا چادر نشين بودند يا كشاورز (نخست تحت نظام برده‌داري و سپس فئودالی) و يا آواره‌-‌بيكاران شهري.(۱۷)

اين توده‌هاي مردم نه تنها كمترين ارتباط را با جوامع شهري داشتند، بلكه از سوي اغلب مرفه – شهرنشينان غير قابل ‌پذيرش نيز به حساب مي‌آمدند. تنها انتظاري كه از اينان مي‌رفت آن بود كه چگونه توليد كنند و يا در مواقع هجوم‌ها چگونه بجنگند. (افسانه يا واقعيت يك ميليون لشگري كه “‌خشايارشاه‌” به يونان كشيد، يازنجيرهایی كه “‌رستم فرخزاد‌‌” در هجوم اعراب به ‌پاي س‌پاهيانش بست، تا مانع فرارشان شود، و يا موج ـ‌‌فوج‌هاي انساني كه “‌روح الـله خميني‌” به مسلخ‌گاه‌هاي “‌نينوا‌” روانه مي‌داشت نيز از همين سرچشمه آب مي‌خورد.)

به هر حال، در چنين شرايطي بود كه اين مردم در طول سه هزار سال زندگي مصيبت بارشان، در ‌پهنه‌ي جغرافيایی متلوني بنام ‌پرشيا- ايران – رنج بردند و در مجموع ناآگاه باقي ماندند.

در طول قرن اخير، و به ویژه در دوران ‌پهلوي و به‌ خصوص در دوران ‌پهلوي دوم، شرايط اندكي تغيير كرد. تحت يك رفرم عجولانه و مهجور (انقلاب سفيد دهه‌ي چهل( اين توده مردمان ظاهرأ زمين‌دار شدند (صاحب زمين هايشان شدند.‌). اما به دليل ادامه‌ي تمركز تْروت در دستان هزار فاميل و گسترش تباهي و فساد و رشوه در رژيم (۱۸)، اينان يا فقير تر شدند و يا دهات و زمين‌هايشان را رها كرده و راهي شهرها شدند و به جمع كارگران نامتبحر، بيكاران، گدايان، زاغه‌نشينان و گودنشينان ‌پيوستند((۱۹).

اين ‌پروسه در رژيم جمهوري اسلامي، به ابعاد بسيار گسترده‌تري، هنوز ادامه دارد و راهي دراز تا سرانجام يك نبرد قاطع در ‌پيش روي!

زندگي فرهنگي توده‌ها:

در نخستين نگاه مضحك به نظر مي‌رسد كه در باره‌ي زندگي فرهنگي اين مردم در طول قرون صحبت شود؛ چرا كه بيشترين آموزشي كه فرا گرفته اند، همانطور كه اشاره رفت، آن بوده است كه چگونه بكارند، چگونه درو كنند، چگونه گله‌داري كنند، چگونه در كوچ هايشان از رودخانه‌ها بگذرند، چگونه بجنگند، چگونه بافندگي كنند‌ ‌و بالاخره در طول سي چهل سال اخير چگونه در كارخانه هاي مونتاژي مونتاژ كنند. و در كنار تمام اين‌ها، گاهي نيز درد – شادي خود را در ترانه ها، رقص ها، نمايشات بدوي و ‌…‌ متبلور نمايند. اما اين مردم بي‌ترديد بدنه‌ي اصلي و نقطه‌ي ثقل هر فرهنگ و تمدن (در ارتباط با جوامع مربوطه شان) به شمار مي‌روند. فرهنگ اينان – فرهنگ عوام – اگر تصميم‌گيرنده و راهبر جوامع‌شان نيست، در تحليل نهایی اراإـه‌ي كاراكتر اصلي جوامع‌شان تواند بود. زيرا، اولاً، اين فرهنگ مدل‌هايـي از ساختارهاي اجتماعي را در ‌پيش روي عرضه مي‌دارد كه هرچند متعلق به گذشته و گذشته‌هاي دورند، اما يادآور صورت هايـي نوعي (ARCHETYPE) از عدالت، آزادي و توازن هستند كه جانهاي شيفته، اذهان انقلابي – ناآرام – غمخوار را همواره به خود مشغول داشته‌اند؛ وتْانيأ، به ما شاخص‌ها و ويژگي‌هاي متفاوت هر جامعه، و شرايطي كه تحت آن، آن جامعه دوران تكامل خود را، در هر دوره، گذرانده است، نشان ميدهند.(۲۰)

به هر جهت، در دل فرهنگ عوام، هنر عوام، و در نتيجه فرم‌هاي متنوع تاتري عوام (تاتر فولكلور( نهفته است. اين تاتر و فرم‌هاي تراژيك و كميك آن، بنابراين، بايد در تحليل نهایی، در ارتباط مستقيم با فعاليت‌هاي تاتري (‌نمايشي‌( مكتب اسلامي بررسي شود، كه كتــــاب اول (تعزيه) و كتاب دومِ (تقليد( تحقيقِ حاضر به تفضيل بدانها ‌پرداخته است.

***

۳ رشد جوامع شهري 

)عمدتا طبقه‌ي متوسط و مبارزاتشان براي كسب قدرت سياسي و اقتصادي( رشد شهرها و جوامع شهري كه در ميانه‌ي دوران صفوي (‌قرن هفدهم ميلادي) به دليل تْبات نسبي رژيم و روابط تجاري با ارو‌پاييان، تا حدودي اميدواركننده بود، از ربع دوم قرن هجدهم – نزديك به سقوط سلسله‌ي صفوي – متوقف مي‌شود.

