اصغر نصرتي
مكثي بر تآترتبعيد، مهاجر و مهمان!
كتاب نمايش تاكنون چندين بار مباحثی را در بارهي تآتر ايرانيان در خارج از كشور، موقعيت و ويژگيهاي آن و رابطهي آن با اوضاع سياسي ايران به چاپ رسانده است كه علاقمندان ميتوانند به شمارههاي دوم، پنجم و ششم مراجعه كنند. گرچه طرح اين مباحث در مواردي براي كتابنمايش دشواريهايي به بار آورده و حتي كساني بارها نويسنده يا نويسندگان اين مقالهها را به ركيكترين فحشها “مهمان” ! كردهاند، با اين وجود اينها موجب نشدند كه كتابنمايش از طرح آنچه به تآتر خارج از كشور مربوط ميشود، شانه خالي كند.
تآتر امروز ايرانيان در خارج از كشور پيش از همه و به طور عمده با دو مقولهي مهم روبروست كه يكي از آنها متوجه وضعيت امروز و ديگري متوجه سرنوشت فردايش است.
نخستين مقولهي تآتر خارج از كشور، شناخت و چگونگي مرزبندي و تعيين هويت ميان جريانهاي مختلف تآتري موجود است. مقولهي ديگر، آيندهي تآتر ايرانيان در خارج از كشور است؛ چرا كه اگر برخي تدابير لازم در اين رابطه اتخاذ نشود، تآتر ما با توجه به سنوسالِ بيشتر دستاندركاران و تماشاگران فعلياش، در آينده با دشواريِ كمبود نيروهاي جوانِِ دستاندركار توليد و تماشاگر روبرو خواهد بود.
خلاصه اينكه تآتر ما در شرايط كنوني دشواري تعيين هويت دارد و در آيندهي نه چندان دور مشكل جدي تماشاگر و چهبسا موجوديت خواهد داشت. مقالهي حاضر سعي دارد با روشنكردن برخي واژهها و عنوانكردنِ شماري از پرسشها و با طرح اوليهي تعدادي از دشواريها بحثي را آغاز كند كه چنانچه با همفكري و گفتمان همهجانبهي تآترپيشگان روبهرو شود، ميتواند راهحلهاي مناسبي براي رفع دشواريهاي امروز و فرداي تآتر ما ارايهكند.
كوشش من اين خواهد بود كه مقولهي سرنوشت تآتر ايرانيان را در شمارهي آينده دنبال كنم.
حضور چهار ميليون ايراني، فرار هر روزهي مغزها و اشتياق جوانان براي ترك كشور، آنهم به اين شدت، در سراسر تاريخ ايران امري بيسابقه است. گرچه حكومتگران اسلامي با انواع و اقسام تبليغات و سريالهايي چون «سراب» و «هويت» كه مستقيما زير نظر سازمان اطلاعات و امنيت سرهمبندي ميشود، سعي دارند به دروغ و ريا تنها با طرح برخي از دشواريهاي زندگي برونمرزي، بدون بررسي جدي علت و اشتياق ايرانيان براي ترك كشور، پيام ماندن در ايران را در سُرناي تبيلغاتي خود بدمند، اما عملكرد روزمرهي همين سازمان امنيت آنچه را كه خود مدتها در ” تئوري” رشته بودند، يك شبه پنبه ميكند و هر روز شمار بيشتري اشتياق به ترك كشور نشان ميدهند. در اينجا پرداختن به علتهاي اين مهاجرت اجباري؛ دشواريهاي اقتصادي، فرهنگي، سياسي و يا حتا هر سهي آنها موضوع بحث ما نيست. اما به خوبي ميدانيم كه اين چهار ميليون ايراني يك وجه مشترك دارند و آن ناخشنودي آنها از حكومتياست كه اين وضعيت را به آنها تحميل كرده و آنها را مجبور به ترك كشور كردهاست!
به هر صورت با حضور نخستين گروه تبعيديان و مهاجرين، اولين حركتهاي هنري از جمله تآتر ايراني نيز شكل گرفت. از مجموعهي اسناد و نشانههاي مطبوعاتي موجود چنين برميآيد كه تقريبا از نخستين سالهاي دههي هشتادِ ميلادي اين تلاش آغاز شده است. من توانستهام تاكنون نام تقريبا پانصد نمايش را در بخش صحنهشناسي جمعآوري كنم و يقين دارم كه از تعداد فراواني هم هنوز بيخبرم. در اين عرصه آمريكا، فرانسه و آلمان سه مركز عمدهي حركتهاي تآتري ايرانيان محسوب ميشوند كه هر يك با حدتوشدت و سليقههاي متفاوت در اين زمينه فعاليت داشته اند.
