نيلوفر بيضايي
تآتر رضا عبدو
تصاوير كودكي همراه با خشونت (۱)
رز ماري بوز, خبرنگار نشريهي كسموپوليتن در ديداري كه در سال 1993 از تمرين نمايشي از رضا عبدو داشته, مينويسد : “… در گوشهاي يك مرد با زني ميجنگد. او را با طناب ميبندد و بر روي زمين ميكشد. در گوشهي ديگر مردي با يك نيزه قربانياش را نشانه ميگيرد و ازدستگاه صدا طنيني وحشتآور پخش ميشود كه ديوارها را به لرزه در ميآورد. مجموعهاي از فريادها، آواز اپرايي با بلندترين صداي ممكن, موسيقي رپ و موسيقي بايرني فصا را پر كردهاست.
گروه تآتر نيويوركي دار آ لوز (Dar A Luz) در حال تمرين نمايش جديدي است. در مركز اين شلوغي رضا عبدو كارگردان نمايش با خونسردي تمام و در كمال رضايت خاطر ميگويد: ” عجب اوضاع درهمي!”. حقيقتن اگر حركات عجيب بازيگران نبود, امكان نداشت كسي به اين باور برسد كه اين جوان بسيار شكننده و ظريف كه در حال خوردن غذاي چيني است, براستي همان ژني قرن بيستم تآترآمريكاست، همان كسي كه تماشاگرانش را با تصاويري از آدمخواري، خشونت, سكس و… شوكه ميكند… “
براستي رضا عبدو كه بود ؟ ويژگي و اهميت تآتر او در چيست ؟ چرا هم موافقين و هم مخالفين تآتر او در اين باور همعقيدهاند كه او براستي يك نابغهي تآتربود؟ براي كمك به يافتن پاسخ اين سوالات و يا لا اقل بخشي از آنها, اين نوشته به دو بخش اصلي تقسيم شده است. در بخش اول نگاهي به دوران كودكي رضا عبدو مياندازيم كه در شكلگيري تآترش نقش بسيار مهمي را بر عهده داشته است و در بخش دوم به كار عبدو و ويژگيهاي آن ميپردازيم.
رضا عبدو در سال 1964 در تهران متولد شد. مادر وي ايتاليايي الاصل و پدرش ايراني بود. پدر عبدو كه در سالهاي دور قهرمان بوكس ايران بود، بسيار ثروتمند بود و روابط نزديكي با خاندان پهلوي داشت. تقريبا در تمامي نوشتههايي كه در بارهي رضا عبدو وجود دارد, به نقش پدر در زندگي رضا عبدو اشاره شده است و همچنين خود وي در تمامي مصاحبههايي كه با او شده است, در اين مورد صحبت كرده است. پدر رضا عبدو يك ديكتاتور و پدرسالار به تمام معني بوده است. او هر گاه اراده ميكرده و به هر بهانهاي, همسر و فرزندانش را به باد كتك ميگرفته است. خشونت بي حد و حصر پدر, معضلي است كه رضا عبدو را تا پايان عمر كوتاه سي و يك ساله اش رها نكرد, تا جايي كه عبدو كابوسهايش را از خشونتي كه به انسان بي دفاع اعمال ميشود, موضوع كار نمايشي خود قرار داد. موضوع دو نمايش عبدو, قتل پدر است.
عبدو اما همواره از مادرش به نيكي ياد ميكند. مادر بسيار مهربان بوده است، آنچنان كه عبدو از او به عنوان ” روح شاعرانه ” ياد ميكند. عبدو و مادرش براي فرار از واقعيت خشن موجود در خانهي پدري كه همواره با ناسزاگويي و خشونت همراه بوده است, به دنياي خيالي قصهها فرار ميكردهاند. آنها داستانهاي خيالي ميساختهاند و آن را بازي ميكردهاند. عبدو اين دنياي خيالي را اولين تجربهي برخورد خود با نيروي جادويي تآتر ميداند.
عبدو هفت سال بيشتر نداشت كه همراه با خانواده اش ايران را ترك كرد و به انگليس رفت. وي در هفت سالگي براي اولين بار نمايشي از پتر بروك در لندن (روياي نيمه شب تابستان از شكسپير) ديد و به گفتهي خودش: ” همان موقع برايم كاملا روشن شد كه من يك هنرمند خواهم شد, چرا كه مصمم شدم تا روزي چنين تصاويري بسازم.”
عبدو همچنين در نُه سالگي در سفري به ايران در جشن هنر شيراز با رابرت ويلسون آشنا شد و نقش بسيار كوچكي نيز در نمايشنامه ي 168 ساعتهي ويلسون بازي كرد. در سن 13 سالگي, در حاليكه ديگر طاقت تحمل خشونتهاي پدر را نداشت، از خانهي پدر فرار كرد و با يك زن نويسنده كه ده سال از او بزرگتر بود, زندگيكرد. عبدو در مورد اين زن ميگويد: ” او مرا تشويق كرد كه به قدرت فانتزي و روياهايم همچون گنجي گرانبها باور داشته باشم.…”
يكسال بعد, يعني در سن 14 سالگي, رضا عبدو در تآترملي نوجوانان لندن، نمايش پيير گينت از ايبسن را كارگرداني كرد و همچنين چهار سال بعنوان بازيگر در تآترهاي خياباني شركت كرد.
