تاريخ اجتماعي ـ سياسي تاتر در ايران
تاتر معاصر
مجید فلاحزاده
تاریخ اجتماعی ـ سیاسی تاتر در ایران
تاتر معاصر
چكیده
از اوایل قرن هفتم شمسی ـ سیزدهم میلادی ـ تا تقریباً پایان قرن سیزدهم شمسی ـ اواخر قرن نوذهم میلادی ـ به استثنای دورهی صفویه
1722 ـ 1501 و دورهی كوتاه زندیه 1794 ـ 1750، شهرها و جوامع شهری در ایران، به دلیل هجومها و جنگهای متعدد داخلی و خارجی و تغییر راههای تجاری جهان، به سرعت در حال تجزیه و از هم پاشیدگی بودند. این از شروع قرن بیستم بود كه شهرها و جوامع شهری دوباره شروع به توسعه و رُشد نمودند. دلائل این رُشد و توسعه عبارتند از: كسب دوبارهی اهمیت سیاسی، اقتصادی و جغرافیایی منطقهی خاورمیانه، نفوذ فرهنگ مادی و معنوی غرب، بیداری و آگاهی تدریجی طبقات شهری.
در چونین شرایطی ما به تدریج شاهد شكلگیری سه مكتب فكری در جوامع شهریمان هستیم كه از زمان انقلاب مشروطه، 1285 شمسی ـ 1906 میلادی ـ نهادهای فرهنگی این سرزمین را تشكیل دادهاند.
این سه مكتب عبارتند از:
1ـ مكتب اسلامی 2ـ مكتب دمكراسی غربی 3ـ مكتب ماركسیستی.
مكتب اسلامی (شیعهگری) بدون شك بانفوذترین این مكتبهاست، زیرا كه مستقیماً با فرهنگ ایرانی ارتباط دارد. بنابراین ارزیابی و تحلیل فعالیتهای تاتری این مكتب میباید ارزیابی و تحلیل فعالیتهای نمایشی فرهنگ ایرانی ـ اسلامی باشد. (رجوع شود به “تاریخ اجتماعی ـ سیاسی تاتر در ایران”، كتاب اول، نگارش نویسنده.)
از دو مكتب دیگر، تا قبل از انقلاب 1357 شمسی، مكتب دموكراسی غربی، مكتب حاكمتر و، ظاهراً، ریشهدارتری بود، چراكه قشر حاكم و قشرهای بالایی طبقهی متوسط به شدت از آن جانبداری میكردند و آن را ترویج مینمودند. و توسط این مكتب بود كه تاتر غربی و سبكهای مربوط به آن در ایران نفوذ كردند.
مكتب ماركسیستی جوانترین مكتبهای سهگانه است، زیرا كه بنیانهای فكری ـ اقتصادی این مكتب تا شروع قرن بیستم تقریباً بهكُلی برای ایرانیان بیگانه بود. اضافه آنكه از 1304 تا 1320 شمسی، بهدلیل رژیم دیكتاتوری رضاخانی، این مكتب كمترین فرصت و مجال را برای اظهار وجود داشت. این بعد از سقوط دیكتاتوری در 1320 بود كه مكتب ماركسیستی به كمك “حزب توده”، فضای كافی برای تنفس یافت و در نتیجه موفق به خلق پربارترین دورهی تاتری جوامع شهری كشور در قرن بیستم تا زمان فعلی گردیده است.
مقدمه
اگر اروپاییها (یونانیها) در نخستین حملهی بزرگشان به این سرزمین در سال 330 ق. م.، به دلایل سیاسی ـ نژادی توسط اسكندر تشویق و ترغیب به آمیزش و ازدواج با ایرانیان شدند(1)، در دومین حملهی بزرگشان، از شروع قرن نوزدهم، انگلیسیها، به دلیل اعتقاد به نظام نژادمداری، بر سردر كلوپ هایشان در داخل خاك ایران نوشتند: ” ورود برای سگها و ایرانیها ممنوع”.
هرگاه ما در جستجوی یك نتیجهگیری منطقی از این دو واقعهی تاریخی باشیم، منطقیترین این نتیجهگیری میتواند انحطاط و اضمحلال یك فرهنگ – فرهنگ ایرانی – از یك سو و تجاوز و فساد قدرت فرهنگ انگلیسی – اروپایی – از سوی دیگر باشد.