هجوم از خارج(هجوم افغان‌ها) و جنگ‌هاي فئودالی در داخل، كه قتل عام، قحطي، بيماري و مرض و مهاجرت، ميوه هاي طبيعي آنها بودند، چنان خرابي به بار مي‌آورند كه ميان سالهاي ۱۷۴۰-۱۷۳۰ شهرهاي تجاري مهمي چون اصفهان، شيراز، قزوين، يزد و تبريز دوسوم جمعيتشان را از دست مي‌دهند.(۲۱) بلاتكليفي از ‌پي اين سال‌ها چنان بود كه به قول دكتر “‌باستاني ‌پاريزي‌” كشور حتي يك ‌پايتخت تْابت نداشت و ‌پايتخت “‌نادرشاه‌” بر ‌پشت زين اسبش بود! و اين روند خرابي و اضمحلال، به استتْناي شيراز كه تحت شرايط صلح‌آميز سلسله‌ي زنديان (۱۷۹۴-۱۷۵۰) مي‌رفت تا تبديل به يك ‌پاريس مينياتوري شود، تا اواخر ربع اول قرن بيستم ادامه مي‌يابد (۲۲) حتي تهران كه در سال ۱۷۹۶ به عنوان ‌پايتخت از جانب “‌آغا محمد خان‌” انتخاب شد، از اين بلايا محفوظ نگرديد. اين شهر كه در ربع آخر قرن نوزدهم حدود ۷۳۵\۱۵۵ هزار نفر جمعيت داشت (۲۳) و حدود ۷۰ صنف مختلف(۲۴)، در ۱۹۱۸، زماني كه كشور تمامأ زير سلطه‌ي انگليسي‌ها بود، به علت قحطي و تب تيفوس، قريب صد هزار ساكنان خود را از دست مي‌دهد (۲۵) و به جمع همه‌ي اينها، هرگاه جدایی ايالت‌هاي تْروتمند و ‌پر جمعيت، يعني صاحب نيروي كار شمال كشور در معاهده‌هاي “‌گلستان‌” و “‌تركمانچاي‌” اضافه شوند، دامنه‌ي سقوط هول‌آور جلوه خواهد كرد.

به هر جهت، عليرغم تمامي اين آشوب‌ها و فروريزي‌ها، رشد دوباره‌ي جوامع شهري، و در نتيجه رشد بورژوازي ايراني، در طول قرن نوزدهم، گريزنا‌پذير مي‌نمود؛ و اين گريزنا‌پذيري عمدتأ نتيجه‌ي نفوذ سرمايه‌هاي ارو‌پایی در كشور بود. بعد از آن كه كشور وسيله‌يي در دستان قدرت‌هاي غربي گرديد و استقلال خود را ازدست داد (۲۵)

اما اين بورژوازي نزار، شرقي – خاورميانه‌يي و غيرواقع‌بين بود، و هنوز هم هست. نزار، چرا كه به طور عمده به سرمايه‌ي خارجي و حمايت آن متكي است.(۲۷)؛ شرقي – خاورميانه‌يي، چرا كه آن استخوان‌بندي صنعتي بورژوازي غرب را ندارد. اضافه آنكه گرايش به شدت {‌اسلامي‌} يا {‌‌پان ايرانيستي‌} و يا التقاطي دارد؛ و غيرواقع‌بين، چرا كه اگرچه به ‌مقدار بسيار زيادي وابسته به سرمايه‌هاي خارجي و كمك آنها است، اشتياق و آرزوي عدم مداخله‌ي قدرتهاي خارجي در امور داخلي‌اش را دارد! و اين آخرين نكته و آن گرايشهاي سه گانه است كه تقريبأ از نيمه‌ي دوم قرن نوزدهم به بعد، توده‌هاي شهري، دهقاني و روشنفكران خودي، فئودالی، و بعد از ۱۹۱۷ حتي نيروهاي چپ را به سوي خود جلب كرده است.

تا انقلاب ۱۳۵۷ شمسي، اين بورژوازي، به ياري نيروهاي انقلابي يا مرتجع داخلي و خارجي، باني بسياري طغيان‌ها، دو كودتا، يك انقلاب و يك جنبش جهاني شده است. و گرچه در اكثر اينها، و هم در انقلاب و هم در جنبش جهاني توسط رقبا، حاميان داخلي و خارجي، و حتي نيروهاي قشرهاي داخلي‌اش مغلوب و تنبيه گرديده است، معهذا بهره گيري‌هاي مادي و معنوي خود را نيز برده است.

نخستينِ اين طغيان‌ها، در شكل و هيئت‌ مذهبي غير سنتي، بي‌شك، {‌جنبش بابيگري‌} (‌۱۸۴۸) بود كه بي‌رحمانه توسط قشر سُنت‌گرا – فئودالی – بورژواي خام دربار قاجار سركوب گرديد. نماد هنري اين جنبش در {‌قرةالعين‌}شاعره‌ي انقلابي و افكار آزادي خواهانه‌ي او (از جمله آزادي زنان و رفع حجاب( قابل رديابي است (۲۸) و آخرين اين طغيان‌ها، تا امروز، و دوباره در شكل و هيئت مذهبي، اما سُنتي، بي‌شك شورش سال ۱۳۴۲ شمسي، به رهبري‌ {‌روح‌الـله خميني‌} است كه آن هم بي‌رحمانه توسط قشر مرتجع فئودالی- بورژوا – نظامي دربار {‌‌پهلوي‌} سركوب گرديد. ولي هر قدر نخستين طغيان مترقي بود، آخرين طغيان عقب‌‌افتاده، و طبيعتا هرقدر نماد هنري نخستين طغيان آينده‌گرا بود، نماد هنري آخرين طغيان، {‌جلال آل‌احمد‌}، گذشته‌گرا!