در حركت تآتري ايرانيانِ خارج از كشور از همان ابتدا سه جريان نسبتا متمايز از يكديگر شكل گرفتند كه با گذشت زمان و تداوم فعاليت و روشنتر شدن آرزوها، انتظارات و نگرشِ آنها، تعيين ويژگيهاي آنها آسانتر ميشد.
پيش از شرح اين سه جريان لازم ميدانم در بارهي واژهيي كه به روشن شدن بحث ما كمك ميكند، اشاره كنم.
تآتر برونمرزي چيست؟!
ميتوان همهي فعاليتهاي تآتري خارج از كشور، يعني بيرون از مرزهاي ايران، را با عنوان عمومي و كُلي «تآتر برونمرزي» مشخص كرد. گرچه نامهايي چون «تآتر خارج از كشور» يا «تآتر مهاجر» و «تبعيد» از مدتها پيش از سوي شماري بهكارميرود، انتساب عنوان تآتر برونمرزي، به علتهاي مختلف، از جمله كوتاهي واژه و جامعيت آن، بر مجموع فعاليت تآتري ايرانيان را شايستهتر ميدانم.
در زيرِ اين عنوان عمومي ميتوان سه جريان عمدهي تآتر ايرانيان را كه در بالا به آن اشاره كردم نام برد. بيشك اين نامگذاري بيش از همه از معيارهاي سياسي متاثر است و چنين بررسي و تقسيمبندي نميتواند و نبايد معياري براي سنجش كيفيت هنري آنها باشد. اين سه جريان عمده بدين قرارند:
تآتر تبعيد، تآتر مهاجر و تآتر مهمان.
با توجه به اين كه از هر سه جريان تآتريِ نامبرده نمونهها و مشخصههاي كافي وجود دارد، نميتوان وجود و حضور هيچيك از آنها را انكار كرد. از همين رو نبايد تآتر برونمرزي (خارج از كشور) را تنها با نام يكي از آن سه جريان مشخص كنيم. گرچه حتا شماري خرده بگيرند كه چرا مجموع تآتر برونمرزي ما تبعيدي يا مهاجر ناميده نميشود؟
تقسيمبندي اين سه جريان به واقع بر اساس نحوهي موضعگيري آنها نسبت به رژيم جمهوري اسلامي، ميزان تاثير و دخالت سياست روز در انتخاب و پرداخت موضوع نمايشو همچنين نحوهي برخوردشان با دشواريهاي اجتماعي ايرانيان صورت ميگيرد. از آنجا كه در اين كشمكش اجتماعي هركدام از ما نگرش و عملكرد متفاوتي داريم و مشغلههاي تآتريمان نيز بازتابي از آنها است، تآتر ايراني نميتواند دريافت و پرداختي يگانه داشته باشد.
تآتر تبعيد:
تآتر تبعيد جرياني بود و هست كه با توجه به حساسيت اوضاع سياسي ايران، ضمن همبستگيهاي فكري با جريانهاي مخالف (اپوزيسيون) رژيمِ، سعي داشت و دارد كه در تآتر ايراني موقعيت و وظايف انسان تبعيدي را منعكس و تعيين كند و از اين راه به بناي ديكتاتوري حاكم بر داخل كشور ضربه بزند.
تآتر تبعيد در واقع به آن نوع فعاليت تآتري اطلاق ميشود كه با همهي تفاوتهاي صوري و سليقهيي خويش در مخالفتِ صريح يا ضمنيبا صورتبندي، ساختار و عملكرد (اساس) حكومت جمهوري اسلامي، توافق عمل دارد. گرچه اين تعريف كلي نميتواند معيار و سنجش دقيقي به دست دهد، اما ميتواند تصوير كلي از تآتر تبعيد ارايه دهد. در اينجا دو نكته قابل دقت است؛ توليد هنري هر انسان معتقد به تبعيد نبايد و نميتواند محتواي تبعيدي داشته باشد. دوم اينكه معناي عام تبعيد الزاما نبايد به هنرمندان برونمرزي اطلاق شود.