در دوران اخیر، انحطاط و اضمحلال فرهنگ ایرانی از قرن سیزدهم میلادی شروع شد. ایران كه از قرن دهم تا قرن سیزدهم كشوری فوقالعاده پیشرفته و قلب فرهنگ اسلامی محسوب میشد، از شروع قرن سیزدهم به بعد صحنه هجومهای متعدد داخلی و خارجی واقع میشود. هجومهای مكرر و تغییر راههای تجاری جهان، به دلیل كشف راههای دریایی جدید، از یك طرف مانع شكلگرفتن و تكامل نظام فئودالی در ایران میشود، و در نتیجه جامعهی ایرانی نمیتواند مانند جوامع اروپایی همزمان خود در مدتی معقول و پیروز از نظام فئودالی سر بر آورد(2). و از طرف دیگر، این هجومها و تغییر راههای تجاری، نیروهای سازندهی جامعه را تا بدان حد تحلیل میبرد كه وقتی كشور به آستانهی قرن نوزدهم میرسد، كشوری است زبون، بیشخصیت، و بیدفاع دربرابر تجاوز و توهین.
اما در مورد تجاوز و فساد قدرتهای اروپایی. این تجاوز و فساد در دورههای اخیر، از زمانی شروع میشود كه فرهنگ فئودالی به تدریج تبدیل به فرهنگ سرمایهداری ( از حوالی قرن چهاردهم به بعد) میگردد، و سپس با شروع و تداوم انقلاب صنعتی ( از نیمهی دوم قرن هجدهم) به ویژه در انگلستان به اوج خود میرسد.
كاوش برای سرمایه و مواد خام و سپس بازار فروش برای كالاهای تولید شده سبب میشود كه اروپاییها مبادرت به ماجراجویی كنند.(3) نگاهی به لیست پیشقراولان اروپایی كه از قرن شانزدهم به بعد به ایران مسافرت نمودهاند، روشن میسازد كه این پیشقراولان دیگر آن سیاحان و تاجران و كشیشان نسبتاً ساده و صادق دورهی فئودالی، نظیر پلانو كارپینی (Pelano Carpiny) و ماركو پولو ( Marco Polo) كه به ترتیب در سالهای 47ـ 1246 و 94ـ 1271 میلادی به ایران و دیگر نقاط آسیا مسافرت كردند، نیستند. اغلب این تازه واردین نمایندگان تجارتخانهها و كمپانیهایی هستند كه در جستجوی موقعیتی و انحصاراتی ویژه برای اربابان خود بودند. آنتونی جنكینسون (Anthony Jenkinson) تیپ مشخص تاجر ـ سیاح آن دوره، نمونهای از این تازه واردین است. او نمایندهی كمپانی تجارتی موسكووی (Muscovy) بود كه ابریشم خام و پارچهی ابریشمی را از طریق ایران ـ روسیه به انگلستان صادر میكرد. در سال 1561 وقتی كه جنكینسون به دربار شاه طهماسب اول رسید، ادعا نمود كه سفیر رسمی الیزابت اول ملكهی انگلیس است. ظاهراً با این ادعا جنكینسون قصد داشت كه امتیازات تجاری ویژهای از دربار صفوی كسبكند. به هرجهت او آدم خوشبختی بود، چون اگر بهخاطر پادرمیانی دوست و شریك ایرانیاش عبدالهخان اوستاجلو (بگلربگی شیروان) نبود، شاه طهماسب سرِ بریدهی وی را همچون هدیه به دربار عثمانی میفرستاد(4). كمپانی هندشرقی كه در سال 1600 میلادی تاسیس شد، مثال دیگری در مورد این پیشقراولان اروپایی است. پس از آنكه این كمپانی به شاه عباس اول 1629 ـ 1587 میلادی كمك نمود تا پرتقالیها را در خلیجفارس شكست دهد، از طرف شاه عباس امتیازات ویژهیی دریافت داشت. اما كمپانی مزبور تقاضای مصونیت سیاسی برای كاركنان انگلیسیاش و انحصار صادرات ابریشم از ایران به اروپا را داشت(5). و هلندیها، روسها، پرتقالیها، اسپانیاییها مثالهای دیگری از ایندست هستند.