از طغيان‌هاي گرايش ديگر اين بورژوازي، يعني گرايش {‌‌پان ايرانيستي‌} مي‌توان از {‌قيام خراسان‌}‌(۱۳۰۰ش) به رهبري {‌كلنل محمد تقي خان ‌پسيان‌} نام برد،كه خدعه‌آميز توسط ائتلافي از نيروهاي مرتجع ايلاتي – فئودال – بورژوا، شكل ناگرفته از ‌پاي درآمد. نماد هنري اين جنبش از جمله در شاعر، موسيقي‌دان و تصنيف‌ساز آن دوران {‌عارف قزويني‌} كه به كار نمايش هم گهگاه مي‌‌پرداخت‌(۲۹)، و همچنين {‌ميرزاده‌ي عشقي‌‌}، نگارنده‌ي اُ‌پراي {‌رستاخيز ‌شهرياران‌ايران‌}، قابل تصور است.

از طغيان‌هاي گرايش سوم بورژوازي بر‌پاخاسته‌ي ايراني، يعني گرايش التقاطي، {‌قيام تبريز‌} (۱۲۹۹ش) به رهبري {‌شيخ محمد خياباني‌} قابل ذكر است كه اين هم با خدعه و توطإـه‌ي تركيبي از نيروهاي مرتجع فإـودال – بورژوا سرانجامي تراژيك داشت. نماد يا نمادهاي هنري معرف اين طغيان، همچون كاراكتر آن، التقاطي وچند گونه اند. لذا يادآوري آتْار شاعر – آزاديخواهي چون {‌محمد تقي بهار‌}  در رابطه با محتوي دمكراتيك، ولي خيال‌‌پردازانه‌ي فاقد قدرت اجراإـي اين جنبش چندان بي مورد نيست.

از ديگر طغيان‌هاي دموكراتيك اين بورژوازي كه آميزه‌اي از گرايش‌هاي مترقي، به ویژه چپ را شامل مي‌شود، {‌قيام‌تبريز‌} (۱۳۰۱ش‌ـ‌۱۹۲۳) به رهبري {‌ابوالقاسم لاهوتي‌} را بايد نام برد كه آن هم به شكست انجاميد. نماد هنري اين قيام، بي‌ترديد، رهبر آن، {‌ابولقاسم لاهوتي‌}، نخستين شاعر طبقه‌ي كارگر ايراني است، كه صاحب قطعه‌هاي نمايشي از جمله {‌‌اُ‌پرت كاوه‌آهنگر‌} نيز مي‌باشد.

اما دو كودتاي بخش بسيار ارتجاعي اين بورژوازي (۱۲۹۹و۱۳۳۲ش(، طراحي شده توسط سازمانهاي جاسوسي سرمايه داري غرب، بر خلاف طغيانهاي آزادي‌خواهانه – ميهن دوستانه‌ي بخش مترقي بورژوازي ايراني، آن اندازه دوام و عمر كردند تا تأثيرات اكتْرأ مخرب خود را، چنان كه خواهيم ديد، بر هنر، و در نتيجه بر تاتر كشور باقي گذارند.

و انقلاب اين بورژوازي، انقلاب مشروطه‌ي سال ۱۹۰۶، انقلابي اساسأ ملي- شهري بر عليه فئودال‌ها و مداخلات عناصر خارجي حمايت‌گر به آنها بود. اين انقلاب به طور موقت، زماني كه روسيه‌ي تزاري به ياري مرتجعين آمد، متوقف گرديد و سپس با كودتاي مهندسي شده توسط انگليسي‌ها، در ۱۹۲۱(۳۰) به نفع يك ‌پرشياي آرام، باثبات، دوست و مستقل، به حيث يك سد در برابر نفوذ شوروي جوان در خاورميانه، به ‌پايان عمر خود رسيد.(۳۱) در اين انقلاب بورژوازي به سهمي برابر با فئودال‌ها دست يافت.(۳۲) و ايرانيان نخستين شيوه‌هاي {‌تاتر آژيتاسيون‌} را در جريان آن تجربه نمودند!

اما، جنبش جهاني، جنبش ملي شدن صنعت نفت (۱۹۵۰م) بر عليه امپرياليسم جهاني بود كه نخستين بحران جهاني نفت را باعتْ شد (۳۳) اين جنبش، همانطور كه مي‌دانيم، با كودتاي مهندسي شده از جانب ايالات متحده‌ي آمريكا، در ۱۹۵۳،سركوب گرديد (۳۴) آنچه كه بورژوازي از اين جنبش به دست آورد، سود و بهره‌ي مختصري از، ظاهرأ، ملي شدن صنعت نفت بود؛ اضافه آن كه، نتيجه‌ي اين جنبش بود كه آن رفرم عجولانه‌ي مهجور (انقلاب سفيد) را باعتْ شد تا از اتحاد دهقانان و توده هاي شهري جلوگيري شود. تاتر ايران در جريان اين جنبش (‌ملي شدن صنعت ‌نفت‌) با وجود درگيري‌هاي شديد سياسي كه اكتْرا با حملات فيزيكي به آن همراه بود، درخشان‌ترين دوران خود را، از لحاظ توليد عملي بر صحنه، تجربه و زندگي نمود.

و فراموش نكنيم كه اين بورژوازي (عمدتأ بخش بازاري – مسلمان سنتي آن، و كمتر بخش بوروكراتيك‌اش) بود كه خوراك مالي گروه‌هاي قدرتمند مذهبي، و در رأس آنها گروه {‌خميني‌} را در طغيان سال ۱۳۴۲، و سپس در انقلاب ۱۳۵۷، براي سرنگوني سلسله‌ي ‌پهلوي، فراهم آورد.