تآتر مهاجر:
به موازات تآتر تبعيد جريان ديگري هم در خارج از كشور شكل گرفت كه تآتر را به دور از سياست و مشغلههاي روزمرهي مردم ايران و حوادث كشور ميخواست. اين تآتر وظيفهي خود نميداند كه از داغو درفش، از زندان و شكنجه و قوانين ارتجاعي ضدِ زن و غيره سخن بگويد. اين تآتر ميخواهد به دور از مقولهها و موضوعهاي مربوط به شرايط امروز ايران باشد و اگر هم گهگاه نشاني از چنين مقولاتي در آن يافت ميشود، ميخواهد با برخوردي سطحي و مضحك از عمق و جدّيت و تلخي آن تا حد ممكن بكاهد. فعالين اين جريان عموما نه از نقد حكومتسخني به پيش ميكشند و نه خود را موظف به همآوايي با سخن زمانه ميدانند، گرچه به همين دليل نيز كشور را ترك كرده باشند. اما آنها خط قرمزي ميان تآتر خود و تآتر تبعيد كشيده اند. سياستگريزي، به ويژه از امور روزمره و جاري كشور، آگاهانه و يا ناآگاهانه، مشخصهي اصلي اين نوع تآتر است.
تآتر مهمان يا دعوتي:
جريان سومي كه در اواسط دههي نودِ ميلادي شكل گرفت و آرام آرام توانست توجه شماري از ايرانيان برونمرزي را به خود جلب كند، تآتر مهمان نام دارد.
تآتر مهمان يا دعوتي كه در واقع از سوي هوادارن تآتر تبعيد بيشترين بحثها و مخالفتها را برانگيخته، به بخشي از تآتر ايرانيان اطلاق ميشود كه فعالين و نيروهاي توليدكنندهي اصلي آن از داخل كشور براي ارايهي برنامههاي خود، به شكل مهمان، به خارج سفر ميكنند. سه نوع تآتر مهمان را ميتوان در رابطه با تاثيرگذاريها و دخالتهاي حكومت ايران از يكديگر متمايز كرد؛
-گروهها يا افرادي كه با حمايت مستقيم يا غيرمستقيم حكومت جمهوري اسلامي به خارج سفر ميكنند.
-گروهها و افرادي كه “فال و تماشا” را يكي كرده و راهي خارج ميشوند تا شايد با قلقلك دادن نوستالژي ما و گردش و خريد و ديدار دوستان در غرب همهي آرزوها را يكجا برآورده كنند. اين گروهها يا افراد الزاما براي سفر خويش نياز به مجوز قانوني! از حكومت جمهوري اسلامي ندارند، چرا كه توليد تآتري آنها مستقل از مجوزها و كمكهاي دولتي انجام گرفته است. اما اين گروهها و افراد به خوبي ميدانند كه رژيم با كار آنها مخالفتي نميكند و مانعي نيز براي آنها پيش نخواهد آورد.
– افرادي هم بوده اند كه كاملا مستقل از هر نوع دستگاه رسمي رژيم ايران به خارج از كشور سفر كرده و با همكاري و همياري نيروهاي برونمرزي به معرفي خود و آثارشان اقدام ورزيده اند.
در همهي اشكال تآتر مهمان نقش سازماندهي و بعضا همياري توليدي، بازيگري و غيره، توسط نيروهاي خارج از كشور (افراد يا انجمنهاي فرهنگي) انكار ناپذير است.
اما به راستي تآتر مهمان به معناي عام خود چگونه شكل گرفت؟ طولاني شدن مدت تبعيد، نبودن چشمانداز روشن، شكست موقت نيروهاي مقاومت، ريختن ديوارهاي سوسياليسم از يك سو و برخي مانورها و ترفندهاي هوشيارانهي حكومت جمهوري اسلامي در فضاي ملتهب و جبههگيري شدهي آن دوره، جوي را ايجاد كرد كه آرام آرام مقولهي «رفتن يا ماندن»، «تبعيد يا بازگشت» را به يكي از پرسشهاي «دوفوريتي» در بخشي از نيروهاي خارج از كشور مبدل كرد. وقتي حكومت جمهوري اسلامي توانست در پي خاتمهي جنگ با قتلعام هزاران انسان در زندان و چند صد انسان در جامعه، مقاومت داخلي را حداقل براي مدتي سركوب كند، همهي نيروهاي خود را مصروف خارج از كشور كرد و همانطور كه با يك دست گلوگاه مقاومت خارج از كشور را با تعقيب و ترور ميفشرد، با دست ديگرش فضاي “سبز و آزاد” ايران، همراه با پلها و شاهراهاي تازهبنا كردهاش، را تبليغ ميكرد. در نتيجه آنهايي كه ديگر توان يا دليلي براي ماندن نداشتند و يا گوشه چشمي هم به «دكتر» و «مشهور» شدن در داخل داشتند، تشويق شدند تا راهي ايران شوند. هنوز چندي از رفتن «اينها» نگذشته بود كه آمدنهاي «آنها» هم مجاز شد. در نتيجه كار به «رفتوآمد» كشيد! و بازي دوطرفه شد. اما عيب اين بازي هم در اين بود كه مانند هميشه حدود قانوني و مقرراتِ آن را طرفِ قويتر تعيين ميكرد! وقتي بازگشت برخي از هنرمندانِ تبعيديِ ديروز به ايران عادي جلوه كند، آمدن شماري از هنرمندان داخل به خارج چه بسا عاديتر از آن به حساب ميآيد! و حاصل اين تاثيرگذاريِ دوسويه! شكلگيري تآتر مهمان را ممكن ساخت.