بههرجهت آنچه، گفته شد یك وجه ماجراجویی اروپاییها در ایران بود. وجه دیگر، وجه سیاسی ـ نظامی بود. اگرچه این وجه در ابتدا ـ از قرن 16 تا 18 میلادی به دلیل قدرت نظامی ایران ـ به نظر بیاهمیت جلوه میكرد، لكن در قرون نوزدهم و بیستم ثابتنمود كه برای كشور میتواند فاجعهآمیز باشد. نخست پرتغالیها در سالهای 1507 و 1515 میلادی در خلیجفارس ظاهر شدند و جزیرهی ثروتمند و استراتژیكی هرمز را تصرف كردند، اما همانطوركه ذكر شد، بهكمك انگلیسیها ـ كمپانی هند شرقی ـ هرمز دوباره بازپس گرفته شد. سپس انگلیسیها خودشان آمدند. امپراتوری عثمانی، كه در آن دوران خطری دائمی برای امپراتوری نوپای صفوی و موجودیت تازهپای كشورهای اروپایی بود، سبب شد كه شاه اسماعیل اول 1586ـ 1524 میلادی و پسرش شاه طهماسب اول سفیرانی به دربارهای اروپایی روانه دارند، و بالعكس(6). لیكن هیچیك از دربارها ـ نه دربار ایرانی و نه دربارهای اروپایی ـ به دلایل مختلف موفق به ربودن این فرصت نشدند، در صورتیكه انگلیسیها موفق شدند(7).
ورود بهظاهر بدون انگیزهی برادران شرلی (The Sherley Brothers ) به ایران در سال 1598 میلادی و كمكشان به شاهعباس اول در بازسازی ارتشِ صفوی(8)، نه تنها پاداشی كلان برای خودشان، بلكه عاقبتی خوش برای تمامی اروپا فراهم آورد. پاداشی كلان برای برادران شرلی، چون پس از خدماتشان، از طرف شاهعباس اول حقوق تمام عمری برایشان در نظر گرفته شد. این مطلب در آن زمان به قدری مهم و پر سروصدا بود كه كنایهای از آنرا میتوان در نمایشنامه”شب دوازدهم” ( Twelfth Nighty or what you will) اثر ویلیام شكسپیر (Wiliam Shakespeare) یافت:
فابین: من هرگز سهم خود از این بازی را با تمامی
پاداش كلان شاه صوفی عوض نخواهم كرد(9).
و عاقبتی خوش برای اروپا، چون از زمان صفویه به بعد امپراتوری عثمانی ناگزیر شد كه در دو جبهه به جنگ پردازد: یك جبهه آسیایی و یك جبهه اروپایی؛ و این مطلب به طور قابل ملاحظهای فشار دایم امپراتوری عثمانی را بر اروپا كاهش داد، و در نتیجه به جامعهی اروپایی این فرصت را داد كه به تدریج و با كمترین وقفه به روند تكامل خود ادامه دهد. شاید هیچ دلیلی ـ حتی نظر استاد نصراله فلسفی در مورد فرستاده شدن برادران شرلی توسط كُنت اسكس (Konte d`essex) به دربار صفوی برای تشویق شاه عباس به جنگ با عثمانیها و كسب امتیازات تجاری برای انگلیسیها(10) ـ قانع كنندهتر از خود مطلب كتاب ” سفرنامهی برادران شرلی ” نتواند تاییدی بر اظهارات فوق باشد:
” در این اوقات پادشاه ( شاه عباس اول ) مصمم شد كه ( مستر ربرت شرلی ) را با پیشكشیهای گرانبها نزد ملكهی انگلیس بفرستد. و اظهار احترام بنماید. ولی سر آنتوان رای پادشاه را تغییر داد و او را وادار كرد كه نزد جمیع سلاطین عیسوی سفیری بفرستد و میگفت خود ملكه از این مطلب خیلی مشعوف خواهد شد كه با آن سلاطین عهد موافقت و اتحاد ببندد، و اظهار كرد كه من خودم این سفارت را به عهده خواهم گرفت، نیز به پادشاه اظهار داشت در صورتیكه آن اعلیحضرت از اینطرف با عثمانیها در جنگ هستید من هم كاری خواهم كرد كه سلاطین عیسوی از طرف دیگر به محاربه پرداخته سلطنت عثمانیرا به واسطهی این اتحادمنقرض سازیم. پادشاه از این مطلب نهایت خوشحال شد و از جهت این تدبیر خوب از سرآنتوان خیلی تشكر كرد و فوراً سفیر عثمانی را كه برای انعقاد عهدنامهی صلح مابین سلطان عثمانی و ایران به ایران آمده بود پس فرستاد؛ و به او امر كرد كه به پادشاه خود بگویید من آرام نخواهم گرفت تا اینكه شما شخصاً در میدان جنگ مقابل من حاضر شوید(11).”
و سر انجام روسهای تزاری كه همیشه آرزوی فتح ایران به طور كلی و فتح سرزمین حاصلخیز و استراتژیك قفقاز را به طور اخص در سر میپروراندند، از گرد راه رسیدند و در سالهای 23ـ 1722 میلادی قسمتهایی از قفقاز را اشغال كرده و سفیر شاه طهماسب دوم را ناگزیر ساختند كه مُهر موافقت بر سند این اشغال زند(12).