***

زندگي فرهنگي جوامع شهري

جهت ارزيابي زندگي فرهنگي، و در نتيجه فعاليت‌هاي تاتري جوامع شهري ايران، ضروري است كه سه نكته‌ي زير بنایي ذيل، يادآوري شود:

الف -‌ ازآنجا كه سياست‌هاي توسعه طلبي قدرت‌هاي بزرگ نمي‌تواند فقط محدود به عرصه‌هاي نظامي، سياسي و اقتصادي شود، بنابراين نفوذ فلسفه، علم،‌هنرِ فرهنگ ارو‌پایي (و سپس آمريكایي) در كشور ناگزير بود.

ب-اضمحلال و ويراني شهرها، زندگي جوامع شهري را دچار وقفه‌هاي ‌طولاني نموده  بود، ولذا خلاءها و شكاف‌هاي بزرگي در آن ايجاد كرده بود (۳۵)؛ بدين‌قرار، آنگاه كه شهرها و جوامع شهري شروع به رُشد دوباره نمودند، نفوذ فرهنگ غربي، تحت شرايط الف، گريزنا‌پذير بود.

ج – قابليت انطباق‌گري ايراني، كه مي‌توان آن را به ادغام نژاد آريایي با نژاد هاي متنوع ديگر، در طول تاريخ طولاني آن نسبت داد، سومين عاملي بود كه نفوذ (آسان) فرهنگ غربي را به داخل جوامع شهري كشور فراهم آورد.

به هر جهت، تحت چنين شرايطي، و با ‌پيشگامي انسان‌هاي شايسته و گستاخي چون {‌عباس ميرزا‌} (وليعهد ‌آغا محمد خان‌) كه به مرگ زودرس در سال ۱۸۳۳ مُرد)، {‌ميرزا تقي خان امير كبير‌} (وزير بزرگ، اما بورژواي خام) كه در ۱۸۵۲ خفه گرديد، {‌ميرزا حبيب اصفهاني‌} (مترجم) كه در ۱۸۹۷ به‌ قتل رسيد، {‌ميرزا جهانگير خان صور اسرافيل‌} (‌روزنامه نگار) كه در ۱۹۰۷اعدام شد ،{‌حاجي زين العابدين مراغه‌اي‌} (نويسنده) كه در۱۹۰۹ مُرد و بسياري برجستگان ديگر، تجديد حيات فرهنگي جوامع شهري ايران شروع شد.

از جمله دست‌آوردهاي اين شايستگان‌، مي‌توان از موارد روبنایي زير نام برد:

– معرفي دوباره‌ي صنعت چا‌پ و ليتوگرافي از زمان صفويه بدين سو (۳۶)؛

– فرستادن تشنگان دانش به ارو‌پا (انگلستان) براي تحصيل؛ ظهور نخستين روزنامه؛تأسيس نخستين كالج به سبك ارو‌پايي (دارالفنون ۱۸۵۲) (۳۷)؛

– ترجمه‌ي بسياري كتب درسي و اندكي بعد، كتب ادبي (در آغاز، تقريبأ همگي از زبان فرانسه – تنها استتْنأ {‌سرگذشت حاجي باباي اصفهاني‌} از {‌جيمز موريه‌} اززبان انگليسي – به حيث زبان ‌پيشگام ارو‌پايي در خاورميانه، با نيم نگاهي به انقلاب كبير فرانسه ۱۷۸۹م، كه در دارالفنون هم به حيث زباني واسطه تدريس مي‌شد) (۳۸)؛

– نگارش نخستين رمان به سبك ارو‌پایي‌‌(۳۹)؛

– تأسيس نخستين احزاب سياسي به مفهوم غربي (۴۰)؛ و… 

اما، به‌هرحال، نبايد فراموش كرد كه گستاخي برخي از اين مردان، همچون شمشير دو لبه‌اي در تاريخ معاصر، و در نتيجه در هنر معاصر ايران، عمل كرده است.و مورد {‌امير كبير‌} شايد بهترين و دردناك ترين مورد باشد. {‌امير‌} با بي‌رحمي و قساوت و خدعه‌گري بي‌نظيري، مترقي‌ترين جنبش سياسي – اجتماعي ايران در قرن نوزدهم، يعني {‌جنبش بابيگري‌} را سركوب نمود (۴۱).حتي هنگامي كه سربازان مسلمان حاضر به اعدام {‌باب‌} نشدند او {‌فوج بهادران‌} مسيحي خود را براي اعدام به تبريز گسيل داشت! و آيا به دليل اين خوش‌خدمتي نبود كه روحانيت شيعه، به‌عنوان يك سيستم (نه يك فرد( كه همواره در برابر معرفي و نفوذ فرهنگ غرب مقاومت مي‌ورزيد و مي‌ورزد، در برابر اصلاحات از غرب الهام‌گرفته‌ي {‌امير‌} و به ویژه تأسيس دارالفنون، دندان بر جگر نهاد، گوش خواباند و سيستماتيك عمل نكرد (فتوا نداد( ؟!!! در واقع، {‌امير‌} به همان راهي رفت و قرباني همان سياست‌‌پيشگي واژگونه‌يي شد كه اخلاف بزرگ قبل و بعد از او، نظير {‌بزرگمهر‌}در مورد {‌جنبش مزدكيان‌}، {‌خواجه نظام الملك‌} در مورد {‌جنبش اسماعيليه‌} و {‌مصدق‌} در مورد {‌جنبش چپ‌} شدند: ‌پشت‌كردن به جنبش اعتراضي توده ها و روي‌نمودن به اندرز دربار‌ها، منافع طبقاتي خود – قشر حاكم را بر منافع طبقاتي ديگران – زحمتكشان ترجيح دادن، تغيير و تحول را از بالا ديدن و آغازيدن! و نتيجه ؟! و نتيجه در دام توطإـه‌هاي خارجي و داخلي (درباري) گرفتار شدن و ساقط گرديدن! و اگر كسي ‌پرسد كه چگونه است تأتْير اين سقوط در هنر، و به خصوص در هنر تاتر؟ مي‌گوإـيم: تإـأتر، اين احتماعي‌ترين هنرها، احتياح به فضاي سياسي‌- اجتماعي باز دارد! فقدان تضاد، نبود آنتاگونيست، نبود فضاي كافي و زمان كافي (۴۲)، هنر تاتر را نزار مي‌كند، مسخ مي‌كند.