وي در سفر كوتاهي كه به هندوستان رفت, با رقص كاتاكالي كه از مهمترين و نمايشيترين شاخههاي رقص در تآتر هند بشمار ميرود, آشنا شد و تحت تاثير اين رقص, يك نمايش خياباني در لندن اجرا كرد. عبدو در 18 سالگي نمايشنامهي شاه لير نوشتهي شكسپير را كه بسياري از كارگردانان با تجربه, حتا در سنين پيري نيز جرات بروي صحنه آوردن آن را ندارند, كارگرداني كرد.
نمايشنامهي بعدي عبدو مدهآ ي اوريپيد بود كه عبدو بر اساس آن يك نمايشنامه با زبان و فرم اجرايي خاص خود نوشت و به روي صحنه برد. نام اين روايت مدهآ, يك ركويم ( فاتحه) براي پسر بچهاي با اسباب بازي سفيد ” Medea : a Requiem for a boy with a white toyاست. اين نمايش كه عبدو علاوه بر نويسندگي و كارگرداني, طراحيصحنه و حركت آن را نيز بر عهده داشت, در يك سالن ورزشي كه عبدو آن را تآترتجربي لوسآنجلس ميناميد, اجرا شد. در اين نمايش بازيگران همچون مهره هاي شطرنج حركت ميكنند, در حاليكه مدهآ و جيسون مشغول ورق بازي هستند و متنهايي از شكسپير و گرترود اشتاين خوانده ميشود.
يكي از موضوعات نمايشهاي عبدو, همجنسگرايي است كه باز با زندگي شخصي او پيوندي عميق دارد. عبدو در مصاحبهاي ميگويد: “پس از زندگي مشترك با آن نويسندهي زن, زندگي عاطفي من اكثرن در ارتباط با مردان و با تمايلات همجنسگرايانه بوده است. شايد من در عشق ورزيدن به مردان بدنبال آن محبتي هستم كه پدرم در سنين كودكي از من دريغ كرد.”
رضا عبدو علاوه بر كارگرداني تآتر، تعداد زيادي فيلم تجربي نيز ساخته است.
عبدو در سن 28 سالگي به بيماري ايدز مبتلا شد و بخصوص از آن پس موضوع مرگ, يكي از موضوعات اصلي كار او شد. آخرين و پر سر و صداترين نمايشهاي او كه در بسياري از كشورهاي اروپا نيز بروي صحنه رفتهاند و همزمان در آمريكا در 5 تا 6 صحنه اجرا ميشدند بدين قرارند:
– “قانون باقيمانده ” (The law of Remains)، 1993، كه دربارهي جفري دامر، قاتل آدمخواري است كه مردان جوان را ميكشته و آلت تناسلي آنها را ميخورده است و از نمونهي فردي آدمخوار به يك فرهنگ آدمخوار و به ظاهر متمدن, مانند جامعه ي آمريكا گسترش مييابد.
-” نقل قولهايي از يك شهر ويران ” (Quotations from a ruined city), 1994، كه حكايت از ويرانههاي ناشي از جنگ بوسني و حملهي آمريكا به خليج فارس دارد. در اينجا ميبينيم كه پيشرفت تمدن تنها يك دروغ بزرگ است و معناي حقيقي آن پيشرفت و تكامل تكنولوژي جنگي است, به بهاي نابودي انسانهاي بيدفاع.
– ” تنگ, راست, سفيد ” (Tight, Right, White ), 1994, كه دربارهي نژادپرستي و عواقب اجتماعي آن و همچنين مكانيسمهاي قدرت و استعمار در قرن بيستم است.
نام گروه تآترعبدو, همانگونه كه در آغاز اين مطلب اشاره شد, دار آ لوز
(Dar A Luz ) بود كه معني آن حركت از تاريكي به سوي روشنايي است. همچنين زنان اكوادور اين واژه را مترادف با زاييدن يا زندگي بخشيدن استفاده ميكنند. با وجود اينكه تآترعبدو سرشار از خشونت است و تجاوز, پورنوگرافي, جنگ و همهي زشتيهاي موجود در جهان امروز را از طريق به صحنه بردن آنها به طور جدي نقد ميكند, اما همانطور كه خود نيز بارها گفته است, در اوج نااميدي كه به تصوير ميكشد, نقطهاي از اميد وجود دارد. اما نه يك اميد واهي.
از عبدو با وجود عمر كوتاهش حدود 21 نمايشنامه و 12 فيلم باقي مانده است. او جنون كار داشت و بخصوص در سالهاي آخر عمرش كه ميدانست به ايدز مبتلاست بيش از پيش كار ميكرد, چرا كه ميدانست زمان زيادي ندارد. آخرين نمايش او در حالي اجرا شد كه عبدو در اثر بيماري قادر به راه رفتن نبود، موهاي سرش ريخته بود و بدون كمك تهيه كنندهاش كه عبدو به وي تكيه ميكرد, قادر به رفتن بروي صحنه نبود. رضا عبدو، اين نابغهي تآتر در سال 1995, در سن 31 سالگي چشم از جهان فرو بست.
در قسمت بعدي اين نوشته به شرح و تحليل آثار رضا عبدو ميپردازيم و اهميت و ويژگيهاي آن را براي تآترمعاصر جهان برخواهيم شمرد.
منابع استفاده شده در اين قسمت:
1) Cosmopolitan (Zeitschritft , Juni 1993 , Germany )
2) Stern; Heft 23 (Zeitschrift , 1993 , Germany )
3) Spiegel; Heft 31 (Zeitschrift , 1994 , Germany)
4) Theater heute ( 1994, Seelze, German