بههرجهت، این نفوذ جاسوسان سرمایه در ایران، از یكطرف نه تنها مانع شد كه تمامی اروپا توسط عثمانیها مورد تاخت وتاز قرارگیرد و در نتیجه، همانطور كه ذكر شد، به اروپا كمك كرد تا به سیر تكامل خود ادامه دهد، بلكه سبب بیشتر انباشته شدن سرمایه در آن قاره گردید. و از طرف دیگر، این نفوذ زیركانه راه را برای مداخلهی مستقیم قدرتهای سرمایهداری در قرن نوزدهم و بیستم در ایران هموار ساخت.
معهذا، علیرغم تمامی این مداخلات مستقیم و غیر مستقیم ـ از قرن شانزدهم تا شروع قرن نوزدهم ـ هیچ نشانهی موثقی از نفوذ ادبی و تاتری غرب در ادبیات و تاتر بومی ایران دیده نمیشود. برعكس، این در تاتر و ادبیات و حتی فلسفهی غربی است كه عناصر ایرانی و یا عناصر آسیایی مربوط به ایران سرچشمهی الهام و خلاقیت برای نویسندگان و متفكرین غربی بوده است. نمایشنامهی”كمبوجیه” (Cambyses یكی از نخستین تراژدی ـ كمدیهای نوشته شده در زبان انگلیسی حوالی 71 ـ 1570) یك نمونه از نفوذ عنصر ایرانی است(13). اشارهای به این نمایشنامه را میتوان در نمایشنامهی”هنری چهارم”(Henry the Fourth) نوشتهی ویلیام شكسپیر – از زبان فالستاف (Falstaff) ــ یافت:
فالستاف: جامی از شراب سفید به من
دهید تا چشمانم سرخگونه شوند
و به نظر آیند كه گریستهام. چون
باید كه به تاثر سخن گویم و من
چونین خواهمكرد، بهگونهی شاهكمبوجیه(14).
تیمور لنگ ( Tamhurlain The Great ) نوشتهی كریستوفر مارلو (Christopher Marlowe) مثال دیگری است از نفوذ عناصر فرهنگ ایرانی در ادبیات نمایشی غرب. و همچنین است ” رُد گونه، شاهزاده خانمِ پارتی” ( Rodogune ) نوشتهی پیركرنی (Pierre Corneille )؛ “نامههای ایرانی ” ( The persian Letters ) نوشتهی منتسكیو (Montesquieu) و دیوان شرقی (West-ostlicher Divan) نوشتهی گوته(Goethe) مثالهای چهارمی و پنجمی هستند. و نقاط اشتراكِ بسیاریاست میان طبیعت ستیزندهی دین زرتشــتی(نزاع دایم نیروهای نیك و بد آن) با فلسفهی هگل (تز و آنتیتز فیلسوف) و دستآوردهای مشتركِ آنها یعنی اندیشهی دیالكتیكی. مداخلی بر این اندیشهی مشترك را در كتاب”برخی بررسیها در بارهی جهانبینیها و جنبشهای اجتماعی در ایران ” نوشتهی احسان طبری تحت عناوین ” تضاد و نبرد ضدین در مزدهیسنه و دیالكتیك در اندیشهی برخی از متفكران ایرانی” میتوان یافت.
***
ایران قرون نوزدهم و بیستم، ایران قدرتهای غربی است و سه خصیصهی مهم آن عبارتند از:
1ـ تجاوز و تعدی قدرتهای غربی و اعمال نفوذشان بر طبق نقطهنظرهای سیاسی ـ اقتصادیشان.
2ـ استثمار بیش از دو سوم جمعیت كشور ـ عمدتاً دهقانان و عشایر و كارگران شهری ـ توسط نیروهای حاكم داخلی و خارجی.
3ـ رشد جوامع شهری ـ عمدتاً طبقهی متوسط ـ و مبارزاتشان برای كسب قدرت سیاسی و اقتصادی.
***
1ـ تجاوز و تعدی قدرتهای بزرگ:
صرفنظر از این حقیقت كه از آغاز قرن نوزدهم ایران كشوری نیمه مستعمره گردیده، و بنابراین تنها بر كاغذ كشوری مستقل بود، مهمترین تجاوزات و تعدیات قدرتهای ذكر شده عبارتند از: جدایی گرجستان و قفقاز در سالهای 1813(معاهدهی گلستان) و 1828(معاهدهی تركمنچای) توسط روسیهی تزاری.هجوم و اشغال نواحی جنوبی كشور توسط انگلیسیها به تلافی محاصرهی هرات توسط محمدشاه و سرانجام جدایی افغانستان ـ ایجاد سدی برای جلوگیری از نفوذ روسیهی تزاری در هندوستان ـ در سال 1856 (معاهدهی پاریس). پیمان 1907 روسیهی تزاری با انگلیس برای جلوگیری از نفوذ آلمان در ایران، كه بر طبق آن نواحی شمال در اختیار روسیه و جنوب در اختیار انگلیس قرار گرفت. اشغال كشور توسط نیروهای درگیر در جنگ جهانی اول ـ روسیهی تزاری، انگلیس، آلمان، تركیهی عثمانی ـ. و اشغال كشور توسط متفقین در جریان جنگ جهانی دوم.