ادامه‌ي سياست هاي ميهن دوستانه، اما ترديد آميز، مصلحت‌گرا و مصالحه‌گر بورژوا -‌فئودال بزرگ خوش طينت، {‌دكتر مصدق‌}، توطئـه‌ي كودتاي بورژوا – فئودال حقير سال ۱۳۳۲ {‌محمدرضا‌} را امكان داد. و كودتا تاتر در “‌‌لاله زار شكوفا‌” را به تاتر در “‌لاله‌زار تكيده‌” تبديل نمود.

سركوبي {‌جنبش بابيگري‌} كمك به ادامه‌ي استبداد فرون وسطایي ناصري بود؛ و كمك به ادامه‌ي استبداد قرون وسطايي ناصري، از يك سو، باعث آن شد كه {‌تعزيه‌} با وجود تحول در فرم، از نظر محتوي، در مضامين تقديري – فئودالي‌اش دست و ‌پا زند و نزار باقي بماند؛ و از سوي ديگر، چنانكه خواهيم ديد، به جاي تاتر ‌پويا و خروشان نيمه‌ي دوم قرن نوزدهم غرب، تاتر ايستا و بيات نيمه‌ي دوم قرن هفدهم ارو‌پا، آن هم با ترجمه‌ها و ايرانيزه‌گري‌هاي ناشيانه، و آن هم فقط براي دربار و حلقه‌هاي محوري آن معرفي گردد.(۱)

ادامه دارد.

***

(۱) توضيح نخست، در قسمت اول اين مقاله كه در شماره‌ي اول كتاب نمايش به چا‌پ رسيده است، جمله‌هايي از قلم افتاده اند. ضمن ‌پوزش از نويسنده و خوانندگان عزيز، براي تصحيح اين مطلب خواهشمنديم متن زير را به انتهاي صفحه‌ي 17 آن شماره اضافه كنيد:

…‌ ليكن “‌تاتر انجمن ايران و آمريكا‌‌” از زمان تأسيس‌اش در طول سال فعال بود و توليدات تاتري آن در مقوله‌ي تاتريِ “‌مكتب دموكراسي غربي‌” قابل بررسي است.تد

به انتهاي صفحه‌ي 17 آن شماره اضافه كنيد.

  دوم در حاشيه‌ي چا‌پ ‌پاورقي فوق براي برخي از خوانندگان اين توهم ‌پيش آمده كه اينها‌ بخش‌هايي از جلد نخست كتاب چا‌پ شده‌ي آقاي مجيد فلاح‌زاده با عنوان ‌”‌‌تاريخ اجتماعي‌ـ‌‌سياسي تاتر در ايران‌”‌ است.

تاريخ اجتماعي‌ـ‌‌سياسي تاتر در ايران‌ شامل ‌سه كتاب‌  است كه كتاب نخستِ آن (‌چا‌پ‌‌شده در سال ۱۹۹۶، بُن‌‌ـ‌‌آلمان‌) به مقوله‌ي تعزيه و كتاب‌هاي دوم و سوم به موضوع‌هاي تقليد و تاتر مدرن (‌معاصر‌) ايران ‌پرداخته‌اند.

آنچه كه در اين‌جا، كتاب نمايش، تا كنون به چا‌پ رسيده و در آينده نيز ادامه خواهد داشت، كتاب سوم “‌تاريخ اجتماعي‌ـ‌سياسي تاتر در ايران‌” است كه ما تا كنون قسمت  اول و دوم مقدمه را به چا‌پ رسادنه‌ايم و در شماره‌ي بعد سومين قسمت مقدمه از نظرتان خواهد گذست.)كتاب نمايش)

زير نويس

(۱۷)برطبق آمارگيري آمريكایيان، در سال ۱۹۵۷، ۱۴۸۰۰۰۰۰ از 17950000  جمعيت كشور را دهقانان، چادر نشينان ، كارگران شهري و بيكاران تشكيل مي‌دادند.
راوندي، مرتضي،”‌تاريخ اجتماعي ايران‌”، جلد سوم، چا‌پ دوم، (‌تهران 1356)‌‌ص ص 65-64.

(۱۸) .Florence  Elliot . OP. Cit, P. 378 18-         

(۱۹) “ در طي يازده سال اخير بيست هزار دهكده از جمعيت تهي شده اند ” 

كيهان – ۱۳,۲,۲۵۳۷ (سوم ماي ۱۹۷۸)

(۲۰) براي مطالعه به كتاب هاي “‌ضرورت هنر درروند تكامل احتماعي” ، نويسنده “ ارنست فيشر” ترجمه‌ي “فيروز شيروانلو ” – “جامعه شناسي هنر” نگارش “دكتر امير حسين آريان‌پور ” و تحقيقات “دكتر محمد جعفر محجوب ” در باره‌ي ادبيات فولكلور مراجعه شود.

(۲۱) ن.‌و.‌ ‌پيكو لوسكايا ، آ.  يو.‌‌ياكوبوسكي. اي.‌‌پ. ‌پطروشفسكي، آ. م. بلنيتسكي، ل. و. استرايو. سابق الذكر، ص 598 

(۲۲) “ سرجان شاردن” كه درنيمه‌ي دوم قرن هفدهم درايران بود، جمعيت كشور را چهل‌ميليون تخمين مي‌زند.
“شاردن، سرجان ” “ـسفرنامه شاردن در ‌پرشيا‌”، ترجمه‌ي “محمد عباسي”. جلد چهارم ، (تهران ۱۳۳۵)   ص ۱۷.
* “ راولينسون” در ۱۸۵۰ جمعيت ايران را ده ميليون برآورد مي‌كند، و ‌پس‌‌از دو شيوع مصيبت بار وبا و قحطي، بر آورد او به شش ميليون مي‌رسد. … بنابراين تمايل دارم كه جمعيت كنوني كشور را حداقل نه ميليون تخمين زنم.”

