باز هم دربارهي ضرورت آرشيو تآتر برونمرزي
اصغر نصرتی
وقتي قرار شد كه جشن روز جهاني تآتر را در شهر كلن برگزار كنيم، خيلي سريع به فكر برپاييِ نمايشگاهِ فعاليتهايِ تآتريِ برونمرزيِ ايرانيان افتاديم. همينجا بود كه به كمبود و دشواري كار خود پي برديم.
جايي خواندم كه يكي از هنرمندان صاحب نام ايراني گفته بود ما ايرانيان بدون حافظه تاريخي هستيم. راستش من كاري به دقت اين كلام ندارم و نميدانم كه ما در تاريخ چنين نقيصهاي داريم و يا تنها ايرانيها هستند كه از اين عيب برخوردارند، اما ميدانم براي ايجاد حافظهي تاريخي در هر عرصهي اجتماعي نياز و توجه به گذشته است و آرشيو و جمعآوري تلاش گذشتگان تا حدي چنين كاري را ممكن ميكند. گرچه وجود آرشيو به تنهايي و بدون پيگيري و بررسي عميق منجر به احياي حافظهي تاريخي نخواهد شد و وجود آرشيو شرط كافي براي حافظه تاريخي نيست، اما بيشك شرط لازم آن خواهد بود.
حدود چهار سال پيش در فراخوني از همهي هنرمندان و علاقمندان تآتر تقاضا كردم تا مرا در تهيه و تكميل آرشيو تآتر برونمرزي (تبعيد) ياري كنند. از آن پس بارها اين فراخون را به صورت اطلاعيه در اين يا آن روزنامه و نشريه، از جمله در كتابنمايش، به چاپ رساندم. متاسفانه هنوز در ابتداي كار بسر ميبريم و اين نخستين نتيجهاي بود كه برپايي جشن روز جهاني تآتر نصيب من كرد. جالب توجه آنكه بسياري از دوستان تآتري كه بارها از مضمون فراخون و اصرار من براي گردآوري اسناد تآتري آگاه بودند و چندان هم از محل زندگي من دور نيستند، تا كنون اقدامي و كمكي در اين راه نكردهاند. اما وقتي همين دوستان در جشن روز جهاني تآتر پوستر يا برشور خود را در جمع نمايشگاه نميبينند طبق معمول اولين چيزي كه به فكرشان ميرسد انتقاد از كمبود نمايشگاه است. چرا كه پوستر آنها در جمع پوسترهاي نمايشگاه نيست! كار ما هم شده حكايت آن بچهي قهرقهرو كه هر روز به وقت غذاخوردن قهر ميكرد و وقتي هم برايش غذا كنار ميگذاشتند، گله ميكرد كه”من نميخورم، ولي اوني كه براي من نگه داشتيد كمه!“
به راستي آيا ميتوان با بيتوجهي و پشت گوش انداختن آگاهانه يا ناآگاهانه انتظار يك آرشيو معتبر و مفيد براي تآتر برونمرزي داشت؟! به راستي ميشود به هر اقدام مفيد در اين راه، هربار به دليلي و به بهانهاي پشت كرد يا انگي چسباند، اما همواره جايگاه و ارزش كار خويش را متوقع بود؟! اگر ميخواهيم در تآتر برونمرزي آرشيو معتبري ايجاد شود، بايد بتوانيم گاهي از روي سايهي خودخواهيهاي خويش بپريم! بايد همگي در اين راه آستينها را بالا بزنيم، وگرنه اين كار نيز ناقص و ناتمام خواهد ماند. وگرنه باز هم بايد مانند ديگر كارها از نو شروع كنيم و باز تكرار آغازها خواهد بود و هرگز كاري را به درستي به آخر نخواهيم رساند. در همينجا مايلم از كساني چون فرهاد مجدآبادي، محمدعلي بهبودي، فرهنگ كسرايي، كمال حسيني، علي رستاني، صدرالدين زاهد و … سپاسگذار باشم كه نه تنها اسناد و مدارك كارهاي تآتري خودشان را در اختيار من گذاشتند، بلكه آنچه تا كنون از كار ديگران نيز جمعآوري كرده بودند به من سپردند.
يكبار ديگر از همهي هنرمندان و علاقمندان تآتري خواهش ميكنم براي تكميل هرچه بيشتر آرشيو تآتر برونمرزي مرا ياري كنند. براي اينكار كافيست يك نسخه از برشور، آفيش (پوستر)، تراكت (برگه تبليغاتي)، نقد، گزارش، عكس، فيلم، بريدهي روزنامه و … نمايش خود را در اختيار كتابنمايش قرار دهند. اين آرشيو ميتواند بعدها با توجه به طبقهبنديِ موضوعي و منطقهاي زمينههاي تحقيقي تآتر برونمرزي را ممكن و آسانتر كند. همچنين اين آرشيو ميتواند براي مناسبتهايي چون روز جهاني تآتر يا گزارشهاي آماري يا توضيحي در سمينارهاي مختلف مورد بهرهبرداري قرار گيرد. براي آنكه همواره از نو آغاز نكنيم، بايد كه به نوعي به گذشته متكي باشيم. براي آنكه گذشته تضمين غناي كار آيندهي ما باشد، بايد كه به فكر تكميل آرشيو تآتر برونمرزي باشيم. مرا در اين كار ياري كنيد! (۱)
(۱) برگرفته از دهمین شمارهی کتاب نمایش (جولای ۲۰۰۱، ص. ۷-۵).