شكی نیست كه اعطای امتیازات متعدد اقتصادی(15)، توطئه و دسیسهچینی(16)، رشوهگیری و فساد(17)، شاهسازی (18)، بخشهای جداییناپذیر تجاوزات و تعدیات قدرتهای غربی را تشكیل دادهاند.
فعالیتهای فرهنگی قدرتها:
به همراه فعالیتهای نظامی، سیاسی و اقتصادی قدرتها، موسسات و گروه هایی وابسته به قدرتها در كشور فعالیت داشته ( و یا دارند ) كه بنا به گفتهی خود این گروهها و موسسات، آنان بیشتر با وجه فرهنگی روابط انسانی، نظیر زبان، رسوم و سنتهای ملی، عقاید و افكار، سینما و تاتر در ارتباطاند. مهمترین گروههای قدیمی وابسته به قدرتهای غربی عبارت بودند از:
الف ـ گروه تاتری”تماشاخانهی دارالفنون”:
این گروه به سرپرستی نقاشباشی ” مزینالدوله” و “مسیو لومر ” نمایشهایی را در سالن تاتر مدرسهی دارالفنون به روی صحنه میآوردند. بازیگران تاتر دارالفنون را اروپاییها ( اغلب قریب به اتفاقِ معلمین فرانسوی دارالفنون ) و ایرانیها تشكیل میدادند. محمد حسن خان اعتمادالسلطنه در” خاطرات سال 1303 قمری “(1883 میلادی ) مینویسد:
چند شب است در مدرسهی دارالفنون وزیر علوم گویا تماشاخانه باز كرده . بازیگرها فرنگیها هستند كه ابداً بازی نمیدانند و زبان نمیفهمند . اما طوطیوار فارسی یاد گرفتهاند(19).
ب ـ گروه تاتری “آلیانس فرانسز”:
این گروه كه با شركت عدهای از ایرانیها و فرانسویهای مقیم تهران در محل انجمن، واقع در میدان مخبرالدوله تشكیل شده بود و بین سالهای 1317 ـ 1312 نمایشنامههایی به زبان فرانسه از جمله “دختر شكلات فروش” كه قبلاً توسط كانون ایران جوان بنام “دختر قرن بیستم” و بعداً توسط “تاتر فرهنگ” بهنام ”دختر شكلات فروش” به نمایش در آمده بود، به صحنه آورد.
شركت كنندگان اكثراً از دیپلماتهای سفارت فرانسه بودند كه افتخاراً برای انجمن كار میكردند و عوائد آن صرف خود انجمن میگردید(20).
ج ـ گروه یا كمیتهی “انجمن نمایش ایران و انگلیس”:
در سال 1321″ سید علی نصر” موافقت نمود كه در كمیتهی جدیدالتأسیس “انجمن نمایش ایران و انگلیس” شركت نماید. انجمن جدیدالتاسیس درام از همیاری رجالی مانند مرحوم اسفندیاری و علی اصغر حكمت نیز برخوردار بود، و از این قرار شاید بتوان گفت كه انجمن تاترال جدید بطور جدی نیز سهمی كوچك در تاریخ تاتر ایران داشته است. هر چند اكثر نمایشنامههایی كه این انجمن به معرض نمایش میگذاشت بهزبانِ انگلیسی بازی میشد، اما این نكته را هم باید در نظر داشت كه در تعدادی از این نمایشها هنرپیشگان ایرانی بازی میكردند ـ و نیز انجمن چندین نمایش به زبان فارسی بر صحنه آورد كه بنده شخصاً در تهیهی آنها دست داشتم. اولین اینها، نمایش یك پردهای به نام ” انتقام مادر ” به قلم ” معزالدین فكری ” بود(21).
از جملهی نمایشنامههای معروفی كه در این كمیته بازی شدند میتوان از “اتللو” ،” سرباز شكلاتی ” كه در آن صادق چوبك هم بازی مینمود، و” دكتر فاستوس ” اثر كریستفر مارلو نام برد.