دشواريهويت و مرزبندي:
از آنجا كه نميتوانستيم و نميبايستي همه را با يك چوب برانيم، دشواري تشخيص و تميز و تفاوت قايل شدن ميان مهمانها هم به عهدهي ما قرارگرفت. سياست يك بام و دوهوا، پاردوكسها و تناقضهاي جورواجور رونق يافت. و باز در اين بازي نتيجه بيشتر به نفع طرف قويتر تمام شد. اگرچه كه او نيز همواره برنده نبود!
اما دشواري كار در تآتر تبعيد از همينجا شروع ميشود؛ مرزبندي و برخورد ميان تآتر تبعيد و مهاجر از يكسو و تآتر تبعيد و تآتر مهمان از سوي ديگر.
پرسشهايي از اين دست كه به راستي با كدام دقت ميتوان نمايشهاي موجود را در تقسيمبنديهاي مهاجر و تبعيدي جاي داد و تا چه حد اين تقسيمبندي ميتواند مورد قبول اكثريت فعالين تآتري قرار گيرد؟
تعريف و عملكرد تآتر تبعيد تا چه حد از دقت نظري و تا به كجا از تاثيرگذاري اجتماعي برخوردار گشته است؟ اگرچه از سوي تآترورزاني چون پرويز صياد، ناصر رحمانينژاد، ايرج جنتيعطايي، نيلوفر بيضايي، نگارندهي اين سطور و برخي ديگر تعريفها و اشارهها و تاملهايي در اين باره شده، اما در موارد فراواني تناقض، ناروشنيها و ناهمگونيهايي ديده ميشود. به گمانم بعد از بيست سال تآتر تبعيد وقت آن رسيده است كه به اين وضع خاتمه داده شود. با اينهمه در اينجا بيمورد نخواهد بود كه به برخي از تعريفها و ويژگيهاي ارايه شده در بارهي تآتر تبعيد اشاره كنم:
-“تآتر تبعيدتآتريست كه در ايران اجازه و امكان نمايش نداشته باشد.”
-“تبعيدي به محض آن كه در زادگاه خود حضور يابد و امكان گذران پيدا كند، ديگر در تبعيد نيست.”
– “تبعيد يكي از نتايج اجتنابناپذير مبارزه در شرايط خفقان سياسي و اجتماعي است.”
-“تآتر تبعيد همچون خود تبعيد، يعني هنر مقاومت.”
-“تآتري (است)كه به انگيزههاي مهاجرت يا تبعيدِ اضطراري ايرانيان با شيوه و بياني مخالف با اصول مورد تائيد نظامي كه خود عامل اين مهاجرت و تبعيد بوده است، بپردازد”
-“تبعيدي قبل از آنكه بخواهد ويژگي نوع خاصي از تآتر باشد، انعكاس يك اعتراض سياسي است. انسان تبعيدي، انساني معترض به ساختار و محتواي حكومتي است كه وي را وادار به ترك كشور ساخته است.”
اما دشواري اصلي ما در ارايهي تعريف دقيقي از تآتر تبعيد نيست. شيوهي برخورد با تآتر مهمان اساس دشواري است. تبعيديها، دستگاه جمهوري اسلامي را به دليل عدم رعايت اصول اساسي حقوق انسانها و عدالت و آزادي، شايستهي بقا و حكومت نميدانند. پس به ناچار خود بايستي بيش از همه كوشا باشند تا هيچ نامي به ناحق به ننگ آلوده و هيچ حقي در بستر بازيهاي روزمرهي سياسي پامال نشود. احساس مسئوليت و دشواري مبارزه براي معتقدين به دستهايپاك همواره بيشتر و جديتر است. از همين رو وقتي ميدانيم و ميبينيم كه همان دستهايي سفر بهرام بيضايي را تدارك ديده اند كه سفر آتيلا پسياني را، ديگر نميتوانيم براي نامگذاري عمل هر يك از آنها مهر جداگانهيي بسازيم. وقتي ميدانيم آمدن «اكبر رادي» و «هوشنگ حسامي» با يك نيت بوده ديگر توجيه يكي و طرد ديگري مشكل ما را حل نميكند. و اگر آمدن «اكبر رادي» مثبت تلقي شود به ناچار جادهي ناهموار اوليهي آمدن گروههاي تآتري از داخل كشور، نه تنها نتيجهي اين عمل خواهد بود، بلكه چه بسا به جنس مرغوبِ «ابريشم» هم مبدل شود. حتي ميتوانيم براي تزيين و مفيد بودن اين جادهي تجارتي يك لقب «آنتيك» هم نثارش كنيم تا جادهي گُلباران خود را به سبزهي منورالفكريمان هم آراسته شود. اصل دشواري بيشك در اين توجيهات «ماكياوليستي» آن دستهي فرصتطلب نيست، بلكه در تناقضات و پارادوكسهاي انسان تبعيدي نهفته است. كه به برخي فرصتطلبها اين امكان را ميدهد كه مانند «گربهي مرتضي علي» از هرجا كه «سقوط» كنند، باز جان سالمِ «تئوريك» به دربرند!