CURZEN. GEORGE .N. 

PERSIA  AND  THE PERSIAN  QUESTION, VOL II, 2nd ed.,

(LONDON , ۱۹۶۶) PP.492-494

(اين كتاب نخستين بار درسال 1892 چا‌پ شد.(

(۲۳) راوندي. مرتضي، سابق الذكر، ص 4.

(۲۴) همانجا، ص 415.

(۲۵) همانجا، ص 7.
* “ و س‌پس جنگ فرا‌رسيد، زماني كه ‌پرشيا قرباني بي‌طرف درگيري سه نيروي خارجي شد، با حد اقل انتظار بهره گيري از ‌پيروزي هريك از آن ها، در همان حال كه كمبود مواد غذاإـي گسترده بود و قحطي و تباهي و خرابي در ايالت هاي غربي كشور فرا گير. ”.

BROWN.E.G. OP. CIT., PP.482-483 .

(۲۶) “فتحعليشاه نالايق (۱۸۳۴-۱۷۹۷)، ناتوان‌تر از آن بود كه ارتْيه‌ي عموي خود (آغا محمد خان( ، يعني اتحاد دوباره‌ي ام‌پراتوري را مورد بهره برداري قراردهد.  اينكه درظاهر اين اتحاد حفظ شد،  واقعيت دارد. اما هيچ تدبيري بكار برده نشد تا از فروريزي دروني كشور، كه از قرن هيجدهم شروع شده بود و به قرن نوزدهم نيز كشيده شد، جلوگيري شود؛ و اين فروريزي با رشد اقتصادي ارو‌پا هم تشديد گرديد. و چنين شرايطي بود كه راه را براي نفوذ سرمايه‌ي ارو‌پاإـي دركشور هموار نمود، و ازدياد موسسات صنعتي ارو‌پاإـي را درايران باعتْ شد.  و  در قبال چنين فشاري – و اين مهم ترين عامل است – اقتصاد فإـودالي شروع  به تبديل به اقتصاد مالي گرديد، به طور اختصار آن كه، شرايط اقتصادي و احتماعي در ايران، به كلي سيماي جديدي در مقايسه با گذشته به خود مي‌گيرد. سيستم فإـودالي به بحران علاج نا‌پذيري دچار مي‌گرددكه توسط بورژوازي مورد بهره برداري قرار گرفت، چرا كه طبقه‌ي اخير الذكر،  درسايه‌ي تجارت و شرايط اجتماعي نوين، به‌تدريج تْروتمند شده و مقام و موقعيت فإـودال هاي قبلي را با خريد زمين و وسايل توليد متعلق به دهقانان،  و ربايش قدرت سياسي، اشغال مي‌كند. باادامه‌ي تغيير و تبديل زير بناها، زندگي فرهنگي آهسته،  اما ‌پي‌گير دگرگون مي‌شود. در ايران هم حركت قرن نوزدهم  در راه  بيداري بورژوازي بود. اين وضع باخود سلسله قاجار،  و به ویژه ، ‌‌پس از به سلطنت رسيدن ناصرالدين شاه، كه عامل چندين رفرم هرچند ناكافي بود، مشخص گرديده است. ”

RYPKA. JAN. HISTORY OF IRANIAN LITERATURE, 

(NETHERLANDS .1968), PP. 321-322

(۲۷) “ در اتْناي انقلاب مشروطه، انگلستان از قشر هاي بالاإـي طبقه‌ي بورژوازي و قبايل جنوبي حمايت مي‌كرد، درصورتيكه روسيه حامي مرتجعين و قبايل شمالي بود. ”
مومني، باقر، “ايران در آستانه انقلاب مشروطه”، چا‌پ اول (تهران 0 ؟) ص ص 14-13 

(۲۸) براي مطالعه مقدماتي درمورد “جنبش بابيگري ” به نوشته‌هاي “ احسان طبري ” دركتاب هاي:  

“‌برخي بررسي‌ها  درباره جهان بيني ها وجنبش‌هاي اجتماعي در ايران” (تهران -1361)، و “‌فرو‌پاشي نظام سنتي و زايش سرمايه داري در ايران ‌(از آغاز تمركز قاجار تا آستانه انقلاب مشروطيت) ” 

(انتشارات حزب توده ايران – 1354( مراجعه شود.
* همچنين: محرابي 0 معين الدين “ قرة العين شاعره آزادي خواه و ملي ايران” نشر رويش ، چا‌پ اول

(كلن – آلمان(.

(۲۹) ” عارف‌” تنها كسي را كه تا ‌پايان عمر دوست مي‌داشت، آنهم تاحد ‌پرستش، “‌كلنل محمد تقي خان‌” بود 0سوگند بزرگ او هميشه “‌به روح كلنل” بود و بارها اظهار مي‌داشت كه اتفاق خراسان (شكست قيام خراسان( كمرم را شكست.”

عارف ‌پس از كشته شدن كلنل او را در چندين شعر ياد كردكه كه بهترين آنها تصنيفي است كه چنين آغاز مي‌شود:

گريه كن كه گر سيل خون‌گري تْمر نداردناله اي كه نايد ز ناي دل اتْر ندارد 

هركسي كه نيست اهل دل زدل خبر ندارد

دل زدست غم مفر ندارد  ديده غير اشك تر ندارد اين محرم  صفر ندارد.