د ـ “گروه تاتر كوچك ایران” :
انگلیسیها و آمریكاییهای مقیم تهران برای تفریحات نمایشی جهت هموطنان خود و سایر خارجیهای انگلیسیدان از سال 1950 دستهای آماتور در تهران تاسیس كردند كه هدف این توده تنها تفریح از راه تاتر بود. و اولین نمایشنامهی آن به نام “حیوان مذكر” The male Animal بود كه در حضور شاه و اعضای خانواده اش برگزار شد.
در نوامبر سال 1954 مجدداً تاتر آماتور انگلیسیزبانهای مقیم تهران تشكیل جلسه داد…و از فعالیتهای این گروه باید از نمایشنامهی “پیكنیك” (Picnic) یاد كرد كه توسط پروفسور دیویدسن (Davidson) در تاتر تهران اجرا گردید. آقای پروفسور كوئینبی
( Quinby ) نیز با این گروه نمایشی همكاری داشت. این گروه تا سال 1335 نزدیك به 19 نمایشنامه به زبان انگلیسی در تهران اجرا كرد.(22)
اما، موسسات فرهنگی فعال قدرتهای غربی، تا همین آغاز انقلاب 1357 عبارت بودند از: “انجمن ایران و فرانسه”، “انجمن ایران و انگلیس”، “انجمن ایران و آمریكا”، “انستیتو گوته”. بهاستثنای “انجمن ایران و آمریكا” كه تا قبل از انقلاب 1357 شمسی صاحب یكی از مجهزترین تماشاخانههای كشور بود، باقی این موسسات به ندرت در زمینهی تاتری فعالیت داشتند. برای مثال، فعالیتهای تاتری “انجمن ایران و انگلیس” بیشتر محدود بود به تدریس زبان انگلیسی از طریق اجرای نمایشنامههای كوتاه و ساده. لیكن “تاتر انجمن ایران و آمریكا” تقریباً بطور كامل در سراسر فصول تاتری فعالیت داشت و این فعالیت در مقولهی فعالیتهای تاتری مكتب دموكراسی غربی باید دیده شود.
بههر صورت، باید در نظر داشت كه فعالیتهای بهظاهر فرهنگی گروهها و موسسات وابسته قدرتهای استعماری حداقل نقش را در معرفی تاتر به مفهوم غربی و زندهی آن در ایران بازی نمودهاند. نفوذ تاتر اروپایی به مفهوم یك نهاد هنری ارزندهی غرب، همانطور كه در قسمت دوم این تحقیق خواهیم دید، از كانالهای دیگری اتفاق میافتد كه از ضرورتهای تاریخی ـ اجتماعی ناشی میشود، هرچند كه بهدلیل شرایط سیاسی ـ اجتماعی منطقهای و جهانی، ایرانیان، بهاستثنای دورهی كوتاهی، با شكل و محتوی كهنه و قلبگونهی این نهاد هنری ارزندهی غرب آشنا میشوند.
( دنباله دارد )
زیر نویس برای مقدمه
-1Plutarch Alexander, Plutarch’s Lives. Arthur High clough, ed.,
( London, 1957 ) , PP. 504-524
2 ـ تركیبی از بهرهكشی نظامهای بردهداری و فئودالی را میتوان از حوالی قرن سوم و چهارم میلادی تاهمین اواخر در جامعهی ایرانی دید. بهطوریكه در كتاب تاریخ نوین ایران نوشتهی ً م. س ایوانف ً به ترجمهی هوشنگ تیزابی ـ حسن قائمپناه ( قطع حبیبی ) صفحهی 9 میخوانیم:
” در میان فارسها و آذربایجانیها بهعلت پیدایش مناسبات بورژوایی، پروسهی وحدت ملی آغاز گردید و آگاهی ملی بوجود آمد. در میان سایر خلقها و اقوام و قبایل ( ایرانی )، پروسهی وحدت ملی آنطور كه باید و شاید دیده نمیشد. در كشاورزی مناسبات تولیدی فئودالی حكمفرما بود و در میان قبائل چادرنشین مناسبات فئودالی ـ پدرسالاری حفظ شده بود. درنواحی جنوب شرقی یعنی در كرمان و بلوچستان و فارس هنوز بقایای بردهداری وجودداشت. “
3 ـ” نخستین كوشش انگلیسیها برای تجارت با ایران از راه دریا 1614 : هنگامی كه كارگزاران انگلیسی برای نخستین بار به دربار مغول راه یافتند، ماهوتهایشان به خوبی فروش رفت، و مقداری زیاد از انگلیس سفارش داده شد. لیكن وقتی ماهوتها وارد شد كالا دیگر تازگیاش را از دست داده بود، و چون تقاضا كاهش یافته بود بیشك بازار جدیدی لازم بود. رئیس كارگزاران از یك انگلیسی بهنام (استیل) Steele كه از راه خشكی از (آله پو) Aleppo به هندوستان مسافرت كرده بود، یادگرفته بود كه در ایران آنها ممكن است موفق به فروش ماهوتهایشان شوند به دلیل آنكه ایران كشوری است سرد و مردان و زنان و كودكان پنج ماه از سال را لباسهای كلفت میپوشند. ” استیل ” همچونین اضافه كرده بود كه ابریشم را میشود در ایران پنجاه درصد ارزانتر از ” آله پو ” خریداری كرد.