به راستي چگونه ميتوانيم ميان آمدن ميري با ارحامصدر و يا وحدت تفاوت قايل شويم و به لحاظ سياسي يكي را بر ديگري ارجح ويا درستتر بدانيم. يا چگونه ميتوانيم آمدن آنها را از آمدن بيضايي يا حتا نصرت كريمي مثبتتر و يا منفيتر قلمداد كنيم؟!
به هر صورت براي عمق بخشيدن به بحث موجود و دوريجستن از برخوردهاي آني و احساساتي بايد علاوه بر آنچه در بالا گفته شد، سه پرسشِ اساسي ديگر را در مقابل تآتر در تبعيد قرار دهيم تا در جستجوي جواب و تفحص حول محور آنها، راه و روش مشخص و روشني در برابر ما قرارگيرد و بتوانيم عملكردي همگون داشته باشيم.
– نياز روحي و عاطفي براي ديدار همكاران يا دوستان تآتري از يك سو و دفاع از اصول و اعتقادات تآتر تبعيد از سوي ديگر پارادوكس “انتخاب” يا “صرفنظر” را ايجاد كرده است. ميان اين نياز روحي و آن انتخاب تعقلي چگونه رابطهيي بايد برقراركرد كه هم براي معتقدين تآتر تبعيد شرايط قابل تحمل و قابل تداوم باشد و هم اين شرايط منجر به صدمهي روحي انسان تبعيدي و سوءاستفادهي رژيم نشود؟
– تآتر تبعيد براي غلبه بر ضعفهاي كمّي و كيفي خود بايستي چه تدابيري اتخاذكند تا طراوت و موضوعيت خود را از دست ندهد؟ چه راهحلهايي ميتوان يافت تا منجر به حركت جديد و چشمانداز وسيعتري در امر توليد براي تآتر تبعيد و مهاجر باشد؟
– آيا اساسا تآتر تبعيد خود را نيازمند تماس با داخل كشور ميداند؟ آيا اين تآتر توان و تمايل به تاثيرگذاري و تاثيرپذيري از تحولات، دشواريها و حركتهاي هنري و اعتراضي هنرمندان تآتري داخل كشور را دارد؟ اگر پاسخ مثبت باشد، بهناچار بايد تآتر تبعيد به فكر راهحلهاي عملي و منطقي بيفتد و بدون آنكه دچار انزواي عمومي شود و يا تن به عقبنشيني دهد، ابتكار عمل را خود به دست گيرد.
جايگاه، حضور و موجوديت سه نوع جريان تآتر تبعيد، مهاجر و مهمان تا چه حد در كنار هم توجيه و تحملپذير هستند؟ مرزبندي و جدايي و موضعگيري هر يك از آنها كجاست؟
بايد براي رهايي از برخي سردرگميها و تناقضگوييها به فكر تهيهي طرحي عمومي و پاسخي روشن و راهحلي مناسب افتاد.
گمان ميكنم پيش از آنكه ابتكار عمل به دست حكومت بيفتد، بهتر است در تعريفها و تصميمها روشن و مصمم باشيم. كتابنمايش براي يافتن پاسخها و راهحلهاي مناسب، همهي علاقمندان را دعوت به مباحثه و تبادلنظر ميكند و از شركت تكتك مخالفين و موافقين استقبال بهعملميآورد. (۱)
اصغر نصرتی (چهره)
نوامبر 2001
(۱) برگرفته از یازدهمین کتاب نمایش (ژانویه ۲۰۰۱-ص. ص. ۹۱-۸۴).