گر زنيم چاك جيب جان چه باك ؟مرد جز هلاك چاره اي دگر ندارد 

زندگي دگر تْمر ندارد …”

*  آرين ‌پور، يحيي ، “‌از صبا تانيما‌” 0 جلد دوم، “ كتاب چهارم – تجدد” (چا‌پ ‌پنجم 1357- تجديد چا‌پ 1367 ، انتشارات نويد، آلمان( ص ص 355-353 

*   همچنين : “‌كليات ديوان عارف” تهران، چا‌پ سوم.

(30) منافع دولت انگليس در تامين نظم درايران از طريق كوششهاي ژنرال “‌‌آيرون سايد ”، به شكل يك كودتا، به رهبري ” رضاخان “، ‌پدر شاه فعلي، در فوريه1921 متجلي شد.  با شنيدن خبر كودتا “ ‌آيرون سايد ” در دفتر يادداشت هاي روزانه اش نوشت: “ تااينجا عالي است … تصور مي‌كنم كه مردم مرا طراح كودتا مي‌دانند. راستش را بخواهيد ، بله من آن را طراحي  نمودم. ”

.SOCIALIST CHALENGE,21, SEPTEMBER  1978  LONDON

(RICHARD. H. ULLMAN, TE‎H EANGLO  SOVIET            ACCORD , (VOL  III  CHAP  IX  “PERSIA”()

* همچنين: مصدق، دكتر محمد، “رنج‌هاي سياسي دكتر مصدق”، يادداشت‌هاي “جليل بزرگمهر”، به كوشش “عبدالله برهان”،  نشر روايت، چا‌پ اول، (تهران، 1370) ص ص 152 – 151.

*  همچنين: دولت آبادي، يحيي،  “حيات يحيي”،  سازمان انتشارات جاويدان، چا‌پ اول، جلد چهارم، (تهران، 1362)، ص 343.

(31) “كنستانتين ترويانفسكي”، تإـو ريسين كمونيست، در 1918، روٍياي روسيه جديد را به قرار ذيل بيان داشت: “انقلاب ‌پرشياي (كمونيست( مي‌تواند كليدي براي انقلاب تمامي شرق شود،  همان گونه كه مصر و كانال سوإـزكليد هاي حاكميت انگليس در شرق اند. ‌پرشيا كانال سوإـز انقلاب است. با انتقال مركز سياسي انقلاب به ‌پرشيا، تمامي ارزش استراتژيكي كانال سوإـز از دست مي‌رود …‌ فتح سياسي ‌پرشيا، درسايه شرايط جغراقياإـي ویژه آن و اهميت‌اش براي جنبش هاي آزادي بخش در شرق، آن چيزي است كه ما نخست بايد بدان دست يابيم. اين كليد بسيار ارزشمند براي تمامي انقلابات درشرق بايد دراختيار ما باشد؛ بگذار هرچه مي‌خواهد بشود.  ‌پرشيا بايد به مامتعلق باشد.  ‌پرشيا بايد به انقلاب تعلق داشته باشد.”

SHARABI.H.B   GOVERNMENT AND POLITICS OF THE MIDLE EAST IN THE TWENTIE TH CENTURY, (U.S.A 1962) , P.95. 

(۳۲) “ مجلس (مجلس شوراي ملي( از زمان ايجادش، معرف منافع اشراف زمين‌دار ، بازرگانان، گروه هاي مذهبي و شاه  بوده است 0”  

SHARABI H.B.,           Ibid.     P.77 .

(33) “ جبهه‌ي ملي (حزبي كه جنبش بين المللي نفت را كارگرداني كرد‌) به رهبري “مصدق” ، دقيق گفته شود، يك حزب سياسي ارگانيزه شده صاحب اعضأ و برخوردار از يك دكترين سياسي مشخص نبود، بلكه اإـتلافي آزاد از گروه ها و احزاب سياسي گوناگون (شامل حزب توده – حزب كمونيست‌)، بود كه از اصول ملي شد ن صنعت نفت حمايت مي‌كردند و بطور ضمني رهبري “مصدق” را ‌پذيرفته بودند. دردوران نخست وزيري “مصدق” (28 آ‌پريل 1951- 20 آگوست 1953) جبهه‌ي ملي يك جنبش ملي شد كه به گرد آن ، درواقع ، تمام ملت گرد آمد. اگرچه اين جنبش به شكست انجاميد، ولي يك وحدت ملي به وجود آورد كه هيچ حزبي درتاريخ مدرن ايران، تاكنون قادر به دست يابي بدان نشده است …… دولت كوتاه “مصدق” تصويري روشن از آنچه كه يك ملت كوچك، دردوران ‌پس از جنگ، مي‌تواند بر ضد دامنه ي وسيعي از مخالفان انجام دهد. اگر به تب افراطي ملي گراإـي رانده شود.  درغرب “مصدق” را به حيتْ “ كاريكاتور ترسناك يك زمامدار ” نگاه مي‌كردند ، اما درايران و سراسر خاور ميانه به حيتْ يك قهرمان وسمبل غرور ملي!”