Sir Percy Sykes, A history of Persia, 2nd.ed., Vol. II,
(London, 1921) , pp. 188-189.
4 ـ ن. و. پیگولوسكایا، آ. یو. یاكوبوسكی، ای. ب. پطروشفكی، آ. م. بلنیتسكی، ل. و. استرایوا. تاریخ ایران، مترجم: كریم كشاورز، چاپ چهارم، ( تهران، 1354 شمسی )، انتشارات پیام، ص ص 487 ـ 486.
5 ـ همانجا، ص ص 520 ـ 519
6 ـ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، چاپ دوم، ( تهران، 1357 شمسی ) ، انتشارات سیمرغ، ص ص، 13 ـ 12 ، 35 ـ24 ، 43 ـ 42
7 ـ برای اطلاع بیشتر در زمینهی رابطهی ایران در دورهی صفوی با كشورهای اروپایی در ارتباط با تهدید دایمی امپراتوری عثمانی به كتاب سیاست خارجی ایران ( در دورهی صفویه ) نوشتهی ” نصراله فلسفی ” مراجعه شود.
-8 E. G. Broune, History of Persian Literature in Modern Times,
Vol. IV, ( London,1959 ) , pp. 105 -106
-9 The Oxford Shakespeare Complete Works, Twelfth Night,
Scene V, Act II, W. I. Carig ed.,( London, 1976 ).
X ـ میدانیم كه صوفی لقبی بود برای پادشاهان صفوی.
10 ـ نصرالله فلسفی، سیاست خارجی ایران ( در دورهی صفویه ) ، چاپ دوم، (تهران،1342)، سازمان كتابهای جیبی ، ص. 173
11 ـ G.Manuaring. سفرنامهی برادران شرلی ( در زمان شاهعباس كبیر )، مترجم: آوانس، مقدمه و توضیحات از دكتر محبت آیین، ( تهران، 1357 ) چاپ دوم، انتشارات منوچهری، صص. 97 ـ 96
12 ـ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سابقالذكر، ص. 142
13 ـ نمایشنامهی ” كمبوجیه ” كه تفسیری آزاد از زندگی كمبوجیه ـ پسر كورش كبیر ـ است درواقع پلی است میان نمایشنامههای مورالیته The Morality Plays و نمایشنامههای تاریخی The Chronicle Plays برای اطلاع بیشتر به مجلهی هنر و مردم، شمارهی 91 دورهی جدید، سال 1349 ، مقالهی ” ایران و درامنویسان بزرگ جهان ” نگارش دكتر مهدی فروغ مراجعه شود.
سابقالذكر، -14The Oxford Shakespeare Complete Works, Henry the Fourth, Act II, Scene IV.
15ـ مثال:” در سال 1901 انحصار استخراج نفت 5SYMBOL 47 \f “Harpoon Euro”6 كشور برای مدت شصت سال به “ویلیام ناكسدارسی” (William Knox D Arcy) داده شد. شاه( مظفرالدینشاه ) 16% از درآمد را دریافت میداشت. دارسی در 1909 كمپانی نفت ایران و انگلیس را بنیاد نهاد كه در آن انگلیس، قبل از جنگ جهانی اول، بیشترین سهم را خریداری كرد تا سوخت كافی برای نیروی دریاییاش را تامین كند.”
Florance Elliot, A Dichtionary of Politics, 7th ed.,
(penguin Books, 1977), P.377
16ـ مثال:” جونز (توماس جونز رییس كمپانی هواپیما سازی نورثروپ) ائتلاف خود را با ایران از طریق انتخاب كیم روزولت، كه فعالیتش را در عربستان قبلاً تشریح كردهایم، استحكام بخشید. كیم روزولت یكی از بازیگران جالب توجه در صحنهی جهانی معاملات اسلحه است. او نوهی تیودور روزولت است و به نظر میرسد كه نوعی اعتماد آریستوكراتیك و خصوصیت ماجراجویی از این رهگدر به ارث برده باشد. جاذبهای تدریجی دارد كه خشونت اساسیاش را پنهان میكند. كیم روزولت در دوران جنگ در “او. اس. اس.” (سازمان قبلی “سیا”) كار كرده بود و در این سمت با ملك فیصل آشنا شده بود. او پس از جنگ به سازمان سیا ملحق شد. كیم روزولت مانند بسیاری از دیگران دلالان اسلحه از جهان اطلاعات و جاسوسی آمده بود ولی در سطح بالاتری از دیگران قرار داشت. او بود كه كودتای ضد مصدق را سازمان داد، كودتایی كه در سال 1953 بار دیگر شاه را به ایران باز گرداند.
البته در اعتقاد جونز و روزولت دایر بر آنكه جنگندههای آنها در ایران حافظ جهان آزاد است، میتوان تردید كرد. كیم روزولت در جریان ترغیب ملك فیصل به خرید هواپیماهای تایگر بر اهمیت داشتن كنترل زمینی مناسب تاكید كرده بود، و با اشاره به “یكی از همسایگان عربستان” كه خود خلبان ماهری است (شاه) و بهترین هواپیماها را انتخاب كرده، گفته بود. ولی (او ـ شاه) مطلقاً فاقد كنترل زمینی است و بنابراین با وجود آن هواپیماها در حكم شخصی نابیناست.”
آنتونی سمسون، بازار اسلحه، مترجم: فضلاله نیكآیین (تهران، 1357)، چاپ اول، انتشارات امیركبیر، ص. 274 و 276.
17- مثال:” ماموریت كاپیتان ملكم، اولین ماموریت از زمان سلطنت چارلز دوم، قبل از رسیدن خبر موفقیت مهدیعلیخان (نمایندهی كمپانی هند شرقی) به كلكته، تصمیم گرفته شده بود. ماموریت ملكم این بود كه با در تنگنا قرار دادن زمانشاه (امیر افغانستان) به وسیلهی اغوای شاه ایران هرگونه نقشهی احتمالی فرانسویها را خنثی كند، و كامیابی انگلیسیها و رونق تجارت انگلیس ـ هند به ایران را دوباره برقرار كند. افسر جوان اسكاتلندی (ملكُم) كه رتبهی كهتری داشت و ممكن است كه احتمالاً با تحقیر سركردگان ایرانی روبرو شده باشد، در وظیفهی مشكلش كاملاً موفق بود. او به دقت به مطالعهی خصوصیات ایرانیها كه به شدت مجذوب شخصیت نیرومند او شده بودند، پرداخت. و با پخش سخاوتمندانه و حتی اسرافانهی هدایا، محبت سركردگان ایرانی را فراهم آورد.”
Sir Percy Sykes سابقالذكر، ص. 301
18ـ مثال:” پس از فتحلیشاه نوهی بزرگش “محمد”، پسر عباس میرزا كه قبل از این در 31 ژانویهی 1835 به ولیعهدی برگزیده شده بود، به تخت نشست. محمدعلیشاه درآغاز مواجه با دو مدعی سلطنت شد، عمویش “ظل السلطان” و برادرش فرمانفرما. به هر حال این دو غائله بدون دردسر زیادی به كمك ارتش ایران به فرماندهی سر هنری لیندسی بتیون (Sir Henry Lindsay bethun ) پایان یافت. و اگر چه شاه دلیل كافی برای سپاسگزاری از انگلیس و روسیه به جهت كمكشان داشت، اما این حقیقت كه این دو كشور نیرومند برای نخستین بار به اینگونه، در امور داخلی كشور مداخله كردند، پیش درآمدی شوم و سابقهی خطرناكی را در تاریخ كشور باعث شد.”
E.G. Browne سابقالذكر، ص. 146 و 147
19ـ محمد حسن اعتمادالسلطنه، روزنامهی خاطرات اعتمادالسلطنه، مقدمه و فهارس: ایرج افشار، (تهران، 1356 شمسی)، چاپ سوم، انتشارات امیركبیر، ص. 417، (سهشنبه 9 جمادیالثانیهی سنهی 1303 قمری).
20ـ غ. فكری، “تاریخ سی و پنج سالهی تاتر ایران” سالنامهی پارس، شمارهی 21ـ 23 سال 1327 شمسی.
21ـ الول ساتن Elwell Sutton و “تاریخچهی تاتر در ایران” مجلهی سخن، شمارهی 5 دورهی هفت، سال 1335 شمسی.
22ـ مجلهی نمایش سال 1335 شمسی، اسفند ماه.
***