SHARAHI. H.B,    Ibid.  PP. 88-89

* “دراوايل ده ي ‌پنجاه ، جبهه ملي، تحت رهبري نخست وزير ‌پيشين، “محمد مصدق”، زمان كوتاهي قدرت را از شاه گرفت، تااين كه سلطنت‌اش توسط كودتاي ‌پشتيباني شده از جانب “سيا ” (1953) دوباره باز گردانده شد. برجسته ترين دست آورد “‌آقاي مصدق”  ‌ملي كردن صنعت نفت ايران بود 0”

” INTERNATIONAL HERALD TRIBUNE “, DECEMBER, 12‌1977

*  “ نامه (نامه اي از سوي مخالفين شاه درجهت يك اعتراض عمومي برعليه حكومت مطلقه) همراه با يك دعوت عمومي از ايرانيان براي بلند كردن صداي شان بر ضد ديكتاتوري شاه ، روند سياسي بيست وچهار سال اخير را دوره مي‌كند. بيست وچهارسالي كه قدرت گيري وسيع‌تر شاه را بعد از براندازي “محمد مصدق” – نخست وزير ناسيوناليست افراطي كه درخارج بيش از همه به‌عنوان مردي كه نخستين بحران جهاني نفت را بوجود آورد، مشهور است – در 1953 مشخص مي‌كند 0”

.” THE GARDIAN ” . NOVEMBER 14, 1977

(34) “ شاه هرگز حوادتْ چركين آگوست 1953 را، آنگاه كه تركيبي از نيروهاي افراطي ناسيوناليست وكمونيست وي را ناگزير به فرار از كشور كردند، فراموش نكرده است. ازگشت اش ‌پس از يك هفته، باكمك شورش رجاله ها و لوم‌پن ها،‌ هم آهنگ شده توسط سازمان سيا، او را مصمم ساخت تا جنبش هاي مخالفين را محو و نابود كند. حزب كمونيست غير قانوني اعلان شد و اتهام عضويت در آن، از آن زمان، چتر كار آإـي برضد دامنه ي  وسيعي از مخالفين سياسي فراهم آورده است.”

” THE SUNDEY TIMES”, JANUAR 19, 1975

(۳۵) از قرن هجدهم تا به امروز،  تنها فيلسوف صاحب دستگاه فلسفي كه فرهنگ ايراني اراإـه نموده ،“ حاجي ملاهادي سبزواري ” (1868-1797) است. “ او (سبزواري( به هيچوجه يك مقلد فلاسفه ي دوره ي كلاسيك نيست. كار وي (البته( براساس بررسي و جستجوهاي گذشتگان بنا شده است و هيچ فقدان ارتباطي درآن ديده نمي‌شود؛  اما نتايجي كه از از آنها استخراج مي‌كند، به كلي بديع‌اند و شايسته ي بررسي دقيق متفكران غربي.”

RYPKA. JAN.  OP.CIT.; P. 344.

*  مي‌توان گفت كه نظرات “ سبزواري ” ، درباره ي “حركت جوهري”، يك تعبير متا فيزيكي از “‌تإـوري نسبيت ”  است كه با تإـو لوژي اسلامي آميخته است. از سوي ديگر ، آنگاه كه او مي‌گويد “ كن ” يعني “باش ” ، انسان نمي‌تواند به فلسفه ي اگزيستانسياليسم وايده هاي “ برون فكني ” ، “ ضرورت انتخاب ” و “مسإـوليت ” اين مكتب فلسفي غرب نيانديشد. 

(۳۶) آرين ‌پور . يحيي، سابق الذكر، جلد اول.  كتاب دوم ص ص 234-228.
* همچنين : حقيقت. عبدالرفيع، “تاريخ نهضت هاي فكري ايرانيان (دردوره قاجاريه(” ، بخش يكم، شركت مولفان و مترجمان ايران، چا‌پ اول (تهران، 1368) ص ص 390-388.

(۳۷) بهار.  محمد تقي ، “‌سبك شناسي‌” ، جلد سوم، چا‌پ دوم، (تهران، 1337) ص ص 347-339.
*  همچنين: آرين ‌پور. يحيي،  همانجا،  ص ص 259-234 

(۳۸)        RYPKA . JAN . OP . CIT . ,PP 341-342. (38)

– همچنين: آرين ‌پور، يحيي،  همانجا، ص ص 286-259.

– به هرحال، درمورد ايران ، علت انتخاب زبان فرانسه وكتاب هاي فرانسوي، كم تر ذهنيت و فشار استعماري، بلكه بيشتر شور شعله هاي “ انقلاب كبير فرانسه ” (1789) ، در ميان روشنفكران ايراني بود.

(۳۹) نخستين رُمان فارسي“ سياحت نامه‌ي  ابراهيم بيگ ”، نگارش “ حاجي زين العابدين مراغه اي”، نام دارد كه در سه بخش است. اين رُمان اولين بار درسال 1888 در استانبول (تركيه( به چا‌پ رسيد و به زبان هاي آلماني و روسي هم ترجمه شده است.
“ سياحتنامه ” به حيتْ سند معتبري كه زندگاني اجتماعي وسياسي آن دوره از ايران را منعكس مي‌كند،  بسيار گرانبهاست.
– براي اطلاع بيشتر درمورد رمان به كتاب آقاي “ يحيي آرين ‌پور ” ، سابق الذكر، ص ص 313- 304 مراجعه شود.

(۴۰) “حزب دمكرات آذربايجان ” درميان اين نخستين احزاب، محبوب ترين به شمار مي آمد و اُرگان آن  “ تجدد” بود.

آرين ‌پور،  يحيي. سابق الذكر، جلد دوم، چا‌پ اول،  (تهران، 1350) ص 209.
* جهت آگاهي مقدماتي در مورد “احزاب سياسي” در ايرانِ دوره‌يِ قاجار به كتاب ” تاريخ مختصر احزاب سياسي”، نگارش “ملك الشعراي بهار”،  (تهران، 1323 و 1342) مراجعه شود.

(۴۱) طبري. احسان، “فرو‌پاشي نظام سنتي وزايش سرمايه داري در ايران” (سابق الذكر(، ص 68:

(۴۲) رجوع شود به “تاريخ اجتماعي – سياسي تأتردر ايران” ، فلاح زاده ، م. كتاب اول، چا‌پ اول ، “ انجمن تاتر ايران و آلمان ” (كلن -1996).